مریم، همسایه ی حشری 😁

1402/09/14

سلام به همگی این خاطره مربوط به سه سال پیشه و ماجرای اولین رابطه جنسی جدی منه
اسمم نیما ۲۳ سالمه هنوز سربازی نرفتم… تقریبا بعد از دوره ی دبیرستان با اصرار خودم تنها زندگی می کنم پنج ساله کار میکنم هرچی که دارمو خودم با پول خودم خریدم…
تا سن ۲۰ سالگی اصلا یه بارم جلو یه زن یا دختر لخت نشده بودم اصلا تجربه ای نداشتم فقط خود ارضایی میکردم خیلی هات میشدم…
یه روز وقتی داشتم اسنپ کار می کردم یه سفر واسم اومد که اسم زنه واسم آشنا بود … خودم چون دوست داشتم باهاش بیشتر ارتباط بگیرم قبول کردم…
بعدش دیدم سریع بهم زنگ زد … اونم منو می‌شناخت
سلام و احوالپرسی و این چیزا … بهم گفت راستش یه غذا سفارش داده برم واسش بگیرم ببرم
منم قبول کردم صداش می‌لرزید پشت تلفن انگار همزمان داشت با خودش ور میرفت…
داستان من با این زنه اینکه چطوری شد که اینقدر آشنا شدیم یه خورده طولانیه
اوایل که تازه اومده بودم اون محل تو اون سال … ارتباطم باهاش فقط در حد سلام و احترام بود به مرور … گذشت تا یه مدت گاهی موقع ناهار یا شام واسم غذا می آورد خودش …
من اکثرا از بیرون میخرم ولی یه چندتا چیزو بلدم خودم درست کنم
چندبار منم واسش یه سری چیزا که بلد بودم پختم بردم اونم خوشش اومد و کم کم رابطه ام باهاش صمیمی تر شد …
بعدشم بین زن همسایه های مجتمع یه قرعه کشی راه انداخت منم توش شرکت کردم
هر ماه پول میزاشتیم…
از مشخصاتش بگم… اسمش مریم بود … قدش اندازه‌ی یه وجب از من کوچیکتر بود … البته من قدم خیلی بلند بود 😂
اونم مثل منم لاغر بود تقریبا … یه خانوم چادری بود خودشم منو پسرم صدا میکرد بهم میگفت مامان صداش کنم…
۲۶ سالش بود شوهرش پاسدار نیروی دریایی بود … تو کل اون مدت من فقط یه بار شوهرشو دیدم تو محل … اکثرا دو سه هفته یه بار میومد خونه شون…
یه سری مریم خانوم انقدر باهام راحت شده بود پیج اینستاشو بهم داده بود منم پستاشو نگاه می کردم … عکسای خونگیشو می‌دیدم
اینم درموردش بگم اون موقع فکر کنم ۶-۷ ماه میشد که باردار بود تو اینستا می‌دیدم راجبش استوری میزاشت …
خلاصه من غذا رو بردم واسش به اصرار خودش منو کشوند تو خونه اش
کم خونه اش نرفته بودم ولی هیچ موقع بدون چادر ندیده بودمش
ولی این سری که رفتم تیشرت و شلوارک پاش بود واقعاً هم یه زن حامله رو از نزدیک ندیده بودم… شکمش خیلی بزرگ بود نوکشم عین پستونک بود …
که حس شرم و خجالت من باعث میشد نگاهمو رو بدنش نندازم !
اونم کیف می کرد همیشه از این خجالت من چند بار شده بود ازم تعریف کرده بود
دیگه دیدم موقعیت خوبی نیست اصلا کپ کرده بودم چرا این پیش من انقدر آزاد داره تو خونه می‌چرخه خواستم یه بهونه بیارم برم
بلند که شدم رسیدم دم در واحد دستمو گرفت
اینکه عین زلیخا و یوزارسیف حدود نیم ساعت طول کشید تا منو راضی کرد بماند 😂
صحنه از اونجا یادمه که خوابیده بودم رو مبل مریمم رو زانوهام بود اصرار می‌کرد شلوارمو بکشه پایین آلتمو ببینه …
منم مقاومت میکردم با این همون لحظه آبم تو شلوارم ریخت 😂
دیگه بدتر بود واسم حس خجالت داشتم از اینکه ببینه ارضا شدم
تازه یکمم پشمالو بود پاهام و رونم و دور بر کیرم خیلی بیشتر خجالت داشتم
دیگه انقدر اصرار کرد و گفت… فقط یه دقیقه نگاه میکنم …
دیگه منم قبول کردم
کشید پایین تا رو زانوهام که درجا با شورتم اومد پایین
کیرم نیمه راست افتاد رو رونم …
دور و برشم پر از پشم بود
من که از خجالت داشتم آب میشدم
مریم برعکس من نگاهش کرد یکم و آروم با لبخند گفت… آخی چه کیوته ؟
درجا لباشو گذاشت رونمو بوسید جلو اومد بدنه کیرمو بوس کرد
با نیشخند گفت… ارضا شدی؟
منم از نفس نفس داشتم میمردم گفتم… آره
گفت… بازم میتونی ارضا بشی ؟
سر تکون دادم گفت… نگه دار خودتو یکم کار دارم باهات
کیرمو برداشت گذاشت دهنش
انقد خوب می خورد هی دراز تر میشد …
انقد گنده و سفت شده بود که درد می‌گرفت کیرم
داد بالا تخمامو لیس زد عین سنگ شده بود کیرم
بعد کله اشو گذاشت دهنش و شروع کرد مکیدن که یه لحظه داشت آبم میومد سریع بلند شدم
به زور خودمو نگه داشتم
تیشرتشو در آورد و شلوارکشم کشید پایین و خوابید رو کاناپه…
گفت … پسر چرا اینقدر خجالتی … شلوارتو درآر بیا رو سینه ام…
منم کامل درآوردم از پام و با زانو رفتم رو کاناپه …
سرش رو متکای مبل بود یکم رونمو مالید و گفت… سوتینمو باز کن مگه ممه دوست نداری !؟
منم بدنم می‌لرزید پشت رونم شکم گنده اش بود حواسم بود وزنمو نندازم روش از طرفی سینه هاشم زیر خایه هام …

دست کردم پشتش و گیره های سوتینو باز کردم
دوتا ممه اندازه ی زانوهام افتاد بیرون … انگار از قفس آزاد شدن
دیگه حس غریزه جنسیم با توجه به فیلم های که دیده بودم ناخودآگاه خم شدم شروع کردم به مک زدن ممه هاش
نشستم پایین مبل چون جام راحت نبود
انقدر اونم خوشش میومد سرمو فشار میداد رو ممه هاش
منم هرچی بلد بودم انجام می دادم
تا اینکه لرزید و دستمو گرفت بلندم کرد منو اورد رو سینه اش دوباره
لای سینه هاش تف ریخت و کیرمو گذاشت باش و منم دیگه نتونستم رو زانوهام وایستم و نشستم رو شکمش
اونم انگار بدجوری حشری بود سینه هاشو تند تند تکون میداد
کیرم لای سینه هاش گم شده بود انقد گنده بود ولی خیلی لیز و لطیف و نرم بود بدجوری حال میداد
دیگه نفهمیدم کی آبم اومد فقط دیدم یه رگه از لای پستوناش پاشید زیر گردنش …
اونم خندید و لرزید و گفت… اشکال نداره عزیزم راحت باش…
محکم ممه هاشو فشار میداد رو کیرم منم کامل که تخلیه شدم از رو شکمش بلند شدم
اونم بلند شد رفت دستشویی تو روشویی سینه هاشو داشت میشست گفت… پسر تو چقدر هولی یکم نگه دار خودتو حال کنی …
بعدش رفت از تو کشو یه کاندوم آورد گفت… اینو بنداز روش تاخیری داره
خودش با دستش یکم کیرمو مالید و کشید سرش
خندید و گفت… هنوز منو به اوج نرسوندی تازه مونده کارمون …
شورتشو درآورد رفت رو مبل بازم به پشت خوابید گفت… بیا ببینم چی بلدی …
منم تا به حال تو عمرم کس از نزدیک ندیده بودم رفتم خیلی کصش بزرگ بود
اندازه یه وجب دست فکر کنم چون باردار بود اینطوری بود
با دستم یکم مالیدمش اونم حشری شد
به حالت جیغ گفت… بخور دیوونه
منم یکم چندش بودم ولی به زور خودمو راضی کردم با اینکه یه بوی عجیبی میداد زبونمو زدم به کصش
عین هندونه ی قرمز بود لاش
کله مو فشار داد رو کصش
منم پنج دقیقه با زور داشتم تحمل می کردم تا ولم کرد و گفت… زود بکن توش جرش بده
منم هول بودم اولین کس زندگیم بود
خودمو میزون کردم و یهو تا ته کیرمو کردم توش
انقدر داغ بود یهو پریدم
اصلا انتظار نداشتم اینقدر داغ باشه
نوک کیرم میسوخت
خودش جیغ میزد بکن دیگه چرا وایستادی
منم یکم میزدم توش از شدت داغی می‌کشیدم بیرون یکم خنک میشد دوباره میکردم توش
اصلا ارضا نتونستم بشم … تا میومدم لذت ببرم داغی کصش خرابش می کرد …
اون فقط یه بار ارضا شد و لرزید و موهامو کشید …
بعدش منم کشیدم بیرون کاندومو در آوردم خیلی دوست داشتم کیرمو بمالم رو شکمش خیلی لطیف و نرم و سفید بود …
یکم مالیدم و آبم اومد رو شکمش
رفتم کیرمو شستم و شلوارمو پوشیدم
اونم حموم رفت و اومد با هم ناهار خوردیم
ازم تشکر کرد و منم با خجالت فقط زمینو نگاه می کردم … تشکر کردم ازش … می‌گفت… خیلی بهش خوش گذشته خیلی دوست داشته با یه پسر جوون حال کنه … خیلی وقت بوده سکس نکرده …
بعدشم رفتم خونه
هروقت یادش می افتم میزنم 😂 انقد پشم ریزونه
ببخشید طولانی بود دوست داشتم حس و حالمو کامل توصیف کنم … خیلی جاهاشو خلاصه کردم …ولی بازم طولانی بود …
لطفاً نظر بنویسید

ممنون
یه همچین چیزی بود تقریبا…

نوشته: Nima


👍 15
👎 25
85301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

960867
2023-12-05 23:43:12 +0330 +0330

مغز پریودی
با این کس شعر نوشتنت

3 ❤️

960878
2023-12-06 00:00:53 +0330 +0330

چرندیات یه مجلوق کوس ندیده بدبخت

4 ❤️

960879
2023-12-06 00:02:17 +0330 +0330

بسيك بابا يابو

3 ❤️

960894
2023-12-06 00:32:56 +0330 +0330

این عکس رو پیدا کردی تو ذهن جقیت یک داستان ساختی، باهاش جق زدی و بعد هم کس و شعرهات رو به خورد ما دادی.

2 ❤️

960895
2023-12-06 00:33:22 +0330 +0330

بچه چونی مونده فقط اون نداده که دادی کص کش جقی پلشت داستان مامانتو نوشتی حرومزاده کیرم دهنت باشه خودت داستانت کصخل

2 ❤️

960897
2023-12-06 00:35:18 +0330 +0330

خانمه ۲۶ ساله به تو میگفتی بهم بگو مادر؟؟؟آلزایمر هم که گرفتی و از وسط داستان یادت میاد؟؟((تو روی روحانی رو هم کم کردی تو بی خبری))
آخرش هم کیرت رو کردی تو کوسش کیرت سوخت؟؟؟
بابا دمت گرم خیلی قشنگ طنز نویسی می‌کنی فقط روی داستان برچسب طنز نخورده یکی نفهمه فکر می‌کنه خاطره تعریف کردی کوسخول!!
راستی از کی کون دادن اینقدر درآمد داره که میشه باهاش لوازم خونه و زندگی خرید اونم تو این گرونی؟؟

1 ❤️

960910
2023-12-06 01:39:43 +0330 +0330

فقط اونجاش که میگه یارو 26سالشه و به این عنتر گفته بهش بگه مامان ،و اونجایی که کیر نداشتت تو کوسش سوخته آخه خارکسده تو که تا حالا کوس ندیدی حتی تو خوابت چرا می‌نویسی بزار یه جقی که بیشتر از تو می‌فهمه این اراجیف رو سرهم کنه ،معلوم نیست از کدوم دهاتی که گوشی دستت افتاده 🤣

1 ❤️

960917
2023-12-06 02:58:06 +0330 +0330

یه روز وقتی داشتم اسنپ کار می کردم یه سفر واسم اومد که اسم زنه واسم آشنا بود … خودم چون دوست داشتم باهاش بیشتر ارتباط بگیرم قبول کردم…

دکتر تا قبول نکنی سفر اسنپ رو اسمشو نمیاره
حرفت چرت بود دیگه داستانتو نخوندم
دیس

1 ❤️

960921
2023-12-06 03:20:45 +0330 +0330

تو راست میگی، ماهم گوشامون درازه

0 ❤️

960922
2023-12-06 03:21:08 +0330 +0330

احتمالن شوهرش مدافع حرم بوده . همین که زن یه پاسدار مدافع حرم رو اونم توی حاملگیش و توی خونش گاییدی دمت گرم .
داستانت رو هم لایک کردم .
راستی پول ناهار و هزینه اسنپ رو هم گرفتی یا نه؟ 😀

0 ❤️

960926
2023-12-06 03:58:59 +0330 +0330

کصکش زده بالا کردی تو اگزوز که سرش می‌سوخته، وگرنه داغی کص تا حالا هیچ تخم‌سگی رو نسوزونده که توی جاکش دومیش باشی! کیرم پس گردن کیریت

1 ❤️

960942
2023-12-06 07:37:14 +0330 +0330

برو بمیر فانتزی باز کونی…!!

0 ❤️

960948
2023-12-06 08:06:16 +0330 +0330

اونجوری که تو ناز کردی انگار شوهره تو رو خفت کرده تو کون رو به باد دادی

0 ❤️

960952
2023-12-06 08:51:56 +0330 +0330

قشنگ کس نوشتی یه دست به دولت بود یه دست گوشی

0 ❤️

960975
2023-12-06 14:45:05 +0330 +0330

ناهارچی بود گرفتی یانه راستی ازکدام رستوران گرفتی

0 ❤️

961004
2023-12-06 23:16:19 +0330 +0330

تا اونجا خوندم ک گفتی. صداش میلرزید فمیدم کصشره اخه. کیرم تو. کص جقیت👨‍🦯

0 ❤️

961014
2023-12-07 00:13:48 +0330 +0330

کیر اسب آبی با روکش کاکتوس توی محل خروجت از مادرت .
کسکش مگه شیلنگ آتش نشانیه که فرت و فرت آبت میومد

1 ❤️

961057
2023-12-07 03:40:28 +0330 +0330

من تابحال کامنت منفی نذاشته بودم ولی خداییش یعنی چی ، میکردم تو کوسش کیرم می‌سوخته باز درش میاوردم خنک بشه مطمئنی داشتی کوس می‌کردی

1 ❤️

961093
2023-12-07 11:07:18 +0330 +0330

داستان مامانشو نوشته وقتی خود حرومزاده شو حامله بوده

0 ❤️

961237
2023-12-08 09:53:18 +0330 +0330

تا همون اول ک زدی سفر اومد اسمش اشنا بود خوندم
اخه بدبخت جقی مگه سفر میاد اسمشو میزنه ک بخوای ببینی و قبول کنی؟

1 ❤️

961294
2023-12-08 18:50:32 +0330 +0330

وقتی یه جقی زیادی پورن میبینه و کثشعر تو ذهنش شکل میگیره و اون تخیلات رو برات تایپ میکنه🤢🤢🤮🤮🤮

0 ❤️

961666
2023-12-11 05:13:01 +0330 +0330

کم کص بگو
قدش اندازه یه وجب از من کوتاه تر بود منم قدم بلنده
آها الان با این مشخصات کاملا به صورت 3D و 8K جلومون ظاهر شد
۲۶ سالش بود میگفت پسرم
میگفت منو مامان صدا کن
بشین همون جقت رو بزن ننویس دیگه باسن نشور

0 ❤️

962092
2023-12-13 20:14:26 +0330 +0330

کیر توکون خودتو خاندانت،واسه ی داستانت.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها