لز با دختر دبیرستانی (۳)

1403/03/25

...قسمت قبل

با سلام خدمت دوستان
بابت تاخیر در ارسال داستان از همتون عذر میخوام.
و اما ادامه ماجرا
اون روز بعد اینکه روژان و رسوندم خونشون برگشتم مغازه ،مغازه یکم در هم ریخته بود تا مرتب کنم و چن تا مشتری راه بندازم ۳،۲ ساعتی طول کشید بعد که نشستم رو صندلی گوشیم وببینم دیدم گوشیم رو بی صدا مونده
۱۲ تا تماس بی پاسخ ،چندین پیامک ،همش روژان بود،زنگ زدم بهش تو اولین زنگ جواب داد
_معلومه کجایی دق کردما
عزیزم خوبی به خدا کار داشتم
_خوب کار داشتی گوشیتو چرا جواب نمیدی آخه
بخدا رو بی صدا بوده نشنیدم اصلا،حالا چی شده الان رسوندم خونتون ک
_هیچی مگه قراره چیزی بشه در ضمن الان ۳ ساعته ها از من جدا شدی
ببخش عزیزم شرمنده بووووووس
-بیا روبیکا کارت دارم
اومدم بای
قطق
قطع کردم و رفتم تو روبیکا
_خاله
جونم عزیزم
_یه چیزی میخواستم بگم نه نگو
باشه عزیزم هر چی باشه نه نمیگم
_مرسی،میخواستم بگم فردا دوستم نسیم هم میخوام بیاد با ما واسه خرید
کیه هم کلاسیته،چیزی که نگفتی بهش
_آره همکلاسیمه بعدشم رفیق جون جونیمه خیلیم خوشگله ببینیش کف میکنی،
میگم چیزی در مورد رابطمون ک نگفتی
_نه چیز خاصی نگفتم
منظورت چیه چیز خاصی نگفتی دقیقا بگو ببینم چی گفتی
_فقط گفتم که بهش حس دارم خیلی سکسیه و از این حرفا
خوبه باشه بیارش موردی نداره ،
_باش پس ما فردا جلو مدرسه منتظریم
باشه گلم فردا میبینمتون
فردا بعد اینکه مغازه رو بستم رفتم جلو مدرسشون بعد اینک زنگ خورد دیدم بدو بدو دارن میان،اومدن نشستن تو ماشین روژان جلو نشست نسیم هم عقب ،روژان طبق معمول روبوسی کرد ،سرمو برگردوندم عقب خدای من چی میدیدم ۱۰ برابر روژان خوشگل و زیبا بود شبیه مانکن های روسی بودیکم بور بود لاغر اندام لب های زیبا چشمای عسلی ،مات چهره زیبایش بودم سرشو آورد جلو روبوسی کردیم و حرکت کردیم سمت بازار اول رفتیم مغازه لباس مجلسی چند تا مغازه رو دیدیم بعد یه مغازه که لباساش خیلی شیک بود و بچه ها هم دوست داشتن رفتیم اونجا روژان یه نیم تنه با دامن کوتاه و برداشت و گفت خاله اینو امتحان کنم گفتم باشه برو تو لباساتو در بیار بپوش
رفت تو اتاق پرو به نسیم گفتم تو هم انتخاب کن گفت نه خاله من دارم نمیخوام دیدم داره خجالت میکشه گفتم زود باش وقت نداریم اگه خودت انتخاب نکنی من انتخاب میکنما یکم ک اصرار کردم بعدش راضی شد و اونم یه نیم تنه با دامن کوتاه برداشت و رفت اون یکی اتاق پرو ،هر دو تو اتاق پرو جداگانه بودن فروشنده هم مشغول کار خودش بود در اتاق روژان و باز کردم و سرم و کردم تو گفتم تموم کردی حرف تو دهنم موند روژان لباش و چسبوند به لبام و یکم از هم لب گرفتیم لباساشو تنش کرده بود خیلی زیبا شده بود
بعد در اتاق نسیم و زدم و گفتم چی شد پوشیدی در و باز کرد و گفت آره گفتم یه دور بزن ببینم چرا سوتینتو در نیاوردی اینو با سوتین نمی‌پوشن ک ،گفتم برگرد من بازش کنم نیم تنشو کشید پایین من از پشت بازش کردم از دستاش رد کردم و در آوردم همین ک در آوردم نسیم برگشت چی میدیدم دوتا سینه سفید بلوری وااااای آب دهنم و قورت دادم کامل رفتم تو اتاق پرو در کشیدم نوک سینشو با دستم به حالت بشکون یکم کشیدم و گفتم چقد خوشگلن اینا یکم خجالت کشید و خودشو کشید عقب بعد برگشت پشتش به من بود
از پشت کامل چسبیدم بهش نیم تنه شو کشیدم بالا از پشت تمام بدنشو کامل لمس کردم حشری شدم دو تا دستمو کامل دور شکمش حلقه کردم و گفتم چقد بهت میاد شیطونک، گفت خاله مرسی خیلی خوشم اومد دستت درد نکنه خواهش میکنم عزیزکم این چه حرفیه خیلی بت میاد تو بغلم برگشت و روبرو هم بغلم کرد و زل زد تو چشام بعد زل زد به لبام دوباره به چشام دستم دور کمرش بود اونم دستش دور کمر من شکمشو چسبونده بود به شکمم داشت فشار میداد،لبامو بردم سمت گوشش آرووم با خنده گفتم چی میخوای کوچولو
با خنده گفت تو رو میخوام
عه منو میخوای چکار
_آخه خیلی خوشگلی ای کاش مامانم بودی
عه راست میگی دیوونه شدی
اره بخدا اولین بار که اومده بودی دنبال روژان همون روز که دیدمت حسودیم شد گفتم ای کاش منم با شما دوست میشدم.
جدی خوب میومدی
دوباره لبامو نزدیک گوشش بردم و گفتم چقدر تنت گرمه سوزوندی منو بعد لاله گوششو لای لبام نگه داشتم و یکم میک زدم اینقدر خوشگل و زیبا بود اصلا دوست نداشتم ولش کنم
نسیم و بغل کرده بودم یهو روژان در و باز کرد و اونم اومد تو دیگ جای حرکت نبود تو اتاق پرو هر سه تامون خندمون گرفته بود روژان از پشت بهش چسبید منم که از جلو چسبیده بودم روژان سرشو آورد جلو تو چشمای من خیره بود و لباش و چسبوند به لبای من شروع کردیم لب خوردن آرووم گفتم اینجا زشته می‌فهمن بریم از هم جدا شدیم و اومدیم بیرون لباسارو حساب کردیم و بعد رفتیم کیک و که قبلا سفارش داده بودیم و گرفتیم یکم لوازم تولد هم گرفتیم و اومدیم خونه .دعوتمون واسه ساعت ۵بود نسیم و روژان چن تا از دوستاشون و دعوت کرده بودن با مامانشون منم فقط یکی از دوستامو ک خیلی صمیمی هستم باهاش دعوت کردم همین .بچه ها لباسشون و عوض کردن بهشون گفتم شما بادکنک و تزئینارو آماده کنین من یه دوش بگیرم بیام لباسامو جلو حموم در آوردم کامل لخت شدم دیدم هر دو زل زدن بهم با خنده گفتم واسه چی منو نگاه میکنین کارتونو بکنین رفتم تو در و باز گذاشتم آب و باز کردم رفتم زیر دوش یه لحظه دیدم هر دو لخت با خنده اومدن تو
روژان گفت ما هم میخوایم دوش بگیریم گفتم دیوونه شدین بزارین من بیام بیرون بعد شما بیایین روژان اومد بغلم کرد و یه بوس از لبام کرد و گفت مگه چیه دوست نداری با ما باشی گفتم چرا دوست دارم اما نسیم انگار خجالت میکشه
_عه خاله من کجا خجالت میکشم اگه خجالتی بودم که الان لخت اینجا نمیومدم ک
عه راست میگیا
دوباره خندمون گرفت همین طور ک داشتیم میخندیدم روژان از بغلم در اومد آب چشماشو یه لحظه کور کرد دست نسیم و گرفتم کشیدمش زیر دوش
چسبیدم بهش دستمو دورش حلقه کردم اونم دستاشو دور گردنم حلقه کرد لباشو گذاشت رو لبم شروع کردیم به خوردن روژان هم از پشت چسبید بهش
روژان سینه های نسیم و گرفته بود داشت می‌مالید بدن خیس نسیم حالمو خراب کرده بود عین یک ماهی از دستم لیز می‌خورد دستم و بردم پایین تر کص نسیم و گرفتم تو دستم با انگشتام شروع کردم به مالیدن همزمان داشتم لباشو میخوردم روژان هم گردنشو می‌خورد و سینه هاشو می‌مالید
لباشو و ول کردم اومدم پایین تر شروع کردم به خوردن سینه هاش چشماش بسته شده بود رو فضا بود اومدم پایین تر جلوش زانو زدم کصش قشنگ دید نداشت پاشو یکم بازرکردم و زبونم رسوندم به کصش زبونم خوب به کصش نمی‌رسید به روژان اشاره کردم پاشو بالا نگه دار روژان یه پاشو کشید بالاتر کصش قشنگ باز شد زبونمو در آوردم چسبوندم به کصش ،همه کصشو کردم تو دهنم شروع کردم به لیس زدن،یکم ک خوردم زانوهام درد گرفت گفتم دراز بکش روژان هم بغلش دراز کشید پاشو انداختم رو دوشم دستام و دور پاهایش حلقه کردم زبونمو کردم لای کصش تشنه کص کوچلو و زیباش بودم
از خوردنش سیر نمی‌شدم روژان هم لباشو می‌خورد بد جوری از حال رفته بود
آه وناله می‌کرد مزه کوصش خیلی خوب بود یه لحظه هم زبونمو از روش بر نمیداشتم کصش خیس آب دهنم شده بود با یکی از دستاش از پشت سرم فشار میداد مشخص بود نزدیک ارضا شدنش بود دهنم چسبوندم رو کصش با لبام مثل جارو برقی داشتم میکشیدمش تو دهنم ناله هاش بلند شده بود داشت ارضا میشد یه لحطه انگار بهش برق سه فاز وصل کردن ،یکم لرزید و پیچید به پشت اومدم بالاتر کشیدمش تو بغلم مثل مار پیچیدم بهش صورتشو بوس کردم تو بغلم بی حس شده بود یکم لمسش کردم نمی‌خواست از بعلم بیاد بیرون نشستم رو زمین نسیم هنوز بی حس بود روژان داشت می‌خندید و می‌گفت چطور بود مورچه خوش گذشته ها ،نسیم نای حرف زدن نداشت فقط یکم خندید و چشماشو بست بلند شدم دستاشو گرفتم و بلندش کردیم موهاشو شامپو زدیم شستیم بعد یه حوله بهش دادم گفتم برو ما هم شامپو بزنیم بیاییم نسیم رفت بیرون نشستم رو زمین روژان اومد پشتشو کرد بهم نشست تو بغلم کونش قشنگ افتاد جلو کصم شامپو رو بر داشتم ریختم رو سرش شروع کردم به نوازش مو هاش ،شامپو از پشتش که می‌ریخت رو کونش ،کونش از بغلم سر می‌خورد میرفت جلوتر دوباره خودش و می‌کشید عقب موهاش و ول کردم یه دستم و دور سینش حلقه کردم یکی از سینه هاشو گرفتم تو دستم با اون یکی دستم کصش شروع کردم به مالیدن آه و ناله در اومد در باز بود نسیم اومده بود جلو در مارو نگاه می‌کرد یکم که مالیدم
روژان هم ارضا شد بلند شدیم خودمونو شستیم و اومدیم بیرون ،
ببخشید اگه طولانی شد
بابت جمله بندی هم معذرت میخوام
تو قسمت اول داستان هم گفتم تا حالا نگارش داستان نداشتم
بازم بابت همه چی معذرت میخوام
❤️💋

