این قسمت: خواهر هیوا
در قسمت قبل نوشتم که هیوا ، فانتزی های متنوعی داشت . این زن واقعا حشری بود. و در سکس ، سیرمونی نداشت .
انواع فانتزی ها را باهم اجرا کردیم .
از سکس تو ماشین ، تا سکس در حمام، از سکس در بالکن خانه تا سکس در اتاق خواب خودشون،
اما یه روز واقعا غافلگیرم کرد .
در حالیکه سر سفره شام ،در خونه هیوا بودیم ،
هیوا بهم پيام داد و نوشت :
برای فانتزی جدیدی خودت را آماده کن ، فردا صبح انجامش میدیم.
هرچه نوشتم فانتزی جدیدت چیه ؟ چیزی ننوشت . فقط نوشت ، خوب خودت را تقویت کن ، قرص هم بخور که قراره از کمرت خوب کار بکشم.
دیگه چیزی ننوشت .
فقط بعد شام، به همه اعلام کرد ،که فردا صبح ،تا ظهر کلاس خیاطی داره ، و مریم زن من باید زحمت ناهار را بکشد .
فردا صبح ، بعد صبحانه، هیوا آماده شد و به بهانه کلاس خیاطی ، همراه شوهرش از خانه زد بیرون .
من هم به خانمم وبچه ها گفتم که ماشینم به کم کار تعمیراتی داره ، و زدم بیرون.
هیوا حدود ۲۰ دقیقه بعد از رفتن ، پيام داد که بیا سمت لوکیشنی که برات فرستادم.
من هم رفتم و دم درب خیاطی ، هیوا منتظرم بود .
سوار شد ،
گفتم خانم خوشکل کجا تشریف می برند؟؟؟
محکم ضزیه ای به بازوم زد و گفت مرض!!!. ببین بخاطر تو چه کارهایی میکنم ؟ !!!
من هم نیشگونی از ران های زیبا و تپلش که تو ساپورت تنگ ومشکی اش خودنمایی میکرد، گرفتم و گفتم وظیفته خانمم !!!
یه لب ازم گرفت و گفت حرکت کن .
رفتیم و درب خانه ای توقف کرد ، و گفت پیاده شو .
من هم اطاعت امر کردم .
هیوا زنگ درب خانه را زد و لحظاتی بعد درب باز شد .
وارد ساختمان ویلایی بزرگی شدیم .
هرچه گفتم هیوا اینجا خانه کی هست ؟ چیزی نگفت .
تا اینکه در چارچوب درب ، یه پری زیبا و دوس داشتنی را دیدم.
خدای من . این ، " نرمین " خواهر هیوا بود .
شوکه شدم . قلبم رو هزار بود .
سلام کرد و دستش را جلو آورد . محکم دستم را فشار داد . و من هم کم نیاوردم و گفتم عزیزم و بغلش کردم . لب و لپش را بوسیدم. .خوب نگاهش کردم و دوباره بغلش کردم .
گفتم " نرمین " چقدر خوشکل و ناز و بزرگ شدی .!!!
گفت لطف دارین آقای بی وفا ،،،،،
رفتیم تو خونه و هیوا سریع لباس هاش را درآورد.
سمت من آمد و ضمن بغل کردنم . دگمه های پیراهنم را باز کرد و لباس هام را تک تک درآورد . گفت . نرمین خواهر نازم ، بیا این هم محسن جان ، عزیز دلت ، خاطرخواه جوانی ات. برات آوردمش.
نرمین شربت آورد و خوش آمد مجدد گفت .
رو مبل سه نفره ، من وسط نشسته بودم وهیوا و نرمین دو طرفم .
هیوا فقط شورت پاش بود . به نرمین اشاره کرد که لخت شود . ولی نرمین خجالت میکشید و مقاومت میکرد.
خودش بلند شد و لباس هاش را در آورد . حالا دوتا خواهر و من فقط شورت پامان بود . هیوا رو ران من نشست . دست نرمین را گرفت و رو پای دیگرم نشاند.
حالا به نوبت ، لب هام را میخوردن و من هم سینه هاشون را مالش میدادم و به نوبت ازشون لب میگرفتم.
نرمین گفت ، نامرد ، چرا اونسال منو انتخاب نکردی ، هنوز در حسرت اون سال میسوزم. خیلی دوستت داشتم و دارم.
گفتم نرمین جان ، سعادت نداشتم که صاحب این جمال زیبا بشم . من ضرر کردم نه تو …
گفت من دلمو باختم و ۲۰ ساله در حسرت تو میسوزم . گفتم چرا بهم نگفتی ؟؟؟؟
گفت به هیوا گفتم …
هیوا را کنار زدم
نرمین را بغل کردم و بردم سمت اتاق خواب . روش دراز کشیدم و لبهاش را به لب گرفتم. با سینه هاش بازی کردم و دست رو کوسش گذاشتم .
هیوا چارچوب درب بود و نگاه میکرد . کفتم ، امروز من دربست در اختیار نرمین هستم . ، حسرت نخور . بشین و نگاه کن .
وسط پاهای نرمین نشستم. کوسش را زبان کشیدم. مث مار بخودش می پیچید و فریاد میزد. میگفت محسن تو راخدا دارم آتش میگیرم . نکن . نخوررررررر.
من بی توجه، به ناله های نرمین ، کوسش را میخوردم. دستش به کیرم رساند .یه دفعه شوکه شد .و بلند شد . و نگاهش کرد . گفت واااای ، اینقدر بزرگه!!! این چطور تو کوس من جا بشه ؟؟؟؟
خوب با دستاش باهاش بازی کرد . نرمین خیلی ظریف و ناز بود . و قطعا زیر کیر من جر میخورد.
گفت محسن جان ، خواهشا مراعات کن . بخدا پاره میشم.
حسابی باهاش حال کردم . تمام بدنش را لیس زدم .
گفت محسن توراخدا زود باش.
کوسش حسابی آب انداخته بود .سر کیرم را تو دهانش گذاشتم . خوب خیسش کرد . هر دو پاش را تو شکمش جمع کردم و آرام سر کیرم را وارد کوسش کردم . واقعا تنگ بود . و داخل نمی رفت. . شورتش را تو دهانش گذاشتم و گفتم اینو گاز بگیر . چون خیلی ناز و ظریف بود ، مراعات کردم و کیرم را سانت به سانت و آرام فشار میدادم. صدای ناله اش در شورتش خفه میشد ولی واقعا درد میکشید. در حالیکه چشاش کامل ، از حدقه بیرون زده بود ، تا آخر در کوسش فرو بردم . ناخن هاش ، رانم را خراشیده بودند.
کیرم را ته کوسش با فشار نگه داشتم. و روش دراز کشیدم. قربان صدقه اش رفتم و در گوشش حرف های عاشقانه زدم
گوشش را میخوردم .
گفت محسن جر خوردم . بخدا احساس میکنم از وسط پاهام نصف شدم.
یه لحظه دیدم هیوا با خایه هام بازی میکند. نگاهش کردم . در حالیکه کوس خواهرش کامل توسط کیرم پر شده بود . اونهم یا بیضه ها بازی میکرد. و کم کم کیرم را از کوس نرمین بیرون میکشید و دوباره فشارش میداد. . با دستش هم اطراف کوس نرمین را نوازش میکرد.
شروع به تلمبه زدن کردم . با هر تلمبه ، نرمین عاااااااااای عااااااای بلندی سر می داد .
یه چشمام نگاه میکرد ، و لبخندش دیوانه ام میکرد. هر از گاهی محکم سرم را رو سینه اش میگذاشت و میکفت عااااای محسن چه خوبه که دارمت الان.!!!
در حالیکه زبانم را کامل در دهانش گذاشته بود و می مکید، و تند تند تلمبه میزدم ، محکم بخودش فشارم داد و ارضا شد. من هم دو دقیقه بعدش ارضا شدم و تمام آبم تو کوسش خالی کردم .
حدود ده دقیقه بی حرکت روش بودم و اون هم منو محکم بغلش گرفته بود .
عجب سکسی بود .
واقعا بهم چسبید…
نوشته: محسن ،
کیر همه کردای سایت یکجا تو کونت بی ناموس دست بردار دیگه
دستت از تو شرتت دربیار ننویس دیگه وقت خودت و وقت ماهم نگیر اگ دوست داشتی کون هم بدی بچه ها هستن
تو شهری که مردم یه هتل رو بخاطر اینکه فکر کردن صاحب هتل که از قضا اونم کرد بوده به یه دختر مهابادی تجاوز کرده در حضور یگان ویژه هتل رو آتیش زدن بعد تویی که جرات نداری بگی از کدوم شهری اونقدر مرد بودی و جرأت داشتی که توی اون شهر و در حضور شوهرش یه زن کرد رو بکنی؟
آره منم کارم ارتودنسی و پر کردن دندون کروکودیل و شیر و پلنگه!!!
معلومه خیلی بهت فشار آورده هیوا خان
هیوا اسم مرده احتمالا خرطوم فیل رو تو ماتحتت کرده
ما رو اسگل کردی کونی دو قرونی
کیر شترای عربستان و خرهای افغانستان کونت با این چرندیات معلومه از کون دردت نوشتی
تو فاصله 20 متری کردی تو کونش و اونم داشت با شوهرش حرف میزد🤣🤣🤣
🤣🤣🤣🤣🤣😝😝😝😳😳😳😳😳
داداش جان مادرت دست بردار از این اراجیف
معلوم نی این کردا چطور خودت و ناموستو گاییدن که پس بردار نیستی