منو به نام خودت بزن

1401/11/23

دوشنبه ۱۷ بهمن ماه ۱۴۰۱ اینجا مینویسم بماند به یادگار
از شدت احساسات عجیب و غریب و نیاز بی انتها و خواستن امروز سرکار رو پیچوندم باید بهش زنگ میزدم که بیاد
ساعت ۹ صبح
یه سکس اول صبحی
بعد از یه ۳۶۵ روز بیشتر گذر از اخرین رابطمون و رابطه های نصفه و نیمه تو ماشین
یک بوق دو بوق سه بوق
صدای خوابالوش پیچید…
بهش گفتم میای؟
و میدونستم که میاد
دوستم رفت سرکار و من نشستم منتظرش
تو ذهنم هزار تا فکر بود
دلم میخواست بهش امون ندم تا میاد شروع کنیم ولی خیلی ضایع بود، دلم میخواست بعد سکس باهاش سیگار بکشم ولی گفته بود دیگه نمیکشه
گوشیم زنگ خورد بهم گفت در و باز کن
اومد تو و بغلم کرد و این که چخبرا و از این حرفا
پسره خیلی شلخته و خوابالو بود هنوز منم همین جوری شلخته و خوابالو میخواستمش
اومد سمتم قد بلندش روم سایه انداخت
بغلم کرد و لبام و با لباش خفه کرد
همون لحظه فهمیدم که حجم زیاد حشری بودن و از چشمام خونده
لباش مزه سیگار میداد پس دوباره میکشید
داشتم دیوونش میشدم منو مثله موم توی دستاش داشت آدمی که شیداش بود
و هر لحظه بیشتر میخواستمش دستام و هر لحظه بیشتر قفل گردنش میکردم و بیشتر میخواستم که منو ماله خودش کنه
برای بار چندم؟ نه یادم نمیاد چندمین بار بود که تو بغلش له میشدم
لباسش و در آوردم به کمک خودش
دستش رو از روی شلوار روی کصم گذاشت و فشار داد یه فشار کوچولو یه آه کوچولو
صورتم و به ریشاش میکشیدم و بیشتر میخواستم
منو محکم برگردوند و خودش از پشت چسبید بهم دستش و دورم حلقه کرد و دوباره به طرز دیوانه واری منو بوسید
اصلا قطع نمیشد لباش خوشمزه ترین لبای دنیاس بنظرم
گردنمو گرفت و همونجوری که سرمو چرخونده بود لبامو مورد حمله ارتش وحشی دندوناش قرار میداد
گوشیم زنگ خورد و رفتم که جواب بدم خرمگس معرکه که میگن همینه
قطع کردم و اون اومد سمتم منو کشوند جلوی آینه قدی و شلوارش و در آورد همون جوری که بغلش بودم بهم نگاه کرد دستش و رو شونم گذاشت و به سمت پایین فشارم داد هم اون تو نگاهش احساس قدرت بود هم من داشتم به عجول بودنش پوزخند میزدم جلوش زانو زدم و اون رو آروم و کامل تا حلقم فرو کردم
لرزش زانو هاش رو احساس کردم و دستش که به موهام چنگ زد و کامل کیرش رو تو حلقم فرو کرد
نفسم بند اومد اما همچنان با لذت خیلی زیادی که از لذت بردن اون میبردم کیرش رو لای لبام حرکت میدادم و بیشتر خیس میشدم
دستم و بردم لای پای خودم که با این حرکتم بلندم کرد
دوباره منو برگردوند و داشت هم شرتم و هم شلوارکم و باهم در میاورد که تو گوشش گفتم
عه پسره بد این همه لباس زیرای خوشگل نمیخرم که تو همرو باهم در بیاری که
خندید بهم گفت باشه دونه به دونه در میارم و شلوارکم و کشید پایین دستش و گذاشت رو کونم و گفت واو
شرتم توری بود و حالت جنیفری شرت و گرفت و محکم کشید سمت بالا و اون درز بینش افتاد روی چوچولم و نالمو در آورد انگشتش لای پام داشت دیوونم میکرد.
گردنش و میبوسیدم و لیس میزدم
برگشتم سمتش و هولش دادم سمت دیوار کیرش توی دستم بود و گه گاهی به شکمم میخورد رفتم روی پنجه هام و گردنش و اینبار من گرفتم و بوسیدمش لبامون مثله بهترین رقصنده ها باهم میرقصیدن
به سینم چنگ زد
گردنش و به طرف دیگه چرخوندم و ترقوه و سیب گلوش رو گاز گاز کردم
منو بین دستاش چلوند سرم و رو بازوش خم کرد و خودش هم روم خم شد
توی ذهنم اومد ما الان کاملا شبیه به نقاشی بوسه اثر گوستاو کلیمتیم با این تفاوت که عریانیم و شخصیت مرد با شخصیت زن به اون ملایمت رفتار نمیکنه
و البته شخصیت زن اصلا تابع ملایمت مردش نیست
همون طوری که تو بغل هم پیچ و تاب میخوردیم تحملم تموم شد و به پشت روی تخت افتادم اونم با این حرکتم روم خیمه زد پاهامو برد بالا و شرتمو در آورد اما نه کامل و تا مچ پام
صورتش لای پام بود زبوش و لباش با کصم بازی میکردن گاهی محکم گاهی ملایم چوچولمو میک میزد و انگشتش وارد سوراخم شد و همون چیزی بود که میخواستم.
آه و نالم خونه رو برداشته بود
و خیلی برام لذت بخش بود دستم و تو موهاش فرو کردم و سرش و به کصم فشار دادم بعد از چند دقیقه ای که چشمام بخاطر لیسای خیلی لذت بخشش سفید شده بود بهش گفتم خودت و میخوام
اومد بالا و کیرش و روی کصم گذاشت و بازی بازی داد مثله همیشه که میخواست دیوونم کنه
بهش گفتم بیا دیگه
اما میدونستم که گوش نمیده
بهش گفتم لطفا دیگه به پشتش چنگ زدم
گذاشت دم سوراخم و فرو کرد
از شدت درد صورتم رفت تو هم و بغلم کرد و داشت آروم آروم بقیش رو جا میداد
دستامو دور گردنش حلقه کردم و پاهامم دور کمرش و اون شروع کرد عقب جلو کردن
با نگاهم بهش میگفتم که دلم میخواد بیشتر جرم بدی ولی از شدت لذت فقط ناله بود که از دهنم خارج میشد
چشمام سفید میشد و بهش چنگ میزدم
به خودم فشارش میدادم
بلندم کرد و چرخوندم تا واسش داگی بشم
اما با انگشتاش به جون کصم افتاد و بعدش صورتش و لباش و لای کونم و کصم حس کردم که دوباره منو میخورد و میک میزد به تخت چنگ میزدم ازم فاصله گرفت و کیرش و فرو کرد جفتمون نالمون بلند شد محکم بهم اسپنک زد
چیزی که خیلی دوسش داشتم شروع کرد تند و محکم توم تلمبه زدن کم کم بلند شدم و اونم بیشتر خم شد و تو حالتی که داشت سینم و لای انگشتاش میچلوند بوسیدمش
دستش دور گردنم حلقه بود و سلولای بیشتری از من و به نام خودش میزد
تو گوشم گفت دارم میام و روی کمرم حسش کردم
گفت فکر کنم یه قطره از دستم در رفت ریخت رو تخت
داشت با دستمال کمرم و پاک میکرد
گفتم اشکال نداره رو این تخت سینا و مینا یه عالمه بچه کشتن اینم از بچه های ما
بلند شد رفت دستشویی پتو رو دور خودم پیچیدم
وقتی اومد بیرون دستامو از هم باز کردم
گفتم بیا بغلم
با لحن شیرین گفت چشم ولی من و تو بغل خودش جا داد
وقتی داشتم با موهاش بازی میکردم خوابم برد
میدونستم وقتی بیدار بشم دیگه رفته
وقتمون کم بود چرا من خوابم برد…

نوشته: پیونی


👍 8
👎 1
21001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

914811
2023-02-12 02:40:26 +0330 +0330

عجیب زیبا نوشتی
توی داستانای اروتیک تصویر سازی خیلی مهمه
که به نحوه احسن انجامش دادی
استعداد داری و به نوشتت دقت میکنی به نظرم همینا کارت رو متفاوت میکنه👌

1 ❤️

914849
2023-02-12 07:27:01 +0330 +0330

یخورده استعاره‌های کلیشه‌ای اضافی داری
مثل حمله ارتش وحشی دندانهایش
قبل انتشار یه بار با نگاه یه منتقد داستانتو بخون

1 ❤️

914898
2023-02-12 15:47:18 +0330 +0330

ممنون از نظرات

0 ❤️

914904
2023-02-12 16:25:48 +0330 +0330

بسیار زیبا و با احساس
داستانایی ک با حوصله و به تحریر خانم ها است واقعا قشنگه

2 ❤️

914905
2023-02-12 16:26:12 +0330 +0330

عالی بود یک‌ کلام

1 ❤️

915272
2023-02-14 20:07:32 +0330 +0330

حیف که کم بود یهو شروغ شد یهو هم تموم شد خیلی جالب نوشتی مرسی

0 ❤️