ماجرای كافی نت زيرزمينی (۱)

1393/02/21

سلام به خوانندگان عزیزی كه عاشق داستانهای سكسی هستند
از اینجا شروع می كنم كه من شاگرد آقایی در كافی نت بودم. اسمم م.ر هست.
دو ماه شاگرد صاحب كافی نت بودم كه دیدم صاحب مغازه پروانه كسب نداره و به دلیل بیكار شدنم دست به كار شدم و پروانه كسب را به نام خودم كردم و مغازرو با سرقفلی ازش گرفتم و سال 1390 این اتفاق افتاد.
چون كافی نت تو زیرزمین بود بیشتر مشتری هام از بچه های زیرزمینی بودند و دوست داشتند با من رابطه برقرار كنند و من هم كه كاملا مذهبی بودم و اهل خدا و پیغمبر و قرآن بی خیال این داستانها و فیلمهای سوپر می شدم و فقط به فكر جق زدن بودم. یك روز به خودم جرأت دادم و گفتم باید دلمو بزنم به اقیانوس بیكران.
پدرم تازه بازنشسته شده بود و منو ول نمی كرد تا یه روزی رسید كه من مجبور شدم به خاطر كار زیاد ظهر بمونم مغازه. در حین تایپ كردن بودم كه دو تا پسر و دختر اومدن توی مغازم و سیستم خواستند دختره مورد داشت و من مشكوك شدم چون تو كافی نت وبكم داشتم دیگه برداشتم تنظیمات وبكم رو بدست گرفتم و شروع كردم به دیدن دختره و پسره كه از اون روز به فكر كس كردن شدم. داشتم پخش زنده می دیدم دارن از هم لب می گیرن. تا به حال ندیده بودم. بعد اون روز هی فكر می كردم كه ته مغازم یكی رو گرفتم دارم می كنمش البته تو خواب و صبح كه می شد میزدم به جدول.
روز موعود فرا رسید و من سومین ماهی بود كه تو مغازم بودم ساعت 8 صبح بود كه دختره ای اومد تو مغازه یه تایپ 10 صفحه ای به ما داد و گفت ساعت 12 میام تا ببرم ما هم مثل الان سریع تایپ نمی كردیم و ساعت 12 و نیم بود كه دختره اومد هنوز 3 صفحه مونده بود من هم كه وقت نداشتم و باید می رفتم ناهار می خوردم كه دختره گفت آقای ر اگه میشه براتون ناهار می گیرم و تایپمو بهم بدید.
منم كه دیدم دختره راضیه ما هم راضی گور بابای ناراضی.
اون روز ظهر ناهار برای ما یه ساندویچ دو نون گرفت و آورد به ما داد. با هم حرف می زدیم و گپ و گفت داشتیم كه یكهو دختره به ما گفت آقای ر شما مجردید. من شكه شدم گفتم دروغ بگم كه تو مرام ما دروغ نمی گنجه. دلمو زدم به دریا گفتم : بله.
این بله بعد سه ماه منو در به در كرد و مغازمو مجبور شدم جا به جا كنم.
2 روز بعد اون دختره كه تایپ آورده بود به بهانه پشت سیستم بشینه اومد تو مغازم و صبح پنج شنبه خاطره انگیزترین روز من بود كه من اولین سكسمو باید تجربه می كردم. ساعت 10 صبح روز 8 دی 1390 دختره نشست پشت سیستم.
دیدم كه فقط میره تو یاهو و تو chat room میگرده و ما كار مشتریهامو راه مینداختم كه ساعت 1 شد كه اومدم به دختره گفتم خانم فلانی پاشید برید من مهمون دارم باید زودتر از اینها می رفتم. ازم خواهش و التماس كه من هم پول سیستم و هم پول ناهارتو میدم من هم اسیر پول كه درامدم زیادتر از این حرفا بشه موندیم. كارای نایمه تماممو تمام كردم و گفتم خانم پول بدید كه ناهار بخرم 30 هزار تومان بهم داد و من هم وسوسه شدمو گفتم خانم چه خبره دو تا ساندویچ 10 تومن بیشتر نمیشه گفت بهم برو غذا بخر بیار از ساندویچ متنفر دم از بس تو دانشگاه و همه جا ساندویچ خوردم ما هم رفتیم و چون عاشق چلو كبابم رفتم دو پرس گرفتم و اوردم كه بخوریم. نمی دونستم كه نسبت به من چه احساسی داره بهم گفت بیا كنار بشین با هم ناهار بخوریم. من متعجب كه چرا من باید بیام پیشش ناهار بخورم تو بهت بودم كه بهم گفت آقای ر كجایید. مگه من نمی گم بیاید پیشم. اونجا هم بهش گفته باشه میام. داشتیم ناهار می خوردیم كه دختره خودشو چسبوند به من و بهم گفت آقای ر دوتس دارم و لباشو گذاشت رو لپ منو یه بوس ازم گرفت. من شكه شده بودم غذا تو دهنم بود داشتم می خوردم كه یكهو قورتش دادم داشتم خفه میشدم كه دستشو زد پشتم و گفت نوش جان آقای ر بیا این نوشابرو بخور تا گلوت باز بشه نوشابه خودشو داد بهم خوردم بعد كه فهمیدم دوس داره با هم حال كنیم منم نامردی نكردم و وسط غذا خوردنش بود كه قاشقو كرد تو دهنش وقتی در آورد من لبامو گذاشتم رو لباش شروع كردم ازش لب گرفتن كه یكهو مثل پسر ندیده ها(من فكر می كردم به قدری منو بگیره بزنه كه خودمو می خواستم پس بكشم) كه یكهو دستشو گذاشت رو شلوار ما و كیر سیخ كرده مارو گرفت تو دستش. من واقعا جا خورده بودم. دیگه صبر نكردم فقط بهش گفتم برم در مغازرو ببندم میام پیشت. رفتم بالا درو ببندم گفتم پیش خودم خره در مغازتو ببند و برو بیرون زنگ بزن 110 باید دختررو ببره ترسیدم گفتم اگه پلیس بیاد كه به فنا می رم گفتم هر چه باداباد. رفتیم پایین. برای اولین بار می گم خدا اگه زنو نمی آفرید ما مردها چه خاكی تو سرمون باید می ریختیم.
دیدم شلوارشو در آورده وایساده جلو من من من …
پریدم بغلش كرمو شروع كردم ازش لب گرفتن می دونستم این كارس خودمو در اختیارش گذاشتم و بهش گفتم اولین بارمه و بهم یاد داد كه چطوری بكنمش اون روز یه حال اساسی به ما داد و رفت شب كه شد پدرم ما رو فحش بارون كرد گفت قرار شد بیای خونه كفله بیشعور. مگه من بهت نگفتم كه مهمون داریم. به هر ترتیبی كه بود من اون روز جلوی پدرم اولین دروغ به پدرم گفتم و شر به پا نشد.
بعد اون روز دیگه طاقت نمی آوردم دیگه بلد شده بودم می رفتم عقد ساعتی می كردم چون دفتر ازدواج بغل دستم بود آشناهم بودم برام عقد ساعتی می كردنو مهریه دخترارو جرینگی میدادمو میومدم از جلو بازشون می كردم .
طبق دستور اماكن گفته بود كه هیچكس حق ندارد درون زیر زمین پروانه كسب بگیرد ما هم غیر قانونی پروانه گرفته بودم. مغازه بالای سریمون خالی بود پروانه رو گرفتیم برگشتیم تو زیر زمین.روز 1391.01.05 مامور اماكن اومد كه درب مغازرو پلمپ كنه كه ما مغازرو جمع كردیم.
اول بدبختی های من …
این داستان ادامه دارد.

نوشته: م.ر


👍 0
👎 0
64042 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

418188
2014-05-12 02:21:35 +0430 +0430

نویسنده یه بچه دهاتی کسخل و ببو بیشتر نیست… جدی نگیرین

0 ❤️

418189
2014-05-12 04:04:46 +0430 +0430
NA

کاری به داستان ندارم که چرته و شکی هم نیس
طرف تابلوئه عقده بوده یجوری تاریخ ساعت رو میکنه فک کنم تو دفتر خاطراتشم نوشته باشه
اینابکنار
اگه احیانا کسی خواست نظر خاله زنکی بذاره ته داستان وآخرش امضای اداره اش باشه لدفا بنویسه فرهنگی اجتماعی چون درست تره ! با تشکر ! :D

0 ❤️

418190
2014-05-12 05:36:47 +0430 +0430
NA

دخترايرانى ،حاج انگل باز هم پيداش شد :-D

0 ❤️

418191
2014-05-12 15:55:25 +0430 +0430
NA

اره خوب…
راستگو تویی

0 ❤️

418192
2014-05-12 16:12:26 +0430 +0430
NA

فکر کنم این طنز بود…
ما که به داستان خندیدیم…
دستت دس دسی…دستت پنج انگشت.

لت وپار

0 ❤️

418193
2014-05-28 05:14:57 +0430 +0430
NA

اقا ر بیا کیرمو بخور تا گلوت باز بشه جا نوشابه
اخه کسکش جلقی این چه کس و شعریه نوشتی گمشو بالای 18 شدی بیا

0 ❤️

418194
2014-06-01 06:02:50 +0430 +0430
NA

خاک تو سرت با این داستان کیریت تازه میخوای ادامه هم بدی ؟

0 ❤️

418195
2014-06-04 21:48:09 +0430 +0430
NA

سلام علیکم به عقیده بنده شما تخیلات قوی دارید و به جای اینکه از تخیلاتتان در جهت پیشرفت استفاده کنید فقط برای جلق زدن به کار میبرید امیدوارم در مغازه حلق نزنید که خیر و برکت لز کسب شما نرود

0 ❤️