شب برفی اشکان و رویا

1402/06/28

در ورودی رو بستم و زود خودمو به آسانسور رسوندم چندبار دکمه‌ش رو فشار دادم از بس سردم شده بود تقریبا ساق پاهام بی حس شده بود و دوست داشتم هرچه سریع تر برم تو خونه که گرم بشم
داخل رفتم و دکمه طبقه ۶ رو زدم
طبقه ۱ …۲…۳…توقف
در باز شد
تو این ۲سالی که اینجا زندگی می‌کردم ندیده بودمش
خانم تقریبا ۴۰-۴۵سالش بود قد متوسط موهای قهوه ای و چشمای عسلی
دست چپش باند پیچی شده بود
سلام کوتاهی کردیم
دربسته شد
-امشب خیلی سرده تو خونه ایم نمیفهمیم بیرون چه خبره
+آره واقعا منم از بیرون میام دست و پاهام یخ زده
-تازه اومدید این ساختمون؟
+دو سال پیش اومدم
-آها ندیده بودمتون ، خوشبختم ما طبقه سوم هستیم
شوهرم خونه نیست پسرمم یک هفته‌ست سرماخورده
نتونستم برم آمپولش رو بگیرم
+ای وای حتما از آنفولانزا جدیدی که تازه شایع شده گرفته فقط باید استراحت کنه
-زنگ زدم دکتر جاهد طبقه پایین شما گفت میاد براش میزنه خدا خیرش بده
+انشالله خوب بشه زودتر
طبقه ۵ …
بسلامت

کلید رو انداختم و در رو سریع بستم
رفتم تو اتاق لباسامو دراوردم انداختم رو تخت
پتو رو برداشتم و نشستم رو مبل
اسپلیت رو روشن کردم باد گرم بهم میخورد و کم کم گرم شدم
رفتم تو آشپزخونه سالاد الویه و چند تکه نون با نوشابه بیرون اوردم و نشستم پشت میز و تا ذره آخر غذامو خوردم
از بدی های تنها زندگی کردن همین بد بودن غذاهاست
اگه با مامان اینا بودم الان پلو گرم میخوردیم
ولی خب بهترین تصمیمی که گرفتم بود مستقل بودن می‌ارزه
به جنگ اعصاب تو خونه
بعد از شام خیلی خوابم گرفت رفتم تو اتاق لباسامو تو کمد اویزون کردم مسواک زدم و رفتم تو تخت که بخوابم و خشنود از اینکه میتونم بیشتر بخوابم چون فردا تعطیله
ساعت ۱۱صبح با بدن درد بیدار شدم
فکر کنم بعد از اون یخ زدگی دیشب سرماخورده بودم
بعد از اینکه دست و صورتمو شستم
صبحانه‌‌م رو با بی اشتهایی خوردم دوست داشتم برم قدم بزنم ولی دیشب برف اومده بود و زمین یخ زده بود از طرفی بی حال بودم یکم و حس راه رفتنم نبود پس
فیلم گذاشتم و تا ساعت ۳ به فیلم دیدن و تو یوتوب گشتن گذشت
گشنم شده بود رفتم یکم میوه شستم و گوشت بیرون گذاشتم که ماکارونی برای شام درست کنم
میوه خوردم و یکم بعد رفتم مشغول آشپزی شدم
رب گوجه‌م تموم شده بود
حاضر شدم برم از سوپر مارکت پایین ساختمون بگیرم و برگردم
۱۰دقیقه ای رفتم پایین و برگشتم
ساعت حدودای ۸ بعد از شستن ظرفها رو تخت دراز کشیدم که بخوابم احساس درد تو گردن و استخونام اذیتم میکرد
نفهمیدم کی خوابم برد صبح زود بدون صبحانه سریع حاضر شدم برم سرکار
سوار ماشینم شدم که بیرون برم
نگهبان پارکینگ گفت خانوم شایسته امروز همه جا تعطیله همه خیابون ها بسته شده و ۳متر برف اومده
تشکر کردم و برگشتم جا پارکم
از بس هول شده بودم پیام لیلا رو ندیده بودم رو گوشیم که امروز همه جا تعطیله
خوشحال شدم که میتونم استراحت کنم
پیاده که شدم یهو سرم گیج رفت و افتادم رو زمین
دوید اومد سمتم زیر شونمو گرفت و بلندم کرد گفت خوبی؟
نگاش کردم گفتم اره ببخشید نفهمیدم چی شد یهو سرم گیج رفت
-اشکال نداره بیا میبرمت تا خونه باز نیوفتی
+نه خودم میرم مرسی
-باز میخوری زمین یه جاییت میشکنه ، میبرمت
امروز تعطیله کاری ندارم که
+مرسی
اشکان همسن خودم بود
۲۷سالش بود و تو کار فرش بودن
قد بلند چشم ابرو مشکی
اون این خونه رو برام پیدا کرد
پسرخاله ی صمیمی ترین دوستم لیلا بود
به در خونه‌م رسیدیم ازم خداحافظی کرد که بره
ازش تشکر کردم و رفت و کلی توصیه که مراقب خودت باش
یکم شیر گرم کردم خوردم همه لباسامو در آوردم یه تیشرت لانگ پوشیدم رفتم خوابیدم
با صدای در بیدار شدم ساعت ۹شب شده بود
اصلا یادم نمیاد چجوری خوابم برد و چقدر زیاد خوابیده بودم
درو باز کردم قیافه هراسان اشکان و گوشی تو دستش
-وای رویا چرا جواب نمیدی ۵۰بار بهت زنگ زدم
گوشیمو دیدم
اره ۱۳بار زنگ زده بود
+ببخشید خواب بودم نشنیدم
چی شده
-چی شده؟ با اون حال رفتی و جوابمو ندادی ترسیدم اتفاقی برات افتاده باشه لیلا هم ازت بی خبر بود اونم نگرانته بهش زنگ بزن
+وای ببخشید الان بهش زنگ میزنم
بیا تو بشین
من شرمند‌ه‌م واقعا نخواستم بترسونمتون
-نه مزاحمت نمیشم
+مراحمی بیا
-نه مراقبت کن باید برم خونه کارای حساب کتابم مونده باید اونارو انجام بدم
+باشه پس،شبت بخیر
-شبت بخیر
تا اون شب ندیده بودم اشکان همچین واکنشی به من داشته باشه و نگرانم بشه
یه جورایی قند تو دلم آب شد که یه همچین جنتلمنی دلواپسم شده
از وقتی در رو بستم فقط اشکان بود تو سرم که چهرش نقش میبست
۱ساعت بعد بهش پیام دادم
ساعت ۱۱شب
+اشکان جان ببخشید بازم نگرانت کردم امروز خیلی زحمتت دادم ممنونم ازت
-عه بیداری هنوز
نگو اینطوری
اگه چیزی لازم داشتی بهم بگو میارم واسه‌ت ، استراحت کن
+آره خوابم نمیبره
مرسی ازت حتما
-خواهش می‌کنم
گوشیمو کنار گذاشتم و دراز کشیدم و باز چهره نگران اشکان تو ذهنم مرور میشد
یادم افتاد در رو که باز کردم فقط یه تیشرت تنم بود و پا و بازو و موهام کامل لخت بود و اشکان اونجوری منو دیده بود خجالت کشیدم و به خنگ بودنم لعنت فرستادم
Sms
-چرا نمیبره؟
+حس میکنم سرما خوردم کلافه‌م بخاطر اون
5دقیقه بعد
دوباره در زدن
باز کردم
یه نایلون دستش بود
-برات دارو اوردم
+ای وای دیگه واقعا شرمندم کردی
-اجازه هست؟
+آره آره بیا خوش اومدی
-ببخشید
همونجوری مستقیم رفت رو مبل نشست و داروها رو شروع کرد به درآوردن از نایلون
+آب میارم الان
-اینارو الان بخور این دو تا رو هر ۸ساعت یکبار این…
+وای شربتش بدمزست نمیخورم
-نخوری باز پخش میشی رو زمین رویا خانوم
+باشه پس با آب زیاد میخورم
-آفرین
چقدر دیزاین خونه‌ت قشنگه
خوش سلیقه ای تبریک میگم
+ممنون خونه‌ رو شما انتخاب کردین سلیقه شما قشنگتره
-خواهش میکنم
+وا
-چی بود
+تکون نخور الان شمع میارم
-ای بابا عجب وضعیتیه بیرونو بیا ببین کل این خیابون قطع شده برقش
+خب اینم شمع
-بده من فندک دارم،خب من برم اینم دارو اینم شمع
بازم کاری بود بهم بگو
+مرسی خیلی کمکم کردی ولی با پله میخوای ۶طبقه پایین بری؟
-خب میمونم یه چند دقیقه دیگه وصل میشه
+چیزی میخوری
-نه مرسی زحمت نکش
نزدیک اشکان نشستم
با گوشیش داشت اینستاگرامشو چک میکرد
منم اونو نگاه میکردم
تاریکی فضا یه حسی بهم میداد گرمم شده بود
بازو های مردونه اشکان یجور دیگه ای زیر نور شمع خودنمایی میکرد انگار صحنه تئاتر بود و اونم سوپر استار سینما که بدون هیچ حرفی برنده جایزه نقش اصلی داستان شده
همینطور در حال دیدن ریلزهای اینستا بود که من هم می دیدم باهاش و سربعضی هاش خندمون گرفته بود
حس کردم اشکان خنده‌هاش متفاوت شده عمیق و گرم تر بود
راحت تر از همیشه نشسته بود و احساس معذب بودن نداشت
من هم همینطور بودم و دوتایی باهم تو تاریکی نشسته بودیم و میخندیدیم
یهو یه ریلز اومد که یه آواتارکارتونی ژاپنی خانوم بود و تکون نمیخورد یهو تهه ویدیو یه ناله سکسی کرد یه چیزی تو مایه های
یاه‌بد‌ه‌کو‌دا‌سا‌ی
خجالت کشیدم و خندمو مخفی کردم
ولی باز مدام همین صدا پلی میشد
که فهمیدم دستش رفته رو آهنگ کلیپ و تمام کلیپ هایی که با این موزیک ساخته شدن داره پلی میشه
تصور کنین اون لحظه هی یکی ناله میکرد و تموم نمیشد
گوشیشو برداشت و قفل کرد
-عجب داستانی داریم چه مزخرفاتی میسازن ملت
+خخخخ چی بگم آره واقعا
-برقم نمیاد با پله برم بهتره
+نه بابا طولانیه نمیتونی کجا بری من میرم تو اتاق اگه معذبی
-میخوای بخوابی دارم مزاحمت میشم بخاطر اون میگم وگرنه معذب نیستم
+نه بیدارم فعلا
-رویا
+جانم
نمیدونم چرا یهو جانم از دهنم پرت شد بیرون
تاریک بودن هوا و صدای اون کلیپ انگار فکرمو برده بود یه سمت دیگه ای
-جانت سلامت هیچی
+بگو چی بود چی شد
-هیچی میگم که این تیشرت بهت میاد قشنگه
+قابلتو نداره
-بهت خیلی میاد ولی اندازه من نیست
+اینا فری سایزه وایسا ی لحظه
-نه نه نه در نیاری نمیپوشما
+تو صبرکن
دویدم تو اشپزخونه
یه کرمی تو جونم افتاده بود پاهام داغ شده بود بدنم گر گرفته بود دوست داشتم یه اتفاقی بیوفته بین من و اشکان
لباسمو درآوردم و از پشت اوپن براش پرت کردم و فورا نشستم که چیزی نبینه
-وای دیوونه نزدیک بود لباس و خونه رو آتیش بزنی بخوره به شمع
وایسا بپوشمش
+بپوش من از اینجا میبینم
-خوبه؟
سرمو اوردم بالا چسبیده بود بهش بزور نفس میکشید
خندم گرفت گفتم عالیه حالا در بیار تا از قیافه نیوفتاده
-زد زیر خنده
+اشکان پرتش کن
منتظر بودم پرت کنه بپوشم ولی خبری نشد
دوباره صداش زدم اشکان بدو سرده
یهو حس کردم سنگینی نگاه رو همونجوری نشسته
سرمو برگردوندم دیدم اشکان روبرومه و منی که هیچی تنم نبود و با دست جلو سینه و باسن و کسم رو گرفته بودم
جیغ خفیفی کشیدم
-مگه جن دیدی
+برو بیرون از آشپزخونه بدو بدو
ساکت بود چیزی نمیگفت منم همونجوری نشسته بودم
که دیدم نشست کنارم و دستشو آروم کشید رو موهام
در حال تحلیل این حرکتش بودم که جان
چی شد الان دقیقا
که تو همون تاریکی چشم چشم رو نمیدید داغی لباشو رو لبام حس کردم
دستام شل شد و از رو بدنم کنار رفت یه نه کوتاهی گفتم و لبشو برداشت
-رویا اگه نخوای ادامه نمیدم و میرم
+اش اش اشکان لباسم و بده بپوشم
-باشه
لباسمو دراورد و از بالای اوپن پرت کرد رو مبل
الان جفتمون بی لباس بودیم با این تفاوت که من کامل لخت و اون فقط شلوار پاش بود
دوباره لباشو گذاشت رو لبام و بعد از بوسه بارون کرد صورتم دستشو انداخت دور کمرم و با یه حرکت بغلم کرد
انگار خواب بودم هم غرق در لذت بودم از اینکه بغل اشکانم یه مرد کامل و بی نقص و هم خجالت میکشیدم که بی مقدمه تو همچین شرایطی قرار گرفتم
از آشپزخونه اومد بیرون و رفت سمت اتاق خواب منو گذاشت رو تختم و رفت شمع رو اورد جلو آیینه میز توالتم گذاشت
بهتر می تونستم بدنشو چهرشو ببینم
به یه چشم به هم زدن کمربندش و به همراه اون شلوار لی رو دراورد و با یه شورت سفید اومد بغلم کرد و تمام وزن بدنشو انداخت رو بدنم
دستشو تو موهام میکشید و بو میکرد و صورتمو میبوسید
آروم لباشو نزدیک گوشم آورد
-رویا تو واقعا خیلی جذابی
خوشحالم که کنارتم
راستش منم تو باسنم عروسی بود که دارم این حرفا رو از پسری می شنوم که دخترا ول کنش نیستن و دربدر اون هستن
و خودشم یه مرد کامل و جذابه
خندیدم و سکوت کردم
نفسهام جواب حرفای اشکان رو میدادن
بریده بریده و عمیق و نامنظم نفس میکشیدم و بیرونش میدادم
زبونشو میچرخوند تو گوشم انگار داشت کسمو میخورد صداش دقیقا همونجوری بود نفس داغ و پر حرارتش رو میکرد تو گودی گردنم دستشو حس میکردم روی نوک سینه هام انقدر تند تند حرکتشون میداد که نوک سینه هام مثل سنگ سفت و تحریک پذیر شده بودن زبونشو از گوشم مثل یه مار که داره میخزه
اروم حرکت داد به سمت گردنم رو شاهرگم تکون میداد و تمام عضلات باسن و زیر شکمم منقبض شده بود تو چشام نگاه کرد یه بوس برام فرستاد و اروم اروم تو ۷-۸ثانیه زبونشو به نوک سینه‌م رسوند تو چشمام زل زده بود و با زبونش با یکی از سینه هام بازی میکرد و با دستش نوک اون یکی رو تکون میداد
جای زبونش رو تغییر داد و با همون حالت این بار ولی در جای مخالف
ناله هام ریز ولی شروع شده بود زبون زدنشو قطع کرد و یه جون کشدار و عمیقی از تهه تهه قلبش گفت و با دوتا دستاش به شکم منو برگردوند
تو کمر و پشت و شونه هامو با دست ماساژ میداد و در گوشم اسممو تکرار میکرد خیسی یه چیزی رو بین پاهام حس کردم
اول فکر کردم ارضا شده ولی صدای دهن اشکان رو که شنیدم متوجه شدم تف کرده رو سوراخ کس و کونم
بین باسنمو باز کرد دستشو گذاشت و میکشید و می برد عقب و جلو همینو مدام تکرار میکرد
لباشو اورد پشت گردنم
-آماده ای رویا
+اماده چی
-بگو اره یا نه
یه آه بلند کشیدم
+آره هستم
دوباره منو برگردوند و پاهامو داد بالا
زانوهام به چونه‌م میخورد و صورت جذاب اشکان رو از بین پاهام به خوبی میتونستم ببینم
لای کسمو وا کرد با یه دستش و با یه دست دیگه‌ش با کیرش بازی میکرد و تف بهش میزد
چند بارم کیرشو بالای کسم میزد
انگار که بیخیال شده باشه پایینو ول کرد صورتشو اورد نزدیک صورتم از لای پاهام لبمو محکم شروع کرد به مکیدن
