ماجرای من با دختر دانشجوی حشری

1393/11/27

سلام من الان 35 سالم خاطره مال سال 82 هست و منزل ما شیراز هست .راستش زیاد تو نگارش حرفه ای نیستم به بزرگی خودتون ببخشید.خداوکیلی عین واقعیت هرچی مینویسم.

اون موقع من مغازه داشتم یه روز صبح یه دختر تلفن زد بدون مقدمه وسلام علیک گفت منو میکنی؟؟و شروع کرد به اه و ناله من اوایل جدی نمیگرفتم گفتم این دختره قصدش اذیت کردن شاید میخواد صدای من پر کنه و سواستفاده کنه هرروز زنگ میزد و همش حرف سکسی میزد زیاد تحویلش نمیگرفتم ولی رفته رفته اعتمادکردم بهش که نه بابا واقعا حشری هست وادا واصول در نمیاره خلاصه سرتون رودرنیارم حدود نزدیک دوسال کارش همین شده بود اوایل هرروز وبعدش هفته ای یا دوهفته ای یکبار وبعضی موقعها ماهی یکبار تلفن میزد و سکس تلفنی میخواست منم گهگداری روش وزمین نمینداختم چون منم خیلی تو کف بودم که واقعا واقعا یه دختر از روی غریضه و نه به خاطر پول بخواد با من باشه.

خلاصه یه روز زنگ زد گفت میخوام به رابطه تلفنی با تو پایان بدم منم تو دلم خوشحال شدم که ای وای حتما میخواد بیاد بکنمش که یکبارگی بهم گفت پسر خالم اومده خواستگاریم و بابام اینا تقریبا جواب مثبت دادم انگار یه اب سرد ریختن روسرم خیلی خیلی ناراحت شدم چون پشت تلفن مثل سگ حشری میشد و صداش خیلی ناز بود. در هر صورت کاری ازدستم برنیومد ونتونستم متقاعدش کنم که بیاد حداقل یه سکس کنیم گفت به هیچ وجه. منم خیلی ناراحت شدم که این مدت حدود دوسال سر کار بودم هیچی باهاش علی رغم میلم خداحافظی کردم وتایه مدت حتی شبها خوابم نمیبرد تا اینکه یک روز صبح دیدم دوباره زنگ زد روز چهارشنبه بودگفت جریان خواستگاریش کنسل شده چون باباش تحقیق کرده گفته پسر سیگاریه دیگه حالا راست ودروغش و نمیدونم ولی به من اینطوری گفت.

خلاصه سرتونو درد نیارم بهم گفت واقعا میخوام یکشنبه 9/5/84 بیام پیشت باهم سکس کنیم من حرفشو اصلا اصلا جدی نگرفتم چون ازاین وعده ها قبلا زیادداده بود راستش یه بارهم قرار گذاشتیم بیادپیشم که قالم گذاشت که بدلیل خلاصه بودن داستان عنوان نکردم به همین دلیل گفتم شاید داره بازم کس شعر میگه که باز دوباره فرداش زنگ زد گفت بخدا دارم جدی میگم اون موقع اون 21 سالش بودوداشجو رشته حسابداری دانشگاه ازاد اباده بود ومن فکرکنم 26 سالم بود میخوام بیام پیشت دیگه داشت یواش یواش وقتش میشدکه حسابی عقده این دوسال رودر بیارم .سه روز اول میرفت دانشگاه وسه روز اخر اف بود تصمیم گرفته بود که ساعت یک بیاد پیشم قرار گذاشتیم پیش یه حسنیه جنوب شهر باورتون نمیشه منم حسابی به کیرم ووضع ظاهریم رسیدم وقت قرار شدچون تاحالا اصلا اصلا همدیگر روندیده بودیم استرس وحالت خوشایندی داشتم که برای اولین بار میتونم یه دختر دانشجو پرافاده که تواین دوسال منتظرش بودم روبکنم بالاخره اومد دیدم یه ساک دستی که لباس وکتاباش داخلش هم دستش بامشخصاتی که داده بود رفته جلو احوال پرسی گرمی کردم وسریع یه اژانس گرفتم (چون ماشین نداشتم راستش وضع مالی خوبی اون موقع نداشتم)ورفیتیم عجب هیکل وقدی داشت سبزه شیرازی وبسیار خوش صحبت بردمش تو اتاق یکم عکسهای البومیکه اورده بود روباهم دیدیم حرکات وطرز برخوردش بیانگر این واقعیت بود که سکس اولش و یواش یواش شروع کردم بازی کردن باصورت وموهاش تقریبا یه رب ساعتی از روی شلوار با کسش وسینه های شق شدش ور رفتم که دیدم خودش باهزار تا نازو ادا گفت لختم کن جاتون سبز از عقب کردمش حسابی خیلی خوشش اومدهربار که تلمبه میزدم خودش میگفت دوباره بکن واین جملش هیچ وقت از توی ذهنم نمیره چون واقعا مونا خانم حشری بود سینه هاش خیلی خوشمزه بود از عسل شیرین تر اه ونالش تمام اتاق وپرمیکرد حتی کسش روباابش هم خوردم خیلی خوشش اومد بعداز اون جلسه اول سه بار دیگه هم سکس کردیم ولی مثل سکس اول لذت بخش نبود که دیدم نسبت به من کم کم داره سردمیشه چون بایه دختر همکلاسی خودش سرشون گرم شده تو اباده وقتی هم فهمید که من نامزد کردم یه دوبار ازم پول گرفت ولی دیگه هم هیچ وقت پیشم نیومد منم نامزدیم بهم خورد ودوباره خواستم باهاش ارتباط برقرار کنم که دیگه اصلا جواب تلفنم رونداد خونشون صدرا بودهنوزم مجرد وشیرازی اصیل هستند ولی دیگه محلی به مانمیزاره خوب یابد تموم شد ولی هنوز که هنوز واقعا واقعا دوسش دارم وهرچی سکس تاحالا کردم اون کره خر پدرسگ توی ذهنم نمیدونم چرا؟؟؟ولی دیگه هیچ وقت نمیبینمش …

ببخشید اگه بد نوشتم ولی اینم یه خاطره ای از روزای جوونی من بود که استفاده درستی ازش نکردم …بای

نوشته: ؟


👍 1
👎 0
108530 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

453438
2015-02-16 16:00:12 +0330 +0330

اول…

0 ❤️

453439
2015-02-16 17:07:50 +0330 +0330

سکس اول چون نهد معمار کج ، تا ثریا میرود این سکسها کج!

1 ❤️

453440
2015-02-16 19:22:21 +0330 +0330

دمت گرم کاکو شیرازی… امشب هرچی داستان خوندیم کونی بازی و جاکشی بود… یه مشت آدم خلویی دهاتی کسکش… بازم دمت گرم که صداقت و کاردرستی تو داستانت معلوم بود. کیرت تو دهن هرچی اهوازیه جاکشه

1 ❤️

453441
2015-02-16 20:15:16 +0330 +0330
NA

‏<<[…تلفن زد بدون مقدمه وسلام علیک گفت منو میکنی؟؟و شروع کرد به اه و ناله…]>> ! ! !
فقط تا همینجاش رو خوندم! :|
دیگه قضاوتو میسپارم به عهدهء اساتید فن . . . ‏q’o_O`p

0 ❤️

453442
2015-02-17 02:27:38 +0330 +0330
NA

خوبه کوس و کونش را بیشتر کن الان جلق یادت نره جلقو biggrin

0 ❤️

453443
2015-02-17 03:21:28 +0330 +0330
NA

همیشه اولین ها و اولین بارها فراموش نشدنی هستند dash1

0 ❤️

453445
2015-02-17 10:09:00 +0330 +0330
NA

بچه ها بنظرتون من چي بگم الان؟انصافا بگين من چي بگم؟كير خر خواجه نصيرالدين طوسي بره تو كونت.كير اسب ناصرالدين بره تو حلقت.ديگه نبينم بنويسي

0 ❤️

453447
2015-02-18 07:20:09 +0330 +0330
NA

فقط برو تا پارت نکردم

0 ❤️

925062
2023-04-25 13:26:00 +0330 +0330

من کاری به داستان ندارم ولی اول داستان میگه
من الان 35 سالمه و داستان مال سال 82 است یعنی اون زمان شروع داستان 15 سالش بوده
موندم چطوری بعد دوسال یکدفعه در تاریخ 84/5/9 میشه حدود 26ساله ؟؟؟

0 ❤️