من و عمه پریسا

1402/02/04

درود برهمه دوستان
امیر هستم 32 ساله ساکن شیراز و متاهل.
یه عمه دارم به اسم پریسا که فاصله سنیش با من خیلی کمه و الان 36 سالشه و تو بچه های برادراش با من از همه صمیمی تره و خیلی خیلی دوسش دارم و که هر کاری بخواد براش انجام میدم.
خیلی هیکل بیستی داره. تو پر و گوشتی اما در عین حال متناسب. سینه 80 و قدشم بین 165 تا 170. وزنشم تقریبا 70 کیلو میشه. من همیشه تو کف اندامش بودم، هر وقت لباسای جذب میپوشه به معنای واقعی حشری کننده میشه و همش زیر چشمی حواسم بهش هست.
خیلی دوست داشتم اون بدن خوشگلشو لخت ببینم و سینه ها و اون کون طاقچه ای دیوونه کنندشو با دستام لمس کنم و حسابی ازش لذت ببرم. یا اینکه لبامو بزارم روی کسش جوری براش میک بزنم که از خود بی خودش کنم. بارها همه این چیزارو تو ذهنم تصور کردم و به عشقش جق زدم.
باهاش دست میدادم، روبوسی میکردیم و با هم شوخی هم میکردیم اما هیچ وقت جرعت نکردم کوچیکترین حرکتی روش انجام بدم. هم بخاطر اینکه اگر یه درصد بابام میفهمید جرم میداد و هم بخاطر اینکه خیلی رابطمون باهم خوب بود و اصلا دلم نمیخواست این صمیمیت خراب بشه.
پریسا 25 سالگی ازدواج کرد و بعد از 3 سال شوهرش تو تصادف فوت کرد و تنها شد.
خونه شون اجاره ای بود، پول پیش خونه رو گرفت و رفت پیش مادرش یعنی مادربزرگم و دوتایی با هم زندگی میکردن.
مادربزرگم هم سنش بالا بود و 2 سال بعد فوت کرد و پریسا بنده خدا بازم تنها شد و بابام و عموهام بعد از کارای انحصار وراثت اون خونه رو زدن به نامش که یه سرپناه داشته باشه.
بعد از فوت مادربزرگم پریسا تا یه مدت خونه ما و عموهام بود و بهش خیلی محبت میکردن که حس تنهایی نکنه. بعد از 3 ماه پریسا تصمیم گرفت باز برگرده تو همون خونه مادربزرگم که الان خونه خودش بود و تنهایی زندگی کنه.
از روزی که رفت خونش، بابام به من گفت برو پیشش و نزار تنها بمونه و هر کاری داشت انجام بده و هر چی لازم داشت براش بگیر. البته هر ماه بابام و عموهام براش پول میریختن و نمیزاشتن کم و کاستی داشته باشه.
من در هفته حداقل 4 شب پیشش میموندم و روزا هم که سر کار میرفتم. باهاش خیلی راحت بودم و هر وقت میرفتم پیشش خیلی خوشحال میشد و منم پیشش حس خوبی داشتم.
خونه ای که توش زندگی میکرد یه کم تعمیرات نیاز داشت. بابام تصمیم گرفت یه کم به ظاهر خونش برسه که پریسا اومد چند روز خونه ما و بابام کچ کار و بنا آورد و خونه رو مرتب کردن و موند یک سری کارای جزئی مثل رنگ و نصب کلید و پریز و لوستر و تعویض روشویی توالت و یه سری کارای دیگه که من چون میتونستم این کارارو انجام بدم قرار شد من انجام بدم.
3 روز سر کار نرفتم و همه کارهارو انجام دادم و پریسا هم تاجایی که میشد کمک میکرد و موند فقط تمیز کاری که من به پریسا گفتم فردا هم سرکار نمیرم، میمونم همه جارو تمیز کنیم که دیگه کارا تموم بشه و وسایلو بچینیم.
پریسا گفت منم میام کمک که فرداش از 8 صبح با هم رفتیم و شروع کردیم به تمیزکاری که تا غروب کارا تموم بشه.
بیشتر جاهارو تا ساعت 2 تمیز کرده بودیم که خیلی گشنمون شده بود، فست فود سفارش دادیم و خوردیم دوباره شروع کردیم به کار و تا 7 و خورده ای تمیزکاری تموم شد و فقط و فقط موند دستمال کشیدن کابینتا و پاک کردن رنگ از روی کابینت ها که قرار شد همه وسایل رو بچینیم و اون کار رو آخر از همه انجام بدیم.
خلاصه وسایل رو چیدیم و چند بار جابجا کردیم تا به دل پریسا بشینه و حسابی خونش خوشگل و تمیز شد. تا به خودمو اومدیم دیدم ساعت تقریبا 9 شده و باز گشنمون شد و من گفتم میرم از سر کوچشون که یه کترینگ بود غذا بگیرم و قرار شد تا من میرم و میام پریسا استراحت کنه.
وقتی برگشتم و در رو باز کردم با بدترین صحنه عمرم مواجه شدم و تمام هیکلم از ترس یخ کرد. دیدم یا خدا پریسا غرق روی زمینه و ولو شده کف آشپزخونه و ناله میکنه. از ترس داشتم سکته میکردم.
پرسیدم چیشده پریییییییسا !!!
پریسا فقط میگفت به دادم برس که مردم. با دیدن چهارپایه فهمیدم که اوضاع از چه قراره و پرت شده رو زمین.
پریسا که میخواسته هیچ کاری برای بعداز شام که دیگه حال کار کردن نداشتیم نمونه، تا من رفتم بیرون رفته بود بالای چهارپایه که بالای کابینتا و درای کابینتارو دستمال بکشه که چهارپایه تعادلش به هم میخوره و از اون بالا به پشت با کمر میفته کف آشپزخونه. فقط خدا رحم کرد سرش به زمین نخورده بود.
به زور بلدش کردم بردم نشوندمش روی مبل لم داد. مانتو و روسریشو آوردم دادم بپوشه که با یه بدبختی و به کمک من پوشید و زنگ زدم آژانس اومد که ببرمش بیمارستان. اصلا نمیتونست رو پاش وایسه و منم زیر بغلشو گرفتم و بردم تا جلوی در ماشین و راننده در رو باز کرد پریسارو آروم نشوندم روی صندلی جلو و خودمم نسشتم عقب.
بردمش با آژآنس تو حیاط بیمارستان، زیر بغلشو گرفتم آروم آروم بردمش داخل. هرجاشو که میگرفتم از درد ناله میکرد. خلاصه نوبت ما شد و رفتیم داخل دکتر معاینه کرد و عکس رادیولوژی گرفتن و همه چک آپ ها انجام شد که خدارو شکر جاییش نشکسته بود و فقط پشت کمر و پاهاش ضربه دیده بود و کوفته شده بود و به شدت درد میکرد. بهش فکر کنم آمپول مسکن یا شل کننده عضله زدن که بعد از نیم ساعت دردش کمتر شد و دیگه ناله نمیکرد.
خلاصه بعد از تجویز دارو و هر چیزی که لازم بود راهی شدیم بریم خونه و سر راه دارو و پماد و کمربند طبی و هر چی بود گرفتم و رفتیم خونه. دکتر بهش پماد داده بود باید به تمام جاهایی که کوفته شده بود و درد داشت میزد و میبست تا اثر کنه و چندتا مُسکن.
پریسا که نای حرف زدن نداشت و معلوم بود بدجور بدنش ضرب دیده مانتوشو درآورد بقیه لباساشم کثیف شده بود که باید عوض میکرد اما سختش بود. من رفتم بیرون از اتاق و لباساشو عوض کرد و چون تخت اتاقش فنری بود و نمیشد روی اون بخوابه، براش تشک پهن کردم و کمکش کردم رفت و به پهلو دراز کشید که معلوم بود راحت نیست و انگار بازم به پهلو درد داشت.
باید دمر میخوابید و چون شلوارش از این شلوارای گشاد و شل بود و مسلماً دمر میخوابید کونش قلمبه معلوم میشد. داشتم از اتاق میومدم بیرون که کلی ازم تشکر کرد و گفت ببخش که هم بخاطر خونه هم بخاطر من این همه تو زحمت افتادی.
گفتم چی میگی پریسا من کاری نکردم، من و تو این حرفارو نداریم . شامم زهر مارمون شده بود. رفتم دیدم غذاها سرد شده و هر دوتاشو ریختم تو قالبمه و گرم کردم و بردم تو اتاق باهم بخوریم که پریسارو تکیه دادم به لبه تخت و پشتش بالش گذاشتم و غذا رو خوردیم و پریسا دوباره دراز کشید.
باید پماد به پشتش میمالید و بعد میبست و میخوابید. پریسا صدام کرد امیر جان میشه این پمادرو برام بمالی؟ هم این که همه جام درد میکنه هم اینکه اصلا خودم نمیتونم دست و بالم و تکون بدم، زحمتشو تو بکش.
دمر خوابید پماد رو گرفتم کنارش نشستم و لباسشو یه کم زدم بالا که ازش بپرسم کجات درد میکنه و کجا رو پماد بزنم که دیدم یه کم پشت کمرش کبود شده بود و معلوم بود کونشم ضربه دیده.
پماد رو مالیدم به کمرش و شروع کردم به مالیدن به جاهایی که میدیم کبود شده و حس میکردم کوفته شده. با تماس دستم به پشتش آخ و ناله میکرد چون تمام بدنش درد داشت. اولش از ناراحتی اینکه بدنش ضرب دیده بود اصلا به شهوت و این چیزا فکر نمیکردم. بدن گرم و تمیز و خوشگلی داشت. یه عطر خاصی داشت بدنش. بوی زنونه خوبی میداد. تا اون روز اصلا فکرشم نمیکردم که بتونم به بدن لختش دست بزنم و یا حرکسی روش انجام بدم.
یه کم که کمر و پشتشو مالیدم قلبم کمی تندتر میزد و آب دهنم یه کم خشک شده بود. پریسا گفت امیر همه جای پشتم و کمرم و پاهام درد میکنه پماد رو به همه جای پشتم بمال وگرنه شب از درد خوابم نمیبره. منم لباسشو تا جایی که میشد دادم بالا که قشنگ بند سوتینش معلوم بود و بدون اینکه چیزی بگم شروع کردم پماد مالیدن . ولی دهنم داشت سرویس میشد و صدام در نمیومد از بس که گرمای تنش و بوی سکسیش داشت دیوونم میکرد.
اما هم این اتفاق که براش افتاد و هم اینکه نمیخواستم همه چیز خراب بشه، نمیزاشت دست از پا خطا کنم.
پشتشو پماد مالیدم و قشنگ با آرامش ماساژ دادم بعد رفتم سراغ پاهاش، شوارش خیلی گشاد بود راحت از پاینن دادم بالا تا زیر زانوهاش. که یه دفعه پریسا گفت امیر جان پایین پام درد نمیکنه بیشتر از باسن تا بالای زانوم درد میکنه. من که از خدام بود لخت مادرزادش کنم اما یه کم فیلم بازی کردم که مثلا روم نمیشه گفتم آخه اونطوری باید شلوارتو در بیاری که پریسا خیلی عادی گفت باشه اشکال نداره خودت درش بیار از رو شلوار که نمیشه پماد زد. منم از خدا خواسته آروم شلوارشو کشیدم تا زانوهاش پایین که با یه کون خوشگل و تو پر و سفت و خوش فرم مواجه شدم. وای خدای من چی میدیدم، تصورم از اندامش خیلی خوب بود اما چیزی که میدیدم از تصور منم بهتر بود. قلبم داشت میومد تو دهنم. من یه عادتی دارم وقتی خیلی هیجانی و حشری میشم همزمان با قبلم نبض زیر گردنم به شدت میزنه. قبلم و نبض گردنم تند تند میزد. طوری که باور کنید گفتم الان صدای قبلمو میشنوه و تابلو میشم.
یه شرت سفید نو هم پاش بود که کونش حسابی داخلش خودنمایی می کرد. انگار خشکم زده بود که پریسا بهم گفت درش بیار دیگه. انگار متوجه مکث و نگاهم به بدنش شده بود که یه کم خودشو آورد بالا و من شلوارشو در آوردم.
شانس آوردم که شرت و شلوارم خیلی تنگ بود و کیرم با اینکه باد کرده بود، زیاد تابلو نبود و پریسا هم که درمر خوابیده بود چیزی نمیدید.
پمادو ریختم پشت رون پاش و به همه جای رونش مالیدم. انگار هی داشت بدنش گرم تر میشد و بیشتر منو تحریک میکرد. دستمو آروم می بردم به سمت داخل رونش و میاوردم بیرون که همه جاشو مالیده باشم. میدونستم کونشم درد میکنه و دلش میخواد بمالم ولی نه اون روش میشد بگه و نه من جرات داشتم بی گدار به آب بزنم. تا جایی که میشد رفتم بالاتر و نزدیک لبه های شورتش که لپای کونش ازش زده بود بیرون رو یه کم مالیدم یه آخ آخی گفت و بهم گفت امیر خیلی باسنم درد میکنه. منم از بس آب دهنم خشک شده بود و قبلم تند میزد لال شده بودم و نمیتونستم حرف بزنم. با زور دهنم باز کردم و بهش گفتم پریسا جان بیشتر از این برم بالاتر شرتت پمادی میشه که یه دفعه ضد حال شد و بهم گفت باشه بسه دستت درد نکنه فقط کمکم کن کمربند طبی رو ببندم و بعدش دراز بکشم.
سریع به بهانه آوردن کمربند پاشدم و از اتاق اومدم بیرون که کیرم تابلو نشه. ریده شد به حالم و گفتم لعنت به دهانی که بی موقع باز شود.
اون شب گذشت و پریسا خوابید و منم رفت تو حال خوابیدم و تا صبح همش بدن ناز و کردنی پریسا جلوی چشمم بود.
صبح بیدار شدم رفتم به پریسا یه سر بزنم که دیدم بیداره و انگار بازم خیلی درد داره. بهم گفت امیر آمپول دیشب و پماد و مسکن هایی که خوردم اثرش رفته و الان دوباره درد دارم.
بابای یکی از دوستای پریسا که با هم از دوران دانشگاه آشنا شده بودن و خیلی صمیم بودن، طب سنتی انجام میداد. پریسا با دوستش تماس گرفت و بهش گفت که چی شده و اونم بهش گفت از بابام مپرسم و بهت میگم.
نیم ساعت بعد زنگ زد و به پریسا گفت که یه روغن که مخصوص درد و کوفتگیه از عطاری بگیره براش خیلی خوبه و زود خوبت میکنه. اسمشو بهم گفت و غروب که از سر کار برمیگشتم رفتم عطاری براش گرفتم و صاحب عطاری برام توضیح داد که دوره درمانش 5 الی 7 روزه و هر شب قبل از خواب بمالید و نیم ساعت ساعت صبر کنید جذب پوست بشه بعد لباس بپوشید.
شب رفتم خونه پیش پریسا و دادم بهش براش توضیح دادم که بهم گفت میخوای اگه تو سختته به مامانت یا یکی از زن داداشا بگم بیاد و اینکارو برام انجام بده؟ نمیخوام تو بیشتر از این تو زحمت بیفتی و اذیت بشی. گفتم نه من سختم نیست و کلی کلاس گذاشتم که من برای تو هر کاری میکنم و خودم انجامش میدم. دست انداخت بغلم کرد و صورتمو بوسید. بهم گفت مررسی که تو پیشمی و هوامو داری. منم از ته دل و با توجه به اون چیزایی که امشب دیده بودم صورتشو بوسیدم.
موقع خواب صدام کرد رفتم تو اتاق دیدم تشک پهن کرده و لباس راحتی هم پوشیده اما امشب بجای تیشرت یه تاپ تنش بود . بهم گفت امیر جان من آماده ام . از همون اولش من کرمم گرفته بود و میخواستم هر طور شده بهش نزدیکتر بشم. خواست دراز بکشه که گفتم پریسا اگه لازمه شلوارتو در بیاری همین الان درش بیار که من وقتی دستام چرب بشه دیگه نمیتونم درش بیارم.
انگار صورتش سرخ شده بود و خجالت میکشید. پشتشو کرد به من و شلوارشو در آورد و سریع دراز کشید که من از جلو نبینمش. آروم نشستم پشت پاش روغنو ریختم تو دستم شروع کردم به ماساژ دادن کمرش. حسابی کمرشو مالیدم. لامصب نمیدونم این روغنه چی بود. وقتی مالیدم به دستم دستام داغ شد. پشتشو که میمالیدم گرمای روغن و بدن پریسا با هم قاطی شده بود و داشت دوباره دیوونم میکرد. ولی به خودم گفتم عجله نکن حداقل 5 روز فرصت داری این کارو بکنی . پس همه چیزو خراب نکن بزار خودش چراغ سبز نشون بده.
ولی هیچ جوره نمیشد چشم پوشی کرد. کیرم مثل چوب شده بود و داشتم از دیدن بدن پریسا دیوونه میشدم.
تابشو دادم بالا پشتشو حسابی مالیدم هر از گاهی یه آخی میگفت و آروم میشد. همون شرت سفید پاش بود. رون پاشو داخل رونشو حسابی چرب کردم و ماساژ دادم. اومدم روغنو بریزم پشت پاش که ریخت یه کم رو شرتش و کثیف شد. خواستم پاکش کنم دست کشیدم روی شرتش دیدم بدتر پخش شد. گفتم پریسا ببخش شورتتو روغنی کردم. گفت اگه میدونستم کثیفش میکنی درش میاوردم ولی اشکال نداره فدای سرت دیگه شده. که من یه دفعه با پررویی گفتم میخوای درش بیارم بیشتر کثیف نشه، گفت نه لازم نیست. اون موقع نفهمیدم چرا نزاشت شرتشو در بیارم و فکر کردم نمیخواد چراغ سبز نشون بده.
من همینطور که پشت پاهاشو میمالیدم آروم آروم و یه سانت سه سانت هی به سمت داخل شرتش میرفتم و میمالیدم. نصف دستم از بغلای شرتش تو بود داشتم لپای کونشو میمالیدم و پریسا هم چیزی نمیگفت که پیش خودم گفتم حتما خوشش اومده بزار بیشتر دستمو ببرم داخل. همین که دستمو بردم سمت چاک کونش مثل برق گرفته ها بهم گفت امیر !!! چیکار میکنی. اونجارو نمیخواد بمالی بالای کمرمو بمال.
منم پشتش روغن ریختم تا زیر بند سوتینش مالیدم که پریسا بهم گفت امیر جان دستت درد نکنه کافیه. بازم به بهونه شستن دستام سریع بلند شدم رفتم بیرون که برآمدگی کیرم معلوم نشه و زود رفتم تو توالت و با همون دستای چرب و داغ کیرمو درآوردم و یه جق درست و حسابی زدم که با تمام قوا آبم پاشید بیرون.
اون شب هم گذشت و من بازم نتونستم کاری بکنم. اما امیدم به روزای آینده بود. صبح پریسا خواب خواب بود معلوم بود بهتره که اینطوری غرق خواب بود. بیدارش نکردم، از خونه زدم بیرون و رفتم دنبال کارم.
غروب از سر کار که برگشتم سر راهم رفتم یه کم براش خرید کردم که من براش آشپزی کنم رفتم خونه پیش پریسا زنگ رو زدم و وقتی پریسا درو باز کرد دیدم با یه تاپ و ساپورت جلوم وایساده و تمام بدنش از روی لباس خود نمایی میکنه. موهاشم خوشگل کرده بود و سشوار کشیده بود. معلوم بود رفته بود حموم .
پریسا گفت چیه بد شدم؟ گفتم این چه حرفیه تو همیشه خوشگلی و الانم مثل پری شدی. یه خسته نباشید بهم گفت و صورتشو بوسیدم و اونم بوسید و ازش جویای حالش شدم که گفت بهترم و اما هنوز هم درد دارم.
رفتم تو آشپزخونه که دیدم غذاشم گذاشته و بهش گفتم من مثلا میخواستم امشب برات آشپزی کنم که پریسا گفت ممنونم ازت همینطوریشم حسابی تو این مدت بهت زحمت دادم و از کار و زندگی انداختمت.
من خیلی خسته بودم. شامو که خوردیم من رفتم دراز کشیدم و تا ساعت 11 خوابیدم. بیدار که شدم دیدم پریسا داره تلویزیون تماشا میکنه که معلوم بود منتظر من بود که بیدارشم و رفت میوه آورد خوردیم. بعدش بهم گفت اگه بازم برات سخت نیست بریم روغنو به بدنم بمال که انشاالله شاید تا فردا خیلی بهتر بشم و دیگه بهت زحمت ندم.
منم بخاطر اینکه بهترین شانس زندگیم رو از دست ندم گفتم صاحب عطاری گفت که باید بین 5 تا 7 روز این روغن رو استفاده کنی تا کاملا درد و کوفتگی رفع بشه.
پریسا رفت و طبق شب قبل آماده شد و صدام کرد اما امشب رفتم دیدم روی تخت خوابیده. بهش گفتم مگه تخت بخاطر اینکه فنریه اذیتت نمیکنه؟ گفت نه بهترم میتونم رو تخت دراز بکشم مشکلی نیست.
رفتم آروم پشتش خودش تابشو داد بالا اول پشت و گودی کمرشو چرب کردم و شروع کردم به ماساژ دادن. وای کونش تو ساپورت همچین گرد و قلمبه شده بود که دلم میخواست با تمام وجودم بهش حمله کنم و کس و کونش حسابی جر بدم.
گفتم حالا پاهاتو روغن بزم؟ خواست که خودش کمک کنه ساپورتشو بکشه پایین که یه کم از شرتشم همزمان با ساپورت اومد پایین. سریع با دست درستش کرد. منم آروم گرفتم ساپورتشو درآوردم که دیدم یه شرت نخی خوشگل صورتی پاشه. با دیدن شورتش و کون شق و رقش که داشت شرتشو میترکوند آب دهنمو همچین با صدای بلند قورت دادم فکر کنم شنید.
پشت پاشو که مالیدم با خودم گفتم باید یه حرکتی بکنم وگرنه اینطوری یه هفته هم ادامه بدم به هیچ نتیجه ای نمیرسم. روغنو ریختم روی پاش و دستمو کامل بردم لای پاشو مالیدم میخواستم هر طور شده دیوونش کنم که خودشم بخواد. همینطور که میمالیدم یه دفعه با لحن شوخی بهم گفت امیر امشب اگه دوباره شرتمو کثیف کنی کشتمت . منم دیدم سر شوخی رو باز کرده بهش گفتم دست من نیست انقد این روغن لیز و چربه هر کاری کنی مالیده میشه و اگه نمیخوای شرتت کثیف بشه باید درش بیاری .
گفتم الان مثل دیشب ضد حال میزنه و همش به خودم میگفتم نمیتونی دهنتو ببندی، الان پا میشه و میگه بسه دوباره ریده میشه به حالت.
تو همین فکرا بودم که پریسا بهم گفت امیر جان اگه همین جا بین خودمون میمونه و تو هم به چشم بد بهم نگاه نمیکنی شرتمو در بیار که باسنمم برام ماساژ بدی چون تو این دو شب نشد که روغن بمالی حداقل درد اونجا هم بهتر بشه.
منو میگی انگار تو کونم عروسی بود و خر کیف شده بودم و اما در عین حال شدیدا ضربان قلبم تند شده بود و صدای قبلمو مثل اکو میشنیدم. گفتم پریسا برام سلامتیت از هر چیزی مهمتره و بهم اعتماد کن. دست انداختم آروم شرتشو کشیدم پایین. واااااااااای خدای من کون مگه انقدر قشنگ میشه. دلم میخواست با صورت برم توش.
تازه فهمیدم که چرا شب قبلش نزاشت شرتشو در بیارم چون بدنش مو داشت و شیو نکرده بود و انگار نمیخواست من با اون شرایط ببینمش.

