آرزوی محالم

1397/11/28

امیدوارم بشه تحملش کرد آخه اولین متنیه ک مینویسم.

همزمان با پلی کردن آهنگ کنارم هستی معین،در بازشد.از در ک اومد محو زیباییش شدم.شاید معمولی ب حساب بیاد اما واسه من نماد و ملاک زیباییه.آروم مثل آدمای مسخ شده رفتم طرفش اونم تمام توجه و حواسش ب من بود.رسیدیم ب هم و بدون فوت وقت منو کشید تو بغلش دستامو دور گردنش انداختم و اونم بازوهای قویشو دور کمرم حلقه کرد .قلبم ب سرعت نور میتپید و اونم این تپش و شوقو حس کرده بود.سرمو از روی شونش برداشتم و تو صورتش نگاه کردم.با یکم مکث نگاهشو از چشام گرفت و ب لبام دوخت.آروم زبونمو ب لبم کشیدم ک بدونه باهاش موافقم.کم کم فاصلمون کم شد و لبامون قفل هم شد.اونقدر تشنه حضورش بودم ک قید نفس کشیدنم بزنم و با ولع لباشو ب بازی بگیرم یکم بعد ب خودم اومدم و دیدم زبونم داره تو دهنش میچرخه و اونم بدجور همراهی میکنه.دستاش از دورکمرم شل شد و حالت نوازش گرفت دستام دور گردنش شل شد و یکیش رفت تو موهاش و اون یکی از پشت یقش رفت تو لباسش و شروع کردم ب لمس پوست گرمش ک برام دنیا بود.کم کم دستامون سرکش تر و کنجکاوتر شدن برای کشف و لمس بدن همدیگه پر از شور و شوق رسیدن ب عشقم بودم.این عشق ممنوعه.عشق ممنوعه؛ یهو ب خودم اومدم.لبامو از لباش کندم و خودمو عقب کشیدم.
علی تا همینجا کافیه دارم خل میشم.
.خل شدنتو دوس دارم
ن علی بیخیال برو کار دست خودم میدم.
.جوووون دختر حشری من.بیا اینجا
و باز منو کشید تو بغلش و چسبوند ب دیوار.
با هیجان ادامه داد لبام چونم گردنم و شونه هام همه جارو با زبونش لمس کرد و همزمان دستاشو از زیرلباسم فرستاد رو سینه هام.بازم مسخ دستاش و حضورش و گرماش شدم.(گوربابای دنیا و آدماش عشقمو عشقه.)دستش ک ب سینم خورد نفسی کشید و نالید
. جون آخ نوکش چ شق شده من اینارو نخورده برم ؟
و باز خودشو بهم چسبوند.برجستگی زیر شلوارشو حس میکردم.منم بیکار نموندم و دکمه های پیرهنشو بازکردم روی سینه و شکمش خیلی کم مو داشت و من دلم برای این نرمی بدنش میرفت.دستامو از پهلوهاش کشیدم روی سینش و از سینش ب سرشونش و از سرشونش ب بازوهاش ک یهو نفسشو حبس کرد دستامو گرفت و گفت
.نمیدونی این انگشتای نرم و کوچیک چکارم میکنن
و انگشتامو دونه دونه بوسید و انگشت فاکمو کرد تو دهنش چشماشو بست و آروم با زبونش با انگشتم بازی میکرد وای دیدن این صحنه باعث شد ته دلم بریزه و آب از شورتمم بگذره.خیسی و داغی و نرمی دهنش باعث شد صدای نالم از گلوم بیرون بیاد و اون بیشتر مشتاق شد ک دونه ب دونه انگشتامو یکی و دوتا باهم بکنه دهنش و منم سست فقط چشمام بسته شد و کنترل صدام از دستم خارج شد.زبونشو ب کف دستم میزد و حالا ک نقطه ضعف دستش اومده بود ول نمیکرد.دستشو گذاشت پایین لباسمو ب ی ضرب اونو از تنم در آورد و چون سوتین نداشتم بی معطلی رفت سراغ سینه هام پر سروصدا لیس میزد میک میزد و آروم گاز میگرفت یکی
و میخورد و اونیکیو فشار میداد.یکی از دستاش از کمر شلوارم گذشت و ب شورتم خورد.دستشو فرستاد تو شورتمو کسمو تو دستش گرفت.ی لحظه از اینهمه خیسی تعجب کرد اینو از چشماش ک یهو گرد شد فهمیدم و بعد با حرص و خشن گفت
.جوووونم چ آبی انداخته برام.
و دودستی شورت و شلوارمو باهم کشید پایین و من نتونستم کاری کنم نشست جلوی پام و اونوقت دید ک براش مدلم گذاشتم و بیشتر حریص شد.تو ی حرکت زبونشو فرستاد لای کسم و کسمو با همه خیسیش کشید تو دهنش از هیجان جیغی کشیدم و چنگ زدم تو موهاش و فشارش دادم ب خودم.
اوووووووم جون قربون زبونت قربون حرصت آخ فدات ک روانیم میکنی.بخور کسمو آبمو لیس بزن کسمو با زبونت خشک کن بخور ک میخام بهت کس بدم.
اینا رو بی اختیار میگفتم و اون بیشتر و جدی تر میخورد دستاش روی کونم بود و با سوراخم خیلی نرم ورمیرفت.
تو ی لحظه نفهمیدم چی شد اونقدر ب خودم فشارش دادم ک ب خودم لرزیدم و ارضا شدم
یهو از خواب پریدم و دیدم کسم ب شدت نبض میزنه…
زدم زیر گریه ی نگاه ب مرد خوابیده درکنارم انداختم و خودمو لعنت کردم ک چطور بعد از پنج سال و متاهل شدن هردوتامون هنوزم شبا خوابشو میبینم اونم انقدر طبیعی.
"آرزوی محالم"امیدوارم اینو بخونی،امیدوارم…
برگرفته از داستان واقعی…
تو تا ابد آرزوی محال این دختر پاییزی.
نوشته: دختر پاییز


