اتفاقی که خواهر کوچیکمو جنده کرد (۲)

1402/03/28

...قسمت قبل

قسمت دوم
تونسته بودم بخاطر یه اتفاق کون خواهرمو فتح کنم … البته مجبور بودم وگرنه باید تا آخر عمر به خاطر کونی که به امیر آقا داده بودم ، بردگی خواهر کوچیکمو میکردم … اون روز هر جور بود تموم شد و آیدا تو خونه تا چند روز سعی میکرد باهام چشم تو چشم نشه …امیر آقا هم گفته بود بزار راحت باشه و مدام حالشو میپرسید …میگفت اون آبی که تو کونش رفته و عسلی که توش ریختیم کار خودشو میکنه و اوبنه اش میکنه … فقط بزار خودش بیاد سمتت که ازت زده نشه … منم گوش کرده بودم و کلا توبیخیالی سیر میکردم اما واقعا تمام فکرم به کس و کون آیدا بود …هنوزم ناله هاش تو گوشم بود … یه هفته ای شده بود و تک و توک تو خونه باهام حرف میزد و انگار کم کم با خودش و قضیه کنار داشت میومد …تصمیم گرفته بودم راجع به سکسمون وارد صحبت بشم اما به گفته امیر آقا آهسته و یواش واسه همین تو تلگرام به آیدا پیام دادم خوبی ؟ خوند اما جواب نداد یکم طول کشید تا اینکه واسم زد هنوز باورم نمیشه ما با هم سکس کردیم …بهش گفتم یه چرخ تو اینترنت بزن … خیلیا هستن که اینکارو میکنن … حتی رابطشون بهترم شده و دیگه سراغ دوست دختر یا دوس پسر دیگه نمیرن …بخاطر اینکه خواهر یا برادرشون دیگه دم دسته و بی خودی خودشون رو به خطر نمی اندازن بعدشم ما فقط خواستیم یک بار امتحان کنیم و همه چیزو فراموش کنیم کلی واسش رو منبر رفتم و از احساسات گرفته تا روابط واسش حرف زدم … اونم خیلی کوتاه جوابمو میداد…گفت من روم نمیشه نگات کنم … منم نذاشتم حرفشو کامل کنه گفتم بجاش من عاشقت شدم نه برای سکس بخاطر همه چیزت و بهش گفتم انقدری که الان حاضرم بدون اینکه ازم آتو داشته باشی نوکریتو کنم … تونسته بودم تقریبا دوباره مخشو بزنم که عادی باشه… تو خونه قرار بود ما ساعتها مثل همیشه تنها باشیم و من باید برای لحظه به لحظه ش برنامه میریختم و از این فرصت خوب استفاده میکردم … بهش گفتم الانم دلم میخواد بیای پیشم و محکم بغلت کنم … گفت فعلا روم نمیشه و بزار همینجوری پیش بریم … یکی دو روزی از چتمون گذشت و تو این دوروز تک و توک بهش پیام میدادم و کلیپ های عاشقانه و خنده دار واسش میفرستادم تا اینکه یخش تقریبا باز شد … امیر آقا گفت اون حرکتی که زدی داره کار میکنه … و مدام پیگیر آیدا بود … دلش میخواست بخورتش و دلش واسه اون کس و کون صورتی کوچولوش تنگ شده بود بابام اومده بود و تقریبا ما باید رو حالت معمولی می رفتیم جلو که هیچ شکی نکنه … هنوز دو روز مونده بود که بابام برگرده سرکارش آیدا بهم پیام داد تو دلم آشوبه و کلا نمیدونم چم شده … منم پیام دادم لابد دلت واسه بغل داداشیت تنگ شده … بیا تو اتاقم تا سفت بغلت کنم … اونم به خنده گفت تو خطرناکی نمیشه … گفتم قرار شد اون اتفاق یبار پیش بیاد و همه چیز تموم شد دیگه … الانم من همون داداشتم فقط دیگه تو تموم جونمی … یه استیکر خنده گذاشتم و نوشتم نکنه دلت بغل کردن احمد آقا رو میخواد ناقلااااا… گفت اون که عمرا …گفتم چرااا … گفت مگه ندیدی چی گذاشته بود کنار واسم … از حرفش حسابی تعجب کردم … این اولین حرف سکسی بود که بعد از سکسمون داشت میگفت و واقعا عسل و آب منی داشت کار میکرد و خواهرمو اوبنه کرده بود بهش گفتم …اون که حسابی دیوونه شده و هر روز سراغتو میگیره و حاضره هرکاری واست بکنه …از حرف طفره رفت و بحثمون تموم شد
دو روز به سختی گذشت و دیگه منو آیدا با هم چشم تو چشم میشدیم و حتی گاهی نگاهمون بهم گیر میکرد … بابام برگشت سر کارش و مامانم صبح رفت سرکار… صبح آروم در اتاق آیدا رو باز کردم … خوابیده بود مث یه عروسک … دلم میخواست برم رو تخت کنارش بخوابم و انقدر بخورمش و ببوسمش که تموم شه خیلی خوشخواب بود و منم منتظر تو پذیرایی … وقتی دیدم فایده ای نداره شروع کردم سر و صدای الکی که بیدار بشه …تا اینکه در باز شد و خانم خانما تشریف بردن دستشویی … تو راه هم یه غر ریز زدن که چه خبره اینقدر صدا میکنی …
سعی کردم خودمو بیخیال نشون بدم تاخودش چراغ سبز بده واسه همین رفتم تو تلویزیون و داشتم مستند میدیدم … اصلا حواسم به پشت سرم نبود تا اینکه آیدا صدام کرد بیا صبحونه بخور … وقتی نگاش کردم حرفم یادم رفت … لباسی که پوشیده بود یه شرتک با یه تاپ بود که هیچوقت تو خونه نمیپوشید و یکبار فقط تو عکس تو لپ تاپ اونم خونه دوستش پوشیده بود … بهش گفتم خوشگل شدی … گفت از امروز میخوام راحت بگردم تو هم باید چشماتو درویش کنی … منم گفتم باشه من اصلا چیزی نمی بینم …اونم خندید و گفت حالا میبینیم
از هر فرصتی برای دید زدن پروپاچه سفیدش و سینه هاش استفاده میکردم خودشم معمولا جوری می نشست که واقعا کیرمو راست کرده بود و مطمئن بودم چراغ سبز داره میده اما باید بیشتر صبر میکردم ظهرش رفت مدرسه و موقع برگشتنش دیگه خبری از اون لباسا نبود …مامانم خونه بود و نمیشد جلوش کاری کرد که مشکوک بشه …واسه همین باید تا فردا صبر میکردم … فردا منم تصمیم گرفتم با یه شلوارک تو خونه بچرخم و رکابیمو در آوردم …آیدا که بلند شد با دیدنم زد زیر خنده و گفت میبینم که تو هم تصمیم مهمی گرفتی تو زندگیت … منم گفتم مگه من چیم از تو کمتره … گفت من که لخت نشدم که تو بدو بدو لخت شدی
گفتم خب من بزرگترم و همیشه باید یه پله از تو جلوتر باشم باز خندید و گفت یعنی من با شورت و سوتین بیام بیرون تو لخت میشی؟ منم قهقهه زدمو گفتم شک نکن … گفت نه دیگه اینجوری خیلی خوش بحالت میشه …رفت تو اتاقش و حولشو برداشت و رفت تو حموم درو بست … یه دو دقیقه ای گذشت که در باز شد اومد رفت تو آشپزخونه سر یخچال یه چیزی برداشت و رفت دوباره تو حموم …یکمی مشکوک شدم که یعنی چیزی برد تو حموم بخوره ؟
خلاصه بعد از حمومش حوله پیچ اومد بیرون و رفت تو اتاقش و یه شورت نارنجی با یه تاپ صورتی پوشید اومد بیرون … لعنتی اندامش داشت دیوونم میکرد … فک کنم تصمیم گرفته بود اینجوری دهنمو سرویس کنه وقتی از اتاقش اومد بیرون یه چیزی واسم عجیب بود …
با یه خیار تو دستش جوری که من نبینم اومد و رفت دوباره تو آشپزخونه … بهش گفتم چی قایم کردی ؟ گفت قایم ؟ خیاره …خواستم بزنم به پوستم بیخیال شدم …و گذاشتش رو اوپن و رفت تو اتاقش … منم گشنم شده بود رفتم و خیارو برداشتم و شروع کردم خوردن … از اتاق که اومد بیرون با دیدن خیار توی دستم نتونست خودشو کنترل کنه و گفت خیاره رو خوردی ؟
گفتم آره مگه چیه ؟ انقدر خندید که دوزاریم افتاد … گفتم نکنه کرده بودی تو جایی ؟ خندش بند نمیومد و انقدر خندید که من بلند شدم و گفتم ای عوضی برده بودش تو حموم که چکار کنی ؟ بهش گفتم عزیزم چرا خیار؟ … صدام میزدی … افتاده بود رو دور خنده و هیچی نمیگفت … بهش گفت یالا باید خودتم از این خیاره بخوری و انداختم دنبالش رفت رو کاناپه
دستاشو گرفتم و خیارو گذاشتم جلوی دهنش گفتم گاز بزن یالاااااا … اونم تقلا میکرد که دستشو در بیاره و با خنده می گفت عمرا … من خیار دوست ندارم … گفتم من به زور میدم بخوری … بگو کجات کرده بودی ؟ کیرم داشت شق میشد وقتی فهمیدم این خیار کجاها که نرفته … با خنده گفت هیچی بخدا … بهش گفتم پس باید بخوری بعد کلی کشمکش گفت دستمو ول کن …گفتم راستشو بگو تا ولت کنم … تا اینکه به حرف اومد و گفت بابا هیچی یکم سابیدمش به یه جاهایی دستشو ول کردم و گفتم عزیزم خیار زنده اینجا هست میری از تو یخچال میاری ؟؟؟ بوی شهوت رو میتونستم ازش بفهمم واسه همین همینطور که روش بودم زل زدم به چشماش و نگاش کردم … بهم گفت چیه؟ گفتم میدونی خیلی دوستت دارم ؟
گفت از برآمدگی روی شلوارکت معلومه داداااااشی… داره شکممو سوراخ میکنه … گفتم میخوای دوباره امتحانش کنی ؟ گفت پس قولت چی میشه؟ لبمو بردم سمتش و گفتم خوشگلیت باعث میشه همه چی یادم بره حتی خواهر برادریمونو…و لبمو گذاشتم رو لبش
انقدر داغ بود که حرارت از بدنش بلند میشد … دستمو بردم تو سینش و سینشو محکم گرفتمو زبونمو فرستادم تو دهنش … زبونمو فوری کشید تو دهنش و شروع کرد مکیدن زبونم
چند دقیقه ای تو همین حالت در حال خوردن بودیم که دستمو بردم زیر تاپش ودادمش بالا و کامل درش آوردم و سینشو کردم تو دهنم و مث یه آدم گشنه محکم مک میزدم … نالش در اومده بود همزمان دستمو انداختم تو کصشو شروع کردم از رو شرتکش مالیدن کصش
چشمای خوشگلش خمار شده بود و لبشو گاز میگرفت… به حدی مست سینه های خواهرم شده بودم و با ولع میخوردمشون که خود آیدا گفت یکمی یواش تر … به خودم اومدم دستمو کرده بودم تو شرتکش و داشتم کونشو چنگ میزدم …یواش از روی شکمش لیس زدم تا کش شورتش و بهش گفتم چی این تو قایم کردی و چند وقته منو خمار خودت کردی … اونم با خنده گفت خودت ببین… شرتشو دادم پایین یه شرت صورتی سفید پاش بود که جلوش خیس شده بود … بوی خوبی میداد .واسه همین از روی شرتش شروع کردم گاز زدن کسش و از روی شرت داشتم کسشو میخوردم … واقعا لذت داشت خواهر 15 سالمو جلوم لخت میدیدم که پاشو باز کرده تا من بتونم کصشو بخورم … شرتشو با دندون دادم پایین و بهشت آیدا رو جلوم دیدم … زبونمو لوله کرده بودم و داشتم میکردم تو کسش و همزمان کونشو چنگ میزدم… گاهی به حدی لذت میبرد که پاهاشو می بست و من باز پاهاشو از هم باز میکردمو به لیس زدنم ادامه میدادم… نالش حسابی به اوج خودش رسیده بود …بلند شدم و جلوش ایستادم و به شوخی گفتم خیار میخوری ؟؟… شلوارکمو داد پایین و کیرمو گرفت تو دستاش و یکم نوکشو زبون زد و کیرمو کرد تو دهنش … صورت جذابش واقعا شهوتمو زیاد میکرد … مخصوصا حرکت لبش روی کیرم که عقب و جلو میکرد … انقدر خوب ساک میزد که داشت آبمو میاورد… واسه همین کیرمو کشیدم عقب و بلندش کردمو گفتم : از کجا یاد گرفتی انقدر خوب ساک بزنی ؟
با شیطنت گفت وقتی خیار دوست داری مجبوری قشنگ خوردنشم یاد بگیری … با خیارای تو یخچال کلی تمرین کردم … خندیدمو یه لب ازش گرفتم و کونشو چنگ زدم و بهش گفتم پس با خیار کونتم آماده کردی واسه داداشیت؟ گفت نه اون درد میاره …چرخوندم و خمش کردم و شروع کردم کونشو لیس زدن و گفتم الان خودم آمادت میکنم … ایستاد و گفت نه تو رو خدا درد میاد اشکان بیا همینجوری لاپایی بکن… دوباره خمش کردم و گفتم اگه خیار میخوای باید خوردنشم یاد بگیری و زبونمو کشیدم رو سوراخ کونش … از زیر کصش تا سوراخشو شروع کردم خوردن … قلقلکش میومد و گاهی میخندید گاهی هم یه آه شهوتناکی میکشید و زیر لب میگفت درد داره اشکان … کونشو چنگ زدم و یه دونه زدم رو کونش و انگشتمو فشار دادم تو سوراخش … یه آیییییی گفت و خودشو داد جلو و گفت اشکان تورو خدا … کشیدمش عقب و گفتم نترس حواسم هست …و دوتا انگشتمو کردم تو کونش … بلند شد و گفت اشکان درد میاد بکن لای پام … گفتم مگه خیارو نکرده بودی توکونت … پس کونت آمادست… گفت خب میترسم درد بیاد … گفتم اولش درد داره بعد عادی میشه … و دوباره خمش کردم و یه تف انداختم رو سوراخشو با کیرم رو سوراخ کونش یواش فشار میدادم … سرشو فشار دادم تو سوراخش تا رفت تو یه جیغی زد و پرید جلو…بهش گفتم بخواب تا دردش کمتر باشه … اینو الکی گفتم میخواستم از زیرم در نره … خوابوندمش رو کاناپه و حالت داگی شد …کونشو دوباره یکم لیس زدموکسشو خوردم… کیرمو تنظیم کردم رو سوراخش و سرشو فشار دادم داخل … دوباره یه جیغی زد و سعی کرد با خوابیدن کیرمو از تو کونش در بیاره…منم همزمان باهاش خوابیدم و نزاشتم کیرم در بیاد … وقتی نشستم رو کونش تازه کیرم بیشتر رفت تو کونش و دیگه راه فرار نداشت واسه همین شروع کرد آخخخخ گفتن و قسم دادن که درش بیارم … خوابیدم روش و بهش گفتم تحمل کن الان تموم میشه … میدونستم که تو حموم کون خودشو با خیار باز کرده چون انگشتم راحت رفت تو کونش…ولی واقعا سایز کیرم هم از خیار هم از انگشتم بزرگتر بود واسه همین داشت کم کم اشکش در میومد … سرشو چرخوندمو شروع کردم ازش لب گرفتن و یواش یواش تلمبه زدنو شروع کردم … گاهی اوقات لبمو ول میکرد و میگفت اشکان درد دارم یواش و منم بی تفاوت داشتم تلمبه میزدم … دلم نمیخواست به این زودیا تموم بشه واسه همین یکم که کونش باز شد بهش گفتم بچرخ تا بتونم همزمان هم کونتو بکنم هم سینتو بخورم … وقتی چرخید پاهاشو دادم بالا و چشمم به کس صورتیش افتاد … بهش گفتم کی میشه این کصو کرد و رفتم لای کصش و زبونمو کردم توش … سرمو کشید عقب و گفت دیونه چکار میکنی من دخترم الان پردمو پاره میکنی … گفتم باشه زبون نمیکنم توش و شروع کردم کصشو خوردنو مک زدن …به حدی مست شده بود که سینه خودشو میمالید و لبشو گاز میگرفت نالش تو کل خونه پیچیده بود …چیزی که منو دیوونه خودش کرد این بود که وسط ناله هاش یهو گفت … منو بکن … کیر میخوام اشکان …لیس آخرمو زدمو تف تو دهنم جمع کردم انداختم رو کیرم و پاشو دادم بالا …یه تفم انداختم تو دستم و مالیدم به سوراخ کونش و کیرمو یه ضرب فرستادم داخل … جیغش رفت هوا و خودشو کشید بالا … گفت یواش اشکان …پاره شدم … کیرم که به آخرش رسید خوابیدم روش و سینشو خوردمو تلمبه زدنو شروع کردم… مدام میگفت بکن بکن بکن … بلند شدم و همزمان با کردنش کصشو مالیدم … ناله هاش بیشتر شده بود که یهو شروع کرد به لرزیدن … یه فکری به ذهنم رسید … بهش گفتم آبمو میخوری ؟؟؟ گفت نمیدونم … گفتم وقتی بهت گفتم تو فقط دهنتو باز کن …یه چند دقیقه ای بی حال زیرم افتاده بود و من داشتم بکوب تلمبه میزدم که بهش گفتم دهنتو باز کن و کیرمو کردم تو دهنش … شروع کرد به ساک زدن و همزمان آبم پاشید تو حلقش … تند تند مک میزد و قورتش میداد…تمام جونمو داشت می کشید تو دهنش که خوابیدم به بغل …هنوز کیرم تو دهنش بود که در آورد و اومد تو بقلم و لبمو گرفت تو دهنش و محکم بغلم کرد …بهش گفتم خوشمزه بود ؟؟؟ گفتم مگه میشه آب داداشیم بد مزه باشه … بعدش گفت کس من چطور بود ؟ گفتم خوشمزه ترین چیزی بود که تا حالا خورده بودم … کلی تو بغل هم لخت دراز کشیده بودیم … ازم سوال کرد یه چی بگم راستشو میگی ؟؟ گفتم مطمئن باش … گفت امیر آقا چجوری ترتیبتو داد ؟ چجوری مختو زد ؟ راست گفتی ازت آتو داره ؟ گفتم راستشو بگم نه خودم خواستم بهش بدم… تو استخر دستمالیم کرد بعدم ماساژم داد … خیلی خوشم اومد تا اینکه کم کم کیرمو مالوند و منم که لخت آماده بودم … دست کرد تو شرتم کیرمو گرفت و بعدم واسم ساک زد چند بار اینکارو میکرد تا کم کم رفت سراغ کونم و بعد چند وقت کونمو باز کرد … آیدا گفت وااای خیلی درد داره چجوری تحمل کردی آخه … من سایز تو رو نمیتونم تحمل کنم تو چجوری سایز امیر آقا رو تحمل میکنی؟ گفتم خب راه داره دیگه و خودش بلده ولی فقط اولش باید تحمل کنی …گفت اشکان تو دوست داری بهش کون بدی؟؟؟ گفتم همش کون دادن نیست … هم منو ارضا میکنه هم خرجمو میده هم لذت می برم این وسط اونم دوست داره کون منو بکنه … بهش گفتم آیدا تو چطور؟دوس داری بهش بدی؟؟ گفت تو ناراحت نمیشی؟؟ گفتم نه …اگه تو دوست داری من که نمیتونم جلوتو بگیرم …
گفت خیلی خوشتیپ و باکلاس … از بابا و مردایی که دور و برمون هستن خیلی سرتره ولی از بزرگی کیرش میترسم … گفتم اون حاضره هر کاری واست کنه که فقط بکنتت …کلا عاشق سن پایین دختر و پسر هست … دستشو گرفتم بلندش کردم و گفتم وقتشه که یه حموم دو نفره بریم … حوله هامونو برداشتیم …در خونه رو قفل کردیم و رفتیم تو حموم …
اولین حموم دو نفره من و خواهر کوچیک 14 سالم … بعد از رفتن مدرسه و برگشتن اما منم خونه بود و معمولا همه چیز باید به حالت طبیعی خودش برمیگشت حتی دعوا و شوخیامون … سراغ گوشیم رفتم و به امیر آقا پیام دادم … و کل ماجرا رو واسش توضیح دادم … خیلی خوشش اومده بود و حتما دلش میخواست آیدا رو ببینه … یه گروه سه نفره تو تلگرام درست کرد و اونجا شروع کردیم پیام دادن و راحت دیگه اونجا با هم سه تایی حرف میزدیم … خودشم یه چندتا فیلم سکسی از برادر خواهرا و سکس نوجوان با بزرگسال فرستاد که حسابی حشریمون کرده بود …بهمون گفت باید یه قرار دیگه تو باغ بزاریم تا دوباره یه سکس توپ بکنیم … بعد از دو روز تونستیم یه برنامه بچینیم که مامانمو گول بزنیم و پنجشنبه مثلا بریم بیرون …مامانمم خیالش راحت بود من با آیدا میرم بیرون واسه همین تقریبا آزاد بودیم
پنجشنبه یه حموم رفتیم و … کیر و کون خودمم شیو کردمو حسابی برق انداختم … خوشگل کردیم و رفتیم سر قرارمون با امیر آقا… امیر آقا مثل همیشه خوشتیپ اومد و سوار شدیم …قرار شد بریم اول یکم خرید کنیم و لباسای سکسی برای آیدا بخریم … چند دست سوتین و شرت و دامن تا زیرکون و یه لباس خوشگل مجلسی واسه آیدا خرید … منتظر دیدن آیدا تو این لباسا بودم و دل تو دلم نبود … تو راه امیر آقا یه چیزی تو کادو پیچیده بود و داد به آیدا … آیدا هم با خوشحالی ازش گرفت و بازش … سر در نیاوردم که چی بود ولی یه وسیله کوچیک مثل اشک بود که تهش یه شیشه کوچیکه مثل الماس داشت و یه کنترل کوچیک داشت… آیدا گفت این چیه …چه باحاله … امیر آقا گفت این وسیله اسمش بات و برای باز کردن کون ازش استفاده میشه و اون الماس سرش باعث میشه داخل نره و فقط سرش بره تو …ویبره هم داره که هر موقع کنترلشو بزنی میلرزه و حس خوبی بهت میده واقعا وسیله باحالی بود ولی آیدا معلوم بود یکم ترسیده بود و گفت خیلی درد داره ؟… امیر آقا هم گفت نه عسلم اصن نمیفهمی و اتفاقا بیشتر شهوتیت میکنه … رسیده بودیم به ویلا … آیدا رفت لباساشو بپوشه … وقتی اومد دهنم باز مونده بود … رفتم نزدیکش و بقلش کردم مث یه ماه شده بود… یه سوتین مشکی صورتی و یه دامن کوتاه تا زیر باسن مشکی و یه شرت صورتی پوشیده بود…همونجا ازش لب گرفتم و دلم میخواست همونجا بکنمش که امیر آقا بچه ها هنوز زوده بزارید یکم خودمونو آماده کنیم بعد…یکم نشستیمو شوخی کردیم و امیر آقا از سکساش میگفت و دستش روی پای آیدا بود … آیدا هم معلوم بود داره حشری میشه امیر آقا دستشو به کس آیدا رسونده بود و وسطای حرفاش سرشو برد سمت آیدا و لبشو گذاشت رو لب ایدا و شروع کرد لب گرفتن… آیدا هم راحت خوابید تو بغل امیر آقا و منم داشتم نگاشون میکردم … امیر آقا دستشو برد سمت سینه آیدا و شروع کردن مالیدن سینه ش… آیدا هم کیر امیر آقا رو از رو مایو شنا شروع کرد مالیدن … چند دقیقه ای همینجوری گذشت که امیر آقا آیدا رو خوابوند و دستشو کرد زیر دامن و کص آیدا رو میمالوند … حسابی حشری شده بودم … کیرم داشت به بزرگترین حد خودش میرسید و منتظر اوج صحنه سکسی آیدا و امیر آقا بودم … امیر آقا گفت بریم تو جکوزی که یکم ریلکس کنی و آیدا رو مث یه بچه بغل کرد و برد تو جکوزی … تو جکوزی هم مشغول لب گرفتن و مالوندن بودن که دستشو برد سمت کون آیدا و شروع کرد تو آب داغ جکوزی کون آیدا رو انگشت کردن و سوراخش ماساژ دادن … امیر آقا بهم گفت اون کادو رو بهم بده تا بکنمش تو کون خواهرت… بهش دادم … یکم با ژل روان کننده لیزش کرد و آیدا رو بلند کرد یک و گذاشت لب جکوزی و پاهاشو داد بالا… بخاطر گرمای آب جکوزی کون آیدا کاملا شل شده بود واسه همین با یه فشار کوچیک و بدون درد بات رو کرد تو سوراخ کونش… کنترل شم داد دست من و گفت هر موقع دوست داشتی بزن و دوباره بردش تو جکوزی و مشغول لب گرفتن و خوردن سینه هاش شد … منم از هر فرصتی استفاده میکردم و دکمه ویبرشو میزدم … میتونستم حس کنم که ایدا چقدر حشری میشد … اون حالت چشماش که موقع کیرخواستن داشت رو کاملا بلد بودم … امیر آقا دوباره بلندش کرد و گذاشتش لبه جکوزی و پاشو باز کرد و شروع کرد خوردن کس آیدا… به حدی خوب مک میزد که ناله های آیدا رو در آورده بود …میدونستم امیر آقا استاد بازی کردن با زبونشه … منم همونجوری عاشق دادن کرد … زبونشو تو کس آیدا میچرخوند و گاهی بغل رون پاشو میخورد … منم هریه دقیقه یک بار دکمه ویبره رو میزدم و تاثیرشو تو چهره خواهر کوچیک 14 سالم میدیدم… امیر آقا خودشم از جکوزی اومد بیرون و نشست کنار آیدا … آیدا رو خوابوند جوری که کونش تو هوا باشه و شلوارکشو درآورد و کیرشو گذاشت جلوی آیدا… اونم بلافاصله تو همون حالت انگار داره مشق مینویسه کیر امیر آقا رو گرفت تو دستش و شروع کرد لیسیدن و ساک زدن … امیر آقا هم دستشو گذاشته بود رو همون وسیله ای که اسمش بات بود و داشت با در آوردن و فرو کردنش تو کون آیدا سعی میکرد کونشو حسابی باز کنه … خواهر 14 ساله من انقدر مست شده بود که با اولین حرف امیر آقا که گفت بریم واسه کردن ، به راحتی قبول کرد … اونم با اون سایز امیر آقا که اندازه مچ دست بود و درازیش بیست یا بیست دو سانتی میشد یه تشک بادی کنار جکوزی بود …آیدا رو خوابوند و یه متکای بادی هم گذاشت زیر شکمش و نشست پشت آیدا … سر کیرشو به صورت چرخشی دور سوراخ آیدا میچرخوند. هر بار یه فشار به سوراخش وارد میکرد … میدونستم لحظه ورود کیر امیر آقا به سوراخ کون هر کسی چقدر میتونه درد داشته باشه … مخصوصا با بی رحمی که ازش سراغ داشتم … به آیدا گفت این بار رو باید تحمل کنی تا بتونی سری بعد راحت بشی … آیدا هم قبول کردو امیر آقا کیرشو گذاشت دم سوراخ آیدا و فشار داد … اون کلاه گوشتی و کلفت امیر اقا با یه فشار وارد کون آیدا شد… آیدا یه جیغی زد و سعی کرد خودشو بکشونه جلو اما امیر اقا گرفته بودش و سعی میکرد کیرش در نیاد … آیدا اینقدر دردش اومده بود که شروع کرد التماس کردن …وقتی دید امیر آقا بیخیال نمیشه شروع کرد بلند شدن … امیر آقا هم گفت قرار شد تحمل کنی عسلم تا تموم شه … از زاویه ای که من میدیدم کون آیدا داشت از هم باز میشد و میدونستم امیر آقا هم کارشو خوب بلده … کیرشو همونجا نگه داشته بود و خوابید رو آیدا و شروع کرد گردن و لب آیدا رو خوردن … به منم گفت بیا از پشت کس و کون ایدا رو بخور که دردش بخوابه … منم رفتم و از لای پاشون کس و کون و کیر امیر آقا رو شروع کردم به لیسیدن و زبون زدن … هفت هشت دقیقه ای همینجوری گذشت که متوجه شدم امیر آقا دوباره داره فشار رو شروع میکنه و جیغ آیدا باز هوا رفت ولی اینبار زد زیر گریه و میگفت بسه … تو رو خدا … میدونستم امیر آقا تا آبشو تو کون آیدا نیاره ولش نمیکنه…محکم نگهش داشته بود و تونسته بودنصف کیرشو تو کون خواهرم جا کنه … از اونجایی که میدونست دیگه بیشتر از این نمیره همونجا نگهش داشته بود و مشغول مالیدن سینه های آیدا و قربون صدقه رفتنش شده بود…تقریبا نیم ساعتی گذشته بود و امیر اقا یواش یواش تلمبه زدنو شروع کرده بود به شکلی که هر رفت و برگشت یکی دو دقیقه ای طول میکشید و آیدا مدام درد میکشید … اما امیر اقا بی تفاوت قربون کس و کون آیدا میرفت و سرعتشو یکم بیشتر میکرد … وقتی از عقب نگاشون میکردم واقعا تعجب میکردم این کیر به این کلفتی چطور تو کون آیدا جا شده بود …البته به گفته امیر آقا این کیر تو کون کوچیک تر آز آیدا هم رفته بوده از پسر و دختر یازده ساله تا زن 40 ساله … خوبیش این بود که دیگه کیر من راحت تو کون آیدا جا میشد و بدون درد راحت میتونستم تلمبه بزنم… امیر آقا تلمبه زدنشو شروع کرده بود و آیدا رو به چند روش داشت میگایید …این وسط منم بی نصیب نبودم و یا کس لیسی میکردم یا از آیدا لب میگرفتم یا کیرمو تو دهن آیدا میکردم و تلمبه میزدم …
امیر آقا با دیدن کون شیو شدم گفت بیا یکم تو کون آیدا تو هم تلمبه بزن تا یه حالی هم به تو بدم… رفتم رو آیدا و کیرمو تا ته بدون وقفه کردم تو کونش یه آیییی ریزی گفت و خوابیدم روش و شروع کردم تلمبه زدن …امیر آقا هم با بات یکم کونمو باز کرد بعدم از پشت شروع کرد تو کونم کیرشو فرو کردن … آیدا متوجه کون دادن من شد و گفت امیرآقا داره تو رو میکنه … گفتم آره الان سه طبقه داریم سکس میکنیم … واقعا حس عجیبی بود که تو کون خواهرم تلمبه بزنم و یکی دیگه هم تو کون من تلمبه میزد … چند دقیقه ای همینجوری گذشت تا اینکه داشت آبم میومد … به امیر آقا گفتم من داره آبم میاد … گفت نذار بیاد و نریزش تو کونش … نذاشتم بیاد و کشیدمش بیرون …دوباره امیر آقا اومد و خوابید و به ایدا گفت بیا بشین رو کیرم … ایدا هم اومد و نشست یکم آخ و اوخ کرد و یه جیغ کوچیک زد و کیر امیرآقا رو کرد تو کونش و آروم خودشو بالا و پایین کرد …امیر آقا آیدا رو بغل کرد و شروع کرد تلمبه زدن… آیدا هم خمار کون دادن شده بود و مدام ناله میکرد …وقتی سوراخ کونشو میدیدم به حدی کش اومده بود که داشت پاره میشد …ایدا گفت اینجوری خیلی درد داره …امیر آقا هم بلندش کرد و حالت داگی گذاشتش و کیرشو دوباره کرد داخل کونش و تلمبه زدن رو با سرعت بالا ادامه داد … تا بعد ربع ساعتی به من گفت برو تو دهنش تلمبه بزن تا با هم آبمون بیاد … منم زیر فک آیدا رو گرفتم و شروع کردم تو دهنش تلمبه زدن … گاهی انقدر حشری میشدم که یهو تا ته میکردم تو دهنش که باعث میشد عق بزنه …خود آیدا هم چند بار ارضا شده بود و مدام بدنش میلرزید … صحنه جالبی بود … یه دختر بچه چهارده ساله اونم خواهرم وسط دوتا کیر بود و داشت هم حال میکرد هم گاییده میشد …امیر اقا سرعتشو بالا برد و یباره کیرشو تو کون ایدا نگه داشت و با ناله های بلند ارضا شد …منم تو دهن آیدا با چند تا تلمبه ارضا شدم و کیرمو همونجا تو دهنش نگه داشتم … کیرمو در آوردم و همونجا دراز کشیدم … امیر آقا هم کیرشو بیرون کشید و آیدا رو برگردوند و کصشو کرد تو دهنش و زبونشو تو کس آیدا میچرخوند … خلاصه اون روز یبار دیگه هم امیر آقا تو ویلا کون آیدا رو حسابی آب داد و اون روز تموم شد … اگر چه دم در خونه نمیتونست درست راه بره اما دیگه حسابی کیر دیده شده بود و مامانم به هیچی شک نکرد … بعد اون روز دو بار دیگه امیر آقا ما رو دعوت کرد و دوتامونو حسابی از کون کرد و آیدا حسابی داشت لذت میبرد تا اینکه امیر آقا گفت بچه ها دوست دارید مامانتون رو هم وارد بازیمون کنیم …من که دوست داشتم ولی مطمئن بودم مامانم عمرا اهل این چیزا باشه …آیدا هم گفت مامانم نمیزاره حتی ما با لباس راحت تو خونه بگردیم چه برسه پایه سکس با شما بشه … امیر آقا هم گفت خب امتحان میکنیم فقط باید با هم برنامه بریزیم که من بتونم مخشو بزنم …قرار شد ما فکر کنیم و جواب بدیم … این قسمت هم تموم شد … اگه دوست دارید ادامه داستان رو هر چه زودتر بخونید لایک و کامنت فراموش نشه…

