ماساژ پاهای شیدا در شب گرم تابستان

1401/03/28

این داستان مال سالها پیش است که در خانه خاله در شهری در غرب ایران مهمان زیادی بود. خانه خاله دو طبقه بود با حیاط. کم کم همه خوابیدن به جز من و یه سری دیگه که شب تا دیروقت تو طبقه دوم مشغول حرف زدن بودیم. نهایتا ما هم خوابمون گرفت و به من. گفتن برای من تو حیاط جا انداختن. وقتی رفتم حیاط دیدم چهار پنج نفر اونجا خوابن از جمله یکی از دخترهای فامیل که اسمشو اینجا میزارم شیدا . پدربزرگ مادر بزرگهای ما یه جورایی با هم پسردایی دختر عمه اند ولی رابطه خانواده های ما گرمتر ازین حرفها بود و من از بچگی تو نخ چشمای سیاهش بودم که مثل یک اهو رام نشدنی بود. ما همسن هم بودیم و اون موقع شاید هجده ساله بودیم. به هر حال دیدم که رختخواب شیدا عمود بر جهت رختخواب من یه متر انوررتر و خاله مسنش هم کنارش.
من تا اون روز چند باری سعی کرده بودم به شیدا نزدیک بشم ولی اون خجالتی بود و با توجه به جو خانواده زیاد پا نمیداد. اون شب وقتی رفتم تو رختخواب چند دقیقه ای هیچ حرکتی نکردم تا مطمین بشم که همه خوابن. بعد اروم اروم اول دستمو بردم سمت پتوی شیدا و یه کم اونو حرکت دادم که دیدم اون هم حرکت خفیفی کرد. یه کم مکث کردم چون مطمین نبودم که بیداره یا نه و اینکه واکنشش چیه. کم کم جراتم بیشتر شد و دستمو بردم و ساق پاش را اروم لمس کردم و بعد گرفتم تو دستم و اروم دستمو روش حرکت دادم. یه پیژامه نرم و خنک و خیلی گشاد پاش بود.
وقتی دیدم واکنش نشون نمیده جراتم بیشتر شد چون با خودم گفتم یا خوابه و یا بیداره و راضی . کم کم دستمو اروم از توی پاچه پیژامه گشادش کردم توی پاش و شروع کردم مالیدن ساق پای نرمش. معلوم بود که موهاش را شیو کرده چون بعضی جاهای ساق پاش حالت سوزن سوزن به دستم میداد. چند دقیقه ای پاش را مالیدم و از روی ریتم تنفسش که تغییر کرده بود به نظرم اومد که بیداره ولی کاملا بی حرکت بود.
کم کم دستمو بردم پشت زانوش و خوشحال بودم که شلوارش اینقدر گشاده که دستم راحت میره تو. ولی یه مشکل بود برای اینکه دستم به زانوش برسه دیگه کم کم مجبور بودم بدن خودمو به سمت رختخوابش بکشم که اقدامی ریسکی بود اینکارو خیلی اروم با جابجا کردن پتوم طوری انجام دادم که خودم زیر پتو پاشم.
شیدا دختری با پاهایی گوشتی و خوش تراش بود. اروم اروم از زانو رفتم بالاتر. داشتم بال درمیاوردم وقتی با دستم قسمت داخلی ران هاش رو ماساژ میدادم. از نفسهای منقطعش کاملا مشخص بود که اونم داره لذت میبره. اینجا باید دست به انتخاب اخر میزدم. جلوتر برم یا نه.
دستم را از بالای زانوش به حرکت در میاوردم و هر بار جلوتر میرفتم. یه بار تا پونزده سانتی کسش رفتم و دیدم راضیه. دفعه بعد تاده سانتی کسش رفتم بالا ولی بدجور ترسیده بودم چون برای اینکه دستم تا اونجا برسه دیگه عملا سرم کنار ساق پاش بود که دعا میکردم کسی بیدار نشه و بفهمه.
بعد از چتد بار نزدیک شدن تا کسش دیگه دلو به دریا زدم و در یک حرکت دستمو بردم و به لبه های کسش رسوندم که کامل شیو بود. الان فکر میکنم شاید باید وقت بیشتری رو ماساژ رونش میزاشتم که کامل حشری بشه و بعد میرفتم بالاتر سراغ اصل کاری. با رسیدن دست من به لبه های شیو شده کسش شیدا که تا این لحظه مثلا یعنی خواب بود در این لحظه متوجه شد که اگه درنگ کنه تو حرکت بعد انگشت من تو کسشه و به همین خاطر با یه حرکت خیلی سریع و ناگهانی ولی بدون اینکه سر وصدا کنه پای خودشو از تو دست من کشید بیرون و پتو رو محکم رو خودش کشید. من یه دقیقه صبر کردم و مجددا سعی کردم دستمو ببرم زیر پتوش که دیگه اجازه نداد و یه جورایی لگد زد و بهم فهموند که دیگه کافیه.
فردا صبحش که از خواب پاشدیم با نگاههاش فهموند بهم که بیدار بوده ولی اصلا به نظر عصبانی و ناراحت نمیومد. به هر حال سه چهار سال گذشت و دیگه همچین موقعیتی پیش نیومد. تا اینکه شوهر کرد و شبی که تازه یک سال بود که شوهر کرده بود من و چند نفری خونه شون مهمون بودیم و ما طبقه بالا خوابیدیم.
صبح که ما از خواب پاشدیم و من اخرین نفری بودم که داشتم برای خوردن صبحانه میرفتم تو هال طبقه دوم و رختخوابهامون هنوز تو پذیرایی طبقه دوم باز بود. من ناگهان دیدم شیدا به بهانه اینکه پایین سر وصدا بوده و نزاشتن بخوابه اومد بالا و راست اومد تو رختخواب من دراز کشید. جالبه که دختری که تا اون موقع همیشه روسری سرش میکرد الان کنار من که هنوز کنار رختخوابم داشتم وسایلمو جمع میکردم روسریشو دراورد و نگاه معناداری به من کرد و موهای سیاه قشنگشو افشون کرد و تا گردن رفت زیر پتویی که هنوز گرمی تن منو داشت و همونطور داشت منو نگا میکرد.
ولی افسوس که این بار روز روشن در شرایطی که باباش و سایرین در چند متری ما تو هال بودن من جرات حرکتی و حتی حرفی نداشتم. هر دومون نگاهمون چند ثانیه ای قفل بود و انگار داشت به زبون بی زبانی میگفت کاش میشد ان عشقبازی نا تمام چند سال قبل را اینجا تمام کنیم. انگار دخترا وقتی شوهر میکنن تازه میفهمند که چه فرصتهایی را به خاطر خجالتی بودن از دست دادن. به هر حال بعد ازین همه سال هنوزم تابستون گرم و خوابیدن تو حیاط همیشه برام یاداور گرمی پاهای نرم و لطیف شیداست که بعد ازین همه سال هنوزم دوستش دارم.

نوشته: سعید


👍 8
👎 7
57501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

880138
2022-06-18 01:32:59 +0430 +0430

اومد دقیقا رفت تو رختخواب تو به یاد اون دستی که تو زمان مجردی زدی رو کوسش بعد یه سال ازدواجم خاطره دست تو یادش نرفته 😕

1 ❤️

880147
2022-06-18 01:52:12 +0430 +0430

نهایتا ما هم خوابمون گرفت و به من. ؟؟؟ شیرم تو جمله بندیت ، اخه این چه ادبیاتی بود با خوندن داستانت کیرم خوابید ،

2 ❤️

880205
2022-06-18 08:04:09 +0430 +0430

الان میفهمن چرا سال‌ها بود یارانه رو همون ۴۵۵۰۰ میدادن… هعییییی همونم سر این ملت زیاد بود 😪

0 ❤️

880216
2022-06-18 09:11:03 +0430 +0430

اولش شبیه کتاب نوشته بودی

0 ❤️

880224
2022-06-18 09:44:58 +0430 +0430

اول اینکه کونی خان مگه ماری که ازشلوارش رفتی تا بالا.دوم اینکه کونی توی اون دل شب چطور سانت زدی که اول ۱۵ بعد ۱۰ سانت رسیدی به کوسش.خداییش تورم وگرونی رو مغز کیریت فشار اورده

0 ❤️

880252
2022-06-18 14:50:59 +0430 +0430

خب که چی؟به ضلع شمال شرقی تخم راستم

0 ❤️

880273
2022-06-18 17:59:31 +0430 +0430

سگ تو روحت با این داستان تخمی دیوث مگه زیزی گولو بودی انقدر دستهات دراز بوده اون عمود بوده تو دست رسیده تو کف پاش باشی ودست بکنه توی شلوار؟؟؟ شلوار سه خشتکه که گشاد ترین هست این خاصیت نداره😂😂😂

0 ❤️

880279
2022-06-18 18:24:55 +0430 +0430

ولی خودمونیما توی تاریکی و زیرپتو عجب دقیق فاصله دستت و باکوصش اندازه گیری میکردی وهرباراندازه تغییرمیکرد.اونم ندید باحس کردن.افرین.
عموما اینطور توضیحات رو اندازه نمیدن بیشتر یک حدود کلی مثال میزنن مثلا تانزدیکی کوصش یا چندسانتی کوصش…نه اینکه باخط کش اندازه بگیری

0 ❤️

881470
2022-06-25 11:48:36 +0430 +0430

کامنتا گفته بودن کیریه منم نخوندم کستانتو … نیم کره راست تخم چپ اسب شمر و شبس تو حلقت

0 ❤️