شرکت آفاق گران دگراندیش

1402/01/15

یکی بود یکی نبود. یه شرکتی بود مثل خیلی از شرکت های نرم افزاری دیگه تو تهران با این فرق که این شرکت خیلی مرد سالار بود و با وجود اینکه کلی کارمند خانم هم تو این شرکت کار میکرد همه این موضوع رو قبول کرده بودن…

مرد ها تو این شرکت خیلی خوشحال بودن و روز به روز هم به خوشحالیشون اضافه میشد و البته این موضوع تو خلاقیت و کاراییشون هم خیلی تاثیر داشت و همه نمودارها پیشرفت شرکت و موفقیت این استراژی رو نشون میداد.

بعد از ظهر یه روز گرم تابستون بود. امید مدیر مارکتینگ تازه از یه جلسه خارج از شرکت برگشته و اعصابش هم حسابی خرده. امید میدونه که انرژیش حسابی کم شده و هیچ چیز به اندازه یه کص نمیتونه انرژی اونو به روال سابق برگردونه. وارد اتاق که میشه یه نگاهی به دوروبرش میکنه و عاطفه رو میبینه که سرش تو کامپوتره و داره کارای خودش رو جلو میبره. میره جلو و بهش بگه لخت و خم شو روی میز. عاطفه فوریت موضوع رو تو صدای امید درک میکنه. سریع کارش رو متوقف میکنه. مانتوش رو در میاره و بعدش شلوار جین و شورتش رو تا زانو میده پایین. بعدش خم میشه روی میز و امیدم خیلی اروم و خونسرد شروع میکنه به کردن که مزاحم همکارای دیگه نباشه

یه روز صبح وقتی فرشاد که یه برنامه نویس با سابقه تو شرکت هست وارد شرکت میشه و از اونجایی که خیلی پسر هاتیه مستقیم میره سراغ نرگس. نرگس خیلی دختره مثبتی به نظر میرسه ولی فقط تا وقتیه که کیر ندیده. به محض اینکه کیر میره تو نرگس دیگه دنیا رو فراموش میکنه و خبری از دختر خوب دیگه نیست. امید میره سراغ نرگس و یه نگاهی بهش میکنه و میگه داری چی کار میکنی. نرگس میگه دارم گزارش های مالی امسال رو دسته بندی میکنم که مسئول ادره مالیات اومد اونا رو بررسی کنیم. کار خیلی مهمه ولی به اهمیت کیر راست شده امید نیست قطعا. امید شلوار رو تا زانو میکشه پایین و کیرش رو میندازه بیرون و اونجاس که نرگس کل داستان دستش میاد. نرگس یه لبخند میزه و روی زانوهاش میره و خیلی اروم کیر رو میزاره تو دهنش.
بعد شروع میکنه کیر خوردن انگار که داره یه بستنی میخوره. بعد ده دقیقه خوردن زمانی که نرگس حسابی حشری شده امید ابش میاد و همه رو تو دهن نرگس خالی میکنه و نرگس رو با حالت حشری ول میکنه و میره

یه روز شنبه بسیار شلوغ محمد مسئول هماهنگی امور سازمانی به شدت درگیره که خودش رو برای یه ارائه مهم اماده کنه و کل شرکت هم قراره بشینن و به ارائه اون با دقت گوش بدن. سانیا یه مدیر فروش با تجربه داخل اتاقه و اوج استرس رو تو چشمای محمد میبینه و بهش میگه میخوای کمی از استرست کم کنی. کص ساک یا حتی کون میتونه مناسب حالت باشه. قبل اینکه محمد حتی جواب بده سانیا تمام لباس هاش رو در میاره و روی مبل گوشه اتاق روش شکم دراز میکشه. درست به همون پوزیشنی که محمد دوست داره و بارها و بارها اونو اون شکلی کرده. محمد هم سریع لباش هاش رو در میاره و میره رو کار. از همون پشت کیر رو تا ته فرو میکنه تو. با اینکه این کیر بارها تو کص سانیا رفته بازم هر وقت کیر به این کلفتی واردش میشه اون درش میگیره و نمیتونه جیغ نزه ولی طولی نمیکشه که کصش خیس از اب میشه و کل اون کیر رو میبلعه. محمد بدون اینکه پوزیشن عوض کنه ۲۰ دقیقه تو کص تلنبه میزه و اخر هم ابش رو همون تو خالی میکنه. تازه یادش میاد که ارائه داره و کلی کارها مونده و الانم ۲۰ دقیقه وقتش از دست رفته

دنیا یه دختر ۱۹ سالس که تجربه زیادی نداشته ولی چهره زیبا دخترونش کافی بود که اون تو شرکت استخدام بشه. با وجود اینکه دنیا باکرس ولی حقوق و مزایای شرکت باعث شده که با ذوق و شوق فراوان پیشنهاد کاری رو قبول کنه و بیاد شرکت. روز اول کاری دنیا درست همون روزیه که شرکت صورت حساب های ۳ ماهش رو منتشر کرده و نتیجه ۲۰ درصد سود کمتر از انتظار بوده. این اولین باره طی سالهای اخر که شرکت گزارش سود کمتری کسب کرده و اعصاب مدیر چندان خوشحال نیست. مدیر عامل صبح که میاد بدون اینکه به کسی سلام کنه یه قهوه برای خودش اماده کرده و رفته تو اتاقش. ترانه مدیر دنیا که خودش ۱۲ سال تو این شرکت مشغول کار هست و ریز و بم همه چی رو میدونه برای مدیر عامل یه سوپرایز خوب داره. اون به محض اینکه دنیا وارد کار میشه اونو میبره تو یه اتاقی که تنها باشن و با حرف حسابی توجیحش میکنه بعد ازش میخواد که همه لباس هاش رو در بیاره و لخت بشه. دنیا بعد از اینکه لخت میشه میخواد از خجالت اب بشه و بره زیر زمین. اخه هیچکی تا حالا اونو لخت ندیده. اون نمیدونه که چی در انتظارشه. ترانه یه لباس خواب توری مشکلی تن دنیا میکنه که بی نهایت به پوست سفیدش میاد و اون سینه های بلوری رو قشنگ توش نشون میده بعد دست دنیا رو میگیره و تو تمام واحد های شرکت میگردونه و میخواد که هر کسی دوست داشت یه استیکر روی کادو مدیر عامل اضافه کنه. یکی میگه بکن که هر کی اینو بکنه پیر نمیشه. یکی میگه نوش جونت رئیس. یکی نوشته زندگی کص است و دیگر هیچ و غیره و غیره. وقتی کل شرکت رو میگردن دنیا میمونه و یه لباس توری که بدش توش نمایانه و کلی استیکر که به همه جاش چسبیده. اخیین مقصد اتاق رئیسه. ترانه دست دنیا رو میگیره وارد اتاق مدیر عامل میشه میگه هدیه ناقابل بچه هاست و بعد اتاق رو ترک میکنه. مدیر عامل دونه دونه استیکرها رو میکنه و با خوندن هر کدوم کلی خوشحال میشه که چقدر کارمنداش دوسش دارن. استکرها که تمام میشه یه دختره باکره هست و یه مدیری که در حالت عادی به کسی رحم میکنه چه برسه الان که هم ناراحته هم حسابی حشری شده. کمی بعد صدای جیغ و گریه از داخل اتاق و خنده بچه ها از بیرون…

شرکت افاق گران دگراندیش بخاطر دگراندیشی هست که تونسته انقدر موفق باشه و در تمام نمودارها بیشترین ضریب خوشحالی کارمندان اقا در کل کشور رو داشته باشه. خلاقیت و باز اندیشی همیشه میتونه باعث پیشرفت یه شرکت و در نهایت پیشرفت میهن عزیزمون بشه.
این داستان و تمامی اسم ها غیر واقعی هستن

نوشته: ترانه


👍 4
👎 18
26601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

921723
2023-04-04 00:34:39 +0330 +0330

یه روز شنبه، چوب تو کونت با این خزعبلاتی که نوشتی 👌 👎

5 ❤️

921750
2023-04-04 01:47:27 +0330 +0330

شدیدا تحت تاثیر گرگ وال استریت بودی
کمتر فیلم ببین

2 ❤️

921774
2023-04-04 02:53:39 +0330 +0330

سیکدیر بزن باوووو با این داستانت .حمال

1 ❤️

921776
2023-04-04 02:54:27 +0330 +0330

نمی‌دونم بخندم یا گریه کنم؟! اگه گفتی برای چی؟
آفرین!
برای وقتی که برای خواندن چند تا پاراگراف از این کستان هدر دادم.

1 ❤️

921803
2023-04-04 06:45:05 +0330 +0330

خوب شد گفتی غیر واقعیه،داشتم اسم شرکت رو سرچ میکردم 😉

2 ❤️

921889
2023-04-04 22:48:07 +0330 +0330

اسم‌ها رو باهم قاطی کردی تا خط پنجم بیشتر نخوندم

1 ❤️

921982
2023-04-05 07:54:30 +0330 +0330

موهومات ذهنی یه جنده بالقوه دوازده ساله که در آینده مسیر جیندا بازی را تا انتهای خط خواهد رفت

0 ❤️

922022
2023-04-05 17:19:59 +0330 +0330

کیر تو اون مغز کسشربافت ترانه

0 ❤️

922036
2023-04-05 22:17:29 +0330 +0330

ساقی هستم اینم نتیجه استفاده از محصولات ما

0 ❤️