وقتی بخواد بیاد میاد

1401/05/30

سلام برای اولین باره دارم اینجور چیزا رو می‌نویسم خاطرات دیگه من 26سالمه مربی شنا و نجات غریقم قدم 185هیکلم بد نیست چهره ام بقیه بم لطف دارن میگن جذابی مجردی زندگی میکنم کلا آدمیم که تیپ برام خیلی اهمیت داره داستان مال6ماه پیش یک ماهی به عید مونده بود من پاتوقم یه چندتا کافه است که میریم تا صبح مافیا بازی میکنیم یه شب که من یه تیپ خیلی خوب زده بودم قبلشم آرایشگاه رفته بودم رفتم کافه معمولا دختر زیاد میاد منم سعی میکنم توجه نکنم زشته همه آشنان(خودمم حال میکنم توجه نمیکنم دخترا بم توجه میکنم) هیچی سمیه که 27سالش بود معلم تازه هم جدا شده قد ۱۶۵صورت واقعا قشنگ بینی عملی در کل خوب با دختر داییش سپیده ۲۲سالش بود بعداً فهمیدم اونم جدا شده ولی صورتش اندازه سمیه خوب نبود بدم نبود ولی هیکل واقعا پرفکت قد۱۷۸چارشونه عالی کافه بودن اون شب این دوتا بیشترم سپیده منو با کاراشونو نگاهاشون خوردن گذشت فردا شبش ساعت۱۱شب یکی از بچه ها کافه بم زنگ زد گفت داداش سمیه شمارتو میخواد میگه کار مهم دارم باش بدم گفتم بده هیچی دیگه به۱۰دیقه نرسید که زنگ زد حالم احوال گفت واقعیت من دختر داییم روتون کراش زده بم گفته بتون زنگ بزنم گفته اگه میشه ی قراری بزاریم باهم منم دیوس بازی داشتم از خود این سمیه بیشتر خوشم میومد گفتم شرمنده با کسیم نمیتونم خدافظی کردم هیچی دیگه فرداش رفتم کافه دیدم خود سمیه تنهاست اومد پیش من نشست گفتم من می‌خوام برم یه جا دیگه بازی میای گفت بریم از کافه که زدیم بیرون اومدیم از خیابون رد بشیم دست منو گرفت یهو گفتم حاجی کردم اینو هیچی دیگه رفتیم و بعدشم من رفتم خونه شبش تو واتس آپ پیام داد یه دو ساعتی کس شعر گفتیم ساعت ۴صب بود دیگه لای حرف زدنت از قصد گفتم خونم خیلی کثیف حوصله هم ندارم تمیز کنم یدفعه گفت میخوای بیام تمیز کنم گفتم صبح میای گفت آره تا۱۲کلاس آنلاین دارم با بچه ها تا۱۲/۳۰,میام لوکیشن بفرست میام هیچی دیگه فرداش ساعت یک رسید رفتم جلو در اومد نشست رو مبل بغلمو داشت از شوهرش که جدا شده بود می‌گفت منم تو فکر پوزیشن کردن بودم هیچی آروم بهش چسبیدم بغلش کردم به هوای دلداری شروع کردم لب گرفتن اول رکابی خودمو در آوردم بعد دکمه ها مانتوشو وار کردم یه رکابی توری صورتی تنش بود که قشنگ سوتینش معلوم بود رکابیشم در آوردمو شروع کردم به خوردن گردنشو آروم اومدم پایین سوتینشو وا کردم واقعا سینه ها خوبی داشت دلتون نخواد یه چند دقیقه خودم شلوارکمو در آوردم شرتم پام نبود اونم خودش شلوارشو در آورد دراز کشیدم شروع کرد برام خوردن یه ۵دیقه خورد اومدم شورتشو در بیارم گفت پریودم بی ناموس دنیارو رو سرم خراب کرد بش گفتم من حالم بد میشه بزار از پشت بکنم گفت من به شوهرمو از پشت ندادم دردم میگیره گفتم من کاری میکنم درد نکشی مخشو زدم خابوندمش رو شکم تا میومدم بکنم توش سفت میکرد می‌گفت نمیتونم هیچی دیگه تهش با ساک زدن ارضام کرد ولی دیگه نکردمش سر این کارش سریع ام دکش کردم رفت حالا نوبت سپیده بود شمارشو از گوشیه سمیه ورداشته بودم فردا ظهرش بهش پیام دادم گفتم قرار بود باهم قرار بزاریم گفت شما اینکار از سمیه خوشتون اومده بود گفتم چی من غلط کنم اون بهم گفت که من قبل از دختر داییم از شما خوشم میومد گفت ولی سمیه جوره دیگه گفته گفتم نه اینجور نیست مخشو تیلیت کردم و همون شب دختر داییش سپیده اومد پیش من تازه فهمیدم چه خریتی کردم واقعا جز یکی از بهترین کس هاییی بود که تو زندگیم کردم اینقدر این کسش تنگ بود من انگشتم به زور می‌رفت داخل واقعا هیکلش عالی بود یه جوری کیرمو میخورد که حس میکردم الان قورتش میده اولین پوزیشنی که باهاش زدم این بود که اومد روم اینقدر هماهنگ کار بلد بود که فقط لذت می‌بردم بعدش خابوندمش رو شکم یه بالشتم گذاشتم زیر شکمش وای اینقدر این کسش تنگ خیس بود که سیر نمی‌شدم از کردنش بعد خودشم همزمان با من عقب جلو میکرد که کیرم تا ته می‌رفت توش بعد انگوشتمو می‌گرفت میکرد تو دهنش اون یکی دستمم رو سینه هاشو کسش هی جابجا میکردم داشت آبم میومد در آوردم ریختم رو کمرش کنارش افتادم واقعا عالی دلم تنگ شد براش…

نوشته: ???


👍 1
👎 11
25901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

891365
2022-08-21 01:07:58 +0430 +0430

رکابی صورتی😂😂😂 دمت گرم کلی خندیدم
اون اسمش تاپ هستش😜

2 ❤️

891386
2022-08-21 01:48:45 +0430 +0430

آخرش اون دخترها بودن که تو پارک قمه کشی کردن!!!معلوم شد که بخاطر داداش دی‌کاپریوی خودمون بوده که امروز افتخار داده واسمون داستان نوشته😉😉😉
ولی خدایی فامیل حداد عادل نیستی؟آخه خوب اسم تاپ رو به رکابی صورتی تغییر دادی😂😂😂😂

2 ❤️

891391
2022-08-21 02:12:24 +0430 +0430

رکابی ؟؟؟😳😳😳😳

1 ❤️

891423
2022-08-21 08:04:53 +0430 +0430

و افتخاری دیگر از من چسمی دیگر ، مردی برای تمام مطلقه ها
سولاخ بیا پایین سرمون درد گرفت ،

0 ❤️

891436
2022-08-21 09:24:06 +0430 +0430

داداش اسم داستانتو باید میذاشتی خاطرات پسری که هیچ دختری محل سگ بهش نمیزاشت عقده ای شد اخه کیر خر هم انقدر خودشو تحویل نمیگیره که تو گرفتی یک کس شعری تعریف کن که کیرت نکنن مردم

0 ❤️

891463
2022-08-21 12:07:48 +0430 +0430

بقیه ک بت میگن جذاب احیانا بت نمیگن توهمی🙄

0 ❤️

891488
2022-08-21 15:31:55 +0430 +0430

وقتی کارگرای رستوران به بهانه مافیا نصفه شب میکشوننت اونجا تا خود صبح کونت… یعنی ببخشید باهات مافیا بازی میکنن!

0 ❤️

891489
2022-08-21 15:36:32 +0430 +0430

؟؟؟؟

0 ❤️

891945
2022-08-24 17:16:54 +0430 +0430

بابا یوزارسیو

0 ❤️