نوشته: سپیده


👍 83
👎 7
37401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

987716
2024-06-15 00:03:55 +0330 +0330

ترکوندیشون سپیدە خانم
دستت طلا
کیرم رو سفت کردی خانمی
ممنون

3 ❤️

987719
2024-06-15 00:36:50 +0330 +0330

من معمولا کامنت نمی‌زارم
ولی این داستان خیلی خوبه

2 ❤️

987723
2024-06-15 00:48:55 +0330 +0330

عالی بود مرسی ادامه دار باشه
اگ استرسی بشه و حیجانش بیشتر عالی تر میشه

0 ❤️

987728
2024-06-15 01:29:45 +0330 +0330

❤️ ❤️ ❤️ ❤️

0 ❤️

987731
2024-06-15 02:04:46 +0330 +0330

واقعا عالی بود مخصوصا توضیحات کامل و جامع

1 ❤️

987735
2024-06-15 02:26:25 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

987742
2024-06-15 02:43:26 +0330 +0330

یا خود خدا
دیگه از امام ها کاری برنمیاد
خدا خودت ظهور کن.

1 ❤️

987750
2024-06-15 03:25:33 +0330 +0330

😂😂😂😂اره تو راس میگی

0 ❤️

987751
2024-06-15 04:16:52 +0330 +0330

اولین کامنت برا خودت منی ک لز نمیخونم وبی واقعا علی 🍻

1 ❤️

987769
2024-06-15 08:43:55 +0330 +0330

اونا شمارو ارضا نمیکنن پ¿

0 ❤️

987777
2024-06-15 10:16:24 +0330 +0330

عالی بود :)
بازم بنویسید

1 ❤️

987784
2024-06-15 12:36:14 +0330 +0330

خیلی خیلی خوب بود
لطفاً بازم تعریف کنید ممنون

1 ❤️

987789
2024-06-15 13:47:38 +0330 +0330

سپیده جون عالی بود
ولی دوس داشتم وقتی روژان و نیسم میومدن تو حموم بکی سینه ی راستت و میخورد یکی سینه ی چپت و
چه حالی میداد

0 ❤️

987797
2024-06-15 15:56:29 +0330 +0330

من خودم گی هستم درحد سافت یعنی مثل لزها سکس میکنم با پسرهای کم سن.تمام حس لزبینها رو که میگی حس میکنم و عشقی که در هر لحظش هست رو میفهمم.خوردن کیر توسط پارتنر مرد اگه یکی پسر باشه یکی مرد سن دار خیلی جذابه برای سن داره.و اینکه یه پسر ۱۵ ساله بهت بگه بابایی .کلا چیدمان داستانت و دوس دارم عزیزم.دو تا جنس بنظرم ابدی هستن پسر کم سن و دختر کم سن حداکثر دبیرستانی.ابشونم خوردنیه. بوس بوس

0 ❤️

987798
2024-06-15 15:57:26 +0330 +0330

لطفا در نوشتن ادامه داستان تعلل نکن

0 ❤️

987803
2024-06-15 17:28:06 +0330 +0330

عالیه خیلی خوبه ولی همش لزه چرا سکس نمیاری

0 ❤️

987805
2024-06-15 17:53:06 +0330 +0330

عالیه خیلی خوبه ولی همش لزه چرا سکس نمیاری

0 ❤️

987807
2024-06-15 17:58:51 +0330 +0330

ادامه بده کاملش کن
خوب بود ❤️

0 ❤️

987811
2024-06-15 18:26:35 +0330 +0330

سپیده دم اومدو وقت رفتن حرفی نداریم ما واسه گفتن.

0 ❤️

987814
2024-06-15 18:55:26 +0330 +0330

داستانهای لز رو دوست دارم

1 ❤️

987834
2024-06-15 22:43:36 +0330 +0330

سپیده جان اگر کامنت ها رو میخونی لطفا کامنت من رو لایک کن
سپاس🌺

0 ❤️

987855
2024-06-16 01:04:09 +0330 +0330

عالی بود امیدوارم باز هم بنویسی

0 ❤️

987911
2024-06-16 09:33:03 +0330 +0330

چرا ادامه نمیدی زود زود بزار

0 ❤️

987946
2024-06-16 19:01:56 +0330 +0330

عالی بود ای کاش تو داستانت مادر ای اون دخترا هم قاطی لز بشن هیجانش زیاد میشه

0 ❤️

988166
2024-06-18 11:30:14 +0330 +0330

سپیده
─────░░▒▒▒─────░░▒▒░
───░░░░░▒▓██▒░░░░░▒▓██▓
──░░░░░▒▒▓▓▒▒░░░░▒▒▓████
──▒░░▒▓▓▓▓▓▒▒▒▒▒▓▓██████▒
─░▓▒▒▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█▓▒░▒▒▓█▒─────░░▒▒▒
──██▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█▒────░▒██▒░─────░▓██▒
──▓██▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▒───░░▒▒▒▒░────░░▒▓███▓
───▓██▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▒░░░▓▓▓▓▓▒▒░░░▒▓▓▓▓████░
────▓██▓▓▓▓▓▓▓▓▓▒▒▒▒▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█▓▓▓████░
─────▒███▓▓▓▓▓▓▓▓█▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓████
───────▓███▓▓▓██████▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓████▒
────────░████████▒███▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓▓█████▒
──────────▒████▓░─░████▓▓▓▓▓▓▓▓█████▒
────────────▓▓░─────▓████▓▓▓▓██████░
─────────────────────▒████▓██████▒
───────────────────────▓███████▓░
────────────────────────░█████▒
──────────────────────────░▓▒
────────────────────────────
▓▓▓▓█──.▓▓▓▓▓▓█▓▓█────▓▓█▓▓▓▓▓█
─▓▓██──▓▓█──▓▓█ ▓▓█──▓▓█─▓▓█
─▓▓█───▓▓█──▓▓█─▓▓█─▓▓█─▓▓▓▓▓█
─▓▓█───▓▓█──▓▓█──▓▓.▓▓█──▓▓█
─▓▓▓▓▓█─▓▓▓▓▓▓█── ▓▓▓▓█──▓▓▓

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها