من و الناز (۱)

1402/06/11

سلام امیدوارم خوشتون بیاد
نیومد هم مهم نیست چون داستانه اتفاقی که پیش اومده .

آرمانم از شمال قد نزدیک ۱۸۰ وزنم ۶۷ لاغرم کیر بزرگی هم ندارم آنچنان همین ۱۶یا۱۷

داستان از اونجایی شروع میشه من تو تلگرام زیاد میرم یه روز یه جایی عضو شدم بحث سیاسی بود چند وقتی بود یه خانومی گرم می‌گرفت اسمش الناز بود الناز ۲۴سالش بود توپر سایز ۸۰قدشم نزدیک ۱۷۰ بود ورزش هم می‌کرد .

کم کم همینجوری تو گپ صحبت میکردیم یه روز بحث این شد چرا پروفایلم عکس نداره گفتم کلا عکس نمی‌ذارم بعد تو پی وی عکس تایم دار براش فرستادم که گفت چقدر شبیه پسر عموم هستی اینجور چیزا .یکم کصشعر گفتیم خداحافظي کردیم بعد دیدم پی وی پاکید منم حرفی نزدم .

بعد چند روز تو گپ دعوا شده بود بین الناز با یکی از پسرا دیگه گپ که الناز اومد پی وی من گفت ببین چیا به من میگه منم یکم دلداریش دادم گفتم مجازیه بیخیال اینجور چیزا گفتم تو سکوت کن اونم قبول کرد بعد گفت من دارم میرم باشگاه بعد میام صحبت میکنیم منم گفت باشه .

من تا شبش آنلاین نشده بودم تلگرام باز کردم دیدم پیام داده جوابشو دادم بعد زود تموم کردیم حرف زدنو .

فردای اون روز دیدم صبح ی عکس فرستاده از خودش تو باشگاه. از اونای بود آدم ببینه میگه عجب کصیه!!! منم یکم تعریف کردم ازش دیگه کم کم ماجرا منو الناز پیچیده تر شد بیشتر تو گپ هوای همو داشتیم پی وی حرف میزدیم .

دو سه ماه گذشت وابسته هم شده بودیم .ولی یه مانعی داشتیم هر دو متاهل بودیم ولی همو دوست داشتیم به عنوان یه رفیق صمیمی . کم کم حرفامون رفت رو به سکس اینجور چیزا از مشکلاتش می گفت شوهرش نظامی بود بیشتر ماموریت بود اینجور چیزا منم واقعا میترسیدم بهش بگم بیا باهم سکس کنیم .من به بیخیالی طی میکردم ولی هر روز حشری تر می‌شدیم نسبت به هم .
گیف های سکسی میفرستادیم کم کم عکس های باز میفرستاد تا اینکه یه روز بهم گفت اگه یه روز بگم بیا سکس کنیم تو میایی ؟
من موندم تو دوراهی گفتم چی بگم الان میگه بخاطر سکس منو میخوای !!!
گفتم اگه تو بخوای اره ولی خودم تنها نه نمیخوام یه اوکی گفت دیگه حرفی نزد چند تا پیام دادم جواب نداد .
یهو دیدم چندتا عکس اومد باز کردم پشمام ریخت از خودش لخت گرفته بود که در حدی که سیخ کردم بدن خیلی معرکه ای داشت من هعی تعریف های کس لیسی اونم که دیگه دلش می‌خواست گفت آخر ماه شوهرم میره ماموریت خونه منم همش خالیه اوکی میکنم بیا گفتم باشه ولی از ته دل میترسیدم بگا نرم منم متاهل بودم به هرحال شر میشد.
روز موعود فرا رسید ی دسته گل گرفتم یذره تنقلات سر راه رفتم قرص گرفتم
گفتم بخورم که جلوش کم نیارم چون خیلی هات بود

رفتم گل دید بال در آورد بغلم کرد کلی ذوق می‌کرد فکر میکردم مصنوعی باشه کیرم خوابیده بود بدجور
بغل هم نشستیم پفک می‌خوردیم هی بوس میکردیم همو بهش گفتم قرص بخورم با خنده گفت قرص هم بخوری نمیتونی دوام بیاری هیچی رفت آب آورد .
قرص خوردم شروع کردیم لب بازی دوست داشتم تایم بره جلو قرص عمل کنه به هر به‌آن طول میدادم تا تایم بگذره کم کم دستم رفت رو سینه هاش دیوث سوتین هم نپوشیده بود نرم بود لعنتی ها دو دستی فقط می‌مالیدم .
لبشو هی گاز میگرفتم فقط میگفت کبودم نکنی هلش دادم رو مبل افتادم روش لبشو وحشی تر میخوردم اونم کم نمی‌آورد بعد هی میگفت آرمان بیشتر بخور انقدر لبشو خورده بودم سوزش می‌کرد تیشرتشو در آوردم وای دوتا ممه هاش چی بودن بزرگ نرم ولی خوش استیل اول با هردوتا دست گرفتمشون بازی کردم باهاش بعد شروع کردم لیس زدنشون وسط سینه کل سینشو هی لیس میزدم یکیشو کردم تو دهنم میک میزدم اووف نوکش قهوه ای بود .تو عشق حال بودیم یهو آیفون خونه صدا اومد من تو همون حالت خشکم زد …

ادامه قسمت بعدی …

نوشته: آرمانم


👍 15
👎 9
23701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

945430
2023-09-03 00:25:58 +0330 +0330

کیفیت داستانهاخیلی پایین اومده

1 ❤️

945502
2023-09-03 08:46:06 +0330 +0330

بنویس ببینیم کی اومد بگا رفتی آیا

0 ❤️