نوشته: امین

ادامه...


👍 134
👎 20
230201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

933700
2023-06-19 00:08:36 +0330 +0330

بهتر از قسمت قبل

با همین فرمون ادامه بده و به کسایی هم که کصشر میگن اهمیت نده


933719
2023-06-19 01:22:56 +0330 +0330

برای دختر ۱۴ ساله دور از تصور هستش البته داستانش خپب نوشته بودی

4 ❤️

933731
2023-06-19 02:04:16 +0330 +0330

خیلی طول کشید تا این قسمت جدید رو بذاری قسمت بعد رو زودتر بذار ضمن اینکه قبل از انتشار یکبار دیگه مرور کن تا امیر رو احمد ننویسی و سن خواهرت رو یجا ۱۴ و یجا ۱۵. منتطر قسمت جدیدیم

6 ❤️

933736
2023-06-19 02:16:08 +0330 +0330

خدایش حرام زادگی هم حدی داره

2 ❤️

933738
2023-06-19 02:28:05 +0330 +0330

مادرتو وارد قصه کنی خیلی مزخرف میشه . همین تو حول خودتون بچرخه . مامانت بیاد دیگه خیلی تخمی تخیلی میشه

4 ❤️

933740
2023-06-19 02:36:22 +0330 +0330

عاااااااالی بود

1 ❤️

933769
2023-06-19 03:57:12 +0330 +0330

والا من خواستم یه حرفی بزنم که ترسیدم امیرآقا مارو هم‌توی بسته پیشنهادی روی میز بذاره و تا چشم بهم بزنیم تمام‌سوراخهامون رو با خوراکیهای خوشمزه و مقوی پر کنه و‌کبوتر جلدش بشیم.
خدایی تشبیه مچ دست و قاچ خوردن کون اون دختربچه که توی هرقسمت یه سال کوچیکتر میشه، همه اعضا و جوارحم رو به درد آورد.
اجتمالا قسمت آخر داستان با این رشد معکوس سنی دختر، شاهد برگشتش به واژن مادر محترمش میشیم اونم در حالی که مادرش داره به پیشنهاد یکی از خاله هاش گوش میده که داره به شوهر عمه همسایه شون پیشنهاد میده میخوای نفر بعد برانکو رو بیاریم امیرآقا بکنه؟
با این حال یه حس عجیب و قریبی( به معنای نزدیک) به این داستان دارم و احساس میکنم یا سرنوشت باعث میشه درس بخونم و جراح بشم تا کون قاچ خورده آیدای ۳ ساله رو عمل کنم و یا توی قسمت کارگزینی شرکن امیرآقا استخدام میشم برای مدیریت و ایجاد نظم در مجموعه افراد جدیدالگایش لیست آینده امیرآقا.
پس لطفا آینده نگر باشید و هوای بنده رو داشته باشید تا روزی که کارتون پیش من گیر کرد هم زودتر بفرستمتون روی نوار نقاله ترمینال شوک به مقصد کیر ضخیم المچ امیر آقا و هم از عسل صددرصد طبیعی برای جلد کردنتون استفاده کنم و یعنی خبر ندارم که خودتون جلد خدایی هستین.
یا حق و با آرزوی شادی در این روزگار کیری ضخیم المچی باقرالکون

6 ❤️

933770
2023-06-19 04:15:26 +0330 +0330

این داستان امیر خانمان سوز
جمعش کنین بابا کونیا الدنگ سگ برینه تو داستانی که امیر و احمد و هر کیری بیاد به قداست خواهر لکه بندازه مادر عمومی تا وسطای دهه هشتاد اسم خواهرو جایی نمیگفتن حالا بچه هایی ک اون موقع نبودن الان میخوان طرز فکر ملتو راجع به خانواده عوض کنن کیرم تو نوامیستون

3 ❤️

933774
2023-06-19 05:12:27 +0330 +0330

جقی تخیلی

هم من میدونم، هم تو میدونی، هم بچه‌های شهوانی که تو یک بچه جقی بیش نیستی. احتمالا اندازه کیرت در حالت شق به اندازه انگشت سبابه خودته. سر در این خراب شده نوشته بچه‌ها تا وقتی شاششون کف نکرده، وارد سایت نشوند. یا نخوندی یا حالیت نیست. این داستان را هم امیر آقا بهت گفته بذار اینجا. اینکه آقا امیر که لات محله‌ی شماست و کونت میذاره، کاملا واقعیت داره و اتفاقا تنها قسمت واقعی داستانت هم همینه. اینقدر بچه هستی که حتی نمیدونی روابط خواهر و برادر و مادر چیه. امیر آقا هم که فقط کونت میذاره و تو هم در خیالاتت به کون خواهر و مادرت فکر میکنی. باید شاشید به چنین افکار تخمی.
شعری برای تو:

هـِی نشستی، در اتاقت، جق زدی، غافل شدی
از قضا مفعول بودی، خفتِ یک فاعل شدی
در خیال، در اوج شهوت، چشم به خواهر داشتی
زیرِ کیرِ دوست، از مردانگی باطل شدی

ها کـُـکا

4 ❤️

933809
2023-06-19 10:13:10 +0330 +0330

خدایی اسم ما رو نگی بهش میاد سراغمون من نمیتونم 🤣🤣🤣🤣🤣🤣

2 ❤️

933847
2023-06-19 14:50:22 +0330 +0330

احسنت آفرین
قلم روان و خوبی داشتی غلط املایی هم تقریبا نداشتی خیلی خوب بود دمت گرم

2 ❤️

933852
2023-06-19 15:44:46 +0330 +0330

منتظریم برا قسمت بعدیت

1 ❤️

933865
2023-06-19 16:40:07 +0330 +0330

دیگه مامانت هم اضافه کنی خیلی تخیلی میشه واینکه حالا خواهرت ۱۴ ساله هست یا۱۵ ساله چندجاتغییرکردسنش.

1 ❤️

933870
2023-06-19 17:27:37 +0330 +0330

.

0 ❤️

933912
2023-06-20 00:16:38 +0330 +0330

1😍

0 ❤️

933991
2023-06-20 11:23:38 +0330 +0330

کاربرای شهوانی یه جور راجب جقی بودن نویسنده و داستان حرف میزنن انگار اومدن اثر ادبی بخونن یارو خود تم جقی هستی دیگ اتم نمیشکافن که تو این سایت

5 ❤️

934001
2023-06-20 12:28:07 +0330 +0330

عالی و روان
منتظر ادامه داستان هستیم

1 ❤️

934025
2023-06-20 16:08:08 +0330 +0330

این اراجیف و اینجا میذارین ی مشت جقی باور میکنن میرن تو نخ گاییدن خواهرشان گوه میزنن به رابطه شون باهم جقی های عزیز اگه راست بگه ک به نظرم کسشعر میاد فقط جالب نوشته یک در صد هزار اینجوری میشه تو خیابان دختر ریخته از خانواده بکشین بیرون

5 ❤️

934326
2023-06-22 10:46:49 +0330 +0330

در یک کلمه فقط توضیح میدم
کیر خر

1 ❤️

934431
2023-06-23 02:33:04 +0330 +0330

awli

0 ❤️

934785
2023-06-25 19:43:52 +0330 +0330

اومممم بدددد نبود

0 ❤️

934837
2023-06-26 01:30:35 +0330 +0330

بچه کونیای جغی میاید داستان رو تا اخر میخونید پنج بار جغ میزنید اخرشم فحش میدید که چرا خواهرتو کردی.خب لاشیا خودتون اینجا چیکار میکنید؟طرف کلی زحمت کشیده.خود کصکشش که ابجی نداره مثل کن فقط شما لاشیا فردا میرید از پشت شیشه حموم ابجیتونو دید میزنید.

0 ❤️

934915
2023-06-26 15:00:52 +0330 +0330

یک فرد روانی و عقده ای کثافت اشغال لجن هر چی به تو بگویم گم گفتم من قناری دارم اگه قناری رو با جوجه خودش هرکس که جفت داد درسته حیوون تو واسه کون راحت بدی کاری کردی که انسانیت را به فاک دادی

1 ❤️

935073
2023-06-27 18:03:59 +0330 +0330

سلام داستان واقعیه یا ساخته ذهنته اگه واقعیه بهم پیام بده کارت دارم

1 ❤️

935100
2023-06-28 00:00:13 +0330 +0330

منتظرم مادرتم وارد بازی بشه سریع بنویس

0 ❤️

935157
2023-06-28 05:38:11 +0330 +0330

واقعا تجربه‌ی عالی هست
رابطه با خواهر و برادر، یا مادر و پسر، یا دختر و مادر

0 ❤️

935676
2023-07-01 22:47:56 +0330 +0330

حتما ادامه بزار

0 ❤️

937482
2023-07-13 13:17:50 +0330 +0330

هوی قسمت بعد چی شد

0 ❤️

938613
2023-07-20 12:39:25 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

939563
2023-07-27 02:57:17 +0330 +0330

همچین خواهر پایه ای آرزوست

0 ❤️

939846
2023-07-29 14:31:22 +0330 +0330

اسم داستان رو نباید مینوشتی اتفاقی که خواهرمو جنده کرد
باید مینوشتی : منی که خواهرمو جنده کردم

0 ❤️

940008
2023-07-30 17:17:38 +0330 +0330

سلام امین چی بگم یه زمونی بود البته هنوزم هست مادر و آبجی اینقدر حرمت داشت وداره که اگه کسی چپ میخواست نگاه کنه خونش وجونش حلال بود و ناموس پرستیدنی هست .حالا تو بچه میخوای فکر یه ملت رو خراب کنی تا تابو و بی غیرتی رو رواج بدی .خیلی باید تلاش کنی و ذهی خیال باطل یه خورده فکر کن وفکر کن وفکر کن ببین چی داری مینویسی .مادر عزیز تکرار نشدنی همه هم میدونیم که چقدر حرمت داره واحترام و خواهر (همشیره )یعنی شیره جونتون یکی هست …دوستان شهوانیون که اصرار می کنید مادر رو اضافه کن و تابو خودتون دوست دارین این داستان برای شما اتفاق بیفتد با عذرخواهی وبلانسبت .این فرد نویسنده یه نفر انسان مریض هست که عقده حقارت دارد و نیاز هست که یه روانکاو وروان پزشک اورا ببیند ومعالجه کند لطفا تشویق نکنید با احترام …متشکرم .

1 ❤️

962919
2023-12-19 05:41:59 +0330 +0330

فقط برو یه گلوله خودتو مهمون کن مرتیکه الاغ

0 ❤️

979997
2024-04-16 19:07:09 +0330 +0330

دایرکت پیام بدین گل ها

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها




آخرین بازدیدها