دوستدار تو تغییرت نمیده تو رو زندگی میکنه (۱)

1402/04/10

باز یکی از روزهای دیگه سال فرصت شد و قرار بود بعد از ناهار رو برم خونه پریسا ،
از اونجایی که حدس میزدم نمیتونم از دستش فرار کنم غذای روحم که یک بطری عرق بود رو با مزه همراهم بردم ، وارد واحدش که شدم و در حالی که در رو می‌بست قبل از اینکه وسایل رو زمین بذارم به بغلم کشید و دو بوسه سهم من شد و کلی بوس و بغل بو کشیدن سهم پریسا ، پریسا موهای تقریباً کوتاه مشکیش رو بسته بود و به خاطر روحیه داداشش که میدونست روی روحیات خواهرش حساسه آرایش غلیظی کرده بود ، داشتم آنالیزش میکردم و حسرت جوانی بر باد رفتش رو میخوردم ، پریسایی که من از دوران مجردی می شناختم دختری بود که از شام شبش میزد تا خوشگل و خوشتیپ باشه ولی حالا با سی و هفت سال سن خانمی شده بود که فقط به خاطر هومن پسر پونزده سالش این خونه و زندگی رو تحمل میکرد ، پریسا قبل از اینکه زیبایی مد بشه خدا زیبا آفریدش و حسرت داشتن زیباییش با وجود عملهای گوناگون به دل خیلی‌ها از دخترای فامیل مونده بود ، طبق معمول منو برای شام نگه داشت و معلوم بود برای فردا نگه داشتن هم برنامه ریخته بود و کلی کار برام تراشیده بود، شب فرا رسید و بساط عیش و نوش رو میچیدم که پریسا از آخرین باری که باهام مشروب خورده بود خاطره تگری زدن داشت و نمی‌خواست باهام همراه شه که بهش اطمینان دادم که هواشو دارم که زیاده روی نکنه و شروع به خوردن کردیم ،
روی کاناپه نشسته بود و من فقط یه شلوارک تنم بود و پریسا یه شلوار بک خاکستری با نقش و نگار ریز و یه تاپ کوتاه نارنجی کمرنگ که سوتین مشکیش رو میشد از زیرش تشخیص داد ،
پریسا پیک چهارم رو به سلامتی من و من به سلامتی اون بالا بردم که نرسیده به لباش پیکش رو برگردوند و گفت به سلامتی خودمون و پیکش رو توی پیکم زد و نوشیدش ، با تجربه تلخی که از مشروب خوردنش داشتم پیشنهاد دادم که کنار بره ولی پیک پنجم رو هم ازم طلب کرد و منم باهاش کنار کشیدم ، روی کاناپه لم داد و پاهاش رو روی هم انداخت ولمبر و رونش رو به سمتم داد و منم تقریباً همین کار رو کردم ، چشمم به زیبایی پنهانش که افتاد از سر مستی شروع به نصیحت کردن کردم و دلسوزانه گفتم پریسا تا کی میخوای خودتو اینجوری تباه کنی بهتر نیست یه کم هم به فکر خودت باشی ؟ پریسا که قبلاً این صحبت ها رو از زبون همه خانواده شنیده بود گفت پس هومن رو چکارش کنم ؟ گفتم پریسا هومن دیگه پونزده سالشه و میتونه انتخاب کنه ، پریسا با غم و ترسی که در دل داشت گفت ولی اگه باباش رو انتخاب بکنه چی؟ گفتم پریسا هومن چه تو پیشش باشی چه نباشی دیگه میتونه گلیمشو از آب بکشه ،
پریسا که باز به خط قرمزش رسیده بود حرف رو عوض کرد و گفت سینا خودت چرا زن نمیگیری ؟دیگه از سن ازدواجت گذشته ، با اینکه میدونستم داره بحث رو عوض میکنه گفتم زن بگیرم که مثل داداشای دیگت تو رو از یاد ببرم ؟ پریسا پلک سنگینی از عالم مستی زد و گفت تو مثل اونا نیستی، به کنایه گفتم آره چون هنوز مجردم ، چیزی نگذشت که دوباره گفت خب ولی تا کی؟ گفتم تا وقتی که خوشحالی تو رو ببینم، پریسا بعد از اینکه طفره رفت فهمید که من بیخیالش نمیشم و باز غم همیشگیش سراغش اومد و در اون حالت از اندوه با صدایی آکنده از بغض گفت سینا چه بخوام چه نخوام زندگی من همینه دیگه هی مشکلاتم رو به یادم نیار ، بزار این ساعت هایی که کنارتم غمام رو فراموش کنم ، من که با دیدن ناراحتیش پشیمون بودم از نصیحت کردنش دنبال جمله ای برای عذرخواهی بودم که پریسا گفت میگن کسی که دوستت داشته باشه تغییرت نمیده تو رو زندگی میکنه ، جملش به قدری سنگین بود که برای مفهومش اونم در حالتی که مست بودم نیم دقیقه ای طول کشید و این در حالی بود که چشمام داشت پریسا رو میدید که به وسط پذیرایی می‌رفت و سرش رو روی بالشت گذاشت و روی شکم دراز کشید و یک زانوش رو پشت به من خم کرد و من هنوز در حال فکر کردن به جملش بودم و وقتی برداشتم از جملش رو کرده بودم که فهمیدم باید با پریسا خوش بگذرونم تا اینکه بخوام براش تصمیمی بگیرم ، برای منت کشی بالای سرش قرار گرفتم و زانو زدم و صورتش رو بوسیدم و با چاپلوسی گفتم باهام قهری؟ فوری جوابم رو با «« نه قلبم »»داد و برای ادامه صحبتم در همون حالت دراز کشیدم و مخالف اون سرامون رو کنار هم گذاشتم انگار که یک خط راست رو کشیده باشیم صورتم رو روبروی صورتش قرار دادم و با فاصله ده سانتیمتری توی صورتش نگاه کردم و گفتم پریسا ؟پریسا نگام کن ، پریسا که چشماش حالتی خمار آلود داشت رو باز کرد و توی چشماش نگاه کردم و گفتم پریسا منو ببخش قصدم نصیحت نبود فقط میخواستم بدونی که هر اتفاقی بیوفته از ذهن داداشت بیرون نمیری ،
پریسا مرسی سینا رو گفت و دستش رو به سرم رسوند و با نوازش سرم چشمم رو بوسید ،
پریسا نگاه سنگینی توی چشمام کرد و سکوت کرده بود ، منم محو دیدن صورت زیباش بودم که پریسا گفت حرفی بزن ، خنده به صورتم نشست و پرسیدم چی بگم ؟
پریسا گفت هرچی ،فقط میخوام موقع حرف زدن بوی الکل از دهنت رو بفهمم ،
از پیشنهادش خندم گرفت و خودش هم لبخند به لبش نشست و من داشتم بوی الکل رو از دهنش استشمام میکردم و دماغم رو نزدیک دهنش بردم دستای دوتامون برای درک بهتر الکل پشت سر هم پوزیشن رو می‌ساخت که لبامون روی دماغ هم قرار گرفت ،
فهمیدم که پوزیشن داره سکسی میشه و برای اینکه هم دهنش باز شه و بوی خوش الکل به دماغم بخوره آروم پرسیدم پریسا خوبی ؟ پریسا چشماش برای ی لحظه بدون پلک زدن موند و گفت خیلی ، لبام برای نفس کشیدن از هم جدا مونده بود و لبهای بسته پریسا رو که دیدم گفتم پریسا ی چیزی بگو ؟ پریسا با فشار دستش پشت سرم نوک دماغم رو بوسید و گفت عاشقتم ، در جواب نوک دماغ خوشکلش رو بوسیدم و گفتم منم عاشقتم ،
حرفش رو در حد یک حرف برای خالی نبودن میدونستم و برای اینکه حرف زدنمون ادامه داشته باشه گفتم چقدر عاشقمی؟ دستهای نوازش پشت سر همدیگه آروم حرکت می‌کرد که دست پریسا به سمت صورتم اومد و انگار سوالی رو که دوست داشت شنیده بود و با نازی که به نگاهش داد گفت اونقدری که هیچ مرد دیگه ای رو دوست ندارم و انگار تنها مرد این جهان تویی ، وقتی که این جمله تموم شده بود بدون اینکه من دیدی به نقطه دقیق محل بوسیدنش داشته باشم چند نقطه از لبام از بوسه‌ش خیس شده بود ، قبل از اینکه هر فکری بکنم منم بوسه ای به لبش زدم و گفتم منم آبجی گلم رو از هر کسی بیشتر دوست دارم و با مکثی یک ثانیه ای خنده کنان گفتم البته امیدوارم فردا که بیدار شدیم این بوسه ها رو یادمون نباشه ، پریسا صورتش رو به سمت فرش گرفت و گفت همیشه فکر میکردم اگه ببوسمت دعوام میکنی ، دستم رو توی موهاش کشیدم و به سمت صورتش آوردم تا صورتش رو بچرخونم و گفتم چرا باید دعوات کنم ؟، با مروری به حرفش برق از سرم پرید و گفتم مگه چند وقته میخوای ببوسیم ؟
پریسا صورتش رو از زیر دستم بالا گرفت تا باهام چشم تو چشم نباشه و گفت هیچی ولش کن ، از زیر یقش چشمم به سفیدی ممه هاش افتاد که زیر فشار بازوهاش به هم فشار میاوردن و سوتین رو بالا داده بودن ، برای چند لحظه به رابطه با پریسا فکر کردم و اینکه چقدر دوستش دارم و با شروع احتمالی این رابطه چقدر می‌تونیم به نیازهای هم کمک کنیم ،
یعنی واقعاً ممکن بود پریسا همچنین رابطه ای رو بخواد؟ چونش که نزدیک ترین قسمت بدنش بود به لبهام رو بوسیدم و دست پیش گرفتم تا از پیشنهاد احتمالیش برنگرده و گفتم همیشه فکر میکنم که انگار خدا ما رو برای هم ساخته ، دست پریسا با حالتی احساسی میخواست که بیشتر سرمو به خودش فشار بده و لبام تا زیر چونش رسید و بعد از بوسیدنش پریسا با صدایی که هوشیار ولی احساساتی نشون میداد گفت پس چرا چیزی که میخوای رو از من نمیخوای ؟من که چیزی از تو دریغ نمیکنم ، سرم رو لای گردنش برده بودم و پریسا برای اینکه راحت تر به گردنش دسترسی داشته باشم سرش رو روبه سقف گرفت و به دنبالش طاق باز شد و من در پی بوسیدن گردنش به دنبالش رفتم و با چند بار بوسیدن گردنش گفتم از جوابت می‌ترسیدم ، منو پریسا عملاً وارد سکس شده بودیم و هیچ کدوم جرأت رویارویی چشمامون رو نداشتیم، برای اینکه به پریسا ثابت کنم که از رابطه هراسی ندارم باید باهاش چشم تو چشم میشدم که پریسا گفت همیشه خودمو برات آماده میکردم و هر بار تو ناامیدم میکردی، آرنجام رو کنار سرش ستون کردم و بالای سرش خیمه زدم و سرم رو از توی گردنش بالا آوردم و بدون اینکه چشماش رو ببینم لبام رو بالای لباش نگه داشتم گفتم دیگه ناامیدت نمیکنم و بوسه ای به لبای رژیش زدم و چند بار بوسه از هم گرفتم ،

نوشته: سینا


👍 55
👎 2
49601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

935684
2023-07-01 23:52:42 +0330 +0330

سبک نگارش داستانت رودوست داشتم ،منتظر بقیه اش هستم

7 ❤️

935701
2023-07-02 00:18:59 +0330 +0330

داداش کسی که عرق بخوره بوی عرق دهن کسی رو نمیفهمه اینو هممممه میدونن

0 ❤️

935747
2023-07-02 04:47:41 +0330 +0330

کسی ک عرق میخوره بوی دهن خودشم میفهمه چه برسه به بقیه در حقیقت بوی الکل تموم دماغشو پر میکنه چرت نگو

2 ❤️

935951
2023-07-03 16:31:06 +0330 +0330

یکمی زیاد پوزیشنارو توضیح دادی. گوز ملق میهش مغز آدم

0 ❤️

935961
2023-07-03 18:15:36 +0330 +0330

دقیقا حقه

0 ❤️

936223
2023-07-05 12:04:47 +0330 +0330

فقط خواست باکس وکون آبجیش کیر هیئت شهوانی رو علم کنه.کونی.همم عرق خور شدن.زاررررررررت🙃🙃🙃🙃🙃

0 ❤️

936436
2023-07-06 22:46:29 +0330 +0330

عالی بود سینا سریع قسمت دوم و‌بزار

0 ❤️

936745
2023-07-08 21:50:20 +0330 +0330

حس خوبیه ادامه بده، خودم به خواهر فکر نمی‌کنم و سلیقه من نیست ولی داستان خوبیه لذت‌بخش

0 ❤️

955983
2023-11-03 02:19:30 +0330 +0330

بیشعور ادامش

0 ❤️