خیال می کردم داددن وکردن راحته…یه روز تصمیم گرفتم خودمو هدیه کنم به یه کسی که عاشقش بودم …صبرکردم که تولدش بشه…رفتم سراغش…این که کجا بودیم مهم نیست …لخت شدن هامون هم مهم نیست…فقط وقتی دستمو گذاشتم روی گردنش تموم تنم داغ شد…دختره خیلی حشری بود ومن زیاد وارد نبودم…کسش رو به کیرم میمالید وحالی به حالیم کرد…منو می خوابوند وبا دستش ازپشت ازلای شکاف باسنم دستشو میاورد جلو وسکس منو میمالیدوووو…خواستم فتحش کنم…تاقبازخوابوندمش وپاهاشو بالا آوردم…له له می زد…چشماشو بسته بود…نو ک کیر سیخ وشقم رو گذاشتم روی کس داغ ولزجش…نفس نفس می زد…موهای کسش ازبالا به صورت یک خط سیاه باریک تا نزدیک تپه بالای کسش میومد هوس کردم موهای کسش رو بکشم.یکی ازموها رو با لبم گرفتم وگذاشتم نفس داغم به کسش بخوره…آروم مو رو با لبم کشیدم .دردش اومد صداش مثل موسیقی بود آبم حاضربود تا این زمین آماده رو آبیاری کنه…کیرم رو آروم آروم کردم بین پاهاش…توی همون سوراخ تنگ تنگی که…وای!!!چه حالی شدم…چند بارتلمبه زدم …ناله های خوبی میکرد ومی نالید که …شخم بزن…کسمو شخم بزن…آروم آروم شخمش زدم…بذر پاشیدموبا ریختن آبم توی کسش ، آبیاریش کردم…هنوزم به شخم زدن اون روز که میرسم حالی به حالی میشم…هرجا هست سالم باشه وبرگرده.
نوشته: 91
داستان که داستان نیست حداقل یه شعر بگیم اونایی که کامنتا رو میخونن حال کنن
روز اول با خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز میگفتم
لیک با اندوه وبا تردید
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا میکشت
باز زندان بان خود بودم
آن من دیوانه ی عاصی در درونم های و هو میکرد
مشت بر دیوارها میکوفت
روزنی را جستجو میکرد
در درونم راه میپیمود
همچو روحی در شبستانی
بر درونم سایه می افکند
همچو ابری در بیابانی
میشنیدم نیمه شب در خواب
های های گریه هایش را
در صدایم گوش میکردم
درد سیال صدایش را
شرمگین میخواندمش بر خویش
از چه رو بیهوده گریانی؟
در میاتن گریه مینالید
دوستش دارم نمیدانی؟
ردزها رفتند و من دیگر
خود نمیدانم کدامینم
آن من سرسخت مغرورم یا من مغلوب دیرینم
بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
مینشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم
به جان خورم سر زمین بودی یک دفعه با بیلو دستگاه شخم زنی توهم زدی.
حالا چی کاشتی آموووو؟بذر هندونه بود؟صیفی بود یا شتفی/؟با گاو شخم زدی یا خودت شخمش زدی؟
شرط میبندم سر زمین خوابت برده بود دسته بیل رفته توی اسبلت این خوابو دیدی
اخی بنده خدا جیگرم کباب شد کون درد داری نه؟جای دسته ی بیل بدجوری سوزش داره؟عیب نداره حداقل این درد یادت میندازه که دیگه از این گه خوریا نکنی بیای اینجا داستان شخم زدنتو برینی
الان منتظری کی برگرده؟اونی که شخمش زدی؟پشماشو شخم زدی که گیس کنی به جای کلاه گیس بفروشی؟
گاومیش بود سر زمین موقع بیل زدن و خرحمالی ترتیبتو داد یا گراز وحشی؟ راستشو بگو
از جفنگ هم اونورتره صد رحمت به جفنگ نویسی
تو رو باید جزو استعدادهای ویژه از سر در سایت از حوزه کون و بقیه مخلفات اگه داشته باشی البته، آویزون کرد گرچه کونشم نداری
تخمی بود دیگه ننویس . . . . . . . . .
بابا اینجا سایت شهوانیه نه جالیز. دیگه شخم نزن، دیگه ننویس
سلام به همه دوستان،داستانو(داستان كه چه عرض كنم،بزرگترين شاهكار قرن!) كه بي خيالش، ولي دوست عزيزkose-topol قسمت آخر كامنتت شديدا بوي پاچه خواري ميدادها!
متوجه اي كه!
به جهنم که اول شدم
کوتاه مختصر مفید و البته کمی تخمی چون یاد دهات افتادم .