مافیا

1401/05/26

از همون لحظه یِ اول که دیدمش و صداش رو شنیدم، تمرکزم بهم ریخت. فکت هایِ بچه ها رو نمیشنیدم اما حرف هایِ اون رو کامل متوجه میشدم. به عنوان شهروند بهش اعتماد کردم و همین شد که شهر بازی رو برد.
دوست دختر دافِ و بلوندش با لبخند دستش رو رویِ دست ماهان گذاشت و بهش لبخند زد. لبخند کج و کوله ای هم تحویل گرفت.
+بعد از پخش شدن جریانِ خیانتِ دوست دخترِ ماهان به ماهان، رابطشون دیگه مثل سابق گرم نیست. ماهان این جریان رو انکار کرده ولی از اکراهی که تویِ رفتار و حرف زدن با مبینا (دوست دخترش) نشون میده معلومه یه مشکلی بینشون هست.
این حرف ها رو ترانه زیر گوشم پچ‌پچ‌کنان گفت و خودش رو عقب کشید. البته راجع به همه اطلاعات خوبی داشت چون مسئول صندوقِ اونجا بود و طبیعتا همه رو میشناخت.
مشکل اینجا بود که جمع روز شنبه رو من نمیشناختم. جمعی که من میشناختم، جمع بچه های روز چهارشنبه اس که همشون کاپل و جفت بودن. جمع آدم هایِ اون روز اما یه جورِ سنگینی بود.
آدمهایِ خیلی پولداری که دخترها و زن هاشون همه عملی و بزک کرده و برنزه بودن و مردهاشون همه سیکس پکی و چهاردرصدی. غرور از رفتارهاشون معلوم بود و فخر فروشی بیداد میکرد.
من اون وسط اما، کلا یه ماجرایِ جدا و خنده دار بودم. تنها آرایشم یه رژ کمرنگ بود، با ترکیب مانتو و شلوارِ گشاد و خنکِ سفیدو سبز.
همین مسئله هم باعث شد لحظه ی اول نگاهِ همه با تعجب به من باشه. تعجب همه وقتی بیشتر شد که خودم رو معرفی کردم.‌ آخه آسمان اسمی نبود که آدم ها هر روز بشنون.
ماهان چشمم رو گرفته بود. صداش، حرکاتِ آروم و ریلکسش و غرورش، همه برام جذاب بود.
بار دوم که دیدمش شنبه یِ هفته یِ بعد بود. برنامم رو جوری تنظیم کرده بودم که شنبه ها برم کافه و مافیا بازی‌کنم تا ماهان رو ببینم.
مشکلِ من این بود که یا اصلا از کسی خوشم نمیومد، یا اگه کسی به چشمم جذاب اومد باید تحت نظر و زیر نگاهم میموند.
بدون هیچ تلاشی برای زیبا بودن مثلِ همیشه تیپ ساده ای زده بودم و با همه یِ دخترا فرق داشتم.
ماهان تنها اومده بود و لم داده بود به میزِ بیلیاردِ انتهایِ سالنِ بازیِ مافیا. رفیق هاش اونطرف ایستاده بودن و هرهر خندشون هوا بود.
با دقت به پیراهنش فهمیدم که یکی از دکمه هایِ پایینِ لباسش بازه. فنجونِ قهوه ام رو برداشتم و همینطور که از کنارش رد میشدم گفتم: دکمه یِ پایینِ ‌پیراهنت بازه.
سرش رو بالا آورد و نگاهم کرد. ایستادم و با چشم به پایینِ پیراهنش اشاره کردم.
ردِ نگاهم رو گرفت و به خودش رسید. لب هاش کش اومد و لبخند زد.
+چه دقتی! مرسی که گفتی.
_خواهش میکنم.
+امروز بازی داری آسمان؟
_آره. چه خوب اسمم رو یادته.
+اسم های خاص یادم میمونه، همینطور آدم های خاص.
لبخندی بهش زدم.
_پس حافظه یِ خوبی داری. اوه بازی شروع شد. من برم.
منتظر حرفش نشدم و فرار کردم. از اون مکالمه یِ کوتاه حس خوبی گرفتم و تا یه مدت حالم خوب بود.
از اون به بعد هر شنبه که میدیدمش مکالمه ای هم بینمون رد و بدل میشد که مارو به هم نزدیک میکرد. اوایل در حدِ آشنایی و بیوگرافی و بعدها در حد روابط خصوصیِ اون با دخترا و به خصوص مبینا. این روند از یه سال بیشتر طول کشید و ما دیگه صمیمی شده بودیم.
در حدی که پوسته یِ به قول ترانه سنگی و بیخیال ماهان ریخته بود و من هم غرور یا شاید خجالت رو کنار گذاشته بودم.
مدت ها بود با مبینا کات کرده بود چون میگفت مبینا اون چیزی نیست که میخواسته و این جدایی به نفعِ جفتشونه. مبینا هم اول یکم مخالفت کرد و بعد قبول کرد که رابطشون خیلی وقته خراب شده و رفت.
زمان زیادی بود که تنها بود و من هم از خیلی قبلِ دیدنش سینگل بودم.
نگاه هاش بهم عوض شده بود. کشدار و طولانی بهم نگاه میکرد. بعد از دیوونه بازی هایی که مثلِ دوتا رفیق خل و چل دراورده بودیم، یه جور محبت و حمایتِ بیش از پیش‌ رو ازش میدیدم. این در صورتی بود که خودم هم ته دلم بهش علاقه مند شده بودم و از مرحله یِ کراش ساده گذر کرده بودم.
تا جایی که از یه‌زمانی به بعد با فکر اون خود ارضایی میکردم. یعنی وارد اون قسمت پر هیجان و ممنوعه یِ زندگیم کرده بودمش.
خیال پردازی هایِ سکسیِ من تا جایی پیش رفت که فقط منتظر این بودم بهم پیشنهاد رل زدن رو بده تا باهاش سکس رو تجربه کنم.
یه روز که خونش بودم و طبقِ معمول رویِ اپن نشسته بودم و نوتلا میخوردم، با خنده به طرفم اومد و با انگشتِ اشارش گوشه یِ لبم رو پاک کرد.
+آسا خیلی بچه ای بخدا.
_چرااا؟!
+نوتلا اینجات بود.
انگشتش رو نشونم داد. با نازِ و عشوه ای که باعث شد بخنده گفتم: تو که عاشقِ دختر بچه ها بودی!
+عاشق دختر بچه ها نه دخترایِ بچه مغز.
قاشق رو سمتش پرت کردم.
_بخدا شئ و سبد از تو با احساس ترن. دلت هم بخواد.
با یه لحن خاصی گفت: دلم که میخواد. دل خیلی چیزا میخواد.
_مثلا چیا؟
+آسا تو چرا رل نمیزنی؟
_پیچوندیا…
+بگو جوابت رو میدم.
_کی با یه دختر کصخل رل میزنه؟
خندیدم و خندید.
+چرا نزنن؟ تو خیلی خوش اندامی. سفید هم که هستی.
_خب من خودم خوشم از هر کسی نمیاد. همه اینجورین. یه عده یِ خاصی واسشون جذابه. یه رفتارهای خاصی رو میپسندن.
+هوم. میفهمم. البته به علاقه یِ تدریجی معتقد نبودم. ولی الان نظرم عوض شده.
_عه؟ کی نظرت رو عوض کرده؟
+تو
اول تعجب کردم.اما کم کم لبم کش اومد و با خنده گفتم: چه عجب! یه بار من از یکی خوشم‌اومد و اون‌هم بهم علاقه پیدا کرد!
اون هم لبخندی زد.
+دقیقا. حس میکنم‌درسته، چون به مرورِ زمان و با شناخت شکل گرفته.
رو به روم ایستاد. با کفِ دست به رونم کوبید و گفت: نظر تو چیه؟
_راجع به چی؟
+این رابطه.
نگاهش کردم.‌با حوصله. چشم ها و بینی و لب و پیشونی. همه چیز سرِ جایِ خودش بود. چرا انقدر برام جذاب و خواستنی میومد؟
چرا صداش رو انقدر دوست داشتم. خم شدم رویِ صورتش. میخواستم خودم پیش قدم شم. خودم شروع کننده باشم. لبم رو به لبش مالیدم و بوسیدمش.
طولانی و عمیق. و همراهیم کرد.
از همون نقطه رابطمون کاملا عوض شد. بُعدِ دیگه ای از ماهان رو دیدم. پسری که میتونست رمانتیک باشه. گل‌بخره و کم، اما واقعی ابراز علاقه کنه.
به من احترام میذاشت و بحثِ سکس با من رو پیش نمیکشید. اما مطمئن بودم‌که نسبت به این موضوع بی میل که نیست هیچ، حتی لحظه شماری هم میکنه.
از اندامم تعریف میکرد.
یه بار یه پورن فرستاد و گفت که فکر میکنه اندامِ من مثلِ اون دخترِ تویِ فیلمه.
راست میگفت.
کونِ بزرگ و رون های پر، کمرِ باریک و سینه هایِ متوسط. ترقوه هایِ برجسته و موهایِ مثل موهایِ من تا شونه هام.
همین شد که پورن رو تا آخر دیدم و به چشمم جذاب اومد. مرد، زن رو تویِ چند تا پوزیشنِ مختلف کرد. داگی، میشنری، دختر گاوچران، روی مبل و میز و تخت و زمین. با یه ریتمِ تند و خشن.
شروع کردم به تحلیل فیلم و نظرِ خودم برای ماهان. خجالت رو کنار گذاشتم و گفتم که دوست دارم همچین چیزی رو تجربه کنم.
بحث گرم شد و کار به نود دادن رسید. با دیدنِ عکس کصم ازش تعریف کرد و گفت تپله و خوشگله و فلان. ولی من با دیدن عکسِ کیرش به ثانیه نرسیده خیس شدم.
حسِ اینکه اینجور کیری مالِ ماهانه و اون من رو میکنه با این کیر تمام حسگرهایِ جنسیِ بدنم رو فعال کرد.
البته که من دختر بودم و سکسِ کامل نداشتم. در حدِ ساک زدن بوده. دوست داشتم کون دادن رو تجربه کنم. که هم خودم لذت ببرم و هم اون. اتفاق بدِ و فاجعه ای هم نیفته.
همین که گفت نظرت راجع به کیرم چیه، حرف رو از دهنش گرفتم و شروع کردم به تعریف کردن از کیرش. انقدر حرف پشت حرف آوردم که رسیدم به اونجایی که دلم میخواد. یعنی یه قرار برای سکس.
قرار رو هماهنگ کردیم.
تا اون لحظه و اون ساعت که پام رو توی خونه یِ آشناش گذاشتم، استرس و شهوت و هیجان لحظه ای ولم نکرد. اما همین که واردِ فضایِ خونه ی پر نورش شدم تموم استرسم دود شد و رفت. فقط سکس توی سرم بود و حس میکردم کصم کمی خیس شده.
عطر زده و مرتب به استقبالم اومد. روبوسی کردیم و هر دو با خنده به این کارمون رویِ کاناپه نشستیم.
میوه و فنجونِ نسکافه و پاستیل و لواشک رو دونه دونه دستم میداد و با خنده می گفت که به گوسفندهم قبلِ سر بریدن آب میدن.
خندم گرفت.
دست راستش رو رویِ رونِ پام گذاشت و آروم آروم میمالید. رفت بالا تر و رسید به کصم. به حرف هام راجع به انتخابِ لباس زیرم که مونده بودم بین قرمز و مشکی کدوم رو بخرم گوش میداد و خب های کشیده وسط کار تحویلم میداد. کاملا معلوم بود گوش نمیده و من هم معلوم بود واس اون حرف نمیزنم. مثلِ کصخلا از قیمتِ لباس زیر ها گفتم. کصم رو که از رویِ شلوار تنگم چنگ زد لال شدم. یه دفعه سکوت کلِ خونه رو گرفت. دکمه یِ مانتوم رو گرفت و دونه دونه و با حوصله، همونطور که به چشم هام نگاه میکرد باز کرد.
زیرِ مانتوم هیچی جز سوتین نبود.
چون هوا گرم بود و مانتویِ من دکمه ای، به کراپ پوشیدن احتیاجی نبود. کمی از رویِ سوتین سینه هام رو مالید.
مشکل اینجا بود که سینه هایِ من نقطه یِ حساسم نبودن و هیچ حسِ خاصی به این کار نداشتم. دو سه تا آهِ مصنوعی برای شکستن سکوت و تشویق کردنش کشیدم.
فهمید و سینه هام رو ول کرد. از بالایِ سینه هام لیسید و رسید به همون جایی که تمرکز روش خیسم میکرد. گردنم.
زبونش رو به پوست نازکِ گردنم کشید و شروع کرد به بوسیدن و مک زدن نقطه نقطه ی گردنم.
تند تند نفس میکشیدم و چشم هام بسته شده بود. همزمان یه دستش رو
به سختی کرد زیرِ شلوار و شورتم و کصم رو چنگ زد. انگشتش لای چاکِ کصم تکون میخورد و سرش تویِ گردنم بود. با یه دست قفل سوتینم رو باز کرد و حس کردم سینه هام آزاد شدن. نالم در اومده بود. از گردنم جدا شد و لبم رو مکید. همراهیش کردم و زبونش رو بین لبام کشیدم. شلوار و شورتم رو تا نصفِ پاهام و به سختی پایین داد. لبش رو از لبم جدا کرد و بلند شد. تیشرتش رو درآورد. پاهام رو گرفت و کشید سمت خودش، جوری که رویِ مبل به کمر خوابیدم. پاهام رو داد بالا و کصم رو رسوند لبه یِ مبل.‌ انگشتش رو لای چاکِ کصم کشید.
+برای چی انقدر کصت خیس شده خوشگله؟
_برای کیر تو، دهنش آب افتاده.
+ای جااااااانم. از تویِ عکس معلوم نبود چه کص طلایی هستی.
_ماهان، با دستت کصم رو بزن.
+جان ماهان؟ چشم جیگرم.