👍 27
👎 3
41375 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

748782
2019-02-17 21:16:41 +0330 +0330

وقتی تو سبک اروتیک مینویسی، قدرت قلم معیار اصلی هست. باید خیلی تو انتخاب واژه سختگیر باشی. قواعد نگارشی خیلی مهم هست. هر جمله باید کوتاه و تاثیر گزار باشه، مثلا نباید بگی از خیسی کسم تعجب کرد اینو از گرد شدن چشم هاش فهمیدم، باید بگی دستش که تو شرتم خیسم رفت چشماش از تعجب گرد شد. خلاصه قلم مهم هست ولی برای اولین بار خوبه، دفعه بعد باید با روح و روان خواننده بازی کنی

2 ❤️

748813
2019-02-17 22:06:42 +0330 +0330

لایک عالی بود
حالا دیگه تو رو داشتن خیاله
دل اسیر ارزوهای محاله

1 ❤️

748827
2019-02-17 23:23:25 +0330 +0330

خوب آهنگ تا از در اومد معین رو می گذاشتی . خخ

2 ❤️

748938
2019-02-18 12:39:42 +0330 +0330

چقدر زیبا و عاشقونه
چند سخته آدم به عشقش نرسه
اینکه بعد از پنج سال با وجود متاهل بودن هنوز نتونستی فراموشش کنی واقعا تلخه!
امیدوارم بتونی روزی این خاطرات رو فراموش کنی و به زندگی عادی برگردی

1 ❤️

748965
2019-02-18 16:32:13 +0330 +0330

لایک دهم ،، قلمت رو دوست داشتم،شور،عشق،اشتیاق تو داستانت موج میزد

1 ❤️

748978
2019-02-18 17:54:51 +0330 +0330

عالی بود،تاثیر گذار و یاد آور گذشته و رابطه ای تموم شده.

1 ❤️

748992
2019-02-18 19:14:24 +0330 +0330

عالی بود عششششقم… آفرین…

1 ❤️

749178
2019-02-19 08:18:38 +0330 +0330

سلام.اینو من نوشتم.دوستانی ک بد گفتن و خوششون نیومده من معذرت میخام ازشون چون ب هرحال باراول بوده ک نوشتم لازمه بدونید من حتی انشاهم ننوشتم تاحالا پس حق داره ک خراب بشه دوستانیم ک توصیه داشتن ممنونم ک راهنمایی کردید من اینو فقط میخاستم بنویسم چون آدما وقتی راجب درداشون حرف بزنن سبک میشن.دوستانیم ک لایک کردن و دوسداشتن لطف دارن و هزاران لاک متقابل تقدیمشون …بوس بوس

4 ❤️

749217
2019-02-19 14:24:40 +0330 +0330

جووون به شما… نوشتت عالی بود… همچنین حست… امیدوارم همیشه موفق باشی… فدااات

0 ❤️

916642
2023-02-25 08:31:40 +0330 +0330

از تاریخ نگارش این داستان چهار سال گذشته… الان حالت چطوره؟؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها