دوستش میداشتم (۱)

1402/09/18

توی کافه نشسته بودم.سفارشم جلوم بود.کیک شکلاتی و هات چاکلت.تو قسمت vip نشسته بودم.تنها و پشت به مشتریای تو کافه.ندیدمش که چطور اومد تو کافه.ولی وقتی اومد پیشم،بهونش این بود ازم بپرسه سرکلیدی ای که رو زمین افتاده مال منه تا حواسم باشه که برش دارم یا نه که منم زیر پامو نگاه کردم.راست میگفت.یه سرکلیدی فانتزی افتاده بود که مال من بود از قضا اما من متوجه افتادنش نشده بودم.خم شدم که برش دارم.و وقتی سرمو بلند کردم،دیدم اونورتر نشسته و یه کاغذ کوچیکم جلو رومه.کنار کیک.بهم گفت.گفت ازم خوشش اومده و اینم شمارشه.زنگش بزنم.عجله داشت.میخواست بره.رنگش پریده بود.صورت کشیدش به رنگ مهتاب در اومده بود.با چشمان درشت گود رفته.ابروهایی کشیده و پرپشت که زیبایی خاصی بخشیده بود به صورتش.لباشم که سیاه بود و خوش فرم.نگم برات.کله ی فر و قد بلند و اندام لاغر.نه لاغری که بزنه تو ذوقم.آخه هیچ وقت از لاغر های افراطی خوشم نمیومد.چه پسرش،چه دخترش.یه ته بوی سیگاری به مشامم خورد از لباش وقتی باهام چند کلومی حرف زد.و عطری که اگه ساعتها می نشستم به بو کردنش و ازش سیر نمیشدمو زده بود به خودش لامصب.اسمشو هم رو کاغذ نوشته بود و هم خودش آروم گفت که عابده.عابد.عابدی که شد عابد من.عابد قلبی من.حرفشو زد و رفت.منم رفتم خونه.عجیب نیاز داشتم با یکی وارد رابطه شم.بی گدار زدم به آب.زنگش زدم.بعد از چندتا بوق آزاد برداشت.باهم حرف زدیم.گفتمش که مریمم.قرار گذاشتیم تا همو ببینیم.و رفتم سرقرار.توی یه میدون.قرار شد پیاده روی کنیم.راه میرفتیم.از خودش میگفت.چرندیاتشو قبول نداشتم.یعنی حوصله ی شنیدن این حرفایی که آدما از خودشون میزننو ندارم که تا کجا درس خوندمو و شغلم چیه و چقدر درآمد دارمو و از این جور خزعبلات.فقط بهش نگاه میکردم هرازگاهی.چند اینچی ازم بلندتر بود.عاشق رنگ سبزه ی بدنش بودم.با اون انگشتای دست سیاه برگشتش که تنومندم بود با وجود لاغریش.۲۶سالش بود.منم ۲۴سالم.داشتیم راه میرفتیم.وسطای پیاده روی خوردیم به یه پارک.نفس کم اورده بودیم.ترجیح دادیم رو نیمکت دمی بنشینیم.نشستیم.بی مقدمه نگاشو دوخت تو چشام.گفت عاشقمه.توم سوخت.مورمورم شد.و البته برق از چشام گذشت.برای منی که باهمون نگاه اول به قلبم اجازه دادم که عابدو تو خودش راه بده،شنیدن این جمله مثل یه برد بود برام.همیشه ی خدا هول بود.اینو من تشخیص میدادم با اینکه این دومین باری بود که میدیدمش.وقتی این جمله رو بهم گفت،سیگارشو از قبلتر روشن کرده بود.آخ که چقدر قشنگ سیگار میکشید.دلم میخواست دودی رو که قرار بود بده بیرون و،من با گذاشتن لبام رو لباش،بدم تو سینم تا سینم بسوزه.دستشو گذاشت رو رونم.پاییز بود.هوا سگی سرد بود.با این حال خودمون خواستیم که باهم کار ببافیم.دوتا عاشق که برخلاف سردی هوا از درون گرم بودند.گرررم.اسنپ گرفت.قرار شد منو ببره جایی که زندگی میکنه رو بهم نشون بده.رفتیم.خونه ی ساده ای داشت.وقتی تو خونش بودم،کمی چیزمیز گذاشت جلوم تا بخورم،منم یه بیسکوئیت ساده برداشتم و ازش درخواست سیگار کردم.یه دونه داد و فندکشو گرفت جلوم و برام روشن کرد.خودمم اون موقع واقعا سکسی شده بودم.موهای مشکیم، دورم ریخته بود و یه رژ زرشکی غلیظم زده بودم به لبای قلوه ایم.کلا تیپ اون روزم زرشکی کرمی طور بود.یه شال و یه یقه اسکی کرمی پوشیده بودم با یه سارافون که باریکی کمرم توش معلوم معلوم بود.با یه شلوار تنگ که ناخن میزدی،جر میخورد و یه بوت ساده.خیلی بهم نگاه میکرد موقع پک زدن به سیگار.انگار دیوونش کرده بودم.مسخ مسخ شده بود.ولی بهم نزدیک نشدیم.اسنپ واسم گرفت تا برم خونه.
مدام با هم در ارتباط بودیم.از زنگ های پی در پی تا مسیجایی که چند ساعت طول میکشید.واقعا میخواستمش.اونم تشنه ی من بود.قرار بر این شد برم خونش.و رفتم.لم دادم رو مبل.چایی اورد با شیرینی.اونطرف تر میوه بود.سرد بود خونش ولی قابل تحمل!نشست کنارم و سیگاری آتیش زد.همونطور که من درحال خوردن چایی بودم،دود سیگارشو ول میداد لابه لای موهام و هی با دستش گونمو نوازش میداد.اومدم شیرینیو گاز بزنم،که اومد و از لبام خورد.منم نگاش کردم.خیلی میخواستم برم حمام.برم حمام تا اونم بیاد و موهای پشت کمرمو برام شیو کنه.کلا یکی از فانتزیام بود.بهش گفتم‌.گفت اوکیه و رفتیم حمام.رفتم زیر دوش.اونم پشتم.موهای بلندمو دادم جلو و گفتم که پشتمو حسابی کف مالی کنه و کیسه بکشه و پرزاشو شیو کنه.اون این کارو کرد.هر از گاهی سفت می چسبوندم به خودش و گردنمو می گرفت و صورتشو می اورد نزدیک و یه بوسه ی کوچیک از گردنم میکرد.یه بارم زیر دوش باز،لبای سرخ رو حسابی خورد.داشتم سگ لرزه میرفتم.حوله ای دورم پیچید و بغلم کرد و بردم تو اتاق.تخت نبود.زمین بود.رفتیم کنار بخاری.مثل یه بچه که مامانش حسابی خشکش میکنه بعد حمام،موهامو لای حوله میپیچید و گاها هم بدنمو آبشو میگرفت و منم گاها صورتشو با دستام میگرفتم و نگام میپیچید تو صورت مثل ماهش.دیگه وقتش بود.باید شل میکردیم.حوله رو پس زدم.لخت لخت بودم.اون اما یه شلوارک تنش بود.تو این هوای سرد همینطور میگشت تو اتاق.میمردم برا قد و بالاش.آخ.چقدر سکسی بود.سشوار آورد و گرفت به موهام و بدنم تا مریض نشم و خوب خوب خشک بشم.هنوز کمی آرایش به چهرم مونده بود ولی زشت نشده بودم.برعکس خوشگلتر شده بودم.مثل عروس مردگان.ریملام آب شده بود و یه رد خون سیاه از چشام جاری بود!

نوشته: شهلا


👍 3
👎 1
6001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

961485
2023-12-10 00:54:17 +0330 +0330

واگعیه یا کیکه؟

0 ❤️

961572
2023-12-10 13:32:54 +0330 +0330

زیبا

0 ❤️

961580
2023-12-10 14:20:33 +0330 +0330

نخوندم کامل اما احتمالا بر گرفته از یک فیلم

0 ❤️

961613
2023-12-10 22:40:58 +0330 +0330

این چه عنی بود

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها