مسکن مهر حشری (۵ و پایانی)

1401/09/13

...قسمت قبل

یه شعف عجیبی به زینب پیدا کرده بودم، زنی نبود که زیاد تو چشم باشه،اما بکر بودن و ناب بودنش خیلی حس خوبی داشت مازاد براینکه حس انتقامی درونش وجود داشت که به قصد جبران با تموم وجودش لذت ببره و حال بده، تو اولین برخورد خیلی حساب شده و معقول پیش رفته بودم و احتمالا میتونستم لذت بسیار نابی را تجربه کنم،تو این افکار بودم که موبایلم زنگ خورد، معصوم بود
: جانم عشقم بفرما
؛ مرتیکه به من نگو عشقم که دیگه نمیخامت
: چی شده فداتشم چرا اینقدر عصبی؟
؛ چیکار کردی زن مردمو بدجور آتش به جونش افتاده که بده
: ترسوندیم زن این چه برخوردیه؟
؛ بهرام به جون خودم فک نمیکردم زینب اینقدر زود بهت پا بده، خیلی هوسی بود،پلاگ رو ازم گرفت و با خودش برد
؛ خو من الان باید چیکار کنم
: سریع بهش زنگ بزن خیلی طالبه
؛ باشه فداتشم ولی اینطوری که زنگ زدی من ریدم به خودم
خندید و خداحافظی کرد
رسیدم مغازه و به زینب زنگ زدم،باصدایی لرزان گفت؛ بله بفرمایید
: سلام خوبی؟
؛ ممنون شما خوبی؟
: بازم که گفتی شما؟
؛ آخه نمیتونم بگم شما از من بزرگتری
: زینب جان عزیزم بحث سن و سالو پیش نیار که جفتمون پیریم
؛ نه نه ماشالا بهتون میخوره ۴۰ ساله باشین
: نه دیگه اینطوریام نیس، ول کن اینارو، از خودت بگو
؛ از چی بگم؟
: از حالت،اصل حالت، الان خوبی
؛ خوبم شکر یه چیزی بگم؟
: بگو عزیزم،بگو فداتشم سرتاپا گوشم
؛ تاحالا هیشکی اصل حالمو نپرسیده همه گفتن چطوری؟
: ببخشیدا آخه اونا بیشعورن
؛ نه بخدا جدی گفتم و اینکه شوهرم هیچ وقت حالمو نپرسیده و بهم نگفته بانو
: الهی من فداتشم گفتم بهت،اونا بیشعورن،البته اگه بدت میاد نمیگم
؛ نه خواهش میکنم شما خیلی خوبی
: زینب جون واقعا خوبی از خودته تو خونه هم گفتم یک زن همه چی تمومی کاش زن من بودی فقط من قدر تورو میدونم
؛ باور کن همیشه شوهرم سرم منت میزاره یه جورایی که فک میکنم من فقط بدرد این میخورم که غذادرست کنم،بچه بزرگ کنم و مسئول سرویس جنسیش باشم
: درک میکنم عزیزم بعضی آدما قدر گوهرهای زندگیشونو نمیدونن، و همیشه ناسپاسن وگرنه زنی ایده آل مثل تو لایق بهترین عشق و حاله
چیزی نگفت و سکوت حاکم شد، ادامه دادم : لذت بخشترین چیز توزندگیت چیه؟
؛ پسرام خیلی مودب و درسخونن بزرگه سال آخر نمونه دولتیه، کوچیکه هم شاگر ممتازه
: نه فداتشم چیزی که بتونی جسما لمسش کنی و لذت ببری
؛ متوجه نمیشم
: مثلا نزدیکی و سکس با شوهرت
؛ چی بگم والا اوائل خوب بود ولی سالهاس که فقط انجام وظیفه س
: ببخشید رُک میگم یعنی واقعا لذت نمیبری و ارضا نمیشی
؛ چطوری بگم آخه روم نمیشه
: راحت باش خانومم من که غریبه نیستم
؛ تا پارسال یه کم بهتر بود ولی از وقتی که بهم خیانت کرد فقط حس میکنم بهم تجاوز میکنه
: ای وای، خیانت چرا آخه؟ کسی که همچین لعبتی داره چرا باید خیانت کنه
با تمام وجود سعی میکردم با بکاربردن کلمات: عزیزم،عشقم،خانومم و فداتشم و بازی با کلمات زودتر به نتیجه دلخواهم برسم و اون هم که تشنه محبت بود خیلی راحت سیگنالهامو میگرفت و جذب میکرد
؛ نمیدونم والا من همیشه به پاش موندنم تو دار و نداریش،تو بالاپایینش،تو غم و غصه هاش،هیچوقت غر نزدم،هیچوقت بهش خیانت نکردم حتی فکرشم نکردم، اما اون خیلی راحت رفت. به معصوم همسایه و صمیمیترین دوستم پیشنهاد داد، حالا معصوم خانومه و با شخصیت، خدا میدونه که تو اون مغازش به کیا پیشنهاد داده و چه کارا کرده بغض کرده بود و زد زیر گریه
آروم آروم دلداریش دادم : زینبم،خانومم، نفسم خودتو بخاطر خیانت و نامردیاش نباید عذاب بدی گریه نکن اون عوضیه تو گریه میکنی؟
؛ چیکار کنم بهرام!!! از درون میسوزم و آتیشم خاموش نمیشه بخدا مریض شدم یه مدت داشتم دیونه میشدم میخاستم خودمو بکشم اما معصوم نزاشت
وقتی کهاسممو گفت فهمیدم که دیگه وقتشه که برم سر اصل مطلب
: الهی من به فدات نمیخاد غصه بخوری، توجوونی باید از زندگیت لذت ببری لذت و خوشیهاتو به چیزایی قفل کردی که برات نمیمونن
؛ تو بگو چیکار کنم خیلی محدودم کرده همه رفت و آمدهام با خودشه همیشه یا تو آشپزخونم یا مشغول نظافت
: امروز که پیشت بودم چطور بود؟
؛ از خدام بود که تموم نشه ولی زود رفتی تازه داشت یخم وا میشد
: آخه ترسیدم کلا آب بشی عسلم
هردو زدیم زیر خنده و سریع ادامه دادم
: واقعا کنارت بودن لذتبخشه گرمای وجودت بهم نفس زندگی میداد خیلی دلم میخاست بیشتر بغلت کنم و ماچت کنم
؛ منم خیلی دوس داشتم موهاتو نوازش کنم دست تو سینه ت بکشم با موهای سینه هات بازی کنم
: دیگه چیکار کنی؟
؛ نمیدونم تو بگو
کاملا شهوت سرریز شده تو حرفاش موج میزد و عشوه خاصی به کار میبرد که گفتم : زینب،خط سینه هاتو دیدم با اون سوتین قرمز خیلی هوسی شدم گرمای سینه هات داشت میسوزوندم دوس داشتم ممه هاتو درآرم و ببوسمشون
؛ آخخخخخ نگو بهرام خجالت میکشم
: بعد نوک ممه هاتو میک بزنم جفتشو باهم، دوس داری
؛ اممممم خیلی زیاد
: دیگه چیکارت کنم؟
؛ نمیدونم تو بگو
کاملا شهوت از صداش میبارید
: میخام نانازتم بخورم
؛ آههههههههه
: دوس داری؟
؛ خیلی زیاد تاحالا شوهرم برام نخورده میگه این کارها کثافت کاریه
: عشقم یه جوری برات بخورم بری تو آسمونها
؛ بخورش فداتشم بخورش
کاملا تونسته بودم رگ خوابشو بگیرم و تشنه گاییدنش کنم یه ربعی سکس تل کردیم فک کنم آبش اومد و گفت : الان بچه ها میان و بعدا حرف میزنیم
کاملا حشریت در وجودم غلیان میکرد و نیاز به سکس داشتم،تو مغازه شق کرده بودم و بهت زده بیرون را نگاه میکردم ازینکه بزودی میتوانستم زینب را که فقط با شوهرش خوابیده بود را بکنم سراز پا نمیشناختم، عجیب ترین و استثنایی ترین شرایط برای سکس با کسهایی که تو ذهنمم نمیتونستم بهش فکر کنم بی هیچ تلاشی مهیا بود فکر اینکه کجا و چطوری زینبو بکنم بدجور رو مخم بود، هزار جور تصویر ذهنی درست کردم داشتم از شق درد جرررر میخوردم که موبایلم زنگ خورد،معصوم بود
: بابا تو دیگه کی هستی ،زینب خیلی حالی به حالی شده میگه فردا صبح که همه رفتن مدرسه و سرکار مواظب باش من برم پیش بهرام،چیکارش کردی چطور مخشو زدی؟
: عزیزم من هیچ کاری نکردم این خودش با تموم قوا میخاد بده فقط بکنشو نداره
زد زیر خنده و گفت ؛ چیکار کنم؟ فردا ردیفه؟
: آره اره عزیزم ردیفش کن حتما
؛ عههههه پدرسوخته چقدرم هوله،باشه واسه فردا خودتو آماده کن بهت میگم چیکار کنی
: ممنون عزیزم فقط یه چیزی؟
؛ بگو، چی شده؟
: زینب امروز یه مقدار بو قرمه سبزی میداد یه جوری بهش بگو که ناراحت نشه
بازم زد زیر خنده و گفت ؛ چیز دیگه ای نمیخای؟ تعارف نکن
نمیفهمیدم چرا معصوم تو این کار اینقدر با محبت رفتار میکنه؟ قاعدتا باید حسودی میکرد یا اصلا مانع هم میشد
تا شب رسیدم خونه هی تصویر سازی از فردای سکس با زینبو داشتم، بازم از راه پله رفتم فقط معصوم خونه بود جلو واحد زینب کفش هر چهارنفرشون بود اومدم توخونه به معصوم پیام دادم چی شد؟چیکار کردین؟ انلاین نبود پیامک فرستادم که خودش زنگ زد سلام احوالپرسی و گفت ؛ برا فردا همه چی اوکیه، طبق معمول همه روزه ابوالفضل بچه هارو میبره مدرسه خودشم مغازه، زینب که خودشو آماده کرد بهت اطلاع میده میاد بالا،فقط بهرام هواست باشه این زن تا حالا ساک نزده ازپشت نداده، آروم و حساب شده باهاش رفتار کن جاییشو کبود نکنی
: باشه عزیزم حتما،فقط بگو چرا اینقدر هوای من و این زنو داری؟
؛ دیروز که کاملا برات توضیح دادم، زینب بعد اون ماجرا واقعا داغون شد، من و دکتر الهام خیلی هواشو داشتیم که یه کم حالتش نرمال شد بخاطر شرایطش نمیتونه دوس پسر بگیره و باهاش خوش بگذرونه،تنهای تنهاس و تا این سن کاملا چشم و گوش بسته بوده ، پیش من چن تا فیلم دیده و دلش خواسته و میخاد انتقام از شوهرش بگیره
: باشه فداتشم هرچی که شما بگی اطاعت امر میشه
؛ عههه یه منتی هم بزار، اصلا میفهمی فردا میخای چه هلویی رو بکنی؟
: عزیزمی فقط میترسم بعد این کار دیگه منو نخای
؛ نترس نترس برو برا فردا خودتو آماده کن
شام رو خوردم و خونه رو مرتب کردم و بازم شیو کردم که کاملا صاف و براق باشه، تا ساعت ۳ از شوق و استرس خوابم نمیبرد، صبح زود بیدار شدم صبحونه رو زدم دوش گرفته و شیک و پیک منتظر تماس زینب شدم حدوادی ۸ ونیم زنگ زد و گفتمش آروم بیا در بازه ،پشت در منتظر بودم اومد تو، یه ارایش جیغ کرده بود بغلش کردم خودشو توبغلم رها کرد بخاطر قد کوتاش لب و دماغش رو گردنم بود و موهاش رو لبهام یه کم که مالوندمش مستقیما بردمش تو اتاق خواب نشوندمش رو تخت خودم کنارش ، استرس داشت و مشخص بود که میلرزید گفتم : از چی میترسی
نگام کرد و گفت ؛ هیچی
یه بولیز یقه باز مشکی پوشیده بود با دامن بلند مشکی ، آروم شونه های سفید و مرمریشو بوسیدم و از گردنش که یه کم غب غب داشت اومدم رو لبها،چشاشو بسته بود و لب میداد و آروم تو گلوش میگفت ؛ ام ام
که بدجور حشریم میکرد ممه هاشو گرفتم فهمیدم سوتین نبسته، بولیزشو درآوردم دوتا ممه درشت و آویزون دست گذاشت رو ممه هاش که مثلا خجالت میکشه همینطور که لباشو میخوردم با انگشتان دست راستم پشتشو میخاروندم و با دست چپ ممه شو، داغ دآغ شده بود، کیرمو از جلو شلوارکم درآوردمو دستش دادم فشارش داد و یه آهی کشید خوابوندمش رو تخت ممه های درشتش پخش شد رو سینه ش، یکیشو تو دهنم کردم و اون یکیو تودستم، واقعا خوشمزه و لذت بخش بود، ام ام کردناش بیشتر شده بود با دستش موهامو نوازش میکر تو اوج شهوت بود که نشستم رو زمین و دامنشو بالا دادم ، شورت نپوشیده بود و سریع دستشو رو کوسش گذاشت دستشو کنار زدم و تا حالا که جفتمون ساکت بودیم آروم و با عشوه گفت ؛ نکن خجالت میکشم
دستشو کنار زدم یه کوس توپول سفید و بدون مو رو دیدم واقعا بینظیر بود انگار نه انگار که دوتا بچه زاییده دهنمو روش گذاشتم بوی خوش بادی اسپلش بود،زبونمو روش کشیدم یه آهی کشید اروم پاهاشو باز کردم چوچول درشت سفیدش زد بیرون چوچولشو تو دهنم کردم و میک میزدم آه کردناش بیشتر شده بود آب کوسش بیرون میومد که بوی خوبی نداشت یه دیگه براش خوردم داشت دیوونه میشد پاشدم و دامنشو در آوردم و خودمم لخت شدم رو تخت بغلش کردم، واقعا بغل کردنش حس نابی داشت محکم به خودم فشارش دادم کیرم رو نافش بود و چشماش کاملا خمار شده بود خیلی ناز و اروم گفت : بهرام بکنم
پاهاشو بالا دادم و سر کیرمو رو کوسش گذاشتم آتیش شده بود کلاهک کیرمو چن بار روش کشیدم خودش با دست کیرمو تو کوسش هول داد،تا نصفه فرو کردم چشاش گرد شد و لب پایینشو گاز گرفت و تو چشام زل زد،درش آوردم و ایندفعه تا ته فرو کردم یه آهههها بلندی کشید و خودشو شل کرد،آروم اروم تو کوسش تلمبه میزدم و هی میگفت؛ ام ام
با هر فرو کردن ممه هاش مثل ژله میلرزید و یه کم شکمش هم تکون میخورد، با نگاهش ملتمسانه ازم میخاست که تندتر بکنمش، سرعت تلمبه هامو بیشتر کردم، آب کوسش خیلی زیاد شده بود طوری که روتختی را خیس کرده بود،خم شدم روش و لباشو خوردم و گفتم : دوس داری؟
؛ خیلی زیاد
با تموم قدرت تو کوس داغش میکوبیدم و آه آه میگفت و لبشو گاز میگرفت،همزمان لبامو میخورد و زبون تو دهنم میکرد و ممه هاشو میمالوندم داشت دیونه میشد یهو بدنشو جمع کرد وکمرش از زیرم شروع کرد بالاپایین کردم ،فهمیدم داره ارضا میشه از روش بلند شدم و با تمام قوا کیرمو تا دسته فرو میکردم،یهو عضلات کسش منقبض شد و آه بلندی کشید،به گایدنش وقت ارضا شدن ادامه میدادم و زیر کیرم بال بال میزد و وول میخورد یهو چشاش کاملا باز شد و پا پاش منو عقب روند که کیرم درآد سریع به بغل خوابید و پاهاشو تو شکمش جمع کرد و دستشو رو کوسش گذاشت و یه آییییی گفت، حرکاتش کاملا غیر ارادی بود، آروم از پشت بغلش کردم کیرم رو سوراخ کونش بود خودشو جلو کشید بازم بغلش کردم و لاله گوششو میخوردم و ممه هاشو از پشت گرفتم نفس زدنش اروم شد گفت ؛ تشنمه
براش آب اوردم خورد و یه آییی دیگه کشید گفتم : بازم بیارم با حرکت سر گفت که نمیخام
رفتم بغلش کردم و گفتم : چی شد
؛ اومدم خیلی شدید اومدم
: یعنی چی اومدی
؛ ارضا شدم یه جوری که تاحالا نشدم
: دردت اومد؟
؛ نه خیلی حال داد
: نوش جونت کوس طلای من ، دیروز گفتم میبرمت تو آسمونا
خنده ریزی کرد که بازم دندوناش بیرون افتاد کیرمو تو دست گرفت و گفت عاشقش شدم
: بازم بکنیم ؟
با حرکت سر تایید کرد و پاهاشو باز کرد
گفتم : یه مدل دیگه بکنیم
؛ چه مدلی من فقط همینو بلدم
: داگی
؛ داگی چیه
: قمبل میکنی از پشت فرو میکنم
؛ نه نه من تا حالا از پشت ندادم
: فداشتم از پشت تو کوست میزارم کاری به کونت ندارم
داگی شد ولی باید من زانوهامو خم میکردم تا تو کوسش کنم گفتم : رو تخت قمبل کن مثل سجده کردن
؛ آها فهمیدم
مثل یه بچه حرفمو گوش کرد و قمبل کرد، کوس سفید توپولش با چوچولش زد بیرون ، خشک بود ، یه کم تف زدم و کیرمو فرو کردم بازم آهی کشید و تلمبه زدنو شروع کردم به حرف اومده بود و هی میگفت بکنم، گفتم : این مدلی دوس داری؟
؛ عالیه،خیلی حال میده
گاییدنشو تندتر کردم سوراخ کون آکبندش داشت حشریم میکرد آروم شصت دستمو گذاشتم روش یه کم خودشو جمع کرد ولی بیخیال شد با آب کوسش سوراخشو میمالوندم خیلی حال میکرد خودش کفلشو عقب میاورد که بیشتر کیر بره توش این دفعه فقط اسممو تکرار میکرد گفت ؛ میخام بیام تو هم بیا
: کجات بریزم
؛ تو کوسم بریز
خیلی ریتمیک هماهنگ با حرکات کیرم خودشو عقب جلو میکرد انگشتم رو سوراخ کونش حشرشو چندبرابر کرده بود ، همزمان که داشت ارضا میشد منم خالی کردم تو کوسش این بار نتونست خودشو بگیره یه جیغی کشید خواست رو تخت دراز بکشه نزاشتم و محکم تلمبه میزدم، التماس میکرد ولش کنم تا اینکه کیرم کم کم تو کوسش خوابید رو تخت دراز کشید و منم پشتش
واقعا که سکس آبدار و استثنایی را از یک زن بکر تجربه کرده بودم و خودش هم در اوج لذت رضایت داشت

نوشته: بهرام


👍 63
👎 4
119901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

905279
2022-12-04 02:35:00 +0330 +0330

یکم یه هویی تموم شد😐

2 ❤️

905299
2022-12-04 04:50:54 +0330 +0330

چرا نوشتی پایانی؟ دو تا زن دیگه مونده بعلاوه ی بارها معصوم 🥰 دستت طلا. قشنگ بود

6 ❤️

905315
2022-12-04 08:10:42 +0330 +0330

این نباید تموم بشه.دو تا زن دیگه مونده ادامه بده داداش کارت عالیه

4 ❤️

905316
2022-12-04 08:11:35 +0330 +0330

پس بقیش چیشد؟؟؟

0 ❤️

905396
2022-12-04 20:12:53 +0330 +0330

نوش جونت ریختی توش پس

0 ❤️

905540
2022-12-05 16:55:30 +0330 +0330

خارکصده چرا تمومش کردی؟
پایانی چی بود؟

0 ❤️

905560
2022-12-05 22:12:06 +0330 +0330

فکر کنم آخر جریان زینب ، شوهرش رسیده و ترتیب اقا بهرام رو داده که یهو شده قسمت پایانی 🤣🤣🤣

2 ❤️

905594
2022-12-06 02:13:05 +0330 +0330

قشنگ بود این که ارزوی منه واقعا
خوش به حالت برو حالشو ببر

0 ❤️

905844
2022-12-08 01:04:45 +0330 +0330

یه داستان درست حسابی هم پیدا شد که نمیه کاره موند
ادامش کو 😭 😭😭

0 ❤️

905911
2022-12-08 10:10:26 +0330 +0330

میدونم بیشتر از پنج قسمت نمیتونی بنویسی . بقیه را باز یه داستان دیگش کن .

0 ❤️

906006
2022-12-09 02:21:29 +0330 +0330

ادامه بده با ی اسم دیگه و بنویس که ادامه همون

0 ❤️

906206
2022-12-10 21:11:59 +0330 +0330

بازم بنویس بقیشو

0 ❤️

906693
2022-12-14 16:08:55 +0330 +0330

عالی بود خوشا به سعادتت اخوی

0 ❤️

924932
2023-04-24 18:30:57 +0330 +0330

خیل قشنگ بود خداییش ولی این داستان ناتمام موند دوتا همسایه دیگه نگاییده موندن

0 ❤️