سه تا محکم با کفِ دست به کصم زد. بی اختیار از صدایِ برخورد دستش با کصم لبخند زدم.با زبونش لیسِ محکمی از پایین تا بالایِ کصم زد. نفسم بند اومد. لیس هایِ محکم و تندی میزد. ماهرانه از رون هام رو میبوسید تا کصم. تمام کصم رو میکرد توی دهنش و میمکید. چوچوله ام رو میمکید و زبون میزد. رویِ ابرا بودم. مثل مار به خودم میپیچیدم و آه میکشیدم. انگشتِ فاکش رو کرد تویِ دهنم. انگشتش رو مکیدم و خیس کردم. همونطور که بالایِ کصم رو میخورد انگشتش رو آروم کرد تویِ کونم. سینه هام رو با دوتا دست گرفت. پاهام رو بالا نگه داشته بودم و نگاهش میکردم‌.
+خوش دارم توی دهنم ارضا شی جوجه. باشه؟
بین نفس زدن هام چشمِ لرزونی گفتم که خوشش اومد و به کصم دو سه تا محکم کوبید.
+آفرین کوچولو.
لبش رو که به کصم رسوند ناله یِ بلندی کشیدم. با یه دست سینه یِ سمتِ چپم رو گرفت و دوتا انگشت دستِ دیگه رو توی کونم عقب و جلو میکرد. تقریبا زار میزدم. نگاهم کرد و مک محکمی به کصم زد. انقدر این روند رو ادامه داد که تنم لرزید و تویِ دهنش ارضا شدم. لبش رو جدا کرد و خم شد روم. لب هام رو بوسید و گردنم رو مکید. ازم جدا شد و ایستاد. چشم هام به شکم چند تیکه اش بود. رو به روش ایستادم و از شونه هاش شروع کردم به لیس زدنِ گردنش، سینه هاش، پایین تر، شکمش، بالای نافش. زانو زدم جلوش و تنم رو برای ساک زدنِ بهتر بالا کشیدم. شلوارش رو تا پایین پاهاش پایین کشیدم که درش آورد. خیره به چشماش زبونم رو به کیرش از رویِ شورت کشیدم. سفتی کیرش حس میشد. زبونم رو بالا و پایین میکردم و با دست کیرش رو از روی شورت میمالیدم.
انقدر مالیدم که شورتش نم برداشت. با دندون شورتش رو به سختی تا زانوهاش پایین کشیدم. اووف ضعیفی ازش شنیدم. گفته بود این کار اون رو خیلی تحریک میکنه. کیر سفتش بیرون زد. رگ هایِ برجسته شده یِ کیرش رو دوست داشتم. زبونم رو از زانوهاش تا رون هاش و بعد زیرِ کیرش کشیدم. لیسِ پر تفی به خط تخم هاش زدم.نفسِ عمیقی کشید و سرش رو بالا گرفت.
تویِ یه حرکت تموم کیرش رو تویِ دهنم جا دادم و سرم رو انقدر فشار دادم که کیرش تا ته گلوم رو پر کرد. آهی کشید و دستش رو محکم پشت سرم گذاشت. انقدر که عوق زدم. ولم کرد. خودم شروع کردم به عقب و جلو کردنِ سرم. ماهرانه ساک میزم. طعمِ پیش آب شورش تویِ دهنم بود. لبم رو از کیرش جدا کردم و تخم هاش رو کشیدم توی دهنم. میمکیدم تخم هاش رو و همزمان با دست کیرش رو تند تند میمالیدم.
صدای نفس هاش خیسم کرده بود و با یه دست کصِ خیسم رو میمالیدم.
سرم رو که از تخم هاش جدا کردم، موهام و گلوم رو محکم گرفت و گفت دهنم رو باز کنم. دهنم رو که باز کردم شروع کرد به تلمبه زدن تویِ دهنم.
آب دهنم از کنار لبم میچکید و چونه و گردنم رو خیس کرده بود. صدایِ تلمبه هاش توی دهنم خونه رو گرفته بود. دوبار عوق زدم و کم کم نفس کم میاوردم. کیرش رو از دهنم درآورد. زبونم رو بیرون آوردم. چند بار با کیرش به زبونم و گونم کوبید و تویِ همون حالت کیرش رو میکرد تویِ دهنم و در میاورد.
بلندم کرد و همونطور که لب می گرفتیم من رو رویِ کاناپه انداخت. لب میگرفت و دستش رو توی کونم که بخاطر خیسیِ کصم خیس شده بود میکرد.
بلند شد و مثل پر کاه بر عکسم کرد. پوزیشن داگی رویِ مبل.
پاهام رو بست‌با دست هاش و کیرش رو لایِ کصم گذاشت. عقب و جلو کردن کیرش لای کصم، باعث شده بود کص خیسم نبض بزنه.
پاهام رو از هم دیگه فاصله داد و چند بار کیرش رو به کصم کوبید. رویِ سوراخ کونم تف انداخت و با دست مالید. خم شد و زبونش رو چند بار تویِ سوراخِ کونم کرد. شل شده بودم و سرم رویِ پشتی کاناپه بود.‌ با یه دست کصم رو میمالیدم و ناله میکردم. حس اینکه تا چند دقیقه ی دیگه کیرش میره توی کونم بی قرارم کرده بود.کمرم رو داد پایین. سرِ کیرش رو رویِ سوراخ کونم تنظیم کرد و باز هم یه تف از بالا انداخت رویِ سوراخم.با یه دست شونم رو گرفت و با دست دیگه کیرش رو فشار داد. جیغ کشیدم و خواستم برم جلو که شونه هام رو محکم نگه داشت و نذاشت. نفس نفسم از درد بود و ناله یِ اون از تنگی کونم و لذت.
+چه تنگی جنده! جووونم. ناله کن واسم توله. جیغ بکش.
یهو تموم کیرش رو کرد توی کونم و جیغ کشیدم.
التماس میکردم که درش بیاره ولی گوش نمیداد. بدتر حرص و ولعش بیشتر میشد. حس میکردم تویِ کونم رو آتیش زدن. می سوختم و اشکم در اورمده بود.
یکم نگه داشت تا به دردش عادت کنم. به کیرش که داشت از کونم درش میاورد باز هم تف زد و اینبار راحت تر کردش تویِ کونم. چند بار این حرکت رو تکرار کرد تا دردم کم شد. همین که ناله هام آروم تر شد و نفس نفس زدنم قطع شد شروع کرد به تلمبه زدن هایِ آروم. ریتمش بعد چند دقیقه تند تر شد. کمرم و بوسید و به کونم اسپنک زد. اسمش رو بی هدف صدا میزدم و کصم رو هماهنگ با ریتمِ تلمبه هاش میمالیدم. هر بار صداش میکردم اسپنکِ محکمی بهم میزد و موهام رو چنگ میزد و عقب میکشید.
کمرم رو نگه داشت و بدونِ اینکه کیرش رو در بیاره از کونم به پشت خوابید. حالتِ دخترگاوچران برعکس. دست هام با دست هاش از پشت گرفت و تعادلم رو نگه داشت. پاهام رو کنارِ تنش روی مبل گذاشتم و شروع کردم بالا و پایین شدن. صدایِ برخورد کونم با بدنش تحریک کننده بود. آب کصم تا رون هام رو خیس کرده بود و به برخورد تنم با بدنش آبم کش میومد. کیرش تا تخم هاش تویِ کونم بود‌. تموم تنم گر گرفته بود و آه و ناله هام کلِ خونه رو برداشته بود.با دست هاش کونم رو از زیر گرفت و بالا نگه داشت و خودش تلمبه زد. محکم و تند. انقدر که تمام موهام روی صورتم ریخته بود و حتی نمیتونستم موهام رو از جلویِ چشم هام کنار بزنم. سینه هام به شدت بالا پایین میشد. تا خواستم ارضا بشم کیرش رو بیرون کشید و با خشونت به کمر پرتم کرد روی مبل.
مچ پاهام رو بالا گرفت و در همون حالت کیرش رو لایِ کصم مالید. نفس نفس میزد.
کونم رو در حدی گشاد کرده بود که بدون هیچ تلاشی کیرش رفت تویِ کونم. نگاه خمارش به چشم هام بود و آروم قربون صدقم میرفت. کمر میزد تند تند و گاهی وسطایِ سکس کیرش رو در میاورد و میکرد تو دوباره. میمالید لایِ کصم و میکرد توی کونم. تنم عقب میرفت با هر تلمبه و بر میگشت سرِ جاش.
تنمون خیس عرق بود و حالا اون هم آه هایِ یکی در میون میکشید. دونه هایِ عرق از پیشونیش سر میخوردن و میچکیدن روی صورتم وقتی بینِ کردنم لب میگرفت.
کصم رو انقدر مالیدم که تویِ تلمبه های محمکمش ارضا شدم. تمام بدنم میلرزید و چشم هام میرفت. جیغ و گریه باهم همراه شده بود. واکنش هایِ غیر ارادی بدنم…
با دیدنِ حالت هام حشری شد و بینِ تلمبه هایِ محکمش، تویِ کونم ارضا شد. کونم داغ شده بود با داغی آبش. کمی کیرش رو توی کونم نگه داشت و بعد دراورد.
نفس زنون کنارم خوابید و من رو کشید رویِ خودش. حس میکردم که کونم داره آبش رو بیرون میده.
هر دو به حدی خسته بودیم که بین لب گرفتن هامون خوابمون برد و کلا قید تمیزی رو زدیم.

+++++++++++++

مدت ها گذشت و رابطه یِ خوبی داشتیم‌. پر از علاقه و سکس و هیجان. تا اینکه سرِ یه موضوعی بحثمون شد.
بحث به قهر رسید و قهر به جدایی.
مدت ها ازش بی خبر بودم. عمدا چکش نمیکردم و عمدا دیگه کافه نمی رفتم که مافیا بازی کنم. همه یِ بچه های کافه از رابطمون خبر داشتن. حوصله یِ سئوال هاشون رو نداشتم. باورم نمیشد رابطه یِ به اون خوبی و چند ساله تموم شد.
دلم براش تنگ بود. اما خبر داشتم اون هم مدتی شده دیگه به کافه نمیره.
بعد از یه سال، دلم برای کافه تنگ شد. برایِ بچه هایِ پولدار و بی دردِ اونجا. و برایِ ماهان.
میدونستم نمیاد اما دوست داشتم برم. حداقل خاطرات رو زنده کنم. حالا که از بحث میگذشت میفهمیدم که قهر کارِ درستی نبود. ما هم رو میخواستیم و ناخواسته هم دیگه رو اذیت میکردیم. باید رابطه رو درست میکردیم، نه تموم‌.
با تموم این فکر ها به کافه رفتم. با همون تیپی که روزِ اول ماهان رو دیدم.
بچه ها خوشحال شدن از دیدنم.
ترانه گفت مدتِ زیادی شده که ماهان این اطراف نیومده و نمیاد. امیدم دود شد‌.
+تولدت هم که امروز بود، آره؟ تولدت مبارک دخترِ شهریور.
به ترانه لبخند زدم و باهاش روبوسی کردم.
با صدایِ راویِ بازی همه به جایگاه ها رفتیم. نقش ها رو گرفتیم. دکتر بازی بودم و شهروند. شب شد و همه خوابیدن. شب اول بیدار شدم و دو نفر رو نجات دادم.
شب دوم خوابیدیم.
با شنیدن صدایِ راوی نقاب رو برداشتم.
+دکترِ بازی از خواب بیدار شه.
نقابم رو برداشتم.
با تعجب به بچه ها که روبه روم بودن نگاه کردم.
توجهم به کیک نارنجی با گل های سبز روبه روم جلب شد. همون چیزی که قبلا به ماهان گفته بودم‌.
با صدایِ آشنا و گرمش کنارِ گوشم زمزمه کرد: دوستت دارم، تولدت مبارک آسمونِم…♡

نوشته: ترمه:)


👍 62
👎 3
72901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

890625
2022-08-17 01:22:05 +0430 +0430

اخه کسکش ما صدبار مافیا بازی کردیم چرا این اتفاق ها واسه ما نیوفتاد ، فاتحه ی آنال، کتگوری مورد علاقه منو خوندی

1 ❤️

890629
2022-08-17 01:28:25 +0430 +0430

قشنگ بود. نوشتار هم درست حسابی بود اما تهش فیلم هندی شد!

2 ❤️

890632
2022-08-17 01:37:46 +0430 +0430

👌

0 ❤️

890654
2022-08-17 02:53:45 +0430 +0430

کصشعر نگید داستان خوبی بود ، ممنون

2 ❤️

890659
2022-08-17 03:22:40 +0430 +0430

عالی و روان

0 ❤️

890661
2022-08-17 03:45:15 +0430 +0430

دوستان شما واقعا متن رومیخونید حواستون هست؟
موقع سکس یه جایی گفت که تالبه مبل به کمر خوابیده پاهاش رو داده بالا و انگشت فاکش رو گزاشته دهن خانم وخیسش کرده وبعد انگشتش رو کرده توی کون دختر وبادوتا دستاش سینه اشوگرفته؟!مگه سه تا دست داره؟
گیرم فرض کنیم منظورت این بوده ماهان دستاش ازاد بوده وفقط انگشت یک دستش رو کرده توی کون شما وشما خودت بادوتا دستت سینه هاتو گرفته باشی.اما اگر دقت بکنید نوع نوشتار این رو نمیرسونه وهیچ تفکیک وفاصله وجداکردن شخصیت نبودکه متوجه بشیم.یاشایدم من نفهم هستم.
اما دوستان برن اون تیکه رو بخونن یه لحظه که نظرشماروبدونیم.
شایدخیلیاتوی حس باشن ورد بشن دقت نکنن بچسبن به حال خودشون اما من ومثل من هستن کسایی که بخاطر سرگرمی مطالعه میکنن وحواسشون جمع هست.
گذشته از این مورد هم من موضوع وبیان ونوشتنت رودوس داشتم وهمراه بودم بامتن.موفق باشید.

4 ❤️

890677
2022-08-17 04:39:39 +0430 +0430

ازون کسشر فیلم هندی کیری تهش معلوم شد توام تو دبستان خوب انشا مینوشتی ، کسخل جقی

1 ❤️

890710
2022-08-17 11:35:58 +0430 +0430

عالی و سیخ کننده

0 ❤️

890721
2022-08-17 13:40:46 +0430 +0430

یبار یه داستان قشنگ خوندیم. هرچند کمی بحث سکسیش مورد داشت ولی در کل داستانش قشنگ بود

0 ❤️

890732
2022-08-17 16:09:20 +0430 +0430

یکم از خودت تعریف کن عقده ای😂
هر چی خوندم هی بدتر میشد. یهو از خونه طرف سر دراوردی و یهو پوزیشنا تغییر میکرد
حالبیش اینه که همه شما جنده ها دلتون میخواد ولی قدمی برنمیدارید تو واقعیت. صدتا ازتون رو دیدم و عن کردم ارزش وقت ادمو ندارید

0 ❤️

890763
2022-08-17 22:17:45 +0430 +0430

09100515351

0 ❤️

890766
2022-08-17 23:06:59 +0430 +0430

هندی ایرانی

0 ❤️

890768
2022-08-17 23:17:42 +0430 +0430

خوب بود قشنگ بود

0 ❤️

891115
2022-08-19 15:58:36 +0430 +0430

خوب بود

0 ❤️

891322
2022-08-20 19:58:56 +0430 +0430

داستانت االی بود فضا سازی مناسب نه زیاد و نه کم.بیراهه گویی نکرده بودی.نه سریع رفتی سر اصل داستان نه زیادی کشش دادی.در کل عالی بود

0 ❤️

891464
2022-08-21 12:08:03 +0430 +0430

بازم بنویس کصکش

0 ❤️