مواجهه من لخت با شوهر همکارم

1401/03/02

من اسمم غزاله ست. می‌خوام داستان خودم و بابک – شوهر همکارم ساناز – رو براتون تعریف کنم. من 29 سالمه و تنها زندگی می‌کنم. ساناز همکار تقریبا همسن منه که بچه نداره و با بابک نزدیکیای خونه‌ی من زندگی می‌کنن.
داستان مال یک عصر چهارشنبه‌ست. اون روز تا از سر کار رسیدم خونه، زنگ زد گفت: «غزاله جون امشب مهمون دارم. همین الان 2 تا لیوانم افتاد شکست. میشه بیام یه دست لیوان ازت بگیرم؟» گفتم آره حتما. گفت پس به بابک میگم که سر راه که داره میاد خونه، بیاد ازت بگیره؛ حدود 7 اینا میشه.
دیدم خیلی مونده، رفتم یه دوش گرفتم و اومدم. طبق عادت شورتم رو پوشیدم، کلاه حمومم رو گذاشتم، حوله استخری رو دورم پیچیدم و جلوی تلویزیون ولو شدم. ساعت نزدیکای 5 بود که دیدم زنگ می‌زنن. آیفونو برداشتم، دیدم بابکه.
-ببخشید غزاله خانم برای امانتی مزاحم شدم.
-بله بله. ساناز گفته بود 7 …
-آخ ببخشید. زود تعطیل شدیم امروز. اگه مشکلیه، من میرم بعدا دوباره میام.
-نه خواهش می‌کنم بفرمایید بالا…
وقتی اومد پشت در، از توی آیفون تصویری دیدمش. با خودم گفتم اوهو، این چه قدبلند و خوش‌هیکل و خوش‌تیپه، اصن به ساناز بدتیپ نمی‌خوره. درو باز کردم و نصفه نیمه خودمو نشون دادم. گفتم لیوانا دم دست نیستن. یه لحظه اگه بیاید داخل، میارم براتون. اول یه تعارف کرد که نه همینجا خوبه، ولی برای بار دوم که گفتم دم در خوب نیست جلوی همسایه‌ها و … اومد داخل.
کفششو که درآورد و سرشو آورد بالا، یهو منو با اون حوله دید و خشکش زد. راستش منم خشکم زده بود چون هیچ جوره به ساناز نمی‌خورد همچین شوهری داشته باشه. سریع به خودم اومدم و گفتم ببخشید من یکم وسواسی‌ام، تا خشک خشک نشم بعد حموم، لباس نمی‌پوشم. الانم چون نمی‌دونستم شما کی… پرید توی حرفم و گفت نه بابا خواهش می‌کنم من مزاحم شدم و اینا.
رفتم که لیوانا رو از توی اتاق بیارم، گفتم بابا این چه کاریه، طرف زن داره. باز از یه طرف می‌گفتم الان بالای یک ساله با هیچکس نیستم و واقعا دلم لک زده برای یه سکس خوشگل. دوباره به خودم گفتم بابا حالا یارو کار داشته اومده، تو هم با کلی کلک کشیدیش داخل، همچین خیال‌پردازی می‌کنی انگار اون اومده دنبالت…
توی همین فکرا بودم که یهو دیدم بابک پشتمه.
-همه چی خوبه؟
+بله بله … چی شده مگه؟
-هیچی دیدم طول کشید، گفتم بیام ببینم شاید کمک بخواین.
+نه مرسی، یعنی خب حالا که اینجایین، یه کمک می‌کنین؟ اون بالای کمده.
با یه لبخندی اومد جلوتر و خودش و کشید و درو باز کرد و لیوانا رو آورد. یهو یه نگاهی بهم کرد و از سر تا پام رو برانداز کرد و گفت: «ساناز نگفته بود همکارهای زیبایی مثل شما داره». گیج گیج بودم. نمی‌دونستم چی بگم. همینطور ساکت بودم که گفت اگه امری نیست من رفع زحمت کنم. سریع گفتم نه نه، تازه می‌خوام شربت بیارم براتون. با خودم گفتم عجب حرف مسخره‌ای زدم؛ چرا انقدر بد گفتم… بابک اما فرصت نداد و سریع گفت باشه خیلی ممنون. قلبم 100 برابر حالت عادیش تند می‌زد. به صندلی توی اتاق اشاره کردم و گفتم پس بفرمایید بشینید تا من بیام. با همون حوله بدو بدو رفتم تو آشپزخونه که شربت بیارم.
نفهمیدم چقدر شربت ریختم چقدر آب. همه‌ش فکر می‌کردم این کار غلطه؟ آخه انگار خود بابک هم کمتر از من علاقه نداشت. پس ساناز چی؟ حشرم انقدر زده بود بالا که فقط می‌خواستم خودمو قانع کنم کار بدی نمی‌کنم.
با سینی شربت رفتم تو اتاق که دیدم بابک روی تخت نشسته. پا شد سینی شربت رو از دستم گرفت و گذاشت روی میز. وای خدا … زل زد توی چشمام و لباش رو سریع گذاشت روی لب‌هام. مثل ندید بدیدها لباش رو با تمام وجود می‌خوردم. زبونم رو می‌کشیدم دور لب‌هاش که یهو زبونم رو کشید توی دهنش. یه لحظه که دهنمون از هم فاصله گرفت، گفتم آخه… سریع دستاش رو گذاشت روی لب‌هام و گفت به هیچی فکر نکن. دوباره لب گرفتن رو شروع کرد؛ اومد حوله‌م رو باز کنه که ناخودآگاه جلوشو گرفتم، ولی جفتمون می‌دونستیم جدی نیستم. این دفعه با زور بیشتر حوله رو باز کرد و پرت کرد کنار تخت. قبل اینکه کار دیگه‌ای بکنه، تی‌شرتش رو از پایین گرفتم و بردم بالا. دستاش که بالا بود، همونجا نگه داشتم و رفتم سراغ شلوارش. تو یه ثانیه کمربند و دکمه و زیپ همه رو با هم باز کردم و شلوار رو انداختم پایین. خدای من! عجب کیری! داشت از توی شرتش پرواز می‌کرد به سمت من.
بابک منتظر من نموند و خودش تی‌شرت رو درآورد و حمله کرد سمت سینه‌هام. خوابوندم رو تخت و شروع کرد به خوردن سینه‌هام. چند دقیقه بی‌وقفه خورد؛ چپی رو می‌خورد و با نوک راستی بازی می‌کرد، بعد از چند لحظه عوض می‌کرد و باز دوباره … انگشتش رو می‌کرد توی دهنم که خیس شه و باز دوباره با نوک سینه‌م بازی می‌کرد. آه و اوهم بلند شده بود و اصن به در و همسایه و … حتی فکر هم نمی‌کردم. 1-2 بار تلاش کردم برم سمت کیرش ولی نمی‌ذاشت. بالاخره یه زور بیشتر زدم و گرفتمش. عجب سایزی هم داشت لامصب. گفتم می‌خوام بخورمش همین الان. گفت ببخشید ولی تک‌خوری نداریم.
یه لحظه نشستیم. من شرت بابک رو درآوردم، اوفففف لامصب تازه هم شیو کرده بود و کیرش حسابی خوردنی بود. بابک دوباره منو خوابوند و با دندوناش شرتم رو گرفت. یخورده تلاش کرد و بالاخره همونطوری شرتم رو از پام درآورد. کصم رو تو حموم با تیغ سفید کرده بودم و حسابی تمیز بود. همونجا سریع چرخید و پوزیشن 69 رو ترتیب داد. یه جوری با ولع کیرشو می‌خوردم که انگار تا حالا کیر ندیدم. با اینکه سایزش خیلی بزرگ بود، ولی گفتم باید تا ته بخورمش. 2-3 بار تلاش کردم که نشد و یخورده حالم بد شد، ولی گفتم از این کیر نمیشه گذشت. بالاخره با یه حرکت تا نزدیکای تخماش کردم تو دهنم. درآوردمش و شروع کردم به لیسیدن تخماش. اونم از اون طرف کم نمی‌ذاشت و با زبون داشت تا ته کصم رو می‌خورد. هر از گاهی رون پام رو یه لیسی میزد و دوباره ادامه می‌داد به کص‌لیسی.
کیرش یخورده تف کرد، گفتم دیگه بسه. ولی بابک گفت: ببخشید من به این زودیا از کص‌لیسی سیر نمیشم. گفتم باشه پس بذار یه حال دیگه بهت بدم. پا شدم سرشو گذاشتم رو بالش و خودم با کص نشستم رو صورتش. انگار دنیا رو بهش داده باشن، شروع کرد به ایول ایول گفتن و دوباره زبونش رو تا ته کردن تو کصم. دستاش رو هم آورده بود بالا و سینه‌هام رو بی‌نصیب نمی‌ذاشت.
یه تکونی خوردم و گفتم نوبت اصل قضیه‌س. پا شد نشست و گفت البته! گفتم کاندوم هم دارم، گفت دیگه چی از این بهتر؟ دوییدم کاندوم رو آوردم و نشستم کنار بابک و کشیدم سر کیرش.
-دوست داری بیفتم روت تلمبه بزنم یا داگی بریم؟
+وای داگی. دلم لک زده براش…
-پس بچرخ و قمبل کن…
پرید پشتم و کیرش رو گذاشت روی کصم. یخورده بالا پایین کرد و یهو تا ته کرد توی کصم. یه جیغ ریز زدم ولی واقعا حال داد. گفتم محکم محکم. گفت باشه ولی اینجاش دیگه بدون مو نمیشه. تا اومدم ببینم چی میگه، کلاه حمومم رو درآورد و موهام رو جمع کرد. این بابک انگار دکترای سکس داشت! موهام رو کشید و سرم یخورده رفت بالا، بعد شروع کرد وحشتناک به کردن من. لذت اون کیر بلند و کلفت رو توی بدنم حس می‌کردم و حال می‌کردم. موهامو بیشتر می‌کشید، دردش داشت زیاد می‌شد ولی خدا این بهترین درد دنیاس. هی می‌گفتم آره آره. اونم نامردی نکرد و وقتی دید انگار فتیش درد دارم، اون یکی دستش که آزاد بود رو برد هوا و شپلق زد در کونم. برق از کله‌م پرید یه لحظه ولی گفتم اوه! عجب حالی داد. باز داد زدم آره آره همینه. بکن منو همین طوری. بابک گفت یجوری بکنمت که تا یه ماه سکس نخوای. حال عجیبی درست کرده بود برام. با یه دست موهامو می‌کشید، با یه دست محکم میزد به کونم و کیرشم که ماشالا کصمو داشت جر می‌داد. چند لحظه واقعا از خود بیخود شده بودم که بابک یه آه و ناله‌ای کرد و گفت آخیییش … فهمیدم آبش اومده. کیرشو کشید بیرون و ولو شد؛ منم بی‌حال افتادم روی تخت.
چند دقیقه دراز کشیده بودیم که پا شدیم کم‌کم به تمیز کاری و لباس پوشیدن. یخورده فازمون سنگین شده بود و سکوت محض بود. بالاخره بابک گفت: «نمی‌خوام توجیه کنم. ولی زندگی من و ساناز خوب نیست. سکسمون شاید ماهی یک بار باشه شاید حتی کمتر، اونم خیلی مسخره و یکنواخت. کار من شده خودارضایی، اونم که نمی‌دونم چی کار می‌کنه اصن. اگه به طلاق راضی می‌شد یا مهریه‌ش انقدر سنگین نبود تا الان ادامه نمی‌دادم…»
گفتم لطفا ادامه نده. حال خوبی بود، بذار خراب نشه. گفت باشه. بعد به ساعت نگاه کرد و گفت دیگه الانا باید برم. حواست باشه فقط من همین حدودا اومدم لیوانا رو گرفتما، و یه چشمک زد. نمی‌دونم چرا یهو رفتم سمتش و محکم دوباره ازش لب گرفتم. گفتم بشین یه چایی بیارم، بگو غزاله منتظرم گذاشت تا لیوانا رو بیاره پایین، و یه چشمک این دفعه من بهش زدم.
چایی رو که می‌خوردیم یخورده از خودمون حرف زدیم، بعدم پا شد رفت. از اون روز 2-3 بار دیگه بابک اومده پیشم و یه حس و حال اساسی کردیم با هم. تنها قولمون این بوده که هیچ جوره وابسته‌ی هم نشیم و فقط پارتنر سکس هم باشیم. تا الان که موفق بودیم.

نوشته: مهشید م م


👍 99
👎 24
276301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

875494
2022-05-23 01:36:41 +0430 +0430

چیزی که الان اکثر آدما از همدیگه میخوان همین پارتنر سکسی بودنه س


875495
2022-05-23 01:38:09 +0430 +0430

دارم فکر میکنم ساناز اینا کلا چند تا لیوان تو خونشون داشتن ک وقتی دوتاش شکسته، افتادن ب دوره گردی؟
بعد یعنی دو تا لیوان ناهماهنگ تو را گذاشتن جلو مهمونا؟


875499
2022-05-23 01:46:33 +0430 +0430

کاری گه شربت و چای با داستانای شهوانی کرد جانی با جونا نکرد


875526
2022-05-23 02:25:03 +0430 +0430

مواجهه من لخت

ک. ی. ر. م دهن معلم ادبیاتتون 😕🤦‍♂️از پهانا

6 ❤️

875527
2022-05-23 02:25:49 +0430 +0430

اینکه همه سکس پارتنر می خوان درسته منم تجربه کم نداشتم
اما واقعا کار سختی هست خصوصا برای دختر
این ذات انسان هست
حالا فکر کن من یک اصلا احساس وابستگی برام تعریف نشده است !!!
اونی که با من هست رو دوست دارم تا وقتی که هست

3 ❤️

875530
2022-05-23 02:33:52 +0430 +0430

چرا از این شانس ها برا من اتفاق نمیفته

5 ❤️

875535
2022-05-23 02:47:03 +0430 +0430

خخخخخخ منطق شما درست مث منطق فیلمای پورن بود،مثلا تعمیرکارماشین لباس شویی میاد اونوقت زنه قمبل میکنه تعمیرکارم کارشو میسازه کیرشم بزرگه همیشه😂دهنتون سرویس

4 ❤️

875538
2022-05-23 02:58:49 +0430 +0430

بعضی صحنه ها یا شرایط یا جملات هست وقتی یکی میگه یا تعریف میکنه سریع میگن بابا این چیزا فقط مال تو فیلمهاست
داستانهایی که با کوس مغزی و کوس دستی هم اینجا لود میشه دقیقا مشابه همینه
33سال سن دارم
در شرایط و جوامع مختلف زندگی و کار کردم
تا الان نه خودم و نه کسایی که میشناسم مثل این داستان ها براشون سکس یا پارتنر سکس پیدا نشده
توی ایران زن خودت هم باشه باید به یه طریقی حالا چه چند جمله عاشقانه،چه خرید ریز یا درشت و یا یه قول حالا مثلا سفر کوتاه کاری کنی که یه جورایی خودش رو مدیون بدونه تا در قبالش لنگ هاش رو واست هوا کنه
نمیدونم اینجا چرا اینطوریه
طرف میره سبزی بخری کیرش رو میقاپند
یا میره خونه فلان فامیل خودش یا زنش کیرش رو هوا زده شده
یا زنه توی راه امام زاده‌ست یکی پیدا میشه و یه سکس توپ ردیف میشه
همه هم کیر کلفت با تایم سکس حداقل یک ساعت و تلمبه در حد سرعت نور یا خانوم بلند بلوند کمرباریک لیزر شده که از قضا بچه دار هم نمیشه یا توی جیب شلوارش چند نوع کاندوم مختلف داره
مکان سکس هم که نود درصد مواقع محیاست

این جماعت جقی،کیر فندوقی،شکم گاوی زودانزال و بانوان کون سپهری شکم شامپانزه‌ای،ممه گردویی،کوس کوکاکولایی هم که میبینیم همه شون منم


875545
2022-05-23 03:27:04 +0430 +0430

ای لعنت به این وابستگی😔😔😔😔😔

0 ❤️

875550
2022-05-23 04:44:32 +0430 +0430

خونه خراب کن اسکل

0 ❤️

875551
2022-05-23 04:46:40 +0430 +0430

خونه خراب کن اسکل

0 ❤️

875552
2022-05-23 04:49:23 +0430 +0430

نوش جونت کیرش گوشت بشه بچسبه به کونت
قشنگ نوشته بودی
منم بیام جرت بدم داستانشو اینجا بزاری

0 ❤️

875578
2022-05-23 08:05:05 +0430 +0430

مرسی عزیزم قشنگ بود

1 ❤️

875594
2022-05-23 10:19:34 +0430 +0430

معمای غیر منطقی این داستان :
چند ساله با دوست قدیمیش ارتباط و اشنایی دارن اونقدر به هم نزدیکن که واسه کم اوردن لیوان دست به دامن این میشه و شوهرش واسه اولین بار اینو میتونه ببینه یعنی اون دوست و یار جون جونیش این خانم رو نه به عقد و عروسیش دعوت کرده بوده نه مراسم سالگرد ازدواج یا تولد یا دورهمی و …
اما اونقدر با ایشون صمیمی هست که لیوانش رو بجای اینکه از نزدیکترین همسایه بگیره از اونور شهر تهیه میکنه .
دوم اینکه سبک نگارش این مهمل اصلا به طبیعت و روحیات و خلق و خوی زنانه نمیخوره کلا . اونایی که میخان از زبان یه خانم داستان سرایی کنن هر قدرم استاد نویسندگی باشن نمیتونن شخصیت مرد و زن رو عوض کنن
شما هر رمانی رو که نویسندش مرد یا زن باشه بخونی خودت متوجه این تفاوت ادبیات میشی تا چه برسه به کص و شعر .

6 ❤️

875598
2022-05-23 10:38:36 +0430 +0430

زیبا کص گفتی

0 ❤️

875602
2022-05-23 10:59:12 +0430 +0430

بازم بنویس

0 ❤️

875625
2022-05-23 14:31:10 +0430 +0430

جقی عزیز

0 ❤️

875646
2022-05-23 16:44:55 +0430 +0430

نوشتی همکارم!!!
کارت جندگیه!؟
اونم همکارته یا چی؟

0 ❤️

875673
2022-05-23 23:20:54 +0430 +0430

شربت داشت داستان پس واقعی بود

1 ❤️

875677
2022-05-24 00:23:20 +0430 +0430

چرا شروع داستان غزاله بودی
ولی امضای ته نوشته ت مهشیده

0 ❤️

875682
2022-05-24 00:51:11 +0430 +0430

داستان زیبایی بود تنوع خیلی باحاله

0 ❤️

875683
2022-05-24 00:55:29 +0430 +0430

آقا قبول نیست شربت رو نخوردین

0 ❤️

875731
2022-05-24 03:49:31 +0430 +0430

قشنگ بود دمت گرم

0 ❤️

875757
2022-05-24 07:57:24 +0430 +0430

تو اتاق از مهمون پذیرایی میکنن یا تو پذیرایی!!!
خدا رو شکر جای لیوان هم بجای آشپز خونه تو اتاقه

1 ❤️

875784
2022-05-24 12:16:54 +0430 +0430

آش و لاش امثال تو خیانتو مد کردن

0 ❤️

875789
2022-05-24 12:30:11 +0430 +0430

تو ی ثانیه کمربند،دکمه و زیپ رو باز کردم 🙄🙄🙄آخه عن اینارو ک کل پورت استارای زن هم با هم جمع بشن نمیتونن تو ی ثانیه انجام بدن…
این جمله«کیرش یخورده تف کرد»دیگه چ سمی بود؟!🥴🥴🥴
عمامه علم الهدی تو کونت

0 ❤️

875859
2022-05-24 23:27:52 +0430 +0430

از نوشتنت کاملا معلوم بود جلو تلویزیون نشستی سوپر دیدی با این او او آره آره کردنت یه کونی تمام معنایی مجلوق 0

0 ❤️

876200
2022-05-26 21:05:29 +0430 +0430
Xlp

اگه اینو عصر جدید میگفتی رأی میاوردی ،ولی دوستان جقیمون که همه صادق هدایت تشریف دارن باب میلشون نیست

0 ❤️

876390
2022-05-28 00:12:04 +0430 +0430

خدا از این فرصت‌ها نصیب ما هم بکنه بلند بگو امین

0 ❤️

876497
2022-05-28 12:20:37 +0430 +0430

سلام
داستان جالبی بود . ایول ولی یه دفعه کاندم از کجا پیداش شد . معمولا بعد از این جور رابطه ها زن دو سه باری ارضا میشه چون حال میده بهش . لطفا اگه وقت کردی گوشی پارتنرت رو یه چک کن فیلم ازت نگرفته باشه چون خیلی تنهاش میزاشتی

0 ❤️

876892
2022-05-31 07:35:44 +0430 +0430

من کاری به هیچکدوم از داستان‌ها و نویسنده‌هاش ندارم و قصد دفاع هم ندارم، ولی کامنت‌های بعضی دوستان در حد مسابقات مقاله نویسی و روان نویسی هستش!
انگاری این بندگان خدا ادعای نویسندگی کردن و …
بعدش شما بخون و جقت رو بزن😅

بازم بعدشم به شخصه تو زندگی همه اتفاقات عجیبی میوفته که با هیچ عقل و منطقی جور شاید نیادش و خودش شخص حتی برگرده بهش فک کنه بگه چجوری شد که اینجوری شد واقعا!
مثل شخص خودم ، بارها شده خواستم شروع کنم نوشتن در موردشون رو ولی گفتم بابا کسی باور نمیکنه و همه شروع میکنن به ایراد گرفتن و فحش دادن فقط …

0 ❤️

876968
2022-05-31 15:06:31 +0430 +0430

اکثریت زنھاے امروزے ساناز ھستند ھرکارے براشون انجام بدے بازم اون لگد خودشون رو نثار آدم مےکنن

1 ❤️

877154
2022-06-01 15:31:28 +0430 +0430

آره همه مرد یک … مفت میخوان بکنن و پارتنر سکسی مجانی آرزوی همه اشونه و زن ها ولی خواسته هاشون متفاوته و همه رقم توشون هست

0 ❤️

877876
2022-06-06 01:32:04 +0430 +0430

بابا چتونه…اینجوری حمله کردید ب تایپیک
هست این‌مدل سکسا زیاده واقعیته خوش تیپ و خوش‌ هیکل کم نداریم سایزم ک خوب اوکی یوده

0 ❤️

878014
2022-06-06 18:09:31 +0430 +0430

وای کصم داغ کرد باز 😞

1 ❤️

878139
2022-06-07 04:40:37 +0430 +0430

از امشب روزی یه لیوان میشکنم 😍😉🤭

0 ❤️

878154
2022-06-07 05:51:31 +0430 +0430

شربت😐 و خوب اومدی 😂 😂 😂

0 ❤️

893701
2022-09-05 02:19:14 +0430 +0430

مہشید کیرمو راست کردے ۔و اینکہ این جور زندگے ھا مثل ساناز وبابک زیاد ھستش یک نمونہ زندگے خودم ریدم وسط این جور زندگے ھا

0 ❤️

893704
2022-09-05 02:25:43 +0430 +0430

تا یکے داستان یا خاطرہ خوب میفرستہ بعضے ھا میان و ایراد ھاے بنے اسرائیلی مےگیرن ول کن بابا دست طلا مہشید خانوم

0 ❤️