پریسا خیلی زن تمیزیه. بوی بدنش داشت دیوونم میکرد. یه کم پاهاشو به هم چسبونده بود نمیتونستم کسشو ببینم اما معلوم بود رفته حموم و حسابی به خودش رسیده و همه جارو شیو کرده.
روغنو خالی کردم روی کونش دودستی افتادم به جونش. الان نمال کی بمال. انقدر روغن مالیدم روی کونش که پریسا با خنده گفت خوب شد شرتمو درآوردم وگرنه کلا شرتمو روغنی میکردی از بس روغن ریختی. منم گفتم آخه این قسمت بیشتر روغن میبره که دوتایی خندیدم.
یه کم که کونشو مالیدم دستمو آروم میبردم لای چاک کونش و دوباره میاوردم بیرون که دیدم پریسا صورتشو گذاشته روی بالش و صداش در نمیاد و اما قشنگ معلوم بود که بدنش داغ کرده و حالتش عوض شده و صدای نفساشو میشد قشنگ شنید. چند دقیقه ای که مالیدمش دیدم خودشو شل کرده و کس صورتیش مثل یه هلوی پوست کنده تمیز و خوردنی قشنگ از لای پاش معلوم بود. دلم میخواست دهنمو بزارم روی کسش تا میتونم براش بخورم که از هوش بره.
روغنو ریختم لای چاک کونش سر خورد و رفت لای پاش و ریخت روی کسش. یه دفعه مور مورش شد و یه یکونی به خودش داد. گفتم چیزی نیست روغنه . گفتم الان پاکش میکنم، دستمو بردم لای پاش که روغنو پخش کنم آروم دستمو کشیدم روی کسش و روغن مالیده شده به هم جای کسش. دیدم پریسا صورتشو همچنان روی بالش گذاشته و انگار نفساش تندتر شده بود ولی هیچ عکس العملی نشون نمیداد.
جراتم بیشتر شد و یه کم روغن ریختم تو دستم و دستمو لای پاش و مماس با کسش میکشیدم و میاوردم روی لپ کونش دوباره میبردم لای پاش و روی کسش که مثلا همه جارو دارم میمالم که دیدم کسش خیس خیس شده. دستمو بیشتر به کسش میزدم و دیگه قشنگ کسشو میمالیدم و کناره های کسشو با انگشتم ماساژ میدادم و دوباره دستمو میکشیدم روش. پریسا حسابی تحریک شده بود. منم کیرم داشت شرتمو پاره میکرد.
حس کردم پریسا وا داده و دلو زدم به دریا و خودمو یه کم جابجا کردم که برآمدگی کیرم به پاهاش بخوره و عکس العملشو ببینم. دیدم هیچی نمیگه و قشنگ فهمیدم که پریسا رو اَبرا سیر میکنه شلوارمو بدون اینکه متوجه بشه درآوردم و دستمو این بار کامل بردم لای پاش کسشو گرفتم تو دستم و تا میتونستم مالیدم . پریسا از فرط شهوت، صدای نفس زدنش تو خونه پیچیده بود و دیگه خودشو رها کرده بود. معلوم بود خیلی دلش سکس میخواد چون از وقتی شوهرش فوت کرده بود، با هیچ کس رابطه نداشت.
خم شدم روش بند سوتینشو باز کردم و همزمان کیرم از روی شرت مالیده شد به کونش. اونم یه کم خودشو داد بالا که قشنگ کیرم به بدنش برخورد کنه. دیگه فهمیدم اونم راضیه. بدون اینکه سنگینیم روش بیفته خوابیدم پشتش تنمو چسبوندم بهش، صورتمو بردم دم گوشش بهش گفتم پریسا خیلی دوستت دارم یه دفعه صورتشو از روی بالش بلند کرد و بهم گفت امیرجان من برات میمیرم بدجور دیوونم کردی.
لپای کونشو با دستم باز کردم صورتمو از پشت کردم لای پاش زبونم کردم لای کسش و لای کسش حرکت میدادم. بعدش انگشتم کردم تو کسش انقدر خیلی خیس شده بود انگشتم راحت رفت توش. هی میکردم توش در میاوردم صدای آه و اوهش در اومده بود. منم حسابی راست کرده بودم و داشتم با آب کس و بوی کس و صدای آه کشیدناش حال میکردم.
بهش گفتم برگرد. پاشد و برگشت نشست، تا پاشد سوتینش افتاد و سینه هاش مثل دوتا انار گرد و خوشگل و سفت افتاد بیرون. اولش خجالت میکشید مستقیم تو صورتم نگاه کنه ولی معلوم بود که اون از من بیشتر دلش سکس میخواد چون نزدیک 2 سال بود کیر ندیده بود.
چشمش به کیرم که داشت شرتمو جر میداد افتاد گفت وااااااای امیر این بچه چرا انقدر بی قراره، گفتم خوب مگه میشه تورو ببینه و بی قراری نکنه. گفت یعنی تو همیشه به من نظر داشتی؟ گفتم نه دیوونه ولی الان موضوع فرق میکنه.
گفت میدونم شوخی میکنم، تو با اینکه همیشه با هم راحت بودیم، هیچ وقت بهم دست درازی نکردی و کوچکترین خطایی انجام ندادی. بخاطر همینم هست که خیلی باهات راحتم.
آروم خوابیدم روش لبامو گذاشتم رو لباش، چنان لب میداد که شهوتمو چند برابر کرده بود. خیلی لباش خوشمزه بود، معلوم بود لب خوردنو خیلی دوست داره چون حسابی همراهی میکرد.
پاشدم بهم گفت اون بچه رو بیارش جلو ببینم چشه که انقدر بی تابی میکنه. بلند شد نشست رو زانوهاش منم وایسادم روبروش. شرتمو دو دستی گرفت و کشید پایین. یه دفعه همه کیرم یکجا پرید بیرون. گرفت تو دستش و خیلی با اشتیاق براندازش کرد و گفت چقدر کلفت و سفته. شروع کرد با دست مالیدن. هیچ وقت گیرم انقدر از شهوت سفت نشده بود.
گفت امیر این چرا انقدر سفته گفتم دیوونه تو شده. سرشو گذاشت تو دهنش شروع کرد خوردن و یواش یواش برام ساک میزد خیلی حرفه ای نبود، گه گاهی دندونش به کیرم میخورد اما معلوم بود تشنه کیره. یکی دو دقیقه که گذشت دیدم ساک زدنش هم پر تف و هم خیلی تند تر شد و ترسیدم آبم بیاد کشیدم بیرون گفتم دراز بکش.
رفتم لای پاش کسشو اول بوس کردم بعد زبونمو کشیدم روش. وای چه کسی داشت. خوشمزه و خوش بو و از همه مهمتر انقد صاف و صوف بود که کیف کردم. چوچولشو با لبام گرفتم میک میزدم براش و زبونم لای کسش میچرخوندم. داشت دیوونه شده بود و با دستاش تشکو چنگ میزد. رفتم بالا سینه هاشو با دستام گرفتم حسابی مالیدم و باهاش ور رفتم انصافا خوشگل ترین سینه ای بود که تاحالا دیدم. پریسا پوست خیلی قشنگی داره. نوک سینه هاش صورتیه. نوکشو کردم توی دهنم میک میزدم و با اون یکی دستم اون یکی سینشو میمالیدم. پریسا دستاشو کرده بود لای موهامو چنگ میزد و محکم موهامو میکشید.
دوباره رفتم پایین دوتا پاشو با دستم گرفتم بردم بالا کسش زد بیرون دهنمو گذاشتم روش با تمام وجودم خوردم براش و زبونمو کردم تو سوراخ کسش. اووووووف خیلی خوب بود من بیشتر از اون داشتم حال میکردم. ولش نمیکردم. انقدر میک زدم و لیسیدم و زبونمو کردم توش که دیدم بدش لرزید و ارگاسم شد. انقدر آب داشت که تمام دهنمو خیس کرد.
افتادم کنارش رو تخت. چند دقیقه ای صداش در نمیومد و انگار بیهوش شده بود. یه دفعه بلند شد اومد پایین پشت به من زانو زد رو زمین و بالاتنشو انداخت روی تخت و از پشت قمبل کرد که من بکنمش.
رفتم پشتت کیرمو که هنوز داشت منفجر میشد گذاشتم روی کسش یه کم سرشو با دستم مالیدم به کسش که خیس بشه و بعدش آروم فشار دادم فرتی رفت تو و پریسا یه آه بلندی کشید و گفت بکن امیر.
منم شروع کردم تلمبه زدن و از ته دلم تلمبه میزدم. انگار بهترین لحظه عمرم بود. با اینکه خیلی کس کرده بودم ولی کس پریسا انگار با همه فرق داشت و خیلی داشت بهم حال میداد. کمرشو دو دستی گرفته بودم و تند تند عقب و جلو میکردم و چنان ضربه میزدم که کیرم تا زیر تخمام رفته بود تو کسش و تخمام محکم میخورد زیر کسش. آبش تخمامم خیس کرده بود. خیلی داشتم لذت میبردم.
پریسا دیگه با صدای بلند اسممو صدا میکرد، امیییییر بکن، جرم بده، خیلی دارم حال میکنم با کیرت، تورو خدا درش نیار، تند تر بکن. منم با تمام قوا تلمبه میزدم و دستمو از بغل بردم سینه هاشو گرفتم تو دستم و فشار میدادم. کیرمو که با آب کسش خیس خیس شده بود، در آوردم بکنم تو سوراخ کونش که تا سرشو گذاشتم دم کونش فشار دادم پریسا یه جیغ ریزی کشید و دستشو آورد کیرمو گرفت و نزاشت بکنم، گفت امیییییر نه. از پشت نمیتونم.
منم اصرار نکردم و دوباره کردم تو کسش و از اینکه نزاشت بکنم تو کونش یه کم حرصم گرفت محکم میکردم تو کسش و تند تند ضربه میزدم که دیدم پریسا دوباره صدای آخ و اوخش رفت بالا و لرزید و بی حس شل شد و روی تخت وا رفت. منم با دیدن این صحنه چند تا تلبمه جانانه زدم آبم داشت میومد و تا آخرین لحظه تو کونش تلبمه زدیم و یهویی کیرمو کشیدم بیرون که آبم با فشار پاشید پشتش.
بعدش منم بی حال دراز کشیدم روی زمین پایین تخت. پریسا هم خودشو کشید بالا و رفتم روی تخت پشتشو کرد به من و بی حال دراز کشید.
ده دقیقه ای همونطوری رو زمین ولو بودم بعدش که یه کم حالم جا اومد رفتم بالا رو تخت پشتش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم و سینه هاشو گرفتم توی دستام و تو همون حالت همش پشت گردن و شونه هاشو می بوسیدم.
پریسا فقط آروم و زیر لب گفت امیر جان مرسی. گفتم پریسا من ازت ممونم که خیلی خوشگل و خوشمزه ای گفت تو چشمات قشنگ میبینه. پتو رو کشیدم رومون همونجا تو بغل هم خوابمون برد.
بعد از اون شب 3 شب دیگه براش اون روغنو مالیدم و عین هر 3 شبش باهم سکس کردیم. انقدر نازشو کشیدم و ازش خواستم که بالاخره گذاشت از کون هم باهاش سکس کنم. اولاش خیلی خوشش نیومد و دردش میگرفت. منم مراعات میکردم ولی بعدش دیگه خودش میگفت بکن تو کونم و منم حسابی از کون میکردمش.
الان من 2 ساله ازدواج کردم ولی پریسا همچنان مجرده، دو نفر اومدن خواستگاریش ولی سنشون خیلی بالاتر از پریسا بود هم خودش راضی نبود و هم بابام قبول نکرد. هر وقت که موقعیتش گیر میاد میرم پیشش و حسابی باهاش سکس میکنم.
با پریسا خیلی سکس داشتم ولی چون اولین سکس همیشه خیلی به آدم میچسبه و برای آدم جذابه، به همین دلیل خاطره اولین سکسمون رو براتون نوشتم.

دوستان این خاطره واقعی بود و یه داستان ساختگی و خیالی نبود و کاملا واقعیت بود. امیدوارم که باهاش حال کرده باشید.
همگی خوش باشید.
بدرود.

نوشته: امیر


👍 41
👎 7
94201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

924795
2023-04-24 00:46:56 +0330 +0330

آهان واقعی بود

1 ❤️

924806
2023-04-24 01:11:28 +0330 +0330

منم همچین عمه ایی میخوام😢😢😢

1 ❤️

924821
2023-04-24 02:00:40 +0330 +0330

دم عمه گرم ولی آخر نفهمیدم یهو جای کس و کون عوض شد😂😂😂

4 ❤️

924822
2023-04-24 02:16:51 +0330 +0330

عجبی بلاخره یه داستان خوب خوندم چند وقت داستانا تخمی شده بود یا گی یا دنباله دار که آدم زورش می‌گرفت برا ادامش صبر کنه یاد بگیرن یه دونه اینجوری بنویسید یکمم واقعی بنظر می‌رسید حال دیگه دقیقش نمیدونم

2 ❤️

924838
2023-04-24 03:27:25 +0330 +0330

خواستی بزاری کونش گفت نه امیر نمیتونم
توم اصرار نکردی و دباره کردی تو کصش و تا آخرین لحظه تو کونش تلمبه زدی ؟؟؟؟

4 ❤️

924867
2023-04-24 07:29:36 +0330 +0330

با تشکر از سایپا و ایران خودرو که سالی 20 هزار نفرو می کشند و کص های بیوه به جامعه تقدیم می کنند

4 ❤️

924877
2023-04-24 09:01:34 +0330 +0330

امیر، سیکیمی گمیر

2 ❤️

924885
2023-04-24 10:48:28 +0330 +0330

دوستان یکی دو جا اشتباه تایپی داشتم
عذر میخوام
حرکسی = حرکتی.
یه جا هم به جای (کس) نوشم (کون) که بازم عذر میخوام.

توی یه همچین متن طولانی پیش میاد.
یارو کتاب چاپ کرده اشتباه تایپی داشته، ما که ویراستار نیستیم.
شما به بزرگی خودتون ببخشید.

1 ❤️

924931
2023-04-24 18:11:23 +0330 +0330

نوش جان .
خوشمان آمد

1 ❤️

924939
2023-04-24 20:56:58 +0330 +0330

این داستان تکراریه، چند سال پیش خوندمش همینجا

1 ❤️

925107
2023-04-25 22:58:26 +0330 +0330

من این قسمتو (دوباره کردم تو کسش و از اینکه نزاشت بکنم تو کونش یه کم حرصم گرفت محکم میکردم تو کسش و تند تند ضربه میزدم که دیدم پریسا دوباره صدای آخ و اوخش رفت بالا و لرزید و بی حس شل شد و روی تخت وا رفت. منم با دیدن این صحنه چند تا تلبمه جانانه زدم آبم داشت میومد و تا آخرین لحظه تو کونش تلبمه زدیم)نفهمیدم میشه بیشتر توضیح بدی

1 ❤️

925214
2023-04-26 15:45:03 +0330 +0330

نه. از پشت نمیتونم.
منم اصرار نکردم و دوباره کردم تو کسش و از اینکه نزاشت بکنم تو کونش یه کم حرصم گرفت محکم میکردم تو کسش و تند تند ضربه میزدم که دیدم پریسا دوباره صدای آخ و اوخش رفت بالا و لرزید و بی حس شل شد و روی تخت وا رفت. منم با دیدن این صحنه چند تا تلبمه جانانه زدم آبم داشت میومد و تا آخرین لحظه تو کونش تلبمه زدیم و یهویی کیرمو کشیدم بیرون که آبم با فشار پاشید پشتش.
🤔🤔تکلیف چیه اخرگذاشت بکنی کونش یانه؟همون باراول که گفتی بعدهاروکارندارم

1 ❤️

926078
2023-05-02 13:09:15 +0330 +0330

قشنگ بود ایول

1 ❤️

926702
2023-05-06 23:49:11 +0330 +0330

دمت گرم چه عمه خوبی داری عزیز دل 💋
قربون همچین فامیل هایی رو برم من ❤️‍🔥❤️‍🔥
هرکی موافقه نظر بده لایک کنه ❤️‍🔥
این دومین داستان عالی بود که خوندم رفیق 😮‍💨
این داستانت کپی میکنم داشته باشم تو کلیپ بردم 😅
دادا دمتگرم ادامه بنداز براش از داستانای دیگه ات بنویس برامون عزیز😉

1 ❤️

926821
2023-05-07 14:46:34 +0330 +0330

کردن عمه و خاله و زندایی و زن عمو واقعا لذت بخشه

1 ❤️

957885
2023-11-14 01:34:03 +0330 +0330

امیر جان عالی بود ولی بنظرم بنده خدا عمه تون رو زودتراز اینها باید به کمال میرسوندین و خلیفه رو وارد بغداد میکردین،خیلی طولش دادی وجفتتون اذیت شدین.بنظرم تواین موارد باید زودتر عمل کرد دوست دارم ادامه بدی داستانت روعزیزم…بازهم ممنونم زحمت کشیدی امیر عزیز…سپاس.

0 ❤️

964356
2023-12-30 01:20:03 +0330 +0330

خدایی خیلی بود ،و اینکه شکر خدا زبونت بی حس نشده که نتونی کارو در بیاری😋😗

0 ❤️