فکر زن عمو و کردن دختر عمو

1400/11/11

سلام من اهورام 21 سالمه و این داستان که میخوام براتون تعریف کنم یه خاطر ست که مربوط به چند ساله پیشه (کاری به بقیه داستان های این سایت ندارم من خاطرات مو می‌نویسم دوست داشتین باور نکردنین هم به تخمم ).
ما تو یِ شهر کوچیک زندگی میکنیم با خانواده‌ای مادری اصلا ارتباطی نداریم فقط بعضی موقه مامانم میره پیششون ولی چون دایی هام با بابام سر مشکلات شراکت دعوا کردن منم ارتباطمو باهاشون قطع کردم ؛ و از خانواده‌ای پدری فقط یه عمو دارم که واحد بالایی ما میشینه .
عمو و بابام تقریباً هم سن هستن و تو یه روز ازدواج کردن هر دوتاشون برای همین منو دختر عموم (فاطمه) دقیقاً هم سنیم از از همون بچه گی خیلی با هم دوست و رفیق بودیم یهتر بگم تنها دوست هم دیگه بودیم.
ولی از زن عموم بگم یه خانوم سبزن ولی قد بلند با سینه های بزرگ ولی کون کوچیک همیشه واسه خودش با بهترین تیپ و لباسا چه تو خونه چه بیرون از خونه میگشت و با من خیلی راحت بود همیشه لباس های باز میپوشید کارمند بانک بود واسه همین همیشه با پول خودش با دوستاش میرفت سفر و عشق حال.
بعد از این که به دبیرستان رفتم کم کم رابطه صمیمانه خودم و فاطمه به هم ریخت و دیگه مثل قبل نبودیم.
فاطمه سخت درس میخواند تا در بهترین دانشگاه قبول بشه و بتونه بره خارج از همون بچه گی عاشق خارج رفتن بود و منم که مثل همه پسرای نوجون علاقه‌ چندانی به درس نداشتم برای همین رفتم رشته مکانیک که کمتر درس بخونم ولی وقتی مدرسه ها شروع شد فهمیدم چه گوهی خوردم و چه رشتی سختی رو انتخاب کردم چلی دیگه راه برگشتی نبود.
فاطمه هر روز میرفت کتابخانه و درس میخوند مامانش هم که میرفت بانک و عموم هم با پدرم داخل رستوران کار میکرد و همشه دقیقاً ساعت 4 میرفت حمام ((برای این میدونم که فشار اب تو اون ساعت از همیشه بیشتره و برای راحت کردن خیال خودم چه دیقه ای به فشار سنج اب نگا میکردم )) تو اون موقع هیچ کس خونه بود برای همین منم من سریع میرفتم پایین و کلید ها رو از زیر گلدون های کنار در بر میداشتم و میرفتم به ارومی داخل و از زیر در زن عموم رو نگاه می‌کردم و یه دس میزدن یه وقتی از مدرسه بر گشتم دیدم مامانم تکس داده که با بابام میرن مهمونی و تا فرداش برنمیگشتن منم که برام فرقی نمیکرد زنگ زدم به یکی از رفیقام و هماهنگ کردم که شب بیاد و برنامه‌ای نوشیدنی خوردن رو هم جور کنه بعد دیدم ساعت شده 4 نیم با تمام سرعت رفتم سمت خونه عموم و درو باز کردم و دقیقا جلو در مث کیر شق شده تکون نمی‌خوردم مغزم هنگ کرده بود و نمی‌دونستم چیکار کنم ؛
فاطمه رو دیدم که داره از زیر در حموم داخلو نگامیکنه یه دیوار بین در ورودی و حموم بود برای همین من فقط سر فاطمه رو میدیدم اروم درو بستم رفتم پشت در دیدم اره شلوار کشیده پایین داره با خودش ور میره ؛ واقعا نمی‌دونستم باید چی کار کنم بعد کلی دوتا چهار تا کردن به ذهنم خورد برم و با منطقی صحبت کردن متقاعدش کنم که بهام سکس داشته باشه ولی وقتی یادم اومد که داره از زیر در مادرشو نگا میکنه همه‌ای انگیزم ریخت و فکر کردم حتماً گرایشش به خانوماست و با عصبانیت داشتم از جلو دیوار میرفتم کنار که از خونه بزنم بیرون دیدم یه چیق کوچیک کشید برگشتم دیدم دستشو گذاشته جلو دهنش از جاش بلند شد و با عصبانیت گفت رو تو برگردون منم که مغزم گیر پاژ کرده بود نمی‌دونستم چیکار کنم یه بار دیگه با عصبانیت بیشتر و تن صدای کمتر گفت برگرد عوضی برگشتم و اونم لباسشو پوشید وقتی برگشتم نگاش کردم با یه لحن خاصی که مثلا انگار من بودم که داشتم از زیر در نگا میکردم گفت اینجا چه غلطی میکنی منم گفتم اینو به خودت بگو که داری رو مامانت میزنی بعد خندید گفت احمق و رفت تو اتاقش منم اولش نمی‌دونستم معنی این کارش چیه بعد شک کردم و از زیر در داخلو نکا کردم و دیدم عموم داره بهترین حالت ممکن زن عموم رو میکنه زمان از دستتم زد بیرون و فقط داشتم نگا میکردم یهو یه لگت محکم خورد تو شکمم با درد برگشتم با سرمو نگا کردم دیدم فاطمه‌س گفت خیلی خوشت اومده ها
بعدش خودش اومد کنارم دراز کشید و زیر درو نگاه کرد اولش یکم تعجب کردم ولی بعد یادم به عموم اینام افتاد و با شهوت از زیر در سکسشونو نگا میکردم و بعد یادم افتاد که فاطمه کنارمه خواستم شانسمو امتحان کنم و دستمو ببرم سمت کونش برگشتم دیدم شلوارشو کشیده پایین و داره با خودش ور میره همون لحظه بود که گفتم اگه اینو نکنی مرد نیستی دستمو ارم ارم بردم لای قاچ کونش و هم به دلیل ترس و هم سردی دستم یه لحظه لرزید ولی اصلا حتما نگام هم نکرد منم خوشحال از این وضعیت بلند شدم و رفتم پشتش شروع به خوردن کردم و همین که یکی از انگشتام رو کردم داخل کونش یه چیق کشید (( دختری که 10 بار هم داده باشه وقتی انگشتو واسه بار اول قبل از سکس میکنی داخلش دردش میاد)) بلد بلد نشد شلوارشو کشید بالا دستمو گرفت و ارم میگفت بدو بدو و رفتیم تو اتاقش از لای در دیدم عموم اومد بیرون و گفت فاطمه ۰ فاطمه خونه ای و بعد رفت داخل و درو بست یه نفس راحت کشیدمو گفتم خانه ما خالیه بریم یالا اول یکم ناز کرد ولی بعدش رام شدو رفتیم بالای تو راه‌پله زنگ زدم با رفیقم و قرارو کنسل کردم همین که در خونه رو باز کردم رفت سمت اتاقم ولی چون تخت من تک نفره بود بهش گفتم بریم تو اتاق مامان و بابام اونم قبول کرد قبل از این که لباسهاشو دراره کیرمو گذاشتم جلوش و اونم شروع کرد به خوردن کمی دندون میزد ولی معلوم بود قبلا هم این کارو کرده بعد از یه چند دیقه ای که برام خورد سریع هر کی لباس های خودشو درآور و منم بهش گفتم داگی بشه و اونم سریع شد بعد از تو کشوهای کنار تخت یه کرم درآوردم و هم به کیرم زدم هم به سوراخ کون فاطمه بعد سر کیرم اروم کردم داخلش ولی اون هیچی نمیگفت معلوم بود قبلا هم داده و کونده‌ست منم که برام فرقی نمیکرد شروع کردم به تلمبه زدن بعد از یه رب ابم اومد و با همه ای فشار خالی کردم داخلش اونم بلد داد زد گفت عوضی بزرگ میشه منم با خنده گفتم بزار بزرگ بشه من بزرگ دوست دارم و برگشتم و رفتم سمت حموم که خودمو بشورم که دیدم گفت هووو کجا میری پس من چی؛ مال من هنوز نیومده منم که دیگه خرم از رو پل گذشته بود بی تفاوت به راهم ادامه دادم و اونم با صدای بلد گفت دفه بعدی که اومدی به التماس تلافی میکنم منم با این حرفش خر شدم و رفتم سمتش چند دیقه ای براش خوردن و بعد از این که ابش اومد با هم رفتیم حموم و اون جا فقط لاپایی زدمش ؛ از اون روز تو هر موقعیتی که پیش میومد با هم دیگه بودیم و حالا هم اون پزشکی قبول شده و منم بیکار تو خیابون ها می‌چرخم
(( ببخشید اگه طولانی بود البته خیلی هم طولانی نبود اگه املا کلمه ای اشتباه یود دیگه به دل نگیرین ))
با تشکر 🌹

نوشته: Evil


👍 9
👎 28
113101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

856493
2022-01-31 01:29:32 +0330 +0330

جالب بود. منم سکس یهویی با دختر داییم داشتم و حس خوب تو میدونم

0 ❤️

856507
2022-01-31 01:55:49 +0330 +0330

خخخ آخرشو خوب اومدی به خودت افتخار کن مرد یه پزشک کردی

4 ❤️

856512
2022-01-31 02:00:35 +0330 +0330

کاری به اصل داستانت ندارم، فقط ریدم سر در اون مدرسه ای که توش ریدی!

0 ❤️

856575
2022-01-31 10:23:45 +0330 +0330

اگه خودت بودی باور میکردی این حجم از اراجیفو

3 ❤️

856621
2022-01-31 17:41:10 +0330 +0330

چون تخت من تک نفره بود بهش گفتم بریم تو اتاق مامان و بابام اونم قبول کرد قبل از این که لباسهاشو دراره کیرمو گذاشتم جلوش و اونم شروع کرد به خوردن!!!
کص ننت اگه باز بنویسی

1 ❤️

856632
2022-01-31 18:54:41 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

856633
2022-01-31 19:11:48 +0330 +0330

کسکش چقدر پرت و پلا نوشتی.به تخممون هم نیست چه گوهی خوردی ولی خوبیش اینه سواد و شعورت رو به همه نشون دادی الاغ

1 ❤️

856663
2022-01-31 23:13:43 +0330 +0330

عززززیزم
من که باور کردم تو همه رو گاییدی
کون گوریل نزاشتی؟؟
داستانش رو بنویسی باور میکنیم

2 ❤️

856667
2022-01-31 23:46:30 +0330 +0330

داستانت رو فقط خوندم اما به تخمم نبود که نظر بدم …سرت تو کون ملا عمر

0 ❤️

856737
2022-02-01 02:42:50 +0330 +0330

کیر خمینی کبیر به کونت کستان ننویس دیوس پدسگ

1 ❤️

856764
2022-02-01 04:46:22 +0330 +0330

داداش گلم اول داستانت رو با توهین به همه شروع کردی خب اگر داستانت واقعی باشه خوب مگه مرض داریم باور نکنیم 🤗
ولی جهت اطلاعت مسئله به همین راحتی تموم نمیشه که شما داستان تخیلی و مسخره ینویسین و بگین به تخمم اگه باور نکردین هم ، پس تکلیف اون وفتی که از کاربرا گرفته میشه چی ؟ 🤔
ضمنا جهت اطلاع این فقط شما بتنهایی نیستین که صاحب دستگاه تناسلی مردانه هستید که انحصارا خرج کردن ازش در اختیار شما باشه نصف بیشتر کاربرای این سایت پسر هستن و دارای دستگاه تناسلی اغلب بزرگتر و کارآمدتر از مال شما هستن که براحتی میتونن ازش حواله بدن پس همیشه سعی کن اگه احساس میکنی داستانت ممکنه مورد توجه قرار نگیره از کاربر پوزش بخوای نه اینکه وقتش رو بگیری و بگی به فلانم 👍😷

1 ❤️

857034
2022-02-02 18:52:56 +0330 +0330

خداشانس بده منکه توفامیل هیچ دختری نبود که باهاش خاطره بسازم بخشکی شانس 😞 😞 😞

0 ❤️

857088
2022-02-03 01:55:25 +0330 +0330

کس شعر بود فقط. کلی جیغ و داد کردن اونا تو حموم نفهمیدن؟؟؟ نگارشت به همون ۱۲ ساله ها میخوره

0 ❤️

895480
2022-09-15 22:49:41 +0430 +0430

ه

0 ❤️