هر بار بهتر از قبل

1401/10/29

داشتم با چنان ولعی کوسشو می‌خوردم که انگار یه گرسنه قحطی زده به جان یه سفره رنگی بندازی…
حالت ۶۹داشتیم و شهره هم داشت وا ولع کیرمو تمام قد میخورد، لذتی که از خوردن کیرم توسط شهره می‌بردم بیشتر از کردن کوشس بود.
کوشش آب انداخته بود و منم تمام عیار خودمو زده بودم به کس لیسی و داشتم ازاین پوزیشن لذتمو می‌بردم.
شهره بالا بود و من پایین و هر از چند گاهی کوسشو رو صورتم فشار میداد و معلوم بود اون هم داره لذتشو میبره.
یه لحظه شهره پوزیشن رو عوض کرد و بلند شد رو بروی من رو شکمم نشست و با دستش اون پشت کیرمو می‌مالید و خم شد که لبهامو ببوسه، منم محکم سرشو گرفتم و حسابی لبهای هم رو میخوردیم.
شهوت از چشمهاش لبریز شده بود و مست و حشری بود.
وقتی صورتشو ازم دور کرد کوسشو آورد رو صورتم که بخورمش، با ناله و آه… می‌گفت بخورش عزیزم زود باش.
چنان وزنشو انداخته بود رو کوسش و صورتم که کم مونده بود خفه بشم… چند لحظه گذشت و حالت داگی به خودش گرفت و منم حمله رو به کوس تپل و ترو تمیز و نرمش شروع کردم.
سر کیرمو که گذاشتم در کوس خیسش که فشار بدم دیدم انگار یکم تنگه و شهره دردش میاد و یکم کیرمو با خیسی کوشش بازی دادم که شهره گفت بیشعور بکن دیگه، من یه لحظه بهم بر خورد چون خیر سرم میخواستم هواشو داشته باشم که درد نکشه…
کیرمو فشار دادم و اولش تنگ بود و شهره داشت ناله میکرد و می‌گفت آییییی مامان جر خوردم، ادامه بده…آخ
منم اصلا برام مهم نبود چی میگه … فشار دادم انگار یه دفعه کوشش کیرمو قورت داد… کوسش تنگ بود و تمام دور کیرمو گرفته بود و منم بلا فاصله تلمبه زدن رو شروع کردم.
آخ و اوخ و ناله دوتامون بلند شده بود و هردومون تشنه سکس بودیم…
وقتی تلمبه میزدم کون شهره موج بر می‌داشت و شالاپ شولوپ صداش داشت دیوانه م میکرد…
من حدود پنج شش ماه بود از همسرم طلاق گرفته بودم و بعد کلی دردسرهای طلاق که باعث شده بود ماشین و خونه ام رو از دست بدم و کلی ناراحتی روحی پشت بندش…
الآنم که با این خانم خوشگله بکن بکن راه انداختیم توسط دوست دختر یکی از دوستان صمیمی آشنا شدم و بعد یک ماه صحبت و تلفن و زدن مخ همدیگه، داریم اولین سکسمون رو تو یکی از ویلاهای لب ساحل اطراف شهرمون انجام میدیم.
شهره هم وضعیتش مشابه من بود و چند ماه بعد عقد از شوهرش طلاق گرفته بود… خلاصه کاری با این حواشی ندارم مهم همین لحظه بود که داشتیم از وجود هم لذت می‌بردم… بریم بقیه ماجرا.
صدای شالاپ شولوپ بکن بکن و آه و ناله شهره که بین ناله های می‌گفت ادامه بده و از این حرفها.
کیرمو در آوردم و گفتم به پهلو دراز بکش و پاتو بده بالا…
وقتی این پوزیشن رو گرفت کون و کوس توپولش باز شد و من اشتیاقم واسه گاییدنش زیادتر شد و باز مثل کوس ندیده ها کیرمو با فشار کمرم دادم تو کوس تنگش… البته الان یکم روان شده بود، شهره یدستشو تکیه داده بود رو زمین و با دست دیگر سینه خوشگلشو می‌مالید و داشت رفتن کیرم تو کوسش رو نگاه میکرد من اون پایی که داده بود بالا رو گرفتم و شروع به تلمبه زدن کردم.
نرمی کون و کوس و شکمشو بین پاهام حس میکردم و این حس داشت دیوانه میکرد و هردومون تو اوج لذت بودیم، هر از چند گاهی شهره هم سعی میکرد با تکون دادن کمرش اون هم تلمبه بزنه.
خیلی دوست داشتم آبم بیاد اما اثر اون قرصی که مسعود قبل از دیدن شهره بهم داده بود خیلی بالا بود، شوخی شوخی یه قرص بهم داد و گفت امشب کارت سنگینه و با آمادگی باید بری.
قضیه من و شهره رو مسعود و دوست دخترش جور کرده بودن، و از چند و چون ماجرا اطلاع داشتن…
داشتم در همین وضعیت اوج لذت رو می‌بردم که صدای شهره بلند تر شد و نفس نفس زدن همش میگفتم بکن بکن … و آرام شدو داشت سینه هاشو می‌مالید و من بدون اینکه کیرمو از کوسش در بیارم چرخوندمش که راحت به پست دراز بکشه رفتم روش و در حالی که آروم تلمبه میزدم لبهاشو بوسیدم و. به کارم ادامه دادم.
شهره باز می‌گفت ادامه بده…
چند دقیقه ای به همین شکل گذشت و دوباره شهره همون پوزیشن قبلی رو گرفت و گفت بازم ادامه بده… از این پوزیشن خیلی خوشش اومده بود.
با این حرف باز حس خوبی بهم دست داد و داشت آبم میومد که شهره نزاشت کیرمو در بیارم وگفت همشو بریز تو منم با شدت بیشتر داشتم کیرمو فشار میدادم که هردومون با هم ارضا شدیم محکم همدیگه رو بغل کردیم و بدنم داشت تحلیل می‌رفت…
خوابم برد.
صبح شده بود نور ملایمی به پرده پنجره می‌تابید…
هنوز به خودم نیومده بودم که حس کردم یکی داره با کیرم ور می‌ره.
خواب از سرم پرید و دیدم شهره جون داره با کیرم بازی میکنه، شهره یه لباس کوتاه حریر پوشیده بود همه چیز میزاش نمایان بود، کیر منم صبح بیدار باششو زده بود و شهره که در حال آماده کردن صبحانه بود یه لحظه میاد اتاق که منو بیدار کنه این صحنه رو دیده بود و دوباره افتاد به جان من…
منم اینبار سرپا از پشت حسابی کوسشو صفا دادم و بعدش یه دوش سریع و صبحانه…
الان بیشتر از یک ساله با هم دوستیم و هرجا امکانش باشه بساط بکن بکنمون برقرار میشه و هربار بهتر از قبل لذت میده… حالا معلوم نیست شاید باهم ازدواج هم کردیم…
اسامی رو عوض کردم. این قضیه برام جالب بود نوشتم. حالا یه عده بی جنبه دلشون خواست فحش بدن.

نوشته: بینام…


👍 19
👎 5
41701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

911323
2023-01-19 02:15:37 +0330 +0330

نکته اخلاقی
اندازه میبتون مهریه کنید که خونه و ماشینتون از دست نره

1 ❤️

911340
2023-01-19 05:10:30 +0330 +0330

مرد مومن مگه کلت را کردی تو هندونه که اینجور آبکی تعریف میکنی.اه حالمون را بهم زدی

1 ❤️

911403
2023-01-19 16:51:06 +0330 +0330

قلم زیبایی داشتی
ممنون

0 ❤️

911424
2023-01-19 22:58:12 +0330 +0330

بعضیا داستان نوشتنشون انگار از روی تکلیفه
مثل نماز مسلمونا
که نه میدونن واسه چی دارن میخونن
نه میدونن چی دارن میخونن

1 ❤️

911477
2023-01-20 03:14:02 +0330 +0330

چه دوست بامرامی داری🤣🤣🤣

0 ❤️

911591
2023-01-21 01:44:49 +0330 +0330

کوس کش اسامی چرا عوض کردی جلقو

0 ❤️