با سلام خدمت همه دوستانم این یه خاطره واقعیه که برام اتفاق افتاده وداستان یا تراوشات ذهن مجلوق نیست .
من امیرم بچه یکی از بندرهای جنوب کشور الان سی سالمه این خاطره برمیگرده به سال هشتادوپنج اون موقع سرباز بودم آمده بودم مرخصی تو شهر ما همه خونه ها ویلایی و بیشتر خونه ها حیاط های بزرگی دارن یه همسایه داشتیم دو سه خونه با ما فاصله داشتن این همسایه ما یه خانم تقریبا 45یا50ساله بود چهار تا بچه داشت سه تا دختر بایه پسر پسرش کوچیک بود سه چهار ساله دختر بزرگش همسن من بود اون دو تا دخترشم 16 ساله و 10 ساله بودن شوهرشم کویت کار می کرد یعنی سه میرفت کویت یک ماه ایران بود .
خانومه اسمش مهین بود یه زن تپل سبزه با یه کون بزرگ و سینه های بزرگ من اصلا تو نخش نبودم چون خیلی تخص بود یه بار که سر کوچه نشسته بودم دختر بزرگش داشت از دانشگاه میومد خونه من نگاش کردم چیزیم نگفتم تو نگو مادرش داره از لای در حیاط نیگا میکنه بعد که دختره رفت تو خونه دیدم مادرش چادر سر کرد اومد گفت هی امیرو نبینم چپ نیگا به دخترم کنی که چشاتو در میارم منم یه لحظه کپ کردم شوکه شدم بعد خودمو جمع جور کردم گفتم کی به دختر تو نیگا میکنه با اون دماغش اغا قاطی کرد رفت در خونمون حسابی زیر آب ما رو زد ما هم یه دعوای حسابی با ننمون کردیم گذشت تا من سرباز شدمو یه روز در
حیاط داشتم سیگار میکشیدم که پسر کوچولوش اومد دمه در یکم باهاش بازی کردم بعد مامانش اومد صداش کرد با خواهرش رفت بیرون رفتم داخل نشستم پای تی وی دیدم یکی داره تو حیاط با ننم حرف میزنه بعد چند دقیقه ننم اومد گفت مهین خانوم فرش شسته میگه به امیر بگو بیاد کمکم ببریمش رو پشت بوم پهنش کنیم
گفتم من نمیرم خیلی خوشم میاد ازش برم براش فرش جا به جا کنم .
ننم گفت گناه داره شوهرش که نیست پسر بزرگ هم که نداره کمکش کنه برو کمکش کن با هزارتا غر غر رفتم دیدم تو در حیاطشون ایستاده رسیدم بهش یه سلام دادم با سر جواب داد رفت داخل منم پشت سرش رفتم تو موند من که رفتم داخل در پشت سرم بست و را افتاد تو دلم گفتم جنده زورش میاد جواب سلام بده خیلی پرروه رفت تو اتاق منم پشت سرش رفتم همین که وارد اتاق شدم دیدم برگشت به سمتم و یه هو دستشو گذاشت رو کیرم خشکم زد هیچ کاری نمیکردم به تنها چیزی که فکر نمیکردم این بود که یه روز بخوام مهینو بکنم اون داشت کیر مو از رو شلوار میمالید منم تو کف اونم تو کف بی شوهری کیر ما شد چماق شلوارمو کشید پایین از پام درش اورد خودش دراز کشید منم کشید طرفه خودش دامنشو داد بالا رو کمر خوابید پاهاشو باز کرد منم برا اولین بار کس رو از نزدیک میدیدم یه کس سیاه ولی مو نداشت خیس بود بادستش کیرمو گذشت در کسش و منو کشون رو خودش کیرم تا ته رفت تو یه اه کشید منو فشار داد به خودش بعد چند لحظه که به خودم امدم دیدم کیرم مثل سنگ سفت شده شروع کردم تکون خوردن کم کم شروع کردم تلنبه زدن هنوز دو دقیقه نشده بود که پاهاشو قلاب کرد دور کمرم و فشار داد و لرزید منم با فشار اون همه ابم خالی شد توش افتادم کنارش یکم که اروم شدم شلوارمو پوشیدم از خونشون امدم بیرون همه این اتفاق شاید پنج دقیقه هم طول نکشید جالبش هم اینجا بود که یک کلمه حرف هم بینمون رد و بدل نشد از اون روز به بعد هم وقتی منو تو کوچه میدید یه جوری نیگام میکرد انگار دخترشو گاییده بودم جنده چنان طلبکارانه وبا اخم نیگا میکرد.
ممنون از این که این خاطره رو خوندید.
نوشته: علی
لطفاً کمتر فیلم های تخمی تخیلی نگاه کن و کمتر حق بزن.
یه جا قشنگ گفتی که کوس ندیدی، درسته تو عمرت کس ندیدی.
اونروز هم احتمالا شوهر زنه کشونددت تو خونه کونت گذاشته تا دیگه به دخترش چپ نگاه نکنی
...الان سی سالمه این خاطره برمیگرده به سال هشتادوپنج اون موقع سرباز بودم...
از کی تا حالا پسربچههای ۱۳ساله رو میبرن سربازی آخه جقوزک جق جقی؟!!! 😮
علی جان بیا برو کونتو بده کم کص بگو(با احترام خدمت گی های عزیز،توهین نکردم به شما)
حتی شاش نمیدونی چیه چه برسه به کف کردن اومدی اینجا کصتان میسرایی؟
مگه نگفتن زیر سن قانونی نیاد اینجا؟
فک نکنم بیشتر از ۱۳ سالت باشه
سیکتیر کن گمشو بیرون گوسالهی ناقص
کونی کص ندیده سال ۸۵ سرباز بودی؟؟.؟؟؟سه میرفت کویت یه ماه اینجا بود.مطمعنی؟؟؟یعنی یه ماه کون میدادی به مرده؟؟؟؟🤣🤣🤣😅😅
علی جان تو رو توی سیزده سالگی برده بودند سربازی که تو پادگان به سربازها و افسرها کون بدی!!!
ملجوق .
گذشته از سن و سال ، فرش رو تو حیاط میشورن ، نه تو اطاق .
ملجوق کند ذهن
چطور13سالگی رفتی خدمت حرامزاده مادرجعبه؟؟؟؟ کوص کش کونی.
اصل داستان اینه:شوهرمهین خانم ازکویت برگشت مهین بهش گفت این پسره چپ نگاه دخترمون کرده شوهرشم گفت به یه بهونه بکشونش توخونه ترتیبشوبدم بعدتوام رفتی حسابی شوهرش کونت گذاشت.
دوست ندارم به جنوبیا فوش دم ولی بد لاف اومدی عامو راسشو می گفتی دخترشو دید زدی امد ابرو ریزی توهم کینه بدل گرفتی ازش گفتی هر طور شده اینو میگام ولی در واقعیت نشد ولی در جقیدن چرا
امیر. ! اینو بخور و بعد بمیر
مرتیکه کس ندیده مجلوق، اسمت امیره یا علیه؟
حق ات که زنیکه جنده بکشدت تو ی خونه و شوهر ملوانش توی کونت کشتیرانی کنه
اولا که من سر در اون مدرسه که تو توش درس خوندی رییییییدم
ثانیا اصل قضیه اینه که سی سالته سال ۸۵ کونی محل بودی شوهر مهینم از کویت برگشته بوده زنش بهش محل سگ نذاشته اونم اومده تو کوچه دست تورو گرفته برده تو انباری حسابی گشادت کرده توهم حسابی عر زدی از درد
همون بارانداز بندر با همه میخاش تو کونت
ادمین جان مادرت اون استیکرو که با کله میرفت تو دیوارو دوباره راه بنداز دیگه،بعضی وقتا شدیدا مورد نیاز است 🤔
توسیزده سالگی رفتی خدمت؟؟؟
کیر هرچی سربازتوکونت
دوم زن پنجاه ساله چه جور بچه سه ساله داره یکی بگه ایا زن پنجاه ساله باردار میشه؟؟؟
بعدش فوری کیرتو گرفت مگه داریم مگه میشه احتمالا شوهرش کونت گذاشته تو دل پری داری اومدی اینجوری مثلا کونت خنک بشه وتلافی کنی مثلا
سی سالته بعد سال ۸۵ تو سیزده سالگی سرباز بودی؟
مطمئن هستی شوهره تو را نکرده؟!!!