لگ چرمی

1402/06/31

این داستان حا‌وی روایت هایی است که با روحیات بعضی افراد همخوانی ندارد!
پیشاپیش از عزیزانی که در پیشبرد داستان کمک میکنند صمیمانه تشکر میکنم

پاهامو تا جایی که میتونستم باز کرده بودم تا برآمدگی کیرمو بیشتر نشون بدم ، بیش از حد سیخ نشسته بودم ولی پیش خودم فکر کردم که مبل سلطنتی میتونه بیشتر نگاه از بالا به پایین مو جلوه بده ، دستامو رو دسته های مبل گذاشته بودم و به بدن شیو شده جفتشون نگاه میکردم ، صحنه ی جلوم منو به ارضای روحیی رسونده بود زن ۳۶ ساله رو به روم با یه بات پلاگ قرمز و چشم بند مشکی به فاصله دو متری ازم روی زانوهاش نشسته بود و دستاش روی روناش بود ، شکمش و پهلو هاش توی ذوقم میزد قبلا میدونستم که بیش از حد مشروب میخوره و اصلا حال ورزش نداره درست بغلش به اصطلاح شوهرش چار دستو پا بهم نگاه میکرد
-سر تو بزار رو‌ زمین کونتو بده
بدون لحظه ایی معطلی کاری که گفتمو انجام داد ،
میتونستم نخ شورت لامبادایی که از کونش رد شده بود رو ببینم اولش میخواستم که چیزی نپوشه ولی دیدن کیرش برام جالب نبود برا همین خواستم لامبادا قرمز زنشو بپوشه .
در واقع اینجا همچی قرمز مشکی بود فتیش این دوتا رنگو داشتم انگار رو احساساتم اثر میزاشتن و منو بیشتر حشری میکردن ازشون خواسته بودم بریم ویلا ، میدونستم اونجا همچی قرمز مشکیه پشت صحنه این دو‌ نفر اشپزخونه بود ، مجهز نبود اصلا مهم نبود که مجهز باشه مهم قرمز مشکی بودنش بود ، سمت چپم دو تا اتاق وجود داشت میدونستم یکیش از خودشونه و یکی دیگه به جز کاغذ دیواری مشکی که توش به حالت رعد برق قرمز کار کردن دیگه چیزی نیست ، تو دلم نرگس رو تحسین کردم به حق سلیقه منو شناخته بود زمینه مشکی و رعد برق قرمز که کل خونه رو باهاش کاغذ دیواری کرده بودند بهم حس قدرت بیشتری میداد
-مژده
صدایی نیومد ، انگار بعد از چند بار اسپنک خوردن بلاخره یاد گرفته، پاهامو به زمین میکوبیدم که بفهمه کجام و طبق انتظارم چهار دستو پا اومد دنبالم به قلاده هایی که روی اپن بود نگاه انداختم ، نه!نه! اینبار قلاده رو بیخیال شدم و به سمت اقای مدیر حرکت کردم نشستم جلوش و چشم بندشو اوردم بالای چشماش و بعد به سمت مبل سلطنتی حرکت کردم و دوباره روش نشستم
-خوب مژده جان چشم بندتو بردار و وایسا
مژده همین کارو کرد و منتظر بقیه کلمات بود
-دنبالم بیا …
قدم زنان به سمت استخر رفتم سرمای زمستون تا استخونامو سوزوند
-بپر و ده دقیقه ایی اونجا باش
-ولی اخه !
فقط یه نگاه به کونش خودش گویای همه چیز بود
-چشم آقا
سرما باعث انقباض غیر ارادی ماهیچه ها میشه از جمله اسفنکتر مقعدی که به معنای تنگ تر شدن کون مژده میشد
-یهو نپر تو اب ممکنه اسپاسم عضلانی بگیری و سکته کنی ، اول تا کمر برو بعد که حسی کردی عادت کردی کم کم بقیه بدنتو وارد کن
حالا دیگه تا کمر تو اب بود
-بیا بالا
-ولی من که کامل تو‌اب نیستم حتی ده دقیقه هم نشده
-نیازی به بقیش نیست
-چشم
از آب اومد بالا پشت سرم راه افتاد
-جناب مدیر به ما‌ دو تا نگاه کرد ، امروز روز شانسته قرار آنال سکس کنی
رو به مژده شدم
-مژده جان حالت داگی شو و کونتو به سمت اقای مدیر بگیر
-اگه بتونی کمتر از ده دقیقه ارضاش کنی امشب کارت آبی برای توئه مدیر عزیز
-مژده تو ده دقیقه ارضا نمیشه
-و واسه همینه که همیشه کارت قرمز نصیب تو میشه
کیرش کوچیک بود و میدونستم مژده باهاش ارضا نمیشه حتی وقتی تو‌ آب سرد بوده و در واقع تمام این کارا فقط برای تحقیر مدیر و القا کردن ناتوانیش تو ارضای زنش بود نه چیزه دیگه
-تایمت تموم شد و من که ارضایی ندیدم
دستمو تو جیب راستم بردمو کارت قرمز در اوردم
-بیا جلو
پاهاش داشت میلرزید
-تو چشمام نگاه کن
به محض نگاه کردن به چشمام تخماشو تو دستام گرفتم کم کم فشارو بیشتر کردم ، صورتش به قرمزی می رفت

سه ماه قبل
-بفرمایید آقای مظفریان
-ممنونم
مشتی سرشو تکون داد و لبخندشو تحویلم داد
-جسارت میکنم ولی شما چند سالتونه
-به تازگی رفتم توی ۱۹ سال
-پس خیلی خوش شانس هستید که تو‌ شرکت معتبری مثل این شرکت استخدام شدید
-راستش آقای وفا فقط به کار اهمیت میدن نه سن و سال
نه ! آقای وفا فقط به کون تینیجری تو اهمیت میدن نه کار ، تمام زیر بم وفا رو در اورده بودم از‌ کارکنای متاهلش تا این جوجه تینیجر هیچ فرقی نداشت فقط مهم این بود که لای پاهاشون کص وجود داشته باشه و البته از تمایلات مخفی شم خبر داشتم
-موفق باشید خانوم منشی
در رو برام باز کرد و من وارد شدم وفا پشت میز نشسته بود و به صندلیش تکیه داد منو که دید از جاش بلند شد

  • خوش اومدی آرشام جان
    -سلام دایی جان!

نوشته: شیخ اشرف اصفهانی


👍 2
👎 5
24801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

948960
2023-09-23 01:20:56 +0330 +0330

دایی جان جاتو با ما عوض کن

0 ❤️

948980
2023-09-23 03:22:38 +0330 +0330

چ کسشر بی سرو تهی بود

0 ❤️

949102
2023-09-23 17:13:46 +0330 +0330

این چی بود ؟؟؟ من که نفهمیدم
یکی خلاصشو واسم بگه

0 ❤️

949135
2023-09-23 23:21:53 +0330 +0330

خواستی هنری بنویسی ، ریدی

0 ❤️

949194
2023-09-24 02:02:32 +0330 +0330

نمیدونم بقیه شاید فقط میخونن که جق بزنن ولی حس میکنم داستان قشنگی قراره از توش دربیاری ادامه بده حتما

1 ❤️

949219
2023-09-24 04:46:53 +0330 +0330

صحنه ای که تخماشو گرفت تو دستش و فشار داد عالی بود.

0 ❤️

949248
2023-09-24 09:27:04 +0330 +0330

کیرم تو سبک نگارشت
خو ای چی بود
مث ادم کامل درست توضیح بده
ن سر داشت نه ته

0 ❤️

949296
2023-09-24 17:44:27 +0330 +0330

خوشم میومد

0 ❤️

969554
2024-02-04 12:33:57 +0330 +0330

من معمولا چیزی نمیگم ولی نتونستم اینبار
واقعا بی سر و ته بود
اصلا چه ربطی به لگ چرمی داشت؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها