نفرت، عشق، زندگی (۱)

1402/01/18

عرض سلام دارم خدمت خواننده گان عزیز
ارش هستم 47سالمه داستانم‌نود درصدش واقعیته و احتمالا ادامه دار چون از سال 84تا سال 96 ادامه داشته
روزگار به نوعی گذشت که بد اوردم نتنها صفر شدم بلکه کلی هم قسط و وام و اجاره خونه حداقل باید ماهی شش تومن در میوردم خیلی سخت بود
از طریق دوستان وارد شرکتی شدم که دستگاهای مخصوصی تولید میکرد نمیخوام اسمشو بگم چون تابلو میشه از این شرکتها شاید دو یا سه تا تو ایران بود قضیه اینجوری بود که یه دستگاه خاصی تولید خودمونو میفروختیم میرفتیم نصب و راه اندازیش و یه گارانتی داشت من چون مهندسی مکانیک سازه بودم خودمم کار کرده بودم و بقولی اچار بدست بودم و گواهینامه داشتم و متاهل بودم شدم همراه خانومی که دختر صاحب شرکت و عملا همه کاره شرکت بود
این خانوم که اسمشو میزاریم الهام اینقدر بد اخلاق و عصبانی بود که بچه ها بهش میگفتن عزرائیل ولی چون من حقوقم بین هفت تا هشت تومن با حقوق و ماموریت میشد مجبور بودم تحملش میکردم که خداییشم خیلی سخت بود همکارام میگفتن شغل تو از کار تو معدن سختتره بشر مثل ادم نمیتونست حرف بزنه همیشه خدا دعوا داشت
گذشت دوسالی بود کارمون با هم بود دیگه عادت داشتم به متلکا و دعوا کردناش بد دهنیاش و چاره هم نداشتم و چون خانوم بشدت از هواپیما و تنهایی میترسید من هم اوستا بودم هم بنا بودم هم راننده بودم هم بادیگارد بودم
بگذریم سال 86 بود دقیق یادمه 20 اردیبهشت بود زنجان بودیم منم اعصابم سر یه موضوعی داغون بود رفته بودیم یه کارخونه ای که دستگاه هی خراب میشد و کلافه کرده بود رفتیم به من دستوری گفت ارش ببین این دستگاه چشه علت خرابی و میزان خسارتو بنویس بهم بده ناراحت نگاش کردم و نشنیده گرفتم یبار دیگه گفت نکردم اینبار با داد گفت بهش گفتم تا مثل ادم نگی نمیکنم خلاصه سر همین یه دلخوری پیش اومد منم کارمو کردم و برگشتنی گفت باید بریم اصفهان گفتم پس از همینجا میندازم قم اصفهان دیگه تهرانم نبینیم و قبول کرد خودمم خوابم میاد اعصابمم خورده اینم که از بودنش فقط مصیبتش هست نه سیگار میکشم نه اهنگ میزاره نه کولر ،یادم رفت از مشخصاتش بگم اون موقه 42سالش بود از این چادر عربیا مینداخت هیشکی خندشو ندیده بود اندامشم اصلا معلوم نبود ولی قدش شاید 170 بود بگزریم خواب بود منم داشتم راننده گی میکردم ماشین هم سمند سریر بود یهو یه کامیون از یکی سبقت گرفت نزدیک بود زیرمون بگیره رفتم تو خاکی و با چه مسیبتی ماشینو کنترل کردم اوردم تو جاده کلی ریدم اینم بیدار شد شروع کرد داد زدن فش دادن هی میگفتم خانوم اینجوری شد قبول نمیکرد داد میزد ادم نیستی میخوای بکشیمون وفلان اعصابم خورد بهم ماشینو نگر داشتم یه چاقو میوه بود گرفتم دستم رفتم صندلی عقب یقشو گرفتم چاقورو گذاشتم زیر گلوش گفتم یک کلمه دیگه حرف بزن سرتو ببرم داد میزدم اونم ترسیده بود ولی از رو نمیرفت گفتم بندازمت زمین تا صبح راننده کامیونا بکننت داد میزدم بلاخره اومدم نشستم اونم حرف نمیزد راه افتادم فوری یه سیگار روشن کردم اول شاکی گفت سیگارتو خاموش کن یه چپ نگاه کردم ساکت شد یکم رفتم جلوتر گفت وحشی گلومو زخم کردی داد زدم خفن نشی اینسری میندازمت پایین خیلی ترسیده بود ولی از رو نمیرفت زیر لب هی میگفت وحشی منم خندم گرفته بود از کارم ولی به روم نمیاوردم بهش گفتم دوروزم تحمل کن رسیدیم تهران ماشینتونم تحویل میدم تسویه میکنم ریختتم نمیبینم دیگه اونم زیر بلی یواش هی میگفت وحشی عوضی
خلاصه رسیدیم اصفهان رفتیم هتل همه هم میشناختنش و همه هم حساب میبردن ازش خیلی تخس بود کارامونو کردیم شد عصر گفتم من هم خستم هم خابم میاد بخوابیم صبح راه بیفتیم تهران قبول کرد تعجب کردم که پیشنهاد یکی دیگه رو قبول کرد خوابدم عصر بیدار شدم رفتم در اتاقشو زده جواب داد گفتم الهام من میرم بیرون میای درو باز کرد گفت خانوم سعیدی گفتم الهام میای گفت خانوم سعیدی بگو پیش خودم گفتم من که رفتنیم حداقل عقدمو خالی کنم داد زدم هر خری هستی میای و چون میدونستم بشدت از تنهایی میترسه و میاد گفت نریم گفتم من میرم گفت وایسا اماده شم گفتم تا سیگارم تموم شه منتظرم گفت گه میخوری منم گفتم اینجوری شد نصفشو زمین میکشم بقیشم موقعی که در حال حرکتم میکشم فحش داد رفت تازه دم ماشین رسبدم اومد رفتیم کنار زاینده رود عصر بود هوا داشت تاریک میشد نشسته بود لب اب منم ده متر عقب ترش لم دادم به ماشین سیگار میکشم دیدم شونه هاش میلرزه فهمیدم گریه میکنه دلم سوخت واسش یکم بعد رفتم بهش گفتم الهام پاشو بریم باز گفت خانوم سعیدی گفتم بازم شروع نکن فردا تمومه بهم یجوری خواهشی البته با غرور گفت میشه بشینی پیشم؟؟
ادامشو سری بعدی مینویسم به زودی

نوشته: ارش

ادامه...


👍 10
👎 5
12801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

922210
2023-04-07 00:33:38 +0330 +0330

عجب 👌 👌 👌

0 ❤️

922271
2023-04-07 04:58:20 +0330 +0330

خوب بود

0 ❤️

922273
2023-04-07 05:10:11 +0330 +0330

ادامه بده باحاله بنظرم

0 ❤️

922307
2023-04-07 09:59:18 +0330 +0330

عزیز داستانت فقط یه نکته!!! تو نوشتار فارسی ، خواننده گان غلطه، خوانندگان باید بنویسی همچنین ،راننده گی غلطه، رانندگی درسته مهندس جان

0 ❤️

922423
2023-04-08 01:54:24 +0330 +0330

بد نبود خوب بود
از اون داستانایی ک آدمو تو خماری نگه میداره

0 ❤️

922485
2023-04-08 13:15:18 +0330 +0330

کیر تو داستان تعریف کردنت
حالا میخواد سه قسمت عاشقونه بنویسه

0 ❤️