نوک سینه هامو نیشگون میگرفت و آه من به آخ و آی گفتن تبدیل شده بود
میتونستم برخورد کیرش که مثل یه بطری آب جوش شده بود رو به کسم حس کنم
جفت پاهامو کنار زد
یکیش به چپ یکیش به راست
و با ولع و وحشیانه سینه هامو میمکید و چشماشو بسته بود و فقط میمکید و صدایی پر از لذت میداد
مثل آدامس با دندون نوک سینه هامو رو به بالا میکشید و تو چشمای پر از التماس من که اروم تر رو ازش طلب میکرد نگاه میکرد
و تو اوج کشش نوک سینه هامو با دندون ول میکرد
حس میکردم نیاز دارم یه دست به قلبم برسه و تپش شدید اونو اروم کنه
تو همین حس و حال بودم که پاهام رو جمع کرد و بالا داد و کلاهک کیرشو اروم فرو کرد تو کسم
مثل آبی که به آتش رسیده تپش قلبم ملایم شد البته فقط یک لحظه
ولی باز شدت گرفت انگار بیشتر طلب میکرد
ولی اشکان متوقف شده بود و فقط چشم های من رو نگاه میکرد
یک دقیقه بعد
+آآآااشکان
-بله رویا
+همشو میخوام
یه چشم گفت و در کسری از ثانیه کل کیرش رو کرد تو کسم
ناخوداگاه دستم رو کلیتوریسم رفت و فقط اسم اشکان رو میگفتم
خواهش و التماس میکردم که اشکان منو بکن
با تکون دادن دستم رو کلیتوریس اشکانم عقب جلو میبرد کیرشو هربار که کلاهک کیرش تا نزدیکی خارج شدن از واژنم میومد تپش قلبم شدت میگرفت و با فرو بردنش تا ته یه لحظه آروم میشدم
انگار یهو چیزی فکر اشکان رو مشغول کرد دستی تو موهاش کشید
دور کمرم رو چسبید و با سرعت نور تلمبه میزد سینه هام انگار میخواستن از جاشون کنده بشن
خیلی شدید می کوبید صدای برخورداش کل اتاق رو گرفته بود طوری که شعله شمع تکون میخورد از تکون بدن هامون
کم کم سرعتشو کم کرد و من رو پشت به خودش از بغل خوابوند و پشت گردنمو بوسید
یه دستشو زیر گردنم گذاشت
و با دست دیگه پامو بالا برد کیرشو با دست خودم آروم جا دادم تو کسم و شروع کرد به گاییدن کسم که تلمبه هاش منو تا فضا میبرد
دوست نداشتم تموم بشه این لحظه ها
پایی رو که با دست گرفته بود پشت باسنش انداختم و با دستش با کلیتوریسم بازی میکرد و تلمبه میزد
سرعتشو کم کم بالا برد
نفس ها و ناله هامون با هم هماهنگ شده بود
بعد از ۵ دقیقه یه مکث کوتاه کرد کیرشو تا ته تو کس داغم جا داد و داغی آبش کل بدنمو داغ کرد
فقط نیاز بود یک بار دیگه عقب و جلو کنه که همین کار رو هم کرد و تو بغل اشکان با تموم شدت ممکن پاهام و بدنم شروع کرد به لرزیدن
نفسامونو بیرون دادیم و اشکان یه خنده ریز کرد و یه سیله به سینه‌م زد دستاشو دورم قفل کرد و سرم رو بوسید
-اینو بخور ضعیف نشی
+موز نداشتیم که اینا رو از کجا اوردی
-برات از پایین میوه آورده بودم وقتی اومدم پیشت
+مرسی اشکان مرسی عزیزم
پتو رو روم کشید و کنارم خوابید چشماش که سنگین شد منم خوابم برد صبحش بیدار شدم و دیدم لحافم خونیه ترسیدم فکر کردم خون اشکانه نکنه چیزیش شده
ولی پریود شده بودم!
لحافو انداختم تو ماشین لباسشویی و حاضر شدم اشکان رو هم بیدارکردم
باهم رفتیم بیرون که بریم سرکار
سر راهمون دوتا قهوه و کیک خوردیم

نوشته: چاوش


👍 15
👎 1
29101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

948426
2023-09-20 02:11:05 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

948438
2023-09-20 04:08:57 +0330 +0330

بهترین سکسا واسه کسایی میفته که تنها زندگی میکنن…کیر تو زندگی ما که تا مجرد بودیم نمیتونستیم مستقل باشیم و همیشه لنگ مکان…

0 ❤️

948442
2023-09-20 05:33:29 +0330 +0330

با اینکه درهمو قاطی نوشته شده ولی قابل قبول بود

0 ❤️

948463
2023-09-20 08:32:25 +0330 +0330

نگو که کونت نمیخارید

0 ❤️

948464
2023-09-20 08:33:44 +0330 +0330

👎

0 ❤️