مهمانی داغ

1390/03/20

تو بخار سیگار و هاله مشروب دورت که گم می شی اصلا نمی فهمی آهنگ توی مهمونی چیه و با کی می رقصی. اینا همش یعنی تابستون. یعنی مامان و بابا یاد مشرق و مغرب بیافتن و دائم یا جماعت الاف خونت ولو باشن یا تو خونهاشون. شمال و استخر و… یعنی مدرسه نداری. یعنی جز آدم بزرگا شدی حالا به چه قیمتی؟ خدا می دونه!می رقصیدم با یک دختره؟ کی بود نمی دونم. اونقدر مشروب خورده بودم که می تونستم خود به خود آتیش بگیرم. خوب بعد از مشروب چب می چسبه سیگار. معلوم نیست اینهمه سیگار از کجا اومده با طعمای مختلف؛ یکی از یکی مزخرف تر! دستای یکی که با زور می دیدمش هم رقصمو ازم جدا کرد. برم بخوابم؟ اگه یکی تو اتاقم ولو نشده باشه. با نیشگون یکی تمام مستی از سرم پرید. برگشتم یک تو دهنی به این متجاوز بزنم. جاخالی داد. شاید منتظر بود.-هوو؟گفتم: هو به خودت . عمله مهمونی را با میدون اشتباه گرفتی!!(( البته خودم بارها این مهمونیها را با جاهای مختلف مقایسه کرده بودم))- تو کی هستی؟- خودت کی هستی. (( معمولا همه مهمونها را می شناختم. لااقل به اسم. ))خلاصه من که اونو نمی شناختم ولی اون منو می شناخت.- اه تو خواهر فلانی هستی . تا همین چند وقت پیش رو پامون می شستی برامون شعر می خوندی!معلوم شد آقا چند سالی در بلاد فرنگ می چریدن! و حالا اومده بودن به نیابت از خانواده املاکی را بفروشن و برگردن. یک ماهه دیگه از موندنش نمونده بود. یاد رفیق رفقای قدیم افتاده بود. برام جالب بود که سنش از برادر بزرگم خیلی بیشتر می خورد!نشستم رو پاش. دلم سکس می خواست. سکس برای دختر مثل من یک جور انتقال نفرت بود! (( اینا را گفتم بگم تا بفمین منظور بعضی کارامو ))مثلا اینکه طرف روتون بالا و پائین می ره عرق می ریزه. التماس می کنه. یک حس قدرت به دخترائی مثل من و با حال اون موقع من می داد. اینکه چقدر مرد می تونه ظعیف باشه!!! (( قراره احساسات من بره تو یخچال !!!))به هر حال سرم کم و بیش گیج می رفت. حوصله وراجیشم نداشتم. نشستم تو بغلش و سرمو گذاشتم رو شونش. دم گوشش نفس می کشیدم.گفت: خسته ای.گفتم آره؟ چیه می خوای برام لالائی بگی؟خندید. خنده عصبی.- بریم تو تختت؟- گفتم به گمانم قبلا اشغال شده. و زدم زیر خنده. شاید خنده مستانه! و شایدم حساب شده.- گفت بریم خونه من.- گفتم ماشینتو بزن بیرون . منم برم به یکی از این آقایون بگم خونه نیستم!!برادر بزرگم رو پیدا نکردم کوچیکه مشغول ور رفتن با هنگامه بود یک گوشه خونه. گفتم شب می رم خونه یکی!!! حوصلم رو نداشت گفت خوب.بعد یکدفعه انگار بهش جرقه وارد بشه نگاهم کرد. می دونستم منظورش چیه.گفتم قرصام رو می خورم. روپوش روسرمو انداختم روی تنم و رفتم تو حیاط. دم در خونه بود.- حاضری؟- آره.- گفتی بهشون .- آره!!- هیچی نگفتن؟- چی باید بگن؟ تابستونه مدرسه ها هم که تعطیله! چی دارن بگن؟سوار ماشین شدم. خوشحال بودم از اون جنگل می رم بیرون. دیگه شلوغی حالمو بهم می زد. تهران ساکت و مرده بود. حتی ایست بازرسی هم نبود. وارد پارکینگ شدیم. وارد آسانسور. طبقه چندم؟ یادم نیست. تو آسانسور خودمو انداختم تو بغلش. بغلم کرد. تو بغلش بودم که درو باز کرد و بردم تو خونه!گفت: حسابی مستیا!- تو نیستی؟- آخه تو ۱۷-۱۸ سالت بیشتر نیست!!! تو دلم خندیدم!! چیزی نگفتم. باید بود می گفتم بچه تر از اونم که فکر می کنی و با تجربه تر از بقیه اش؟ شقیقه هاش موی سفید داشت. یک راست بردم تو تخت. اول روپوشمو کند. تو بغلش وول می خوردم. روسریمو خودم در آوردم. موهامو باز کردم. دستشو گرفت زیر چونه هام. نگاهش می کردم.گفت: چشمات ترسناکن! خندیدم!!- عادت نداری نگاهت کنن؟گونه هامو بوسید. و بعد لبامو چشمامو صورتمو. بوسه هاش قاطی پاتی بود. معلوم بود حسابی زده بالا! دستمو زدم به جلوی شلوارش. کیرش داشت شلوارشو پاره می کرد. زیپشو باز کردم و دستمو بردم تو. وحشت زده پرید عقب.گفتم چیه؟گفت: دختر! خجالتی؟ چیزی؟خندیدم. گفتم باید خجالت هم بکشم؟ فعلا که تو بیشتر خجالت می کشی؟!! و باز خندیدم. قهقه می زدم. با بوسه دهانمو بست. با کیر داغش بازی می کردم. بلند شد. شلوارشو در آورد. شرتشم. از نگاهام فرار می کرد. منو به خنده می انداخت. بغلم کرد دوباره. تو بغلش نشسته بودم. از رو بلوزم سر پستانهامو گاز می گرفت. نگاهش می کردم. چشمهاش بسته بود. با کیر و بیضه هاش بازی می کردم. حسابی داغ. راست و آماده بود. حتی سرش خیس بود. دامنمو زدم بالا و نشستم رو کیرش . سورتمو زدم کنار و خودمو بهش می مالیدم. باز بهش شک وارد شده بود.یک لحظه دیگه باهام ور نمی رفت. دوباره شروع شد بوسه ها و ور رفتنها با موهام گوشام و زمزمه های آه و ناله اش. چشماش تمام مدت بسته بود. یک آن نگاهم کرد.- چشماتو ببند.- چرا؟- نگاهت داغه منو می سوزونه!گفتم دوست دارم نگاهت کنم ولی باشه.خوابوندم روی تخت. اول دامنمو در آورد و شورتمو زد کنار. با کسم بازی می کرد. شروع کردم آه کشیدن.گفت: خوبه.- آره. بلندم کرد. بلو زمو در آورد روم افتاد. شروع کرد گاز زدن بدنم. یواشکی نگاهش می کردم. از هیجان می لرزید.در گوشم گفت: برم کرم بیارم؟گفتم: کرم؟ برای چی؟- خوب از پشت بکنم. خشک درد می گیره.گفتم: چرا از پشت؟ جلوم بازه!!! دوباره ساکت شد. شاید شوک آخر!- چی؟- آقا جون باکرده نیستم. دختر نیستم. چه می دونم تو بلاد شما می گن بنده ویرجین نیستم!- آخه…- آخه داره مگه؟بعد بلند شدم.- می خواهی یا نه؟ منو کشتی که .بغلم کرد.- نه عزیزم نرو. مطمئنی.گفتم آره بابا جان. قرصم می خورم.باورش نشده بود برای همین منو که می بوسید و نوازش می کرد. انگشتم می کرد. انگشت کردن عصبیم می کنه. آخ و اوخم بلند شد. کیرشو با دست گرفتم و مالیدم به سوراخم. ایندفعه رفتم روش. کیرشو گرفتم تو دستم و نشستم روش. دردناک بود. چون اولا مدتی بود سکس نداشتم. بعدم خیلی گنده و شق بود.- آخ درد اومد. صورتم جمع شده بود. از نگاهش فهمیدم ترسیده. یعنی که من باکره بودم و … بیشتر نشستم. کمی بالا و پائین کردم. بازی. برگردوندم. تحملش تموم شده بود عرق می ریخت. افتاد روم. حالت حیوانی. بالا و پائین می رفت. منم آخ و اوخ می کردم.در گوشم گفت: تو رو خدا اون چشما رو ببند. منو کشتی. و من بستم. احساس می کردم رد کیرش تو کسم می مونه. داشت آبش در میومد. دیگه می فهمیدم. در آورد. به پهلو خوابوندم. از پهلو کرد توش. اینطوری حال برای اون بیشتر بود و درد برای من زیاد تر. آخ و ناله های جفتمون زیاد شده بود. افتاده بودم به چرت گفتن.- بریز توش دیگه آخ منو کشتی. و اونم می گفت : آخ تنگی تنگی. می خوامت با تمام وجودم. می خوامت. و بعد محکم توم نگه اش داشت. فشارم می داد. آب داغش تو کسم منفجر شد. بی حال شده بودم. تا صبح تو بغلش خوابیدم. راحت راحت.

نوشته: سارا عاشق


👍 0
👎 0
51157 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

285904
2011-06-10 15:34:16 +0430 +0430
NA

بازم كپي از آويزون

0 ❤️

285905
2011-06-10 15:53:53 +0430 +0430
NA

اين سايت به شدت دچار کمبود داستان خوب شده و به داستانهاي گي ولز وخيانتو… رو اورده.
والبته داستان تکراري

0 ❤️

285906
2011-06-10 16:16:23 +0430 +0430
NA

برای اولین بار انتقاد از ادمین !!
این داستان کپی بود حتی اسامی هم تغییر نکرده بود ادمین بیشتر دقت کن !!!

0 ❤️

285907
2011-06-10 16:25:08 +0430 +0430
NA

akhey avizooon

0 ❤️

285908
2011-06-10 16:46:27 +0430 +0430
NA

با تشكر از وقتي كه در اختيار من قرار داديد_حتي توي سايت آويزون هم رونوشت بود ازيه بوك آلماني فقط اونجا مونشن غم زا بود اينجا تهران_
استياد

0 ❤️

285909
2011-06-10 17:08:39 +0430 +0430
NA

تقصیر این گاگولا نیست و تقصیره ادمین که هر داستانی رو الکی میذاره بدونه این که بخونتش ، ادمین عزیزم مالیدی و ریدی در سایتی که یه زمانی بهترین بود…

0 ❤️

285910
2011-06-10 17:41:26 +0430 +0430

كس شعره تكراري بود . ادمين تو رو خدا يه كم رعايت كن و اين كس شعرا رو نزار تو سايت

0 ❤️

285911
2011-06-10 23:47:13 +0430 +0430
NA

شعر که نبود واسه اون زمانی که تو آویزون خوندم یه داستان خوب بود که یه دختر نوشته ولی کپی کردن و یا دزدیدنش و چاپ دوبارش آره شعره ولی خوندن دوبارش به داستانای به درد نخور جدید می ارزه

0 ❤️

285912
2011-06-11 00:10:33 +0430 +0430
NA

رسما ریدی

0 ❤️

285913
2011-06-11 03:35:49 +0430 +0430
NA

بدون حتي يك كلمه تغيير!
آويزون زنده شد!

0 ❤️

285915
2011-06-11 06:31:03 +0430 +0430
NA

سلام خسته نباشید میگم!!! طبق حقوق مولفین و مصنفین کلیه حقوق این برنامه محفوظ ومتعلق به خود ایشون میباشد تکثیر از آن به هر نحو…

0 ❤️

285916
2011-06-11 08:03:26 +0430 +0430
NA

آخه ده… حیف که دختری لااقل یه کم تغییرش میدادی

0 ❤️

285917
2011-06-11 12:20:28 +0430 +0430
NA

آفرین به سارا خانم گل
برای ما فرقی نمیکنه کپی یا اصل مهم داستان بودنشه
اصلا خوبی داستان به الکی و تخیلی بودنشه
بالاخره وقت گذاشته و کپیش کرده شایدم نوشته
یادتون باشه همیشه برای رفع خستگی طرفتون ازش تشکر کنین
منم دوتا داستان تصویری تو تاپیک فاتزیهای سکسی به اسم فلورا و چکمه قرمزی گذاشتم ولی برای ادمین نفرستادم که بره تو داستانها اونارو هم بخونید
داشت یادم میرفت سارا خانم دستتون درد نکنه
خوب بود

0 ❤️

285918
2011-06-11 13:30:33 +0430 +0430
NA

شما دوستان عزیز چرا میخواهین مثل بقیه مثل بز حرف همدیگرو تکرار کنین نظر خودتونو بگین
حتما باید برم ----- کنم که داستان بنویسم !!!
یه ذره عقلتونو به کار بندازین دیگه !!!

0 ❤️

285919
2011-06-12 03:01:53 +0430 +0430

akhe jende copy pasty… age beri bedi biay benevisi ke behtare nakone honare nevisandegi nadari

0 ❤️