عشق یا ... (۱)

1396/11/26

امروز روز خاصی بود
این اولین بار بود که میدونستیم برای چی داریم سراغ هم میریم و خودمون رو براش آماده کرده بودیم…
وارد اتاق که شدم فهمیدم که چیزهایی خیلی بیشتر از سطح انتظارم منتظرمه …
الهام جلوی من ایستاده بود اما نه مثل همیشه…
نزدیکم شد دستم رو بالا آورد و بوسید.
هنوز تو بهت بودم که شروع کرد به در آوردن لباس هام حتی یه کلمه حرف هم بینمون ردو بدل نشده بود…
نمیدونستم چی باید بگم…
بعد از روسری و مانتو سراغ تیشرتم رفت که دستاش رو گرفتم و نگه داشتم. تا اومدم بگم که… لباشو رو لب هام گذاشت و شروع کرد به خوردن لبام منم نا خود آگاه همراهیش کردم و دستاش رو ول کردم… به در آوردن تیشرتم ادامه داد و بعد سراغ شلوارم رفت… نشست جلوی منو شروع کرد به بوسیدن و لمس کردن…
نمیتونستم به ایستادن ادامه بدم…
بلند شد و من رو به سمت تخت کشوند… انگار هیچ اراده ای از خودم نداشتم من رو روی تخت هل داد و خودش هم روی من افتاد و شروع کرد به خوردن گردنم…
من هیچ کاری جز همراهی الهام تو چیزهایی که می خواست نمیتونستم انجام بدم و بدون اینکه دلیلش رو بدونم از این لذت می بردم …
انگار منو جادو کرده بود…
تو اوج لذت بودم که دست نگه داشت جلوی من ایستاد و سوتین و شرتش رو در آورد…
همون طور که نگاهم رو سینه هاش قفل شده بود بدون اختیار همونکار رو انجام دادم و روبروش نشستم
هردومون همون طور نشسته به عشق بازی با هم ادامه دادیم درحالی که واقعا نمیدونستم که اسم این احساس تازم رو باید عشق بزارم یا هوس…

ادامه دارد …

نوشته: Yasamant


👍 3
👎 2
3269 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

673829
2018-02-15 22:32:28 +0330 +0330
NA

نصف خط نوشتی میگی ادامه دارد گندت بزنن واسه داستانت نمیخواد ادامشو بنویسی برو جقت رو بزن

0 ❤️

673856
2018-02-16 03:47:55 +0330 +0330

بخوره بر فرق کونت ادامش اس ام اس نوشتی ؟! نمی دونم چه اجباریه حتما داستان بنویسین واقعا فکرم می کنین کسی این کستان واسش جذابه ؟!!!

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها