سلام من سعید هستم و این داستان واقعیت داره حدود دو سال پیش از یک خط ایرانسل یک مسیج عاشقانه اومد روی گوشیم شمارشو نگاه کردم اصلا نمیشناختمش محل ندادم تا اینکه چند ساعتی گذشت باز دوباره همون شماره بهم یک پیام دیگه داد توش نوشت ( چرا جواب مسیجم رو ندادی ) منم نوشتم شمارو نمیشناسم و… تا جایی که اون چند تا مسیج داد و منم جوابشو میدادم و وقتی بهم زنگ زد فهمیدم یک خانمه که گفتش 23 سالشه و مطلقه هستش من خودم اون موقع 24 ساله بودم و گفت که شمارمو همینطوری گرفته و منم بدم نیومد باهاش آشناشم بعد دو روز مسیج و زنگ باهم قرار گداشتیم تو خیابون منم رفتم حموم و به سر وضعم یک کم و بیش رسیدم و رفتم سر قرار که ساعت 12 ظهر بود وقتی سر قرار رسیدم زنه که میگفت اسمش میتراست که اسمش هم دروغ گفته بود اومد توی ماشینم نشست و چیزه بدی نبود قد بلندی داشت لاغر اندام بود اما صورت ناز و جذابی نداشت ولی رو هم رفته متوسط بود ولی معلوم میشد که از این زنایی هستش هفته ای با یکنفر میلاسه بعد یکساعت دور زدن توی خیابون از صحبتاش معلوم بود که اهل سکس هستش چون میگفت چقدر بده هی دور خیابون ها دور بزنیم بهم گفت خونه نداری گفتم نه ولی خونه دوستم میتونیم بریم گفت من خونه دارم خونه غریبه نمیرم مخصوصا جای که دوتا پسر باشن گفتم اون میره بیرون گفت نه بیا خونه خودم ولی باید ساعت 7 شب بیای خونم منم مثل بچه مثبت ها گفتم بیام چکار گفت قلیون بکشیم و حرف بزنیم با خودم گفتم این اهل حال هستش واسه همین قبول کردم.
بعد از نهار خوردن توی یک رستوران ساعت 3 ظهر بود که گفت ببرمش خونش و هم اونجا رو یاد بگیرم که شب رفتم دنبال آدرس نگردم خلاصه توی دلم وعده های سکسی با خودم میدادم که بعد یکماه شانس رو کرده و عجیب هم توی کف بودم و گفتم یا شانس و اقبال — وقتی آدرس خونش رو داد که برسونمش خیلی جا خوردم خونش توی یک محله ی خیلی بدی بود که من فقط اسمش رو شنیده بودم که تو اون محله خلافکارها و جنده های پولی و از این دسته آدما هستن ولی بالاخره رسوندمش و شانس آوردم سر ظهر بود و نسبتا خلوت بود خیلی جای بدی بود کوچه ها باریک و… من بچه سوسول نیستم ولی اونجا واسه من یکجوری بود مخصوصا با ماشین سوناتا رفتم اونجا انگار اولین باره یک ماشین رفته اونجا چون خیلی بد مارو نگاه میکردن خلاصه کنم رسوندمش و قرارمون شد ساعت 7 شب که برم خونش منم برگشتم خونه و رفتم حموم وتمیز کاری وغیره ولی کار نداریم خیلی دو دل بودم برم یا نه یک دلم میخواست بره و یک سکس بکنه و یک دلم میگفت اونجا نرم شاید فیلم سرم در بیارن واسه همین از ترسم 206 مادرم رو برداشتم و سرراه رفتم داروخانه یکی از دوستام یک بسته کاندوم گرفتم و یک دونه ترامادول 200 هم خوردم که سکس طولانی بکنم و راه افتادم
رفتم توی اون محله خوف و ترسناک جالب اینجا بود از ترس نگاه کردن مردهای اونجا که یکی میگفت شیشه یکی میگفت کراک آدرس رو گم کرده بودم خلاصه اصلا یک وضعی همه ساقی بودن به میترا زنگ زذم و باز آدرس داد و بالاخره پیدا کردم و ماشین رو پارک کردم رفتم توی خونش که ترسناک تر از اون محله خونه میترا بود یک بوی بدی توی خونش بود که بعدا فهمیدم بوی دود تریاکه بدتر از همه وقتی رفتم توی خونه که باور کنید هیچ لوازمی توش نداشت دیدم یک زنه دیگه هم توی خونست که از میترا خوشگل تر بود و واقعا صورت سکسی وچشمای حیزی داشت و اسمش ناهید بود گفتم اه اه چه ضد حال کثیفی این که باشه سکس کجا بود جلو دوستش نمیشه مخ زد جفتشون آرایش کرده بودن و به حساب بخودشون رسیده بودن اما یک چادر سفید هم دور خودشون میچیده بودن اما کل استیل بدنشون از زیر چادر نمایان بود نشستم یک قلیون و چای میترا آورد و منم ترامادول خورده بودم عرق کرده بودم کمی گذشت و هی به گوشی موبایل ناهید مسیج میومد و اونم به میترا یواشکی نشون میداد من که همش توی فکر سکس بودم کیرم هی بلند میشد اما وقتی فکر میکردم دوستش هست و با این چادرهای که دورشون کشیدن خبری نیست کیرم میخوابید . میترا رفت دوباره یک قلیون درست کرد و باز سه نفری کشیدیم و هی عرق میکردم بخاطر اون قرصی که خورده بودم کم کم یخ جمع باز شد و ناهید گفت چیه عرق کردی دوپینگ کردی یعنی خودتو ساختی اومدی ؟؟؟ همه خندیدم خیلی ناهید بهم بد نگاه میکرد کم کم چادرشون باز شده بود که چشمم افتاد به سینه های ناهید یک لحظه جا خوردم لباس تنش توری بود و کل بدنش نمایان بود و من خیره به سینه هاش بودم اصلا حواسم نبود که جفتشون دارن به من نگاه میکنن یکباره میترا گفت سعید چشمت کجاست؟ همونجا سریع به میترا نگاه کردم و گفتم جانم چی شده گفت بدن ناهید جذابه؟ ناهید گفت میترا چادرتو بردار تورو ببینه به من نظر نداشته باشه!!! من به ناهید گفتم چه نظری و از این قوپی های الکی اومدم که دیدم میترا بلند شد چادرشو از سرش برداشت اون یک تاپ و شلوارک تنش بود یکباره دیدم به به اومد روی پای من نشست و گفت به کجا نگاه میکردی بیا خودمو ببین و لباش رو چسبوند به لبام … وای فقط اون لحظه فکر میکردم که ناهید الان این وسط چکار میکنه میره توی اتاق یا میمونه من چکار کنم و چی میشه؟ میترا لبامو ول نمیکرد و هی میخورد منم لباشو گرفته بودم میترا همینجوری که لبامو میخورد تاپش رو در آورد و روی سر جفتمون انداخت منم دستامو گداشتم رو سینه هاش هی میمالوندم ولی فکرم درگیر ناهید بود چون میترا تاپش رو انداخته بود روی سرمون و لباش رو چسبونده بود به لبام اصلا ناهید رو نمیدیدم که الان چکار میکنه؟ میترا همینطوری که لبام رو میخورد دکمه لباسام رو باز کرد توی لحظه ی که اومدم خودم پیراهنمو در بیارم سرم رو برگردوندم دیدم ناهید شلوارشو در آورده و داره پیراهن توریشم در میاره وای تا بحال با دو نفر سکس نکرده بودم …0ناهید خیلی از میترا خوشگلتر و با استیل تر بود0 میترا شلوارمو در آورد شورتم رو هم کشید پایین من رو زمین خوابیدم طوری که پشتم به در ورودی خونه بود… میترا کیرمو گرفت و یکجوری لیس میزد انگار بدش میومد بخوره ناهید هم اومد روی سینم نشست ولبامو میخورد دیگه میترا رو نمیدیدم که چه جوری کیرمو با دستش میماله چون اصلا نمیخورد یکباره ناهید خودشو کشوند پایین تر و کیرمو کرد توی کسش خیلی داغ و خیس بود میترا هم سینه های ناهید رو از پشت میمالوند و زیر گردن ناهید رو لیس میزد واقعا داشتم لذت میبردم دقیقا دو دقیقه نشد که به صورت ناهید و میترا نگاه کردم دیدم صورتشون سمت درب ورودی هستش بالای سرم احساس کردم یکی واستاده و ناهید و میترا خیره اونو نگاه میکنن همون جا یکی با لگد زد توی صورتم ناهید سریع از روم بلند شد اینقدر صورتم درد گرفت وقتی برگشتم دیدم سه تا مرد هیکل بالا سرم هستن بهم گفتن کس کش با دو تا زن شوهردار سکس میکنی کونتو پاره میکنیم . همون جا ناهید و میترا داشتن لباساشون رو تنشون میکردن من مات و مبهوت شده بودم داشتم سکته میکرد . دوتاشون دستمو گرفتن اون یکی هیکل تره با مشت دوتا زد توی دماغم که دماغم شکست … یک دردی کل سرمو صورتم رو گرفت اشکی بود که از چشمم میومد روی فرش خونه پر از خون شده بود یک لحظه دیدم میترا و ناهید لباساشونو تنشون کردن و دارن جیبهای شلوارمو خالی میکنن و توی کیفم رو میگردن— منو بردن توی اتاق کناری دو تا میله ایستاده که از قبل جوش داده شذه بودمنو با طناب بستن و جوری با طناب بستن که پاهام از هم فاصله داشت خدایی خونی بود که از دماغم میومد نامردها دهنمو بستن با دستمال و زیر بیضه هام فندک میگرفتن خدا سرتون نیاره یک درد عجیبی داشت از درد دماغم بذتر بود باور کنید الان که دارم مینویسم دردش رو احساس میکنم یکباره از حال رفتم دقیق نفهمیدم چقدر توی حالت بیهوشی بودم وقتی به هوش اومدم یک از اون آدما گفت رمز عابر بانکت چیه؟ بگو که ولت کنیم وگرنه میکوشیمت منم رمز رو دادم همون جا میترا اومد گفت بچه کونی اون ماشین خوشگله کجاست؟ اصلا جوابی نمیتونستم بدم توی دل خودمو نفرین کردم و اونارو فحش میدادم از سر درد داشتم میمردم رمز کارتم رو یکیشون نوشت و رفت که بره دم عابر توی حسابم 5 میلیونی داشتم بعد از چند لحظه باز اون دوتا مردها اومدن یک شیشه نوشابه دست ناهید دیدم آورد که چرب کرده بودو مرده به میترا که اون موقع فهمیدم ریحانه اسمشه گفت شیشه رو از اشرف بگیر بکن توی کون این بچه قرتی وای همونجا گفتم تورو قرآن نکنین هرچی بخواین میدم که مرد شیشه رو از ریحانه گرفت دم کونم گداشت هی فشار میداد وای چه شبی بود از درد باز داشتم بیهوش میشدم که یک فیلم ناهید با گوشی موبایل نشونم داد که از اون لحظه ای بود که ناهید روم بود و من نفهمیده بودم از پشت سرم اون نامردها دارن فیلم میگیرن گفتن اگه شکایت کنی پای خودت گیره گفتم بخدا شکایت نمیکنم همون لحظه اونی که رفته بود عابر گفت عملیات انجام شد و از پشت سر یکی با یک چیزی زد توی سرم که بیهوش شدم وقتی چشام رو باز کردم دیدم دستام رو باز کردن و یک گوشه لخت افتادم باور کنید نمیتونستم از جام بلند بشم کم کم خودمو رسوندم توی حال دیدم هیچکی نیست لباسام یک گوشه افتاده لباسامو با زور تنم کردم کل جیبم . کیفم . ساعتم و گوشیمو برداشته بودن خیلی سرم گیج بود احساس ضعف میکردم انگار واقعا کسی تو خونه نبود اومدم بیرون از خونه دیدم ماشین مادرمو با مدارکام هم بردن … خودمو با یک تاکسی رسوندم کلانتری همونجا از حال رفتم شش روز توی بیمارستان بودم … مامورها اونارو پیدا کردن چون احمق ها فقط تونسته بودن دویست تومان از عابر بگیرن بقیشو کارت به کارت کرده بودن توی حساب خودشون آدمهای لاشی که از طریق بانک پیداشون کرده بودن جالبه وقتی ازشون اعتراف گرفتن از چند نفر به همین سبک اخاذی کرده بودن که توی روزنامه ها هم خبرش چاپ شد و حتی بخاطر رابطه نامشروع 100 ضربه شلاق بخودم هم قاضی داد که خوشبختانه گفت بدلیل اعتراف خودت میتونی بخری … بچه ها این داستان نبود واقعیت بود اینو اینجا نوشتم چون دو سه دفعه اومده بودم تو این سایت و داستان هاتون رو خوندم حالا چه دروغ چه واقعیت و زیرش نظر هاتون رو خوندم حالا چه فحش و چه حرفهای غیره نیازی نیست زیر این واقعیت نظر بدین یا فحش بدین که این چیه نوشتی من خودم رو فحش دادم بخاطر خریت خودم … باور کنید اینو نوشتم و اینجا زدم که داداشای گلم هواستون رو جمع کنید که به بلای من دچار نشین و هواستون رو توی رابطه ها جمع کنید… به سکس همه نیاز داریم ولی به اهلش نه اون دوتا جنده که سکسم به 3 دقیقه نشد… موفق باشین
نوشته: سعید
عالی بود . تجربه ات خیلی بجا و آموزنده بود . هزاران درس و تجربه رو مثل این تو خاطر خیلی ها خاک خورد و کسی دلش نخواست بزبان بیاره و اگر هم کسی مثل من بر ملا کرد یا بهش توهین کردن یا ناسزا شنید .
نوشابه نیاور تو سر سفره عزیز
چون بطری نوشابه سیاسی شده است…
منم چن مورد اینجوری شنیدم یکیشم واسه داداش دوستم پیش اومده بود
با یکی مشورت کردن واسه شکایت
طرف گفت اول خودت رو میگیرن
دیگه صرفنظر کرد
طرف بوی کباب خورده بود به دماغش خبر نداشت خرید داغ میکردند
مردی ک باهر لاشی بپره شیشه نوشابم کمشه،آدم جنده بازی هم بخواد کنه باید باهر جنده بی کلاسی نپره،چ زن چ مرد نباید پایین تنشو زیر هراسکلی بزاره،وقتی محل زندگیشو دیدی نباید میرفتی،من جاش بودم ی گریت دین ب جون کونت مینداختم چون خیلی ابلهی
با hanijooon موافقم. ضمنا از سکس پولی سکس با زن شوهردار و سکس بامحارم خوشم نمیاد. پس در صورت واقعی بودن داستانت من جای تو بودم حاضربودم مثل الان ۱سال سکس نکنم اما سمت این سکس با این شرایط نرم که تو دردسر بیفتم.
وقتی به جا مغزت کیرت برات تصمیم میگیره این میشه که شیشه نوشابه بقول خودت و با اطمینان بگم که کیر به کونت بره
عنوان داستانت ما رو کشته « پسر نابلد و زن های خلافکار» حسابی توی فاز علی بابا و چهل دزد بغداد هستیا!
بچه ها من الان 40 سال به بالام پیامبر حدیث داریم که عقل 40 سالگی کامل میشه خوب عقل ناقص ما تازه میخاد کامل بشه آخه سکس پولی و زوری که طوش عشق نباشه به چه درد میخوره من رفتم ترکیه باکو دست نزدم چون همه اش پوله با خانمهایی دوست بشین که حاضرند واستون بمیرن نگویید نیست خودت آدم باش آدمش پیدا میشه دوستی داشتم میگفت ما زنها اگه بدونیم طرف دهنش قرصه و به کسی نمیگه حتی دوست صمیمی خودمون تورش میکنیم طوی جوانی دوستایی داشتیم تا دختره بهش میخندید میگفت کردمش این کارها تنهاتون میذاره به خانمها رسیدید از امنیت و صداقت حرف بزنید و عمل کنید حتی جنده باشه نامردی نمیکنه
ازین اتفاقا خیلی زیاده.برات متاسفم من یه سوناتا داشتم عمرا به بالاشهریا هم پا میدادم چه برسه جنده های زورگیر خاک تو سر ملت مسلمانمون کنن که تو قران ۲۱ باز اندر کف سوراخ کس هستن.البته ایرانیا حق داریم چون تو تمام دنیا قرن ۲۱ ولی تو ایران قرن ۱۴هنوز
واقعا… مرسی که تجربه تو نوشتی… واسه منم یه همچین اتفاقی داشت میافتاد که میدونم اگر بنویسم همه چرت و پرت میگن… واسه همین نمینویسم، سر این ملت باید بدتر از این بیاد تا شعورشون بیاد سرجاش…
راس ميگه.از حرفاشم نشه فهميد از کون گشادش معلومه
از اول که گفتی طرف نشست تو ماشین و سراغ مکان گرفت و از عنوان داستانت, پیش خودم گفتم سرت خراب میشن,تابلو تر محله بود که بازم متوجه نشدی چه خبره!..قربون خدا برم که هرچی سن میره بالاتر آدم چشاش بیشتر میبینه.واقعی بود یا نه,پیام داستانت خوب بود,مرسی
متاسفم برای اتفاقی که برات افتاد، ولی متاسفانه این خف گیری ها تو مملکتمون زیاده، تو که ماشین داشتی با ماشین میبردیش یه گوشه کناری جایی آخه، بالاخره تجربه ای بود و ممنون که به اشتراک گذاشتی دوست من
اسم محله هم یادت نیست جایی که شیشه نوشابه کردن و کونت؟! یه جای خراب!!
برو لاشی نمیگم نیست و کس گو هم کم نیست
با سوناتا رفتم! کونده خار با سوناتا نمیتونستی مخ بزنی منتظر زنگ تلفن بودی
اگرم این راست نباشه ولی ممکنه من قبلا هم شنیده بودم با این روش اخاذی میکنن
باشه تو راست میگی :))))
دیوث به هوای کس رفتی اونجا گاییدنت.حالا چرا اسم شیشه نوشابه میاری؟خجالت می کشی بگی حسابی از کون کردنت…
همون سوناتا تو کونت عقده ای.مشخصه کس و شر سر هم کردی.