پنجاه طیف زمردی (۱)

1401/08/19

بخش اول : یکی مثل خودت دکتر
دو عدد سنگ زمرد در زیر چشمه آب شور.
چشمه در میان خاک سفیدی معطر به تمشک، بنفشه و رز.
مسافری از آن نوشیده و در حال دور شدن است.
چه اشتباه وسوسه انگیزی.
سیگارش را روشن میکند. از وقتی که وارد مطب شده است بی توقف سیگار میکشد. صورتش را به طرف پنجره میگیرد و دود را به آرامی به بیرون فوت میکند. سیگار نمیتواند خاطرات بد را بسوزاند ولی دکتر مخالفتش را نشان نداده است. تیمان در حالی که نگاهش را به خیابان دوخته بود ادامه داد.
-من همیشه به دنبال شهوت بودم با هرکی که می افتاد سکس میکردم. زن شوهر دار، بیوه، مطلقه، جنده، حتی چند دفعه یه دختر مدرسه ای رو از کون کردم، میگفت نمیخواد باکره گیشو از دست بده! اینا همش به خاطر رسم و رسوماته. واقعیتش اینه که پرده بکارت اندازه یه گوز شپش جلوی سکس دختر رو نمیگیره! همش توهمه! اما با توجه به تجربیاتی که داشتم پرده بکارت یه صلاح خیلی قدرتمند تو دست دختراست… باهوشاش ازش استفاده میکنن. خیلی ها رو میشناسم که با دست قانون عین کنه چسبیدن به پسره و دارن خونشو میخورن؛ فقط یکم مهارت بازیگری لازمه دکتر. همشون یه جمله رو میگن (صدایش را زنانه میکند و حالت گریه میگیرد) «اون بهم تجاوز کرد!..وااای…خیلی وحشتناک بود!!» بعد پزشک قانونی و بنگ! سیکتیر شدی رفت.
+بعد از دوهفته اومدی که اینا رو بگی؟
-نه دکتر.
+خب؟ چی شده که اینقد پکری؟ کسی مرده؟
-نه دکتر همه سالمن… همه صحیح و سالم دارن تو خونه هاشون توی جای گرم جقشونو میزنن و با سگاشون هاشون ور میرن.
«سگ؟!» دکتر کمی در همان حالت که چهره پرسشگرانه ای داشت ساکت ماند و به تیمان زل زد.
+سگت که چیزیش نشده؟ برا همین ناراحتی؟
-نخیر دکتر! یه زن این بلا رو سرم آورده.
« تیمان که یک عمر گور گرفت عاقبت گور تیمان گرفت! بالاخره اون روز هم رسید…دادگاهی که نشدی؟…نکنه این بار یکیشون قولت زده و قلبتو دزدیده. » دکتر این بار لبخند ملیحی بر روی صورت داشت.
-نخیر قلبمو ندزدید. مادر جنده یه راست رفت سر تخمام! واقعیتش اینه که همیشه فکر همه جاشو میکنم همه حقه و کلک های زنا رو میدونم برا همین همیشه مراقبت های لازم رو انجام میدم. اما دکتر، این بار از جایی خوردم که فکرشو هم نمیکردم. این یکی خیلی مادر جنده بود قشنگ تا عقیم نشدم ولم نکرد.
+عقیم؟! باید بری آژمایش اسپرم تا…
-بعدا میرم آزمایش ولش کن. نیومدم آزمایشم کنی! دکتر حقیقتش من زیاد آدم اجتماعی نیستم اما الان به یه دوست نیاز دارم یه کسی که حرفامو بشنوه بهم گوش کنه یکی مثل خودت دکتر…
دکتر کمی مکث کرد. واقعیتش تیمان این چن روز از نگرانی حتی نمیتونم مریض ویزیت کنم خیلی درگیرم همونطورکه میدونی یه چند هفتست…
دکتر ادامه داد اما تیمان حرفهای او را نمیشنید در میان انبوهی از فکر و خیال غرق میشد و از پنجره بیرون را نگاه میکرد. بوی گل بنفشه میآید. کنار پنجره گل بنفشه قرار دارد تیمان برگهایش را لمس میکند. نمیداند چه حسی دارد؟ آیا این حس، ترس است یا حس غم، شاید حس درماندگی باشد! هر چیز که باشد تا حالا این گونه احساس نکرده بود! پک عمیقی از سیگار میگیرد و بغضش را قورت میدهد.
چشمان سبز زمردی را درست مقابل چشمانش میبیند…

بخش دوم: پسر خوب
بیا اینجا روی مبل. آفرین سگ خوب!
تیمان در حالی که زبانش را بیرون آورده بود پارس کرد زن خنده رضایت آمیز و مستبدی داشت. سر تیمان را میان دستانش گرفت، لب های او را محکم بوسید و به چشمانش زل زد. تیمان در میان رنگ سبز چشمان او غرق شده بود هیچ چیز را نمیشناخت فقط چشمان زمردی. زن چیزهایی را زیر لب زمزمه کرد و سپس سر تیمان را به سمت کصش هدایت کرد. یواش یواش صدای آه و ناله زن زیاد میشود.
تیمان کص زن را ولو میخورد و صدای خوردنش با صدای آه و ناله زن فضای اتاق را گرفته بود تیمان با یک دستش جق میزد و دست دیگرش با کص زن ور میرفت. اول دو انگشت و سپس سه انگشت با زبانش هم کلیتوروس زن را میمکید زن به موهای تیمان چنگ میزد به خود میپیچید و آه و ناله میکرد.
آفرین سگ خوب محکم تر…
آااه دارم میاااااام…
زن به خود لرزید و ممه های خوش فرمش بالا پایین رفتند تیمان هم در حالی که کص زن را یواش لیس میزد به او نگاه کرد در خنده ملیح و شهوانی زن گم شد فقط به او میاندیشید نگاه کردن به چشمان خمار او در حالی که رشته ای از موهای خاکستریش به نیمه صورتش ریخته بود. نگاه کردن به گردن و چانه اش در حالی که لب پایینیش را از فرت لذت گاز زده بود نگاه کردن به او خوشاآیند بود هر چند زن او را سگ خطاب میکرد و اجازه ارضا شدن نمیداد.
زن صورت تیمان را میان دستانش گرفت و محکم از او لب میگرفت تیمان میان پاهای زن چهار دست و پا ایستاده بود تیمان نمیتوانست تحمل کند. کیرش را به کص زن فشار داد.
چیکار داری میکنی!
چچچچککککک
تیمان به زمین افتاد سیلی خیلی محکمی بود زن از موهای تیمان گرفت و در گوشش فریاد زد.
سگ بد! اول باید اجازه بگیری. فهمیدی؟!
چشم خانوم!
تیمان هرگز به کسی اجازه این کاررا نمیداد اما آن زن متفاوت بود حاظر بود به خاطر او حتی سگ شود. شاید زیبایی و فریفتگی زن بیش از حد و غیرعادی بود تیمان میان غرور خود و زن دودل مانده بود اما هر چه که باشد به محض دیدن چشمان زن فکرو خیال از سرش میپرید و به عروسک خیمه شب بازی تبدیل میشد که هیچ کنترلی روی اراده خویش نداشت همه وجودش فقط به خاطر او بود.
زن خط کشی را از روی میز برداشت و کمر بندی که به دور گردن تیمان بسته بود را کشید. مثل یک قلاده.
باید به حرفام گوش بکنی…تو اصلا سگ خوبی نبودی! باید ادب بشی! باید یه سگ خوب باشی!
زن روی مبل نشست
دستاتو بزارر زمین پاهاتو بزار روی مبل میخوام خایه هاتو ببینم
آفرین سگ بی مصرف
تیمان چهار دست و پا خود را نگه داشته بود زانو هایش هر یک در یک طرف زن قرار داشت و خایه هایش درست مقابل زن قرار داشتند.
چچکک
یک ضربه نه چندان محکم
هر بار که میزنم باید التماسم کنی که ببخشمت.
معذرت میخوام منو ببخش
چچچککک
ضربه دوم کمی محکمتر بود
بلندتر! فریاد بزن
معذرت میخوام بانو منو ببخشییییید
صدای تمیان بیشتر لرزید
تللکک
ضربه دوم به سر کیرش فرود آمد محکمتر بود ولی درد کمتری داشت
آخریش به خاطر این بود که آبت نیاد هر کاری که میکنم به خیره توعه پس ازم تشکر کن.
ممنون خانوم
چچچچککک
یک ضربه دیگر بر روی خایه ها
از حالا به بعد فقط پارس میکنی…
زن با یک دستش کیر تیمان را جق میزد و با دست دیگرش به طور منظم با خط کش بیضه های تیمان را نابود میکرد
درد داره آره؟!
هااااوو
میتونی لذت و درد رو همزمان حس بکنی؟
شرط میبندم مغذت دیگه فرق بین لذت و درد رو نمیفهمه…
هااااااوووو
صدای تیمان کمی لرزید شاید واقعا لذت میبرد!
زن کمی ضربات خط کش را محکمتر کرد.
میخوای بس کنم؟! آره؟!
تیمان با سرش تایید کرد از حالت صورتش معلوم بود که درد میکشد ولی نه به اندازه ای که نتواند تحمل کند.
اگه آبت بیاد بس میکنم پس به دستم تلمبه بزن.
زن تف آبداری به کیر تیمان زد و دستش را مشت کرد تا تیمان به دستش تلمبه بزند. همچنان با خطکش ضربات ملایمی میزد اما همان ضربات ملایم هم به خایه ها دردناک بودند.
پارس بکن سگ من! زن فریاد زد.
هااااااووو هاااوو
زن دوباره فریاد زد :« سریعتر تلمبه بزن آفرین سگ خوب»
داره آبت میاد مگه نه؟!
هااااااااااااااااا
نه نه نه نه نه
زن دستش را باز کرد. کیر تیمان در هوا ماند. زن خایه های تیمان را محکم گرفت و کشید. نه بشکلی که دردش بیاید.
تیمان به هوا تلمبه زد ولی آبش نیامد. مثل یک سگ! زن خنده های ریز و شیطنت امیزی کرد
فک کردی تنبیهت به این زودی تموم شد!
نمیزارم هنوز آبت بیاد. باهات کار دارم!
اگه بفهمی همه اینا به صلاح توئه. میخوام وقتی ارضا میشی از شدت لذت بیهوش بشی…
ازم تشکر کن.
ممنون بانو

نوشته: Hejix


👍 5
👎 3
23801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

902315
2022-11-10 09:26:49 +0330 +0330

میتونه داستان جالبی بشه . هنوز بخاطر اینکه اصل ماجرا رو نگفتی کمی مخاطب رو تشنه ی قسمت بعد نگه داشتی. صحنه های اس ام هم که تعریف کردی قشنگ بود .

0 ❤️