مثلث عشق

1402/01/23

لاله هستم ٣٣ ساله و این خاطره‌ی شروع رابطه‌ی من با دوتا عشق زندگیم هست.
من با امیر و فرشید تو دانشگاه آشنا شدم. از بچه‌های دانشکده بودن و یه اکیپ ده دوازده نفری داشتیم که همیشه با هم بودیم. دانشگاه که تموم شد یکی یکی بچه‌ها از اکیپ جدا شدن. یا ازدواج کردن یا مهاجرت. فقط ما سه تا تو اون شهر موندیم و همونجا سر کار می‌رفتیم. امیر و فرشید با هم همخونه بودن و رفیق چندین و چند ساله. هفته‌ای یا دو هفته‌ای یه بار من می‌رفتم خونه‌شون یا با هم بیرون می‌رفتیم. رابطه‌مون یه رفاقت کاملاً ساده بود.
تا اینکه یه مدت بود احساس می‌کردم امیر مشکوک می‌زنه. یه دوست دختر داشت که باهاش به هم زد و دلیلشو به من نگفت. زیاد مشروب می‌خورد و وقتی مست می‌کرد نگاهاش و حرفاش به من عجیب بود. یه شب که سه تایی دور هم بودیم و فرشید زودتر رفت بخوابه ازش پرسیدم تو چرا یه جوری شدی؟ رفتارت با من عجیب شده؟ اما جوابو پیچوند و فقط گفت به خاطر فرشید نمی‌تونم چیزی بگم.
فرداش از سر کار به فرشید زنگ زدم اونم جواب درستی بهم نداد. گفت لاله بیخیال شو، همه‌چی به هم میریزه، رفاقتمون خراب میشه.
اما من نمیتونستم بیخیال شم. جفتشون برام عزیز بودن و حالا دیگه قشنگ حس می‌کردم جفتشون از چیزی ناراحتن. تا اینکه یه روز حسابی پاپیچ فرشید شدم و بالاخره حرفشو زد. گفت: لعنتی امیر دوسِت داره ولی نمی‌خواد بهت بگه! گفتم: آخه چرا؟! گفت: به خاطر من. چون منم میخوامت لاله.
حسابی گیج شده بودم. از کی این اتفاق افتاده بود و من خنگ نفهمیده بودم؟! من جونم برا جفتشون در میرفت، حالا باید چیکار می‌کردم؟؟؟
یه چند روزی جفتشون ازم فاصله گرفتن و من داغون بودم بابت این قضیه. تا اینکه یه تصمیمی گرفتم. به امیر گفتم بیا منو ببر بیرون. رفتیم قدم زدیم، کافه رفتیم، از در و دیوار و زمین و آسمون حرف زدیم. اولش خیلی جو سرد و سنگین بود ولی کم کم یخمون آب شد و کلی گفتیم و خندیدیم. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. تو راه برگشت فقط دستشو تو ماشین گرفتم و اونم موقع پیاده شدن من دستمو بوسید. خیلی به جفتمون خوش گذشت. شبش به فرشید زنگ زدم و براش همه چیو تعریف کردم. گفتم ببین من حاضرم بمیرم اما شما دوتا رفیقو از هم جدا نکنم. اینو به امیرم بگو. از جفتتون می‌خوام بهم اعتماد کنید و بذارید خودم همه چیو درست کنم.
یه ماهی همینجوری گذشت. من با جفتشون جدا جدا دیت می‌رفتم. هر دوشون هم از کل جزئیات خبر داشتن. هنوز نمی‌دونستم پای سکس بیاد وسط باید چیکار کنم. دلم برا جفتشون پر می‌کشید. دوست داشتم همزمان به حفتشون بدم و همزمان ارضاشون کنم. گاهی تلفنی با فرشید حرفای سکسی می‌زدیم و می‌دونستم بدجوری برا من حشریه. یه بارم امیر تو ماشین موقع لب گرفتن سینه‌هامو حسابی مالوند. دیگه وقتش بود بریم مرحله بعد.
یه شب بهشون گفتم میام خونه‌تون مثل قبلنا دور هم باشیم. حسابی به خودم رسیدم و موهامو لخت کردم. یه تاپ بندی آبی آسمونی با یه دامن شلواری گشاد سفید پوشیدم. اولش یه کم هر سه تامون دستپاچه بودیم. فرشید گفت یه فیلم ببینیم. سه تایی نشستیم رو کاناپه روبروی تی‌وی و یه فیلم گذاشت. یه کم هله هوله خوردیم و من گاهی به شونه یکی شون تکیه می‌دادم. تا اینکه یه جا فیلم صحنه‌دار شد و موقعیت عالی بود برا لب گرفتن. امیر سمت راستم بود فرشید سمت چپم. آروم سر امیرو کشیدم سمت خودم و هدایتش کردم سمت گردنم. خودمم رفتم سمت لبای فرشید. آخ که چقدر خوب بود. یکیشون گردنمو می‌خورد اون یکی لبامو. بعد برگشتم سمت امیر و با ولع افتادم به جون لباش. فرشیدم یکی سینه‌هامو از رولباس گرفته بود تو چنگش و به ما نگاه می‌کرد. می‌دیدم کیر جفتشون داره از زیر شلوارک قلمبه میشه. منم دستامو بردم رو کیر هر دوشون و از رو شلوارک شروع کردم به مالیدن.
امیر بند تاپ و سوتینمو داد پایین یکی سینه‌هامو انداخت بیرون و حالا نخور کی بخور! دیگه آهم دراومده بود سرمو تکیه داده بودم به پشت مبل. دست فرشید لای رونام بود و گردنمو می‌خورد. کم کم طاقت نیاورد و دامن شلواری داد بالا دستشو برد رو شورتم. شورتم خیس خیس بود. امیر هنوز افتاده بود رو سینه‌هام. بلندش کردم و دستمو بردم تو شلوارک و شورتش. واااای که چه کیر کلفتی بود. زل زدم تو چشاش و کیرشو می‌مالیدم. فرشید شورت و دامن شلواری‌مو درآورد و پاهامو باز کرد. کس تپل و سفیدم افتاد بیرون. همیتجوری که زل زده بودم تو چشای امیر بهش گفتم: بخورش. اونم گفت: چشم عشقم! امیر رفت سمت کسم و فرشیدو کشیدم بالا گفتم شورت و شلوارکتو دربیار. کیر شق و گنده‌ش افتاد بیرون. کشیدمش سمت خودم و سرشو کردم تو دهنم. امیر ملچ و مولوچ کسمو می‌خورد و منم با لبا و زبونم با کلاهک کیر فرشید بازی می‌کردم. فرشید یه پاشو گذاشت رو مبل، موهامو پشت سرم جمع کرد و گرفت تو دستش، منم که می‌دونستم دلش چی می‌خواد کیرشو تا ته کردم تو دهنم. وااای که چقدر کیرش خوشمزه بود. یه کم ساک زدم خودش کشید بیرون گفت لعنتی نکن آبم میاد. خندیدم و پشتمو کردم بهش چاردست و پا رو مبل نشستم. له له می‌زدم برا کیر امیر. بهش گفتم‌: امیر جونم کیر می‌خوام… اونم گفت بیا عزیزم همه‌شو بخور. فرشید رفت کاندوم گذاشت و منم براش قمبل کردم. امیر اومد جلو صورتم و کیرشو مالوند به همه جای صورت و گردنم. خیلی از این کارش خوشم اومد. اول تخماشو لیس زدم و یکی یکی کردم تو دهنم. فرشید نوک کیرشو گذاشته بود رو کسم و آروم فشار می‌داد. از شدت لذت و حشر تو ابرا بودم. خیلی دلم کیر می‌خواست. کیر امیرو چپوندم تو دهنم و شروع کردم خوردنش. فرشید هنوز داشت بازی بازی می‌کرد. کیر امیر و از دهنم دراوردم و گفتم فرشید کسمو بکن دیگه دارم می‌میرم! اونم که انگار منتظر همین حرف بود تا ته هل داد تو کسم! برق از چشمام پرید. ناله‌مو درآورد! شروع کرد تلمبه زدن و منم باز افتادم به جون کیر امیر. دلم نمیومد به فرشید کس بدم و به امیر ندم. گفتم فرشید نذار آبت بیاد. بلند شدم و طاق باز رو به امیر خوابیدم رو کاناپه. کیرشو بردم سمت کسم و اونم با لبخند حشریش هلش داد تو. کیر فرشید و گرفتم دستم کاندومشو دراوردم و شروع کردم مالیدنش. گفتم بپاش رو پستونام عشقم. رو زانوهاش نشست و گفت بخورش. منم که کسم داشت به کیر کلفت امیر حال می‌داد یه ذره دیگه کیر فرشیدو خوردم تا آبش اومد و با یه آه بلند همه‌شو ریخت رو سینه‌هام. امیرم که انگار دیدن این صحنه حشری‌ترش کرده بود یهو کیرشو کشید بیرون و آبشو ریخت رو شکمم.
من که وسط کار یه بار ارضا شده بودم ولی وقتی آب دو تا عشق زندگیمو رو بدنم می‌دیدم و می‌دونستم حسابی به جفتشون حال دادم، خیلی خیلی بیشتر لذت بردم.

نوشته: لاله


👍 28
👎 2
18701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

922904
2023-04-12 02:13:40 +0330 +0330

به سگ من ميدى همينى عكس پروفايلمه ؟ كمى گشاده اون ميخوابه خودت زحمت دادنو بايد بكشى

0 ❤️

922910
2023-04-12 02:27:11 +0330 +0330

امیرها اداتم نمیتونن در بیارن!! 😁

1 ❤️

922979
2023-04-12 10:52:19 +0330 +0330

با هم ازدواج کنید هر سه تا باهم

0 ❤️

922990
2023-04-12 12:15:31 +0330 +0330

چرندیات یه مجلوق کوس ندیده بدبخت

0 ❤️

923001
2023-04-12 13:14:49 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

923222
2023-04-13 20:44:03 +0330 +0330

فقط مقدمه داستانتو خوندم
عزیز دلم سوژه ای که انتخاب کردی در واقعیت امکان نداره
پسرا اگه با یهدختر تنها بشن نهایتش یک ساعت بتونن جلو خودشون رو بگیرن
این زمان طولانی امکان پذیر نیس

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها