معصومه و پسر همسایه

1401/01/31

سلام این داستان که می نویسم واقعی هست،، اسم من معصومه است الان که این داستان را می نویسم ۳۴سالمه پسر هم محله ایمون ابراهیم یه پسر تقریبا سبزه قد ۱۷۰ خوش برخورد و مودب بود ولی از اون آب زیر کاه ها بود،،من با زهرا خواهرش همکلاس بودیم ،، و بیشتر وقت ها یا زهرا خونه ما بود یا من خونه اونا بودم ابراهیم ۴ سال از من بزرگتر بودچندروز مانده بود تا امتحان سخت کنکور یه شب تا ساعت ۱۱خونه زهرا بودم به مامان زهرا گفتم خاله میخوام برم دیگه ،،ابراهیم را صدا کرد گفت بیا معصومه را برسون خونشون تقریبا ۵ دقیقه ای پیاده میشد رفت ابراهیم جلو افتاد منم پشت سرش منو رساند ازش تشکر کردم برگشت خونه شون خلاصه امتحان کنکور را دادیم و منو زهرا هردو مون رد شدیم ولی اصلا ناراحت نبودیم چند وقت بعد پسر عمه زهرا اومد خواستگاریش اونم قبول کرد وعروسیشون برپا شد منم دوست عروس بودم و ساق دوشش یه لباس مجلسی پوشیده بودم با سرلخت داخل مجلس زنانه ،، ابراهیم اومد داخل تا با عروس عکس بگیره یه لحظه نگاهمان به هم گره خورد یه لبخند زد که دلم لرزید بعداز عروسی زهرا مدام به فکر لبخند ابراهیم بودم ،،چند وقتی گذشت مادر ابراهیم اومد خونه ما سلام احوال پرسی کردیم مامانم خونه نبود داشتم با جاروی نبتون فرش را جارو میزدم گفت جارو برقی چی شده گفتم روشن نمیشه گفت بده ابراهیم درست کنه مغزم جرقه زد گفتم خاله بفرستش بیا رفت یک ساعت بعد دیدم زنگ به صدا درآمد ابراهیم بود درو باز کردم سلام آقا ابدا هیم بفرما ،،اومدم جارو را ببینم بله بیا داخل اومد جارو را بهش دادم ابزار با خودش داشت تا من رفتم شربت بیارم دیدم اوراقش کرده ،، واسش شربت آوردم خورد تشکر کرد من با یه چادر رنگی کمی دورتر ایستاده بودم گفت معصومه خانم بشین این حالا کار داره من نشستم روی مبل نگام کرد گفت مامانت کجاست گفتم رفته خونه عمه ام مراسم سفره داشتن تا شب میاد،، ساعت ۱ونیم بود واسه خودم کتلت درست کرده بودم بوش میومد گفتم ناهار خوردی گفت نه گفتم من کتلت درست کردم میخوری بیارم واستون گفتم ممنون گفتم آماده میکنم رفتم داخل آشپزخانه آماده کردم چیدم رو میز سر ظرفشور فکرم بهش بود گفتم بفرمائید آماده است رفت دستاشو شست اومد گفت پس خودتون گفتم من بعد میخورم گفت نه من نمیخوام شما بخورید بعد من میخورم بالاخره مجبور شدم سر میز بشینم روبروش از زهرا سوال کردم گفت خوبه مامانم تنها شده گفتم خوب شما باید زودتر ازدواج کنی تا زنت بیاد پیش تون از تنهایی در میاد گفت کی زن من میشه گفتم مگه چتونه شما پسر خوبی هستی آروم گفت معصومه دلم لرزید آروم جواب دادم بله گفت عروس مادرم میشی الکی شروع کردم سرفه کردن بلند شدم رفتم سمت ظرفشور گفت من به تو علاقه دارم اگر قبول داری تا بیام خواستگاری ،،هیچی نگفتم گفت فکراتو بکن خبر بده رفت سراغ جارو برقی داخل آشپزخانه بودم هول بودم واسش چای بردم یه نگاه با لبخند بهش زدم بلند شد چای ازم گرفت گذاشت رو میز گفت قبول داری منو لبخند زدم یه لحظه دیدم دستم و گرفت نشستیم رو مبل آروم دستم و نوازش میداد و حرف میزد هی نزدیک تر میشدآروم لبشو گذاشت رولپم محکم بوس کرد هات و مبهوت مونده بودم گفت بردار چادر را عروس خانم گفتم نه بیا خواستگاریم گفت معصومه حتی اگر تو آزمایش خون هم به هم نخوریم من تورو از دست نمیدم تو عشق ابراهیم هستی چادر را برداشت آروم لبهامو بوس کرد و شروع کرد خوردن اولین باری بود که داشتم تجربه میکردم دست گذاشت رو سینه هام و آروم نوازش میداد بلد بود چیکار کنه من هی می گفتم نکن بسه گفت بعدها قدر این لحظه هارا بیشتر میدونی روسریمو بازور برداشت موهامو بسته بودم با کلی خواهش بازشون کردم تا پشت باسنم می رسید گفت سینه ها تو بهم نشون بده قبول نکردم هزار قربون صدقه و التماس قبول کردم من چشمان را بستم دکمه هام و باز کردو لباسم را درآورد با یه تاپ کرمی جلوش بودم تاب هم در کرد یه دست سوتین قرمز که با شورتم ست بود تنم بود قفلشو باز کرد دستامو بستم لبهامو مک میزد و سوتین را جدا کرد سینه های سفید وسفت منو گرفت آه کشیدم آروم شروع کرد لیس زدن یه لحظه چشمم خورد به شلوارش کیرش داشت شلوارش را میترکوند گفت دوست داری ببینی گفتم نه شلوارش در کرد نشست تو شورتش درش آورد وای چی می دیدم یه کیر کلفت و تقریبا تیره با خایه های آویزان ۲۷سانت کیرش بود اینو بعد فهمیدم دستم و گذاشت روش بمال معصومه آروم لمسش کردم اولین بار بود کیر می دیدم یه دفعه پستونم را کرد تو دهنش وشرو کرد به خوردن ای آه وای چه حالی داشت ول شده بودم بغلم کرد بردم تو اتاق خودم رو تخت درازم کرد بازور شلوارمو در کرد گرفت منو تو بغلش دیگه کاریش نداشتم کیرش می مالید به رونم دستش و برد تو شورتم حسابی کوسم خیس بود و پراز مو منو به پهلو خواباند کیرش را گذاشت لای کونم ومیمالیدش روسوراخم خوش بود ولی هر کاری کرد که بکنه توش نرفت بلند شد گفت کوست را نشون بده بازور شورتمو در کرد کوس مو حسابی خورد آه بزرگی کشیدم و برای اولین بار به ارگاسم رسیدم وای چه خوب بود گفت الان نوبت منه چیکار کنم کوس که باشه واسه شب عروسی وازلین رو از رو کمد آورد گفت کیرمو خوب چرب کن واسش چرب کردم جلوم زانو زد اینقدر مالیدم تا صداش دراومد آب شو پاشید رو شکمم اولین بار بود آب کیر می دیدم ۶ماه بعد من اومدم به حجله آقا ابراهیم همه رفتن مادر ابراهیم اومد توحجله یه شال سفید به رسم بست رو کمر من و رفت ابراهیم درها را بست همه رفتن اومد سمت من خسته شدم چیکار کنم عزیزم این لباسها را در کن کمکم همشو در کردیم با شورت و سوتین بودم دیدم ابراهیم هم کت و شلوار و هرچی تنش بود در کرد با شورت اومد سمت من بدنش سبزه بود بدن من سفید رفتیم تو رخت خواب گرم و نرم کلی باهم حال کردیم کوس مو گرفت تو دستش گفت نترس هواشو دارم آروم بازت میکنم همسرم ،، پاهامو باز کرد کیر کلفت وبلندشو گرفته بود تو دستش واز بالا تا پائین کوسم میکشید کلاهک کیرش و گذاشت رو سوراخم دل میزد بدجور فشار داد دردم گرفت آخ نگه داشت باهام بازی کرد کم کم فشار داد داخل آخ ای ابراهیم نکن درش کن پتو را داشتم گاز میگرفتم ابراهیم آروم آروم داشت کوسم را فتح میکرد داشتم میترکیدم درد و سوزش بدی داشتم اشک می ریختم یه لحظه احساس کردم زیر نافم بدجورسفت شده ابراهیم آروم خوابید روم و لباش رو لبهام بود خیس عرق شدم و اشک می ریختم گفت معصومه همشو کردم تو کوست چقدر تنگ و گرمه ابراهیم دارم میمیرم درش کن بزار جا باز کنی باسر سینم بازی میکرد کلفتی کیرش و خوب حس میکردم تکون نمیخواد گفت تکون بدم معصومه گفتم آروم کمی عقب جلو کرد به آرومی خوب بود آه ای وای جانم فهمید خوشم اومده بیشتر میکشید بیرون و میکرد توش سوزش داشتم ولی باحال بود شروع کرد آروم کردن گفتم درش کن درش آورد نگاه کردم کیر ابراهیم خونی بود شالی که مامانش بسته بود را بهش دادم پاکش کرد منم پاک کرد کیرش و با آب دهان خیس کرد آروم کرد توش شروع کرد آه ای جیغ های باحالی میزدم یه دفعه لرزیدم سفت ابراهیم را گرفتم اونم تا ته چسباند و خودشو خالی کرد آروم درش کرد امیدوارم خوشتان اومده باشه الان هم من و ابراهیم ۲تا بچه داریم ،،

نوشته: معصومه


👍 11
👎 24
71901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

869720
2022-04-20 01:02:09 +0430 +0430

سلطان شلوارو در کردی یه چای بریز بخوریم !😐

2 ❤️

869727
2022-04-20 01:13:11 +0430 +0430

۲۷سانتو در کرد بهت؟😂😂😂

3 ❤️

869746
2022-04-20 02:12:43 +0430 +0430

حالا که هی در میکرد 😅😅
میگم چطور هم تو هم اون دوتا بچه دارین🤣🤣
یعنی جفتتون حامله شدین😂😂😂

1 ❤️

869770
2022-04-20 03:50:42 +0430 +0430

هی اوتو مبکرد هی در میکرد اقا ابداهیم بقول خودت نگفتی چَکار مِیکنی؟ کوس یَتَکَم میکنی؟ گولهای قالی پرپر میکنُم، از کون باهات گَیز کرد تورا گایش کرد؟ لهجه ات تو حلق ابی کیر تیز

1 ❤️

869785
2022-04-20 05:56:51 +0430 +0430

همینکه شربت تو داستانت بود فهمیدم راسته
خب لامصبا یک بارم بدون شربت خوردن سکس کنید

0 ❤️

869786
2022-04-20 05:58:00 +0430 +0430

این خاطره کاملا واقعی بود …حالا نکته پردازان چون زوم کردن رو 27سانت هی دارن نویسنده رو تحقیر میکنن…چه فرقی می‌کنه نویسنده ایرانی باشه یا افغانی…مهم اینه که دل و جرأت داشته اینجا یه مطلب بذاره…حالا شما 27 سانت رو به هر اندازه دوست دارید کم و زیاد کنید

0 ❤️

869790
2022-04-20 06:07:15 +0430 +0430

دیگه داستان در نکن از خودت ای در کن اعظم

0 ❤️

869797
2022-04-20 06:48:29 +0430 +0430

پدرسگ

1 ❤️

869805
2022-04-20 08:17:52 +0430 +0430

میدونستی که اندازه رحم نهایت 15 سانته

0 ❤️

869821
2022-04-20 11:01:49 +0430 +0430

از یه جایی به بعدشو دیگه حس میکنم دارم با لهجه میخونم
لباستو در کن

0 ❤️

869835
2022-04-20 13:00:40 +0430 +0430

هرکی نوشت داستانم واقعیه کس میگه

0 ❤️

869869
2022-04-20 18:48:41 +0430 +0430

عزیزم 27 سانت خیلیه
مطمئن هستی همشو جاکرد
ولی نمیشه

0 ❤️

869874
2022-04-20 19:06:04 +0430 +0430

کیر فیل 26 سانته
بابای ابراهیم دست تنها نبوده مث اینکه

0 ❤️

869880
2022-04-20 21:32:41 +0430 +0430

قلم نویسنده بسیار بد
فقط نصف اول داستان میتونست واقعی باشه

0 ❤️

869881
2022-04-20 21:36:13 +0430 +0430

عزیزم اون که در میکنن گوزه سوتینو شلوار رو در میارن

0 ❤️

869950
2022-04-21 03:27:02 +0430 +0430

مصی جون حالا درش کرد یا درش گذاشت جوجو ولی فکر کنم با ی نره خر ازدواج کردی تو کیر خر هم ۲۵ سانت نمیشه چه برسه به ۲۷ نکنه تونل توحید از تو کوس تو رد میشه

0 ❤️

869985
2022-04-21 08:24:32 +0430 +0430

بیشتر میخوره یه افغانیه ملجوق باشی که درش گذاشتن

0 ❤️

870018
2022-04-21 15:05:41 +0430 +0430

جنده خانوم کیر خر ۲۷سانت نیست

0 ❤️

870030
2022-04-21 19:32:48 +0430 +0430

اهل کجای افغانستانی؟

0 ❤️

870084
2022-04-22 02:05:10 +0430 +0430

تو همون نویسنده ازدواج دختر خاله ای
اونجا ماهواره درست کردی ،اینجا شربت با جارو برقی
بیشرف ۲۷ سانت؟؟؟ کیر شتر نجاست خار دو‌کوهان چشم ابی ۲۲ سانته
دست به کیر میای مختم ک ریده گوزو ی سوژه برمیداری برا ما کستان سرایی میکنی
پایه های حجله خیالیت تک به تک تو‌کونت

0 ❤️

924244
2023-04-20 04:48:35 +0330 +0330

بچه کونی ۲۷ سانت رو میکرد که الان سینه قبرستون بودی🤣🤣🤣🤣

0 ❤️