ورود به بهشت

1403/02/20

این داستان با گرایش جنسی گی می باشد
لطفا اگر علاقه ندارید مطالعه نکنید
این اولین داستان من است و بر مبنای واقعیت نیست.
من اسمم هانی 22 سالمه و این داستان طولانی مربوط به اتفاق بین من و همسایه 26 سالمون به اسمون امیرحسین هست

نشسته بودم جلو در تو راهرو تمام لباسم خیس خیس بود و مثل موش آب کشیده شده بودم، باز این حافظه تخمیم داشت بگام میداد، چرا کلیدمو جا گذاشتم…
داشتم با کارت عابر بانک تلاش میکردم درو باز کنم که کارتم شکست و آخرین امیدم هم بگا سگ رفت، ساعت یازده شب در کدوم واحد رو بزنم آخه ؟
ناامید لم داده بودم رو کوله پشتیم و چشام داشت گرم خواب می شد، کل بدنم یخ بود و کمرم داشت درد میگرفت و باتری گوشیمم تموم شده بود.
دیدم آسانسور رو از پایین زدن بیاد بالا یکم خوشحال شدم که یه کارت میگیرم دوباره تلاش میکنم درو وا کنم، سری پاشدم دیدم آسانسور اومد بالا در وا شد یهو پسر همسایه رو دیدم گفت بسم الله گفتم سلام
گفت بچه تو چرا خیسی و من ماجرا رو براش گفتم و گفتم یه کارت بهم میدی اونم گفت اوکی رفت تو خونه و درو وا گذاشت …
متوجه شدم تنهاس و افکار پلید اومد سراغم همیشه بدنشو میدیدم که چقدر عضله ایه و از باشگاه میاد خوشتیپ و عطرش همیشه فوق العادس خلاصه تو این افکار بود که یه کارت مترو داد بهم
کارتو گرفتم و افتادم به جون در یهو دیدم داره با تعجب نگام میکنه برگشتم سمتش گفتم چیزی شده ؟!
با یه پوزخندی گفت دارم نگاه میکنم چیکار میکنی
گفتم آها و برگشتم به کارم ادامه دادم
مشغول باز کردن در بودم که با صدای بسته شدن در خونشون جا خوردم و فهمیدم رفت تو خونه و انگار پشتم خالی شد و احساس تنهایی میکردم.
تلاش تلاش تلاش و فاککک
دوباره شیکست
ناامید افتاد رو پله ها و لم داده بودم رو کوله و دیگه بیخیال شدم
یهو در خونشون باز شد و دیدم یه رکابی و شلوارک پوشیده و باز بدنش خودنمایی میکرد
من جا خوردم که تو اون وضعیت لم داده منو دید
امیرحسین : هانی جان
من : جانم آقا امیرحسین
امیرحسین : چرا به خانواده ات زنگ نمیزنی
من : آخه گوشیم شارژش تموم شده و اینکه بابام اینا تو راه شمال هستن پسر عموم فوت شد اونا رفتن و فک میکردن من کلید دارم
امیرحسین : خوب اینطوری نمیشه بیا تو
من : نه بابا زشته مزاحمتون نمیشم (با یه حالتی که مثلا مزاحم خانواده نمیشم)
امیرحسین : پاشو پاشو منم تنهام بیا تو تا سرما نخوردی
تو مغزم افکار پلیدم دوباره شارژ شد و گفتم ببخشید ولی دارم یخ میزنم مجبورم تعارفتون رو قبول کنم
یه لبخندی زد گفت بیا تو بیا تو
کفشمو در آوردم و رفتم داخل و با یه خونه بسیار خفن روبه رو شدم کنار شومینه وایسادم دیدم یه تاپ شلوارک آورد گفت برو بپوش اینا رو لباستم بنداز رو شوفاژ خشک شه منم ازش گرفتم رفتم داخل اتاقش البته اجازه گرفتم و لباسمو دراوردم و با تیشرتم بدنمو خشک کردم و تاپ شلوارک رو تنم کردم (یه ست سفید سکسی که بدن بلوری منم توش خودنمایی میکرد) یکم تو آینه خودمو نگاه کردم که دیدم جلو در اتاق لم داده رو چهارچوب در و گفت از لباسم خوشت اومده یا از خودت ؟
یه لبخندی زدم و گفتم خیلی لباستون خوشگله
گفت بیا برات شیر داغ کردم بخور
رفتم تو حال پذیرایی یه لیوان شیر گرم داد دستم و منم نشستم رو مبل و شروع کردم خوردن
اونم نشست کنارم یه پتو رو مبل بود و گفت بپیچ به خودت من انجام دادم و شروع کردم شیر خوردن
گفت فیلم میبینی یه لالا داری ؟
گفتم چه فیلمی ؟
گفت هرچی دوس داری بگو بزارم .
گفتم فرق نداره و اونم یه فیلم گذاشت ولش کرد کنارم کم کم داشتم میخوابیدم که دیدم یه بالش گذاشت رو کاناپه و زیر کاناپه رو باز کرد اندازه یه تخت دونفره شد و آروم سرمو گذاشت رو بالشت منم خودمو زده بودم خواب و بعد دو دقیقه یه بالشت دیگه کنارم گزاشت یه پتو اوردم خوابید کنارم.
یکم گذشت یهو آروم گفت هانی جان
منم آروم گفتم جانم
امیرحسین : چرا نمیخوابی ؟
من : نمیدونم خسته ام ولی خوابم نمیبره
امیرحسین: سردت نیست ؟
من : نه خیلی بهتر شدم
امیرحسین : تو بدنت کلا مو نداره یا موهاتو میزنی ؟
من : بدنم کم موعه کلا ، چطور ؟!
امیرحسین : پشم نداری سردت میشه دیگه 😅
یکم خندیدیم و دیدم دستشو گذاشت رو کمرم شروع کرد نوازش کردن
و احساس کردم از پشت بهم نزدیک شد
من که هیچکی نگفتم و فقط نفساش رو گردنم حس میکردم که چقدر داغ و سکسی با عطر تنش ترکیب شده
امیرحسین یهو چسبید بهم جوری که پاهاش رفت رو پاهام و دقیقا سفتی کیرش رو کمرم بود
منم خودمو در اختیارش گذاشتم
یادم اومد باید برم دستشویی یهو اومدم بلند شم خودشو کشید کنار من بلند شدم و اون فک کرد من نمیخوام
رفتم دستشویی خودمو آماده کردم و برگشتم رو کاناپه دیدم پشتش به منه و انگار نه انگار من اومدم.
خوابیدم کنارش و اون هیچ کاری نمی کرد و این موضوع منو اذیت میکرد، کرمم گرفت و خودمو یکم هول دادم بهش اونم فهمید بعد چند وانیه برگشت سمتم و فهمید بله من میخوام پاهاشو انداخت رو پاهام و خودشو چسبوند بهم لبشو به گردنم نزدیک کرد و یه نفس داغ کشید کنارم که قشنگ بدنم لرزید و منو کامل کشوند تو بغلش یکم فشار داد بهم خودشو دستشو از زیر شلوارک رد کرد داخل و شروع کرد مالیدن منم با نفس نفس زدن بهش فهموندم که دارم میمیرم دستشو درآورد گفت هانی ؟ گفتم هوم
گفت فک نمیکنی باید بری بین پام و کیرمو ساک بزنی این وقیح بودنش هم ترسناک بود هم جذاب من با خجالت رفتم پایین و آروم شلوارکشو کشیدم پایین دیدم پشماشو تازه زده و یکم موهای تیزش دراومد و کیر 17 سانتی خوش تراش سربالاش پرید بیرون کردمش تو دهنم اوممممممم
وارد بهشت شدم و با یه ناله مردونه گفت جااااان
تن تن براش لیس میزدم از زیر تخماش تا سر کلاهک انگار بستنی قیفی بهم دادن تن تن میخوردم انگار این آخرین چیزیه که بهم دادن برای زنده موندن، پنجه پاهاشو آورد بالا و شصت پاش با سوراخم ور میرفت دستشو گذاشت رو سرم و چنگ زد تو موهام و منو از بهشت درآورد و دیگه نذاشت بخورم ……
تو چشام نگاه کرد گفت پسر تو قطعا تو زندگی قبلیت دختر بودی و یه جنده ماهر بودی منم یه لبخند رضایت زدم و منو کشوند بالا
یکم تف زدم به سوراخم و اومد انگشت کنه گفت آماده اس، گفتم فک میکنی چرا رفتم دستشویی
خندید و با یه لحن سکسی گفت ای جنده
انگشتو کرد تو اومدم بگم اخ لبمو یه گاز ریز گرفت
و تن تن انگشتم کرد و بعدش دوتایی منو انداخت زیرش و چرخید روم سر کیرش رو تنظیم کرد رو سوراخم و یه تف انداخت روش سرش فشار داد تو یه داد زدم گفت ببین یا با درد گاییده کیشی یا لذت پس تحمل کن چون راه فرار نداری این سوراخ الان مال کیرمه ، یه چک زد رو لپ کونم گفت افتاد ؟؟؟ گفتم بله جوراب نایکی سفیدشو درآورد کرد تو دهنم گفت گاز بزن تا آروم شی هاپو کوچولو و فشار داد توممم
اخخخ اروم اروم فرو کرد و من داشتم درد میکشیدم یکم نگه داشت و شروع کرد تلمبه زدن دوتا زد کشید بیرون ، واییی چی شد چرا اینطوری شد احساس میکردم یه عضوی از بدنم جدا شده انگار از سوراخم داشتم نفس میکشیدم وقتی کیرشو درآورد حس میکردم باید توم باشه احساس کمبود داشتم جوراب رو از دهنم انداختم 🙃 امیرحسین ، جانم لطفا بکن توووو
امیرحسین گفت جووون
فرو کرد داخلم و شروع کرد تلمبه زدن و من دوباره وارد بهشت شدم چه حس قشنگی بود
بدن ظریف دخترونه زیر بدن یه پسر حشری عضلانی، سنگینی بدنش حسابی بهم لذت میداد و منو تبدیل به یه موجود ضعیف میکرد
عقب جلو شدنش تو بدنم بهترین لذت دنیا بودد
عرق پشیونیش چکه می کرد رو بدنم ، به خودم اومدم دیدم با سرعت تمام دارم گاییده میشم دستشاو آورد زیر سینمو گرفت شروع کرد فشار دادن و من وارد یه مرجله دیگه شدم انگار تبدیل شدم به یه دختر و شروع کردم اه و ناله واقعا کارش رو بلد بود ، اون تن تن داشت پسری رو که به دختر تبدیل کرده می گایید و منم رضایت کامل داشتم کم کم سرعتش بیشتر شد و تمام بدنم داغ شد و ارضا شد توممم
نفس نفس هاشو تموم شد و از روم پاشد
جورابشو از جلو دهنم برداشت کرد توم گفت شورت و شلوارکمو پام کرد خودش از لخت خوابید کنارمو و منو مثل بچه گرفت تو بغلش و خوابید اما من تو بهشت بودم ….

نوشته: Bobobooy


👍 20
👎 7
19001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

983030
2024-05-09 23:47:00 +0330 +0330

جورابشو که اول سکس از دهنت انداختی بیرون آخرش از جلو دهنت برداشت و کرد توت و شرت شلوارکتو پات کرد!!؟؟ این چی بود که به اسم فرود متن به خورد ما دادی!!؟
ولی در کل قشنگ بود ، بازم بنویس اما قبل از اپلود بادقت یه بازنگری تو متن بکن💐💐

2 ❤️

983062
2024-05-10 02:26:59 +0330 +0330

قشنگ بود ولی فانتزی جوراب مصنوعی کرد داستانت رو، اینهمه گفتی واقعیه اینجا خرابش کردی ولی در مجموع لایک دادم قشنگ بود

2 ❤️

983086
2024-05-10 07:24:18 +0330 +0330

دوتایی منو انداخت زیرش یعنی چی ؟
خودش از لخت خوابید یعنی چی
اصلا متوجه نگارش کیریت نشدم
کلا ریدی ب ادبیات فارسی

1 ❤️

983100
2024-05-10 11:36:35 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود:)

0 ❤️

983110
2024-05-10 14:38:44 +0330 +0330

درود،
داستانی که بر مبنای واقعیت نیست !!! یعنی تخیل و خیال پردازی ، اینجا برا نوشتن خاطرات و اتفاق های جنسی و سکسی هست که واقعا رخ داده و انجام شده ، نه اینکه بیایم یه چیز خیالی و زاییده ذهن که اصلا وجود خارجی نداره رو بنویسیم ، اینجا که تمرین داستان نویسی و قصه نوشتن که نیست .

2 ❤️

983146
2024-05-11 00:08:37 +0330 +0330

حتی واسه داستانم قشنگ که نبود
تجاوز بود
طرف رعایت نکرده یهو با پررویی کارشو کرده
اینکه لذت بردن حساب نمیشه برعکسه

0 ❤️

983253
2024-05-11 14:13:44 +0330 +0330

قشنگ بود بازم بنویس :)

1 ❤️

983257
2024-05-11 14:40:35 +0330 +0330

این داستان متعلق به من بود لازمه چند تا توضیح بدم
دوستانی که به نگارش یا فانتزی یا هر چیزی ایراد گرفتن ابتدا باید بگم که من اولین داستانم رو نوشتم
دوستی که ایراد گرفته به اینکه اینجا جای داستان نویسی نیست جای خاطره اس لازمه توجه کنه به بخشی که توش داستان منتشر شده بعد کامنت بزاره اینجا داستان سکسی هیچ جا نگفته باید واقعیت باشه و از همه مهم تر من ابتدای داستان نوشتم واقعی نیست پس میتونست خارج بشه و نخونه کلا یه عده بیمار هستن و میخوان یه گیری بدن بابت ایراد های که به حق بود عذر میخوام تو داستان بعد جبران میکنم .

2 ❤️

983291
2024-05-11 20:57:54 +0330 +0330

دوست عزیز اگه قرار بود فقط واقعیت تو این بخش باشه اسمشو میزاشتن خاطره نه داستان.
داستان های تاپ که بیشترین لایک رو گرفتن هم عموما واقعیت نبودن.
تو ایران اونم با تم گی توقع داری چه واقعیت هایی رخ داده باشه که واسه منو توعه مخاطب جذاب باشه؟ بهش فکر کن.
خیلیم قشنگ بود، معلوم بود در مورد روند داستان فکر شده.
من دوست داشتم بازم بنویس لطفا.

2 ❤️

983293
2024-05-11 21:01:44 +0330 +0330

راستی منم یکی دوتا داستان نوشتم قبلا تو بیوم هست دوست داشتی بخون.

2 ❤️

983381
2024-05-12 11:05:33 +0330 +0330

ایشالا بری جهنم.

0 ❤️

983441
2024-05-12 23:39:24 +0330 +0330

خوب بود
درست بنویس
چک کن
بعد ارسال

0 ❤️

983630
2024-05-14 00:56:58 +0330 +0330

تنها زندگی میکنم
نمیای اینجا لالا کنی

0 ❤️

983892
2024-05-15 20:41:28 +0330 +0330

حسین زد تو که به جهنم اعتقاد داری تو این سایت چه جوهی میخوری؟؟؟
من کص او زینب و زهرا تون و رو کون حوسین و ابول‌درز کص‌کش شما مسلمونای کیری گاییدم

0 ❤️