پارچه فاستونی (۲)

1400/05/25

...قسمت قبل

میتونستم با این فیلم مامان رو راضی یا مجبور به سکس کنم، ولی خجالت می کشیدم و حتی فکر حرف زدن با مامان در مورد سکس منو به وحشت می انداخت. توی تخت دراز کشیدم، شورت مامان رو روی صورتم گذاشتم و شروع کردم به جق زدن، تو همین حال بودم که مامان در زد، گفتم یه لحظه. پتو رو روم کشیدم ولی عمدا کیرمو جوری نگه داشتم که زیر پتو خیمه بزنه و شورتش رو هم کنار دستم جایی گذاشتم که دیده بشه. گفتم بیا تو، مامان درو باز کرد، یه نگاه به شورتش و یه نگاه به برامدگی کیرم انداخت و گفت عزیزم نهار حاضره، گفتم الان میام. مامان لبخندی زد و گفت باشه عزیزم، بعد درو بست و رفت. جق رو زدم و رفتم واسه نهار. در حین ناهار خوردن مامان مدام لبخند میزد. بعد از نهار رفتیم تو هال و مامان روی کاناپه دراز کشید، اول پاهاشو دراز کرده بود ولی بعد هردو تا زانوشو خم کرد و پاهاشو از هم باز کرد. خیلی راحت میتونستم کوسش رو ببینم و جوراب شلواری توری چیزی رو پنهان نمیکرد. لبهای گوشتی و به هم چسبیده ی کوسش و موهای بالای کوسش معلوم بود. مامان داشت شکنجه ام میکرد و کاری جز نگاه کردن از دستم بر نمیومد؛ با اینکه تازه جق زده بودم ولی بازم کیرم راست شده بود. چند دقیقه بعد مامان به پهلو برگشت و پشتشو به سمت من کرد. دامن لباسش فقط نصف بالای کونش رو پوشونده بود و نصف پایینش بیرون بود. حدود نیم ساعت فقط تماشا کردم، بعد بلند شدم و جلوی کاناپه رو زمین نشستم ، جوری که صورتم درست جلوی کونش بود. بهش دست نزدم، فقط کمی از نزدیک به کون سفید و بی نقص مامان نگاه کردم، بعد صورتمو بردم جلو و لبام رو به کونش چسبوندم، با اینکه فشار چندانی هم نمیدادم ولی کونش انقدر نرم بود که لبام توی گوشتش فرو رفته بود. از چند جا کونش رو بوسیدم و بعد بلند شدم. صبح روز بعد با یه حس عجیب از خواب بیدارم، انگار که کسی داره به کیرم دست میزنه، یه لحظه چشمامو باز کردم و دوباره بستم. بله، مامان جونم روی تخت کنارم نشسته بود و اروم با پشت انگشتاش کیرمو از رو شلوارکم نوازش می کرد، کمی بعد، پتو رو کشید روی بدنم و به ارومی صدام کرد، پسرم؟ عزیزم؟ خوشگلم؟ صبح شده دیگه مامان جان، پاشو مدرسه ات دیر میرشه ها، به ارومی چشامو باز کردم، مامان با اون لبخند زیباش گفت صبح بخیر قشنگم، گفتم صبح بخیر مامان جون، گفت پاشو عزیزم، پاشو صبحونه بخور که دیرت نشه. کمی به بدنم کش و قوس دادم، مامان بلند شد و کنارم ایستاد، بعد اروم خم شد و صورتمو بوسید، یقه ی لباسش باز شده بود و تونستم حتی نوک قهوه ای پستوناشو ببینم. بعد به ارومی راست شد، برگشت و از اتاق بیرون رفت. بلند شدم و دست و صورتمو شستم، مامان بساط صبحونه رو اماده کرده بود. نشستم و صبحونه رو خوردم. مامان گفت مهتاب (خواهرم) واسه نهار میاد اینجا. بلند شدم و کنارش ایستادم، خم شدم و صورتشو بوسیدم و دوباره یه نگاه به پستونای سفید و درشتش انداختم و برگشتم تو اتاقم تا حاضر بشم. اونروز وقتی از مدرسه برگشتم، مامان و مهتاب تو پذیرایی نشسته بودن. نکته ی جالب این بود که مامان لباسش رو عوض کرده بود و یه شلوار جین و یه تاپ قرمز پوشیده بود. نهار رو خوردیم، مهتاب تا حدود ساعت 5 خونه ی ما بود و بعد رفت که واسه شوهرش شام درست کنه، مامان رفت تو اتاقش و چند دقیقه بعد برگشت، دوباره همون لباس شب ابی کوتاه تنش بود ولی دیگه جوراب شلواری رو نپوشیده بود. مامان اومد رو کاناپه نشست و پاشو انداخت روی اونیکی پاش، رون سفیدش تا کونش رو میتونستم ببینم. بعد از یه ساعت، مامان بلند شد تا شام درست کنه. من نشسته بودم و ماهواره نگاه میکردم، بعد از خوردن شام، مامان اومد و رو کاناپه دراز کشید، منم سر جای خودم که طرف پاهاش بود نشستم، مامان اول پاهاشو دراز کرده بود ولی خیلی زود یه زانوشو خم کرد و بالا اورد، بعد اونیکی پاشو انداخت روش. مامان شورت نداشت و کون بزرگ و کوس سفیدش کاملا بیرون بود. موهای کوسش رو هم زده بود. هیچوقت تا این حد درمانده نشده بودم، چیزی که میخواستم انقدر نزدیک ولی کاملا دور از دسترس بود. ساعت حدود 9 شده بود. مامان نشست، دامن لباسش هنوز بالا بود و قبل از اینکه بلند شه برای اخرین بار یه نمای واضح از کوسش رو نشونم داد. بعد شب بخیر گفت و رفت تو اتاقش، برخلاف همیشه، اینبار در اتاقش رو هم باز گذاشته بود؟ ایا میتونستم اینو به عنوان دعوت در نظر بگیرم؟ نشستم و به اتفاقات این چند وقت فکر کردم، به حد کافی تو این مدت سیگنال رد و بدل شده بود، مامان میتونست تو هر مرحله جلوی این اتفاقات رو بگیره ولی خودش بیشتر بنزین روی اتیش ریخته بود. بعد از یه ساعت بلاخره تصمیم خودمو گرفتم، هرچه باداباد، تلوزیون و چراغارو خاموش کردم و پاورچین پاورچین وارد اتاق مامان شدم. مامان با همون لباس رو تخت خوابیده بود و یه پتو روی پاهاش کشیده بود. رفتم نزدیک و کنارش رو لبه تخت نشستم. مامان معمولا خواب سبکی داره و صداها و حرکات کوچیک بیدارش میکنه ولی اینبار بیدار نشد. حداقل نصف پستونای سفید و درشتش بیرون بود. دستمو بردم جلو و به ارومی روی لختی پستونش گذاشتم، وقتی دیدم محل نمیذاره شروع کردم به دست کشیدن و مالیدن پستوناش. پوست لطیف پستونای بزرگ و نرمش رو زیر دستم حس میکردم. کمی بعد، به ارومی پتو رو از روش کنار کشیدم، پاهای مامان باز بود ولی دامن لباسش، کوسش رو پوشونده بود. دستمو روی زانوش گذاشتم و به ارومی به بالا حرکت کردم، از قسمت داخلی رون گوشتیش رد شدم و دستم دراخر روی کوسش قرار گرفت، کوس داغ و نرم و گوشتی مامان رو برای اولین بار لمس میکردم، مامان هیچ حرکتی نمیکرد، فقط دراز کشیده بود و به ارومی نفس می کشید. انگشتامو لای لبای کوسش فشار دادم و چوچولشو هم پیدا کردم، بعد از کمی مالیدن، مامان یه تکون خورد و ناخوداگاه دستمو کشیدم، مامان به پهلو برگشت و پشتشو کرد بهم. دامن لباس، کونشو پوشونده بود، کمی صبر کردم و بعد دامنش رو کشیدم روی کمرش، وای که چه کونی بود، سفید و بزرگ، اروم دستمو روی کونش گذاشتم، کون مامان فوق العاده نرم و پنبه ای بود، انگشتام بدون هیچ فشاری توی گوشتش فرو می رفت. شروع کردم به مالیدن و دست کشیدن به کونش، با اینکه قطعا می دونستم بیداره ولی هنوز میترسیدم محکم بمالم. دستمو توی چاک کونش فرو کردم. نوک انگشتم به سوراخ کون داغش خورد، مامان یه لحظه خودشو سفت کرد ولی خیلی زود دوباره شل شد. کمی با نوک انگشت، سوراخ کونشو ماساژ دادم، وقتی خواستم دوباره دستمو به کوسش برسونم مامان زانوهاشو بالاتر اورد. حالا بالا تنه و پایین تنه ی مامان زاویه 90 درجه داشت و زانوهاش رو هم خم کرده بود. کمی لبای کوسشو که از بین پاهاش زده بود رو مالیدم، دیگه نمی تونستم تحمل کنم، وقتی تا اینجا اومده بودم باید تا اخر می رفتم. از جام بلند شدم و لباسامو دراوردم، بعد اروم پشت مامان دراز کشیدم، کیرمو با دست گرفتم، سر کیرمو یکی دوبار لای لبای کوسش بالا پایین کردم تا بلاخره سوراخ کوسشو پیدا کردم و به ارومی فشارش دادم تو. باور نمیکردم که کوس مامان انقدر تنگ باشه. با زاویه ای که داشتیم، کون بزرگ مامان اجازه نمیداد که حتی نصف کیرم بره تو. سر کیرمو کمی توی سوراخ کوسش جلو عقب کردم. مامان در حالی که وانمود میکرد هنوز خوابه، به ارومی بالا تنه اش رو جلوتر برد، تا جایی که بدنمون کاملا به هم عمود شد. اینجوری با کمی فشار کیرمو تا ته توی کوسش فرو کردم. دیواره های کوسش کاملا به کیرم چسبیده بود و اگه خیس نبود، ممکن نبود که کیرم حرکت کنه. پهلوی مامان رو گرفتم و به ارومی شروع کردم به تلنبه زدن، کیرمو تا سرش بیرون می کشیدم و دوباره تا ته فرو میکردم توش. مامان بیصدا و بیحرکت خوابیده بود و خودش رو به دست من سپرده بود. دستشو روی شکمش گذاشته بود، وقتی سعی کردم دستمو از زیر بازوش به پستونش برسونم، دستشو بلند کرد و بازوشو روی صورتش گذاشت، پستونش رو از روی لباس گرفتم، پستون مامان هنوز سفت و خوش حالت بود، همزمان با تلنبه زدن تو کوسش، پستونش رو هم میمالیدم. کمی توی اون حالت تلنبه زدم، بعد بلند شدم و پشتش زانو زدم. مامان به پهلو خوابیده بود و پاهاشو تو شکمش جمع کرده بود، همچنان صورتشو زیر بازوش قایم کرده بود. کیرمو دوباره توی کوس خیسش فرو کردم و شروع کردم به تلنبه زدن، دست چپمو روی کونش گذاشته بودم و با دست راست، رون گوشتیش رو گرفته بودم. قدرت تلنبه هامو بیشتر کرده بودم، بار هر تلنبه، یه موج زیبا روی کونش شکل میگرفت. بعد از چند تا تلنبه، پای بالایی مامان رو بلند کردم و با دست چپ تو هوا نگهش داشتم. لای پاهاش باز شده بود و همزمان با تلنبه زدن تو کوسش، با دست راست شروع کردم به مالیدن چوچوله اش، مامان داشت نفس نفس میزد ولی ناله نمیکرد، داغ شده بودیم و هر دو به شدت عرق کرده بودیم. من تجربه ی سکس با چندتا زن و دختر رو داشتم، ولی هیچوقت چنین حسی نداشتم و چنین لذتی رو تجربه نکرده بودم. امیخته شدن عشق و هوس، لذت سکس با مامان رو چندبرابر می کرد، هرچند که مامان بخاطر خجالت و حیا، خودشو به خواب زده بود ولی میدونستم که لذت اون اگه بیشتر از من نباشه، کمتر نیست. ترشحات غلیظ کوسش به حدی زیاد شده بود که نه تنها لای پاش رو خیس کرده بود، بلکه از رونش پایین اومده بود و به تشک هم رسیده بود. کیرمو بیرون کشیدم، دستمو رو پهلوش گذاشتم و با فشار اروم بهش فهموندم که می خوام به پشت بخوابه. مامان به ارومی برگشت ولی بازوشو روی چشماش نگه داشت. پایین لباس مامان رو گرفتم و بالا کشیدم ولی چون پشتش زیر مامان مونده بود، فقط تا زیر پستوناش بالا اومد، مامان خیلی جزئی، در حد دو سه سانتیمتر خودشو بلند کرد و تونستم جلوی لباسشو تا زیر چونه اش بالا بکشم. حالا پستونای لخت مامان بیرون افتاده بود. پستونهای مامان هنوز فرم خودشونو حفظ کرده بودن و شل و وارفته نشده بودن، با هاله ی قهوه ای رنگ به اندازه ی یه سکه ی پونصد تومنی و نوک کوچیک که سفت شده بودن. دستامو کنار بدن مامان ستون کردم، روش خم شدم، نوک پستونش رو چندبار لیسیدم و کمی با زبونم چرخوندم، بعد کل هاله ی قهوه ای پستونش رو تو دهنم گرفتم و شروع کردم به مکیدن، حسابی ملچ ملوچ راه انداخته بودم. همین مراحل رو روی اونیکی پستونش انجام دادم، بعد دوباره بین پاهای باز مامان نشستم، کیرمو تو کوسش فرو کردم و شروع کردم به تلنبه زدن. اینبار محکمتر و تندتر تلنبه میزدم جوری که تخت به جیرجیر افتاده بود. همینطور صدای شالاپ شلوپ بدنهای خیس از عرقمون تو کل اتاق می پیچید. مامان برای اینکه ناله نکنه، لب پایینش رو بین دندوناش گرفته بود. دوباره کیرمو بیرون کشیدم و مشغول خوردن پستوناش و مالیدن چوچوله اش شدم چون میخواستم مامان زودتر از من ارضا بشه. بعد از کمی خوردن و مالیدن، دوباره کیرمو کردم تو کوسش و به تلنبه زدن ادامه دادم. به صورتش نگاه کردم، هنوز داشت لب پایینش رو گاز میگرفت. پستونای مامان با هر تلنبه بالا و پایین میرفت، کمی بعد، مامان اول دستهاشو مشت کرد، بعد از چندتا تلنبه ی محکم دیگه، مامان دهنشو باز و نفسشو حبس کرد و تمام بدنش سفت شد، مامان بدون اینکه صدایی از گلوش بیرون بیاد، ارضا شد، بعد از حدود 20 ثانیه، شروع کرد به نفس نفس زدن و بدنش کم کم شل شد، به تلنبه زدن ادامه دادم و دو دقیقه بعد، کیرمو بیرون کشیدم و با یه ناله ، ابمو رو شکم مامان پاشیدم، بین پاهاش نشستم تا نفسم جا بیاد. کامل روش خم شدم، یه بوسه ی کوچیک رو لبش زدم و گفتم خیلی دوستت دارم مامان. مامان بدون اینکه دستشو از رو چشماش برداره فقط گفت منم. همین برام کافی بود. بلند شدم، لباسامو برداشتم و رفتم تو اتاق خودم. چند ماه قبل حتی تو عجیبترین و دیوانه وارترین خوابهام هم سکس با مامان رو نمی دیدم ولی حالا واقعا با مامان سکس کرده بودم. همیشه فکر میکردم که بعد از رفتن بابا زندگیمون بهتر و راحتتر میشه، ولی دیگه نه تا این حد.

ادامه...

نوشته: خاقان


👍 39
👎 7
121201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

826369
2021-08-16 03:21:28 +0430 +0430

این داستان کاملش جای دیگه هست کپی کردی اسمش رو هم عوض کردی حالا اومدی کلاس هم میزاری هر چند وقت یه بار یه قسمتشو میدی؟ اسم داستان انتقامه 😁

5 ❤️

826416
2021-08-16 11:46:00 +0430 +0430

شما ها دیگه چه نجاست هایی هستید

2 ❤️

826500
2021-08-17 00:13:15 +0430 +0430

خاقان جان میگم خسته نشی این همه کپی میکنی
قسمت سوم
فرداش جمعه بود و می تونستم هرچقدر که میخوام بخوام، حدود ساعت 11 ازخواب بیدار شدم، لباسامو پوشیدم و از اتاقم بیرون اومدم، مامان روی مبل نشسته بود و تلوزیون نگاه می کرد. معلوم بود که حموم رفته چون موهاش هنوز کمی نم داشت و لباساش رو هم عوض کرده بود و یکی از پیرهنهای منو با یه شلوارک سفید تنگ پوشیده بود. شورت قرمزش از زیر شلوارک سفید به راحتی دیده میشد. به سختی می تونستم تو صورتش نگاه کنم. سلام دادم و رفتم دستشویی، بعد رفتم تو اشپزخونه و صبحونه خوردم و بعد هم حوله ام رو برداشتم و رفتم حموم. موقع خوردن نهار هم حرف چندانی زده نشد، نمیدونستم در مورد کاری که کردیم چی باید بگم بنابراین تصمیم گرفتم اصلا چیزی نگم. اون سرسنگینی و خجالت اولیه ظرف یکی دو روز برطرف شد و اوضاع به روال عادی برگشت انگار که اصلا هیچ اتفاقی نیوفتاده ولی من نمیخواستم اوضاع مثل سابق بشه، میخواستم هر شب تو بغل مامان بخوابم و هر روز اون لبهای شیرینش رو ببوسم. ولی با اینکه اونشب کرده بودمش، هنوز خجالت میکشیدم که چیزی بگم و منتظر یه سیگنال از طرف خود مامان بودم. ولی مامان هیچ کاری نمیکرد و هرشب هم در اتاقشو می بست. روز دوشنبه بود، وقتی از مدرسه برگشتم، مامان تو اشپزخونه داشت نهار رو اماده میکرد، با یه نگاه میشد فهمید که مامان زیر شلوارکش هیچ شورتی نداره، وقتی رفتم تو اتاقم تا لباسامو عوض کنم، دیدم اون شورت قرمز روی بالشمه. بلاخره سیگنالی که منتظرش بودم رو گرفتم.
بفرمایید دوستان این بخشی از قسمت سوم. هرکس خواس پیام بده همشو بفزستم

2 ❤️

826739
2021-08-17 19:10:11 +0430 +0430

Aerron برا من بفرست

0 ❤️

826764
2021-08-17 23:20:00 +0430 +0430

mmmohammad72
داداش یا پروفایلی چیزی بساز یا بگو کجا بفرستم برات

0 ❤️

826803
2021-08-18 02:14:43 +0430 +0430

دادا برا منم بفرست

0 ❤️

826902
2021-08-18 21:00:28 +0430 +0430

کاشکی من جای تو مامانتو میکردم😢😢😭😭

0 ❤️