سلام .
اسم من مرجانه . الان ۲۲ سالمه ولی این خاطره برای تقریبا ۲۰ سالگیمه .
خب من توی شهر کوچیکی تو تهران زندگی میکنم و زندگی ساده ای هم داریم . این اتفاق برمیگرده به دوران تاریک زندگیم که خیلی افسرده و تنها بودم . بعدش یه دوستی پیدا کردم به اسم آرمین . این آرمین منو از اون زندگی درآورد و عملا تو زندگیم یه فرشته بود . کارایی برام کرد که خونوادمم برام نکردن و ما کم کم به هم حس پیدا کردیمو وارد رابطه شدیم . رابطه ما عالی بود . توی دو سالی که باهم بودیم نه رفتارش عوض شد و نه توجهش کمتر . همیشه اولویتش من بودم و تمام . تقریبا تو سن ۲۰ سالگی بیرون بودیمو خیلی خوش گذشت ولی یهو تلفن آرمین زنگ خورد و مجبور شد یه ساعت منو تنها بزاره . تو اون مدت زنگ زد به رفیقش که ۷ ۸ سال رفیق بودن و گفت بیا حواست به مرجان باشه تا بیام . ارمین رفت و ما تنها شدیم . اولش خشک نشستیم ولی بعدش سر شوخیو باز کرد . خیلی ادمه جالبی بود . بعد اون روز رابطم با دوستش رضا صمیمی تر شد و من با ارمین کمرنگ تر شدم تا جایی که فهمیدم به رضا حس دارم و اونم بعد یه ماهی پیشنهادو به من داد . منم با آرمین به یه بهونه ای کات کردمو وارد رابطه شدم با رضا . اولاش جالب بود یه عالمه ایده جنسی داشت که خب تجربه اولم بود چون ارمین این چیزارو ازم نمیخاست . اولش با نود شرو شد و بعد چند ماه گفتش خونمون خالیه بیا اینجا . خونشون یه کوچه پایین تر از ارمین اینا بود . رفتم اونجا و گفتش خانوادم شمالن و من گفتم میرم تهران کار دارم بهونه اوردم پیچوندم نرفتم . اولاش خوب تا وقتی که دست زدناش شرو شد . اول بدنمو لمس کرد و رسید به لب گرفتن و بوس کردن گردن و کم کم لباسامو باز کرد . منم دیگه خودمو سپرده بودم بهش . کم کم داشت شرو میشد و حس میکردم چی قراره بشه . بهم گفت زانو بزن و چشماتو ببند . چشامو که بستم با یه دستمال چشامو بستو گفت فانتزیمه اینجوری باشه . منم اعتماد داشتم بهش . بعد گفت من بی دی اس ام خیلی دوس دارم میتونم دستتو ببندم منم گفتم عزیزم اشکال نداره . دستمو که بست گفتم فقط قراره بخوریم برا هم دیگه گفت خیالت راحت . منو خابوند رو تخت و کیرشو گذاشت تو دهنم . کیره نسبتا کوچیکی بود چون اصا اذیت نشدم و به ته حلقمم نمیرسید . ولی شرو کرد به محکم تلمبه زدن تو دهنم که فکم داشت درد میگرفت . یه مزه تلخی هم میداد که بعدا فهمیدم برای تاخیریه . وقتی که حشری شده بود کامل شرو کرد به حرف زدن . همینطور که کیرش تو دهنم بود گفت جنده ی ارمین حالا داره برا من جندگی میکنه . با این حرفش ناراحت شدم و زدم زیر گریه . بهش گفتم بسه دیگه نمیخام ولی خشن تر شد . هم چشام بسته بود هم دستام راه فراری نداشتم . کیرشو یه گاز ریز گرفتم که یدونه بد زد تو گوشم . جوری که هنوزم بهش فک میکنم گوشم سوت میکشه . چن بار سعی کرد براش بخورم ولی نزاشتم . منو برگردوند عقب و منم فهمیدم که قصدش چیه . التماسش کردم که نکن تورو خدا ولی حرف به گوشش نرفت که نرفت . کلی مقاومت کردم ولی فایده نداشت . خیلی عصبانی بود . کیرشو گذاشت لای باسنم و میخاست از عقب بکنه . خودمو سفت کردم ولی با یه فشار سرش رفت تو و برق از سرم پرید . جیغ زدم و دستشو گذاشت رو دهنم . چند دیقه درد تحمل کردمو اونم داشت محکم تلمبه میزد و موهامو میکشید کل بدنمو اسپنک میزد تا جاییی که دیگه دردی حس نمیکردمو بدنم شل شد . اخرش با گریه گفتم حرومزاده تر از توام مگه هست . با این حرفم خیلی عصبانی شد و چشامو باز کرد . گفت الان باید کامل نگاه کنی که دیگه گوه خوری نکنی . گوشیشو در اورد و گذاشت روی تخت و فیلم گرفت . فک کردم باز میخاد از عقب بکنه و تموم شه بره . تنها نگرانیم اون فیلمه بود که ابرومو میبرد . ولی با اتفاقی که افتاد عمیقا ترسیدم و بدنم یخ کرد . کیرشو روی کصم گذاشتو با نیشخند نگاه میکرد . با ترس و بغض اروم بهش گفتم تورو خدا اینکارو دیگه نکن. بازم لبخند زد و گفت صفر تورو که زدم و با این فیلم دیگه هر موقع بخام ماله منی . من بازم التماس کردم ولی دیگه گریه نزاشت صدام در بیاد . یهو دست نگه داشت و کیرشو تنظیم کرد و با یه فشار کیرشو وارد کرد و حس کردم بین پاهام خیس شد . دیگه صدام در نیومد و فقط گریه میکردم اونم داشت کار خودشو میکرد که یه داد زدو آبشو ریخت رو سینه هام . منم نیمه جون ول کرد و رفت حموم . تو اوج نا امیدی صدای کلید اومد . ولی اتفاقی که افتاد شبیه معجزه بود . وقتی که رضا خونوادشو پبچوند و گفت تهران کار دارم بابای رضا کلیدو داده بود به ارمین که بیاد از خونه مراقبت کنه . ارمینم دانشگاش تموم شد و اومد سر بزنه که منو رو تخت دید . قبل اینکه چیزی بگه دیدم بغضش ترکید و اشکاش اومد بعد که دید منم گریه کردم داستانو فهمید . رضا که از حموم اومد بیرون بینشون درگیری شد و ارمین با تمام وجود داشت رضارو میزد . رضا هم به زور فرار کرد و از خونه رفت بیرون . ارمین که اومد پیشم انگار آب یخ ریختن روم . حس شرمندگی و خجالت و همه چی داشتم و هر برخوردی که باهام میکرد حقم بود . منتظر داد و بیدادش بودم . منتظر این بودم یه کاری باهام بکنه یا فحش بده . ولی دیدم فقط اشک داره از صورتش میاد . اومد پتو رو پیچید دورمو بغلم کرد و دستمو باز کرد . منم تو بغلش فقط داشتم گریه میکردم . فقط داشتم میگفتم غلط کردم که با صدای لرزون گف هیس بعدا حرف میزنیم . ارمین زنگ زدو برای خونواده رضا تعریف کرد که رضا به یه دختر تقریبا تجاوز کرده زود بیاین . بعدا فهمیدم که پدر رضا نزاشته از ارمین شکایت کنه و اونا هم جمع کردنو از اون محل رفتن . ارمینم دوباره منو قبول کرد و هنوز هم با همیم . و اینکه فروردین امسالم عقدمونه . فقط خواستم بگم عشق واقعیتونو بشناسینو اسیر گرگ جماعت نشین .
نوشته: مرجان
بنظرمتن واقعی بود.انگارعده ای مأمورن که به هربهونه ای ثابت کنن که نوشته هاهمه از دم تا دم دروغه بعضی ازدوستان منتقدقیاس به نفس میکنن.
مرجان خانوم ممنون عالی بود
کیر تو خودتو آرمین و رضا و هر کاراکتر دیگه ای ک تو کستانته کصکش
سیکتیر بیشرف همین کیرم ک تو پروفمع تو کوس مادرت حرومی
تو اگ عشق سرت میشد لاشی بازی نمیکردی برا ارمین بی شرف
پس دهن نجستو ببند و اقلا تو زر نزن از عشق
اینم باشع برا اون دخترایی ک از همع پسرا شیطان ساختن و ازهمع دخترا فرشتع
کیرم تو کوس جندع ت🙄😏
به نظر من داستان حاصل توهمات دختری ه که درارزوی شوهرکردنه که بدون نگرانی راحت کوس وکونش شبا با کیر شوهر وروزها با کیر دوستای شوهر یاکلاهرکی براش شق کرد گاییده بشه
افرین خوب سرعتی به همه حس پیدا میکنی
ببین با این کامنت به من اگه حس پیدا کردی خبرشو بده ک بیام کونت بزارم خخخخ
زیبا نوشت دخترا درس عبرت بگیرن وقتی پسری یا مردی دست بهشونوننیزنه فکر نکنن بلد نیست چون عاشق واقعی و فقط دنباله سکس نیست
صدرحمت به هرچی فیلم هندی و فیلم فارسی آبگوشتی قدیم ، قشنگ نقش این آرمین و رضا را همون هنرپیشه های فیلم های آبگوشتی دهها بار بازی کردن.
کلا خودت فهمیدی چی نوشتی .
با تمام گیج و منگ نوشتنات باید بهت بگم خودت بیشتر کص و کونت میخارید حالا نیا باز کص شعر نگو و بلفرض که راست گفتی هم خودت مقصر هستی آخر خر بودنی یا آمدی بقیه رو خر فرض کنی
والا چی بگم از تو با این نوع ادبیات و تفکر آخرشی تو دیگه کی هستی
میترسم چیز خاصی بگم باز بمن حس پیدا کنی ب آرمین خیانت کنی
اینی که تعریف کردی فقط تو داستانا اتفاق میفته وگرنه تو دنیای واقعی آرمین باید میزد خارتو میگائید ، البته این نظر شخصیه من هست
بزار ببینم درست فهمیدم یا نه تو به آرمین خیانت کردی اونم با دوست صمیمیش! پردتو هم زد! آرمین هم اومد گرفتت! رضا بهت تجاوز کرد بعد بابای رضا قانش کرد که شکایت نکنه!! رضا بود بعد باباش کلید خونه رو داد به آرمین بیاد به خونشون سر بزنه!! پسر خودش بود کلید به غریبه داد!! اون که شنیدی کلید میدن به فامیله اونم وقتی که کل خانواده سفر باشن وقتی پسر خودش بوده چه لزومی به دادن کلید به دیگران داشته؟؟ درضمن وقتی رضا تجاوز کرده توباید رضایت بدی که اعدام نشه نه اون از شکایتش صرف نظر کنه!! چقدر مزخرف گفتی آخه کسمغز!!