وب زده

1397/10/29

-سلام
-اصل؟

  • سلام
  • امیر 26 دوطرفه
  • یو؟
    -کامران 40 ته
    -از کجایی؟
    +حضوری نیستم
    +دوطرفه هستی؟
    +شیوی؟
    -اره
    -اره
  • پایه هستی وب بدیمو برقصیم؟
  • دوربینتو ثابت کن همه لباساتم در بیار
    +اماده شدی بگو بزنگم
    -اکی

زنگ زدم ، اون لباساشو در نیاورده بود قطع کردم.

+لباستو در بیار، همشو ، دوربینتم ثابت کن ، وایستا مثله من، باهم برقصیم
-من نمیتونم کسی خونه ست
+خو چرا اومدی اصلا؟
-اکی صبر کن

زنگ زد ، وبو باز کردم لخت بود ، مثل همیشه یه اهنگ گذاشتمو شروع کردم به رقصیدن اون بیشتر براش عجیب بود انگار اینجوریشو ندیده بود ، چرخیدمو کونمو بهش نشون دادم ، رقص کون میکردم ، اون سعی داشت همراهی کنه اما انگار از بدن پشمالوش و شکمش خجالت میکشید مثله این بود که لخت خوابیده جلو ماشین چمن زن فقط کیرو کونش شیو بود ازش خواستم اونم با من برقصه یکم تکون داد به خودش ، کیره شلو ولش که اینورو اونور میرفتو گرفت با دستش من دوباره چرخیدمو رومو کردم بهش پشت کرد بهمو کونشو نشون داد یه کون سفید کجوکوله ، انگار زیاد نشسته بود ، زاویه داشت ، دوباره برگشت جلو من میرقصیدمو اونم منو میدید و تکرار میکرد ، جوری که رو به جلو بودم اونم رو به جلو بود من وب کون میدادم اونم وب کون میداد ، خخخ ، انگار یه ذره از خودش بی خود شده بود داشتم وب کون میدادم که برگشتو محو تماشای کونم شده بود با کیری که تو دستش بود ور میرفت ، برگشتم رو به جلو، حس کردم یکی داره از پشت بهش نزدیک میشه ، من خشکم زده بود اما چیزی نگفتم،
یه دفعه صدای جیغ شنیدم !
داری چه غلطی میکنی کامران؟؟ها؟؟ اینا چیه ؟؟ اینکارا چیه؟؟
کامران که فکر کنم هنگ کرده بود فقط جلوش وایستاده بود که زنه سمت گوشی نیاد

زنش همش به سرو صورت کامران میزدو بهش میگفت برو کنار!! اما کامران مثل یه تیکه چوب جلوش وایستاده بودو نمیزاشت به گوشی نزدیک بشه، همش میگفت تورو خدا ارم باش؛
صدای لرزون زنشو میشنیدم که تبدیل شده بود به هق هقو ناله، تا این که ساکت شد ، کامران بهت زده به زنش نگاه میکرد انگار یه گوشه نشسته بود سمت راست کادر، توی کادر نبود ولی از نگاه کامران مشخص بود ، که یه دفعه صدای در اومد بعدشم کامران همونجا وسط کادر نشست پشت به من ،سرشو انداخته بود پایین انگار یادش رفته بود من هنوز هستم دارم نگاه میکنم چند بار خواستم صفحه رو ببندم ولی حس کنجکاویم اجازه نمیداد ، دیگه میخواستم ببندم صفحه رو که صدای در اومد
زنش بود با یه چاقو تو دستش ، چاقو رو میدیم گوشه سمت راست ، فریاد میزد ، جیغ ، کامران بلند شدو دعوتش میکرد اروم باش! بشین مهسا! چاقو رو بده من! ولی مهسا گریه میکردو فریاد میزد ،کامران رفت سمتش که چاقو رو بگیره ولی همونجا گوشه راست تصویر افتاد و منم صفحه وبو بستم

یه دوطرفه بیاد باهم وب بدیمو برقصیم اسکایپ. امیر 26 دوطرفه
برا من فقط یه سر گرمی بود یه سرگرمی که الان چند روزه کابوسم شده

این داستان تخیلی هست ولی میتونه واقعی هم بشه !!
نویسنده : عکسی از طلا

نوشته: عکسی از طلا


👍 0
👎 9
12429 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

742500
2019-01-19 21:27:01 +0330 +0330

وات د فاز؟

0 ❤️

742516
2019-01-19 21:42:54 +0330 +0330

افشای راز یک کونی بعد از چهل سال

2 ❤️

742571
2019-01-20 04:22:00 +0330 +0330

طوري روون بود كه آدم تا ته بخونه!
قسمت چاقوش هم با بقيه موافقم

0 ❤️