من و رضا با تعجب به هم نگاه میکردیم و پارسا هم سرش پایین بود. شلوارشو کشید بالا و میخواست از خونه بره بیرون که دستشو گرفتم و بردمش توی یه اتاق دیگه. نشوندمش روی تخت و خودمم کنارش نشستم. شروع کردم به حرف زدن باهاش : ببین پارسا ، این مشکل رو فقط تو نداری. مثلا همین شایان هم مثل توعه. این موضوع تقصیر تو نیست که خودتو سرزنش کنی. بهتره باهاش کنار بیای. قول میدم این موضوع توی همین خونه دفن میشه… همینطور که داشتم باهاش حرف میزدم دستمو بردم زیر رونش و اروم رون پاشو میمالیدم. کم کم دستمو بردم زیر کونش. اون حرفی نمیزد و فقط سرش پایین بود. شروع کردم چنگ زدن. با یه دست کونش رو میمالیدم و با دست دیگه شروع کردم باز کردن دکمه شلوارش. همینطور باهاش حرف میزدم و بهش میفهموندم که میتونه به من و رضا و شایان اعتماد کنه. وقتی دکمه شلوارشو باز کردم سرشو اورد بالا و بغلم کرد. منم خودمو انداختم روش و به پشت خوابوندمش روی تخت. شروع کردم خوردن گردنش و مالیدن کونش. بلند شدم و شلوارشو در اوردم. دیدم کیرش سیخ شده. بهش گفتم: بریم اون اتاق. اینطوری یخت اب میشه و راحت تر میتونی با این قضیه کنار بیای. شایان و رضا توی اتاق نشسته بودن و دست رضا روی گردن شایان بود. رفتم و درگوشی به شایان گفتم پارسا رو واسه کون دادن اماده کنه. اونم رفت و شروع کرد لب گرفتن با پارسا. پارسا مثل یه مانکن شده و بود و حرکتی نمیکرد. شایان پارسا برد دستشویی تا خودشو بشوره. وقتی برگشتن پیرهن پارسا رو در اوردم و اونو دمر خوابوندم روی زمین. یه بالش گذاشتم زیر کمرش تا کونش بیاد بالا تر. بعد شروع کردم مالیدن کونش. رضا هم شایان رو خم کرد ، دامنشو داد بالا ، شورتشو کشید پایین و بدون هیچ مقدمه ای کیرش رو تا اخر کرد توی کونش. شایان یه اه بلند کشید و رضا هم بلند تر از اون گفت جوووون. پارسا وقتی این صخنه رو دید خندش گرفت. منم شورتشو اوردم پایین و انگشت اشارمو فرو کردم توی کونش. مشخص بود هیچوقت چیزی توی کونش فرو نکرده. مونده بودم چطوری اینهمه مدت طاقت اورده با خودش ور نرفته. کم کم انگشت اشارمو بیشتر فرو میکردم و همزمان توی کونش میچرخوندم. وقتی انگشت وسطمو فرو کردم کونشو تکون داد و یه اه کوتاه کشید. یه نیم ساعتی دو انگشتی کونشو باز کردم. توی این مدت رضا دو بار ارضا شد. انگشتمو از توی کون پارسا در اوردم و رفتم کنار رضا و اروم بهش گفتم نمیخوام امروز پارسا رو بکنم. ممکنه دردش بیاد و از کون دادن بترسه. اونم قبول کرد و رفت روی پارسا خوابید و شروع کرد لاپایی زدن. منم که واقعا حشری شده بودم شایانو خوابوندم روی تخت و شروع کردم گاییدنش. همینطور داشتم تلمبه میزدم که صدای پارسا توجهمو جلب کرد. رضا تو رو خدا بکن. تو رو قران دیگه تحمل ندارم. رضا منو نگاه کرد و منم سرمو به نشانه تایید تکون دادم. رضا کیرشو با سوراخ پارسا تنظیم کرد و خیلی خیلی اروم شروع کرد فرو کردن کلاهک کیرش. وقتی سرش رفت تو ، پارسا یه اه بلند کشید و همزمان رضا کیرشو تا نصفه کرد توی کونش. کیر من هنوز توی کون شایان بود و شایان گفت اگه نگاه کردنت تموم شد تلمبه بزن. منم کمرشو گرفتم و شروع کردم تلمبه زدن. همزمان رضا هم اروم توی کون پارسا تلمبه میزد تا اینکه من توی کون شایان ارضا شدم . کیرمو در اوردم رفتم بالا سر پارسا. رضا بعد از چند تلمبه ارضا شد و ابشو توی کون پارسا خالی کرد. شایان پارسا رو بلند کرد تا برن و اب توی کونشونو خالی کنن.
اونروز گذشت و پارسا هم به جمع ما اضافه شد. تا اخر دبیرستان هر هفته باهم قرار میذاشتیم و سکس میکردیم تا اینکه بعد از کنکور رضا و پارسا قبول شدن اما من و شایان امسالم کنکور دادیم. یکی از فامیلامون با پارسا هم دانشگاهی البته چند ترم بالاتره. پارسا رو راضی کردم که میتونه به اون اعتماد کنه و بهش کون بده. موندیم من و شایان که خیلی کم همو میدیدیم و سکس میکردیم و الان هم ک کنکور دادیم دیگه حسم به پسرا کمتر شده و زیاد دلم نمیخواد شایانو بکنم اما خب هر از چندگاهی قرار میذاریم.
نمیدونم باور میکنید یا نه اما خب خاطره ای بود که من داشتم. و اینکه شما نمیتونید مخ کسی رو بزنید دلیل نمیشه که هیچکس نتونه.
ارادتمند شما میثاق
نوشته: میثاق
کلا میثاقا آدم نیستن
باهاشون رفاقت نکنید
مثل همین میثاق،
یا اون میثاقی پفیوز رفیق عادل
فرقی نداره اسم یا فامیلی
میثاقا رو سگ گایید کلا
لاشی بازی رو به عرصه ی جدیدی کشوندی حتی تو تخیلاتت
رفیقمو…!
اصل داستانتم تابلوئه یه چیز دیگه اس، تو بگو نه
ما میگیم آررره!
خب دوستان بیان علت یابی کنیم ببینیم چرا رضا و پارسا کنکور قبول شدن ولی شایان و نویسنده داستان در این عرصه ناکام موندن؟!؟!!!
قوه تخیل خوبی داری
خوشم اومد از تخیلات قوی ات ولی ارزش لایک کردن نداشت.
بچه هایی از قبیل شما نویسنده این رویا (نه داستان و نه خاطره)ادمو به فکر وامی دارد که چرا بعضی ها خوانندگان رو احمق حساب میکنند.اخه جنده دوزاری هم بود واسه اولین بار جونس میرفت نون نمیداد
بچه هایی از قبیل شما نویسنده این رویا (نه داستان و نه خاطره)ادمو به فکر وامی دارد که چرا بعضی ها خوانندگان رو احمق حساب میکنند.اخه جنده دوزاری هم بود واسه اولین بار جونش میرفت کون نمیداد
باز شاهد نویسندگانی بجدید با فن بیان و نوشتار قوی در عرصه کسشریجات ملجوق پسند هستیم