قلبِ سرد (۱)

1403/01/08

You can respect others or not respect them-

از جایی که یادم میاد خاطره خوبی نداشته بودم بچگی هام که مثل برق گذشت و همینطور مثل اینکه بهت صاعقه برخورد بکنه دردناک بود’.
از جایی که یادم میاد پدرم هیچوقت وجود نداشت و مادرم همیشه ناراحت و افسرده بود …
پدری که اگر در ماه ۳ دفعه قرار بود ببینمش خلاصه اون دیدن خاتمه می یافت به کتک خوردنم و همچنین کتک خوردن مادرم!
و این جریان تا ۹ سالگی من ادامه داشت دقیقا تا جایی که صبر مادرم تموم شد و تصمیم گرفت طلاق بگیره و زندگی خودش و من رو عوض کنه! ولی اینجا یه مشکلاتی برمی‌خورد و جزوی از این مشکلات راضی نبودن پدر و مادرش ، نداشتن خونه و پس انداز و حضانت من بود!
به هر سختی که شدش مادرم طلاقشو گرفت و تو دادگاه حضانت من دست مادرم داده شد -به دلیل اینکه پدرم نه خونه ای داشت به نام خودش و هم معتاد بود و تقریبا میتونم بگم هیچ جوره صلاحیت نگه داشتنم رو نداشت …؛ بعد از طلاق رفتیم خونه مادربزرگ و پدربزرگم میدونی اونجا بد نگذشت بهم ولی واقعا خوبم نگذشته بود بهم` ولی هر اتفاق بدی که برام می افتاد یادم میومد که از چه میدون جنگی سالم اومده بودم بیرون و هر دفعه برام جای شکر داشت تقریبا میتونم بگم تو اون خونه ۳ سال از زندگی من گذشت خلاصه این ۳ سال این بود که مادرم شروع کرد به درس خوندن و خودمم وضعیت درسیم خیلی بهتر شد تا جایی که مادرم با یه آدم جدید آشنا شد همون آدمی که الان جایگاه پدر من رو داره آدمی که خودش ۲ تا بچه داره و باعث زندگی بهم ریخته شدش زنی بوده که به معنای واقعی جندگی کرده! همون آدمی که دخترش باعث شده من این واقعه رو بنویسم~ بعد از اینکه مادرم منو با خبر کرد از اینکه قراره ازدواج بکنه و دوباره یه خانواده تکمیل داشته باشیم تنها حسی که داشتم حس ترس بود" و واقعا نمیتونستم قبول کنم همچین چیزی رو! ولی گذشت و گذشت و گذشت که < محمد > پدر ناتنیم > خودشو بهم ثابت کرد و متوجه شدم آدم خوبیه! گذشت و گذشت تا ما بعد از ۱ سال آشنایی خونه خریدیم و تشکیل زندگی دادیم اون اوایل همچی بین من و بچه های محمد یعنی (سارا)و(متین) سرد بود نمیدونم دلیلش چی بود شاید بخاطر این بود که اونا فکر میکردن من دشمنشونم چون فقط ۸ و ۷ سال سن داشتن و یا شایدم چون از یه میدون جنگ مثل من زنده اومده بودن بیرون و نمیتونستند دوباره اعتماد بکنن …
همین موقع ها بود که من دختری وارد زندگیم شد که باعث داشتن قلبِ سردم شد دختری که همه کار برام کرد و من براش هیچ کاری نکردم دختری که ۲ سال تموم تمام وجودش رو بهم اثبات کرد و من تو بدبختی هاش داشتم بهش میخندیدم دختری که باعث تجربه اولین هام شد اولین بغل ، اولین بوس ، اولین ساک ، اولین سکس ، …
ولی خب من لیاقت هیچ کدومشونو نداشتم! بعد از ۲ سال یهویی مثل همه دعواهایی که میکردیم باهم تکرار کردیم ولی بعد اون دعوا و اون شب حس تنهایی خیلی خیلی زیادی بهم وارد شد حسی که تا حالا تجربه نکرده بودم حتی با نبودن پدرم! میدونی من بعد اون شب خیلی تلاش کردم که برگردم به اون دختر دختری که کل زندگیم شده بود! ولی نشد و اون دیگه بهم حسی نداشت و… بعد از گذشت ۲ سال تو خانواده دیگه همچی فرق کرده بود و من افسردگیم تقریبا تموم شده بود و اواخر سن ۱۴ سالگیم بود و الان دیگه سارا شده بود ۱۱ و ۱۲ سالش و متین ۹و۱۰ سالش و روابطمون خیلی خیلی گرم تر شده بود از شخصیت ها میخوام بگم کنجکاو ، باهوش ، نیمه عصبانی و الان دیگه میتونم بگم حشری! شخصیتی بود که سارا رو توصیف می‌کرد و سیاست ، باهوش ، و آب زیرکاه چیزی بود که شخصیت متین رو توصیف می‌کرد! ولی اون اوایل برای من این دوتا برعکس بودن و من فکر میکردم سارا آدم گوه تریه تا متین ولی گذر زمان ثابت کرد که این فقط یه اشتباهه.
وقت ها گذشته بود و من دیگه حشرم چسبیده بود به سقف جوری که همه جور کتگوری رو دنبال میکردم ولی هیچکدوم اونقدر برام جذاب نبود تا وقتی که رسیدم به موضوع خواهر و زندگیم عوض شد !
از اون تایم به بعد نگاهم به سارا کاملا تغییر کرد و …

ادامه داستان بستگی به شما داره -خودتون میدونید باید چیکار کنید.

نوشته: Maybe Psycho


👍 10
👎 21
24601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

977031
2024-03-28 00:30:52 +0330 +0330

کیرم تو دهنت میخوای رای جمع کنی مگه خب بنویس تازه داشت جالب میشد
اگه رای بدین
یاد مجلس افتادم


977032
2024-03-28 00:31:56 +0330 +0330

خارکصه چرا این قدر بی در و پیکر نوشتی!
الان کیرو میخواستی؟! کیرو بهت دادن؟!
مثل آدم یه داستان مشتی بنویسید، وقتی مخشو نداری خب گوه فلسفی نخور!

3 ❤️

977050
2024-03-28 01:12:55 +0330 +0330

جوری میگفتی ابتداوتوضیح میدادی فکرکردم الان میگی حداقل ۲۵ سال.اخه مردمومن شماتازه دوسال قبلترش رومیگفتی وبعدش گفتی ۱۴ سالته؟الان بخندم؟یعنی الان هم سن پسرمنی؟خداشاهده پسرم هنوز شبهاتنهانمیتونه بره دستشوئی.شماازرابطه وسکس واحساس وغیره میگی.بابا یک پسردراون سن وسال هنوز بالغ نشده حتی حس جنسیش کاملا فعال نشده چی میگین شماها
خدایی هرشب بدترمیشه یه چندتانویسنده خوب داشتیم اوناهم دیگه نمینویسن وظاهراماهم بایدبیخیال اینجابشیم واسه همیشه

3 ❤️

977104
2024-03-28 06:25:18 +0330 +0330

لاشی خان از اینجا باید شروع میکردی کلی کسشعر گفتی که تو 2 خط میشد گفت چیزی اصلا ننوشتی که میگی بستگی به ما داره. ریدی

1 ❤️

977111
2024-03-28 07:22:17 +0330 +0330

کارمون اینه یه دیسلایک کلف بکنیم کونت عقده ای

2 ❤️

977147
2024-03-28 13:39:57 +0330 +0330

اخه این چه وضعیه که همه میگن خوشتون اومد مینویسم
خوب کسشعرت رو بنویس خوب بود لایک میگیره نبود فحش میخوری
کیرم به کون اون کسی که اینو مد کرد

2 ❤️

977283
2024-03-29 09:35:28 +0330 +0330

انقد بدبختی کشیدی که کیرم خوابید

1 ❤️

977346
2024-03-29 23:11:49 +0330 +0330

با سلام خدمت همه بچه ها

دوست گرامی شما تو 12سالگی یه دختر اومد تو زندگیت حالا اون دختر چند سالش بود؟
تو اون سن شما دنبال بغل و بوس و … بودین ؟
پس احتمالا شما از اون بچه هایی بودین که بابا ، ننه درست و حسابی ندارن و یکسره تو کوچه و خیابان ول میچرخن و از سن 6 ، 7 سالگی بارها از شون سو استفاده جنسی کردن و برا همین با مسائل جنسی آشنایی دارن

0 ❤️

977586
2024-03-31 04:23:33 +0330 +0330

دیس دادم چون بدجایی تمومش کردی و با منت گذاشتن گفتی ادامه‌ش فلان و بهمان، بدرک ک ادامه نمیدی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها