کلاس شیمی

1401/08/11

اسم من آرتینه من ۲۵ سالمه و ۱۹۰ سانت قد دارم. خاطره ای می‌خوام تعریف کنم از بهترین خاطرات زندگیم که هیچوقت یادم نمیره. این خاطره مربوط به ۷ سال پیشه زمانی که ۱۸ سالم بود و میخواستم کنکور بدم. من هیچوقت نمی‌دونستم که به همجنس خودم حس دارم و دلم میخواد با پسرا سکس کنم تا اینکه ۱۸ سالم شد و این گرایش رو در خودم حس کردم. همه دوستام به من میگفتن تو خیلی جذابی چشمای رنگی هیکل سکسی و چهره جذابی داری و من توجه نمی‌کردم چون خوشم نمی اومد بهم نگاه جنسی بشه. خلاصه بگذریم کلاس دوازدهم بودم دقیقا همون سال کنکور داشتم و به کلاس میرفتم.
اون زمان کلاس شیمی ثبت نام کرده بودم و دقیقا اولین روزی بود که به کلاس رفتم نشسته بودیم یکدفعه استاد وارد شد. یک استاد جوان و باحال داشتیم که فامیلش را نمی‌تونم بگم اما اسمش وهاب بود.
چون دکتری داشت ما دکتر صداش می کردیم. همون روز اول با بچه ها صمیمی شد داشت درس می داد که من رفتم و ازش یه سوال پرسیدم اون منو دید و گفت تو چه پسر خوبی هستی اسمت چیه؟ منم گفتم آرتین.
خلاصه چون سر کلاسش فعال بودم از همون جلسه اول از من خوشش اومد. چند جلسه گذشت و هر جلسه که سوالی درست جواب میدادم یا فعال بودم بیشتر با من صمیمی می شد و ازم پیش بچه ها تعریف می کرد.
خلاصه یک روز سر کلاس بودیم که به غیر از درس درباره مسائل دیگه حرف می زد. اون موقع تازه فهمیده بودم به پسرا و مردا گرایش دارم اما از بیانش می ترسیدم تا اینکه استاد وهاب اومد و در بحث اجتماعی این مسئله را باز کرد و گفت هرکسی دلش نمی‌خواهد ازدواج کنه شاید بعضی ها بخوان با همجنس خودشون رابطه داشته باشن و زندگی کنن این طبیعیه و به ما ربطی نداره.
از این حرف استاد خیلی خوشم اومد و دیدم که ادم روشنفکریه و اون موقع کمی جرات کردم گرایش خودم رو علنی تر کنم. هرچی می‌گذشت به استاد وهاب بیشتر علاقه مند میشدم. کم کم متوجه شدم شاید خود استاد هم مثل من گی باشه و رو نمیکنه خیلی از رفتار هاش خوشم می اومد مشخص بود همجنسگرایان را درک می‌کنه و آدم خوبیه.
عاشق وهاب شده بودم هم اخلاقش و هم چیزای دیگه میخواستم درباره این مسائل باهاش صحبت کنم اما میترسیدم.
چند روز بعد سر کلاس بودیم. همه بچه ها از کلاس خارج شده بودن و فقط من و استاد وهاب مونده بودیم‌. رفتم و ازش یک سوال شیمی پرسیدم اون جوابمو داد و دستشو انداخت رو گردنم و گفت آرتین تو واقعا پسر باهوشی هستی و کلی ازم تعریف کرد بهم گفت تو با همه کلاس فرق داری از ته دل دوست دارم قبول بشی. راستش با رفتارش با خودم خیلی تحریک شدم و خیلی دلم میخواست اعتراف کنم که عاشقش شدم اما نمیتونستم. اون بهم گفت تو به هرچیزی تو زندگیت میتونی برسی کافیه که خودت باشی و این حرفش روی من خیلی تاثیر گذاشت تا طبیعت خودم رو دیگر مخفی نکنم. موقع برگشتن ماشین نبود و با هم از آموزشگاه رفتیم بیرون بهم گفت اگه میخوای می‌رسونمت و منم از خدام بود سوار ماشینش شدم پژو ۲۰۶ بود. توی ماشین آهنگ گذاشته بود و چند دقیقه در سکوت بودیم تا اینکه من سکوت را شکستم و گفتم استاد یادتونه درباره همجنسگرایی سر کلاس صحبت می کردید. وهاب گفت آره چطور مگه منم گفتم راستش را بخواهید من هم احساسی به دخترا ندارم و به پسرا گرایش دارم. وهاب خندید و گفت این طبیعیه جانم و بحثو به خنده کشوند و گفت دیگه تو این زمونه نمیشه زن گرفت مجبوری با پسرا حال کنی. تو راه کلی خندیدیم و انتظار این برخوردو نداشتم. رسیدیم در خونمون موقع خداحافظی بهم گفت آرتین به کسی نگی اما راستش خودمم گی ام و هم من تورو درک میکنم هم تو منو درک می کنی. پشمام ریخته بود اصلا نمیفهمم چطور خداحافظی کردیم تو خونم عروسی بود حس میکردم دیگه میتونم از علاقه ای که بهش پیدا کردم بگم. چند روز بعد دوباره سر کلاسش رفتم و اینبار خیلی فرق کرده بود سر کلاس، تیشرت هاوایی پوشیده بود و بوی عطرش تا میز آخر میومد‌.
کل کلاس حواسم به استاد وهاب بود و اصلا درس رو متوجه نشدم بعد کلاس بازم خواستم وقت رو تلف کنم تا اون منو به خونه برسونه. رفتم و چند تا سوال پرسیدم و بنده خدا رو تخته کلی توضیح داد و دوباره فقط خودم و خودش موندیم. اینبارم رفتیم و گفت اگه ماشین نیست می‌رسونمت و سوار ماشین شدیم وسط راه تو فکر بودم تا اینکه دیدم داره منو بدجور نگاه می‌کنه انگار محو من شده بود‌. گفتم خدایا چرا بهم خیره شده. گفتم استاد میخوای چیزی بگی. گفت آرتین امروز خیلی خوشتیپ شدیا گفتم شما هم همینطور‌ خوشتیپ شدید. گفت یکم صمیمی تر حرف بزنیم دیگه خوشم نمیاد رسمی برخورد کنم منم که از خدام بود.
گفتم استاد تا الان با بچه ها کلاس خودتون رابطه داشتی؟ بازم خندید و گفت در اون حد حشری نشدم که. یه کم تو چشمام نگاه کرد و گفت ولی تو انگار فرق داری با این حرفش انگار یه بار دیگه به دنیا اومدم. همون لحظه ماشینو زد کنار. من نمیتونستم جلو خودمو بگیرم و گفتم استاد باورت نمیشه چقدر بهت علاقه دارم وقتی فهمیدم تو هم مثل من هستی خیلی خوشحال شدم و همون لحظه ازم لب گرفت مقاومت نکردم و منم همراهیش کردم تو ماشین داشتیم لب می‌گرفتیم و گفت آرتین من جای دیگه ای کلاس ندارم و خونم خالیه میخوای بیای خونه من؟ گفتم چرا که نه‌‌.
رفتیم خونه وهاب و گفت مشکلی که نداری گفتم نه همه چیز عالیه. رسیدیم خونه یه شربت برام درست کرد و خوردیم و گفت تو ماشین خواستم حس واقعیم رو بهت بگم تو اولین و آخرین پسری هستی که اینطور عاشقش شدم. باورم نمی شد استاد وهاب داره اینطور به من میگه گفتم دیگه همدیگه رو میشناسیم وقتو برا چی تلف کنیم. اومد نزدیکم و گفت تو عشق منی تو جون بخواه‌. دستشو گذاشت دور کونم و صورتشو نزدیک کرد بهم گرمای وجودش رو حس میکردم فقط سکوت اختیار کردم و خودمو بهش سپردم نزدیکتر شد و لباشو چسبوند به لبام شروع کرد لبگیری منم دستمو انداختم دور گردنش اونم دستشو انداخته بود رو کونم و بیشتر فشار میداد. کم کم ایستاده خسته شدیم گفت بیا بریم رو تخت. رفتیم روی تخت و منو پرت کرد روی تخت و افتاد روم و گفت آرتین امشب بهترین شب زندگیمه گفتم بهترین شب زندگی منم هست. روی تخت افتاده بودم و داشتم حال میکردم وهاب هم افتاده بود روم و گردنمو می‌بوسید و مک می زد نفس هاشو حس میکردم و از این لحظه لذت می‌بردم به ارگاسم روحی رسیده بودم. بعد گردنم گفت لباساتو در بیار و هر دو لباسامونو در آوردیم. همون لحظه گفتم صبر کن من به خانوادم بگم امشب خونه دوستم میمونم و گفت باشه قبل سکس زنگ زدم بابام و گفتم من امشب خونه دوستم امیرم و فردا میام خونه خانواده هم چیزی نگفتن.
برگشتم رو کار و به وهاب گفتم من آمادم وهاب گفت سکس چند مرحله داره فوری روی پروژه نمیریم و دوباره رو تخت رفتیم ایندفعه داشت سینه هامو مک میزد تو حال خودم نبودم و رفته بودم توی دنیای دیگه همینطور لیس زد و اومد پایین تا اینکه به شرتم رسید. شرتمو در آورد و گفت چه کیر کوچیکی داری. من کاملا ساکت شده بودم اومد و کیرمو گرفت تو دستش و گفت اینجا من فاعلم و تو مفعول. گفتم چی از این بهتر و گفت پشت کن. پشت کردم و ایندفعه هم از بالا شروع کرد کمرمو می بوسید و کم کم اومد پایین تا رسید به کونم‌. آماده بودم که کیرشو بکنه تو کونم و به اورگاسم برسم. تف کرد تو کونم و کمی لیسید و گفت صبر کن کاندوم بیارم رفت از کشو کاندوم در آورد و کشید رو کیرش و گفت دیگه وقتشه. خودشو اینبار انداخت روم و کیرشو کرد تو کونم لحظه اول خیلی درد داشت و صدام رفت بالا. دهنمو با دستش گرفت و گفت عشقم سر و صدا نکن عادت می کنی یواش یواش تلمه می زد و در گوشم گفت این پوزیشنو دوست داری؟ گفتم خوبه و نفس نفس می زدم. این شبو تو خوابمم نمی دیدم همون حین که تلمه می زد به پشت گردنم داشت بوسه میزد. بعد چند دقیقه گفتم بسه. کیرشو در آورد و گفت میخوای ساک بزنی؟ گفتم باشه و کاندومو از رو کیرش برداشت. قبلش لب گرفتیم و گفتم دیگه تو دنیا چیزی نمی‌خوام. اون گفت تو خودت همه دنیای من شدی و به دماغ و چشم و لپم بوسه زد. خلاصه کیرشو گرفتم تو دستم و داشتم بیشتر شقش میکردم گفتم ای کاش رابطه ما اینطور نبود. دستشو گذاشت رو چونه ام و گفت عزیزم زمان همه چیزو عوض می‌کنه. کیرش که خوب شق شد اول یواش یواش کردمش تو دهنم و سعی کردم دندون نزنم تا وهاب اذیت نشه. بعد با سرعت بیشتری ساک زدم کیرشو میکردم تو دهنم و در می آوردم تا اینکه آبش اومد و ریخت تو صورتم. وهاب خودش گرفت و گفت وایسا دستمال بیارم. با دستمال اومد و صورتمو پاک کرد اون آب شورش کمی رفته بود تو دهنم.تو گوشم گفت تو عشق منی چقدر قشنگ ساک زدی و بغلم کرد‌. پوزیشنو عوض کردیم و ایندفعه اون خوابید رو تخت تا من کونمو بزارم رو کیرش. یواش کونمو گذاشتم رو کیرش و اون پهلومو گرفت و گفت سوسول نباش و شروع کرد به تلمبه زدن بیشتر خودم بالا پایین میشدم کم‌کم دردم اومد آه آه میکردم وهاب می‌گفت آه آه کردنت هم جذابه داشت بهم فشار میومد تا اینکه دوباره آب وهاب اومد و ایندفعه ریخت تو کونم. خیلی خسته شدم وهاب هم نایی نداشت و گفت دیگه بسه. لخت در تخت تو بغلش خوابیدم و صبح بیدار شدیم. پیشونی و لبمو بوسید و گفت صبحت بخیر عزیزم گفتم ساعت چنده گفت ساعت ۷ صبحه خلاصه دیگه لباسامونو پوشیدیم و به خونه خودم رفتم و اونم احتمالاً کلاس داشت.

امیدوارم از این خاطره سکسی من خوشتون اومده باشه سعی کردم تمام ماجرا رو بدون یک ذره تحریف،تعریف کنم.

نوشته: آرتین


👍 12
👎 1
27301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

901156
2022-11-02 05:34:36 +0330 +0330

کلاسم کلاسای قدیم

2 ❤️

901164
2022-11-02 06:41:30 +0330 +0330

عاشق این شربتِ قبل سکسم!!!

2 ❤️

901208
2022-11-02 15:31:21 +0330 +0330

خب بقیش؟؟؟
ادامه پیدا کرد؟ نکرد؟ آخرش چی شد؟

1 ❤️

901255
2022-11-03 01:19:28 +0330 +0330

فانتزیه باحالی بود

0 ❤️

901297
2022-11-03 07:55:08 +0330 +0330

خیلی زیبا

0 ❤️

901370
2022-11-03 20:02:08 +0330 +0330

تف کرد تو‌کونتو بعدش لیسید!!! تف خودشو لیس زد آقای دکتر وهاب… قبل از ارسال داستان خوبه یه بار اقلا بخونیش

0 ❤️

901458
2022-11-04 11:30:15 +0330 +0330

داستان قشنگی بود. آفرین

0 ❤️

901473
2022-11-04 13:02:10 +0330 +0330

منم رو معلم شیمی یازدهمم حس داشتم ولی نمی دونم اونم به پسر حس داره یا نه
هنوزم باهاش درارتباطم

0 ❤️

901589
2022-11-05 11:36:52 +0330 +0330

به جون خود وهاب ش دروغ میگی چقدر بدلختی روشن فکری با هرزگی اشتباه گرفتب

0 ❤️

902271
2022-11-10 00:51:07 +0330 +0330

خوب بود ولی عالی میشد اگه دو سه جا سوتی های خنده دار نمی‌دادی معلومه که تازه دست به قلم شدی یکی از موارد خنده دار این بود تف کرد تو کونم میشه بگین که چجوری میشه تف کرد تو کون کسی

0 ❤️