رخساره

1402/07/06

من و زنم مریم که زن جذاب و سکسی با پوست گندمی بود 5 سال پیش با هم ازدواج کردیم سکس با مریم خیلی جذاب بود چون زن هاتی بود و هر وقت میخواستم پایه سکس بود گاهی روزی دو بار سکس می کردیم و کاری نبود که نکرده باشیم از همون روز اول کوس و کونش رو با هم میکردم خوشبخت ترین مرد بودم چون مریم از انجام هیچ کاری توی سکس برام دریغ نمی کرد، من کارمند بانک بودم و مریم پرستار بود همه چیز خوب بود تا اینکه دختر خواهر مریم بنام رخساره دانشگاه شهر ما قبول شد،از همون روزی که اومد خونمون فهمیدم که سر و گوشش خیلی میجنبه و شیطنت های زیادی می کرد، من عادت داشتم از سر کار که میومدم خونه مریم رو بغل میکردم و می بوسیدم و مریم هم همیشه توی خونه لباس های راحت و سکسی می پوشید چون بغل کردن و خوردن و بازی کردن با سینه هاشو خیلی دوست داشت بیشتر هم موقعی که داشت ظرف میشست از پشت بغلش میکردم و با سینه هاش بازی میکردم و اونم کونشو روی کیرم میمالید تا شق کنم و حشری بشم و براش کوسشو بخورم و… با اومدن رخساره این موارد بود اما حواسمون هم بود که اون توی اتاقش باشه یه دو سه ماهی گذشت یه شب بعد از کلی عشق بازی و خوردن کوس مریم داشتم توی کوسش تلمبه میزدم در اتاق باز بود و یه سایه رو پشت خودم حس کردم چون مریم روی شکمش خوابیده بود و پاهاشو جفت کرده بود منم روی رون هاش نشسته بودم و توی کوسش تلمبه میزدم و پشتمون به در بود اما نمیدونم چرا چند بار حس کردم یه نفر پشت سرمه و سایه اش رو دیدم اما انقدر حشری بودم که چشمامو بستم و سرعت تلمبه هامو توی کوس مریم بیشتر کردم و مریم هم میگفت آرش بکن محکمتر وای چه خوبه وای چه لذتی داره بکن توش تا ته بکن توش انقدر تلمبه زدم آبم اومد و افتادم روش یه لحظه حس کردم سایه رفت اما بازم توان بلند شدن نداشتم مریم بغلم کرد و گفت دوستت دارم بذار توی بغلت بخوابم و توی بغل هم خوابیدیم تا صبح، فرداش جمعه بود و تعطیل بودم اما مریم شیفت بود بیمارستان و باید میرفت بلند شد دوش گرفت و رفت بیمارستان منم طرفای ساعت ده صبح بود بیدار شدم رفتم حمام خواستم بیام بیرون یادم اومد حوله نیاوردم رخساره رو صدا کردم جوابی نداد چند باره دیگه صداش کردم جوابی نداد گفتم شاید خوابه همون جوری لخت اومدم بیرون که از توی دستشویی اومد بیرون و منم لخت جلوش ایستاده بودم همدیگه رو نگاه کردیم و من دویدم سمت اتاق، به اتاق که رسیدم گفتم چند بار صدات کردم جواب ندادی حوله ام رو یادم رفته بود ببرم همیشه مریم برام میاورد گفت نه بابا این چه حرفیه اشکال نداره لباس هامو پوشیدم و روم نمیشد برم توی هال و توی اتاق نشسته بودم که صدام کرد که بیام صبحانه بخوریم رفتم دیدم یه سوتین قرمز که یه پیرهن توری روش پوشیده بود و یه شورتک کوتاه تا زانو تنگ پوشیده بود که کوس و کونش کامل برجسته و مشخص بود من محو تماشاش بودم و اون فقط لبخند میزد دوباره ازش معذرت خواهی کردم گفت اشکالی نداره فکر کنم لازم بود این اتفاق بیفته گفتم چرا لازم بود؟ گفت اگر می خواید به کسی نگم شرط داره گفتم چه شرطی؟ گفت امروز با من مثله خاله مریم رفتار کنی، گفتم یعنی چی؟ گفت امروز من رخساره نیستم من خاله مریمم دقیقا مثله اون با من رفتار کن، رفت ظرفای صبحانه رو بشوره بهم گفت پاشو دیگه الان خاله مریم بود چیکار میکردی؟ فهمیدم که این لنتی تمام عشق بازی های ما رو دیده، بلند شدم و از پشت بغلش کردم اما جوری که پایین تنه ام بهش نچسبه برگشت نگاهم کرد گفت تو غلط کردی که با خاله مریم اینکارو میکردی قشنگ بغلم کن بهم بچسب دستاتم با سینه هام ور بره انگار همه چیز رو دیده بود، منم بهش چسبیدم و شروع کردم با سینه هاش بازی کردن و بوسیدن گردنش و اونم کونشو روی کیرم میمالید و میگفت چه خوبه محکم بهم بچسب و سینه هامو محکم توی مشتت بگیر و کونشو به کیرم میمالید منم حشری شده بودم و شق کرده بودم و لباس توری رو در آوردم و سوتین اش رو باز کردم و یه نگاه بهش کردم واقعا زیبا بود سینه هاش، شروع کردم خوردن سینه هاش و با دست چپم کوسشو از روی شلوارک میمالیدم کوسش خیس شده بود و شلوارکشم خیس کرده بود و رخساره فقط می بوسیدم و میگفت جون چه حالی میده، شلوارکشو دراوردم و لخت لخت توی بغلم بود بغلش کردم بردمش توی اتاق و پاشو باز کردم و کوس خوشگل صورتی اش رو دیدم اما مشخص بود این کوس یه دختر باکره نیست چون وقتی بازش کردم که با زبونم سوراخشو زبان بزنم تا دیووونه اش کنم مشخص بود این چند بار کیر خورده بهش گفتم کار کیه؟ گفت چی؟ گفتم کی این کوس خوشگلو افتتاح کرده؟ گفت دوست پسرم ماهان، گفتم الان منم جرش میدم ببین کدوم بهتر جر میدن من یا آقا ماهان و شروع کردم خوردنش و انگشت کردن داخلش میگفت آیییییییی توله سگ عجب کوسی میخوری از خوشی و لذت دارم میمیرم گفتم الان نوبت توعه کیرمو بخوری تا منم از خوشی بمیرم و کیرمو کردم توی دهنش، خیلی حرفه ای تر از مریم کیرمو میخورد لبهاشو دور سر کیرم سفت حلقه کرده بود و عقب جلو میکرد و زبونشو دور کیرم میمالید کیرمو از دهنش دراوردم و اومدم بکنم توی کوسش گفت نه صبر کن بذار روی شکمم بخوابم گفتم برای چی؟ گفت مثله همون پوزیشنی که خاله مریمو میکردی منم بکن و روی شکم خوابید و پاهاشو جفت کردم منم نشستم روی رون هاش و کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن توی کوسش، با اینکه بعدا گفت چند بار سکس داشته اما کوس تنگی داشت و از مریم تنگ تر بود مثله مریم حرف میزد میگفت محکمتر بکن جر بده بکن توش تا ته بکن توش، فهمیدم اون تمام عشق بازی ها و سکس های ما رو کامل می دیده قبل از اینکه بخوام شروع به تلمبه زدن سریع کنم کیرمو تا ته کردم توی کوسش و نگه داشتم بهش گفتم خوبه؟ کوست پر از کیرمه، دیدی جرش دادم؟ فقط آه میگفت و نمی تونست حرف بزنه و شروع کردم تند تند تلمبه زدن توی کوسش صدای رخساره بند اومده بود و فقط آه آه آه میکرد و هیچ حرفی نمی تونست بزنه تا آبم اومد و خالی کردم توی کوسش و افتادم روش، گفتم خوب جرت دادم؟ بازم دوست داری مثله خاله مریم جرت بدم؟…
گفت از امروز منم باید مثله خاله مریم بکنی… الانم بغلم کن تا توی بغلت بخوابم، توی بغل هم بودیم که بهم گفت میشه صد تا بوسم کنی؟ بوسه بارونم کن… تا توان داری ببوسم گفتم کجاتو گفت همه وجودمو…
منم بوسیدمش و اون خوابید، بلند شدم یه نگاه بهش انداختم واقعا بدن لخت زیبایی داشت دوستش داشتم چون بدجور به مریم و لذت های سکسی مون حسادت می کرد و این برای منم جذاب بود چون هم خاله و هم خواهرزاده رو با هم میکردم و لذت میبردم تازه خواهر زاده ای که برای عشق بازی التماس میکرد وقتی فهمیدم زنها انقدر عشق بازی رو دوست دارن مدت زمان عشق بازی رو بیشتر کردم و مدت زمان کردن توی کوس رو کمتر که دیدم هم مریم بیشتر استقبال کرد و لذت بیشتری میبرد هم رخساره بیشتر بهم وابسته شده بود.

نوشته: شوهر مریم


👍 13
👎 11
17701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

950172
2023-09-29 02:15:35 +0330 +0330

چرندیات یه مجلوق کوس ندیده بدبخت

2 ❤️

950176
2023-09-29 02:58:38 +0330 +0330

آفرین بر تو ای نامرد .
اصل داستان ، چند روز ماموریت بودم و قرار بود فردا بیام ، کارم زودتر تمام شد و خواستم مریم سورپرایز کنم ، کلید انداختم یواش آمدم تو دیدم صداهایی از اتاق خواب میاد رفتم ببینم چه خبر، دیدم مریم دراز کشیده و خواهرزاده خودش داره هم از پشت گذاشته تو کصش و محکم می‌کنه ، مریم هم از شدت شهوت داد میزنه جرم بده و … همونجا خشکم زد و درمانده برگشتم روی مبل سرم گرفتم و به خودم میگفتم مگه من چیزی کم گذاشتم واست ؟! هر روز سکس داشتیم و بعضی روزا دوبار و معمولا هم من پیش قدم بودم ، اگرم یه موقع اون طلب میکرد رد نمی‌کردم و پایه بودم ، هرچی فکر میکردم نتیجه‌ای نداشت ، هم دوست داشتیم و عاشق هم بودیم ، صداها از اتاق بیشتر شد ، خاله داره میاد کجا بریزم؟ تو کصم خاله جون ، فقط محکم بغلم کن و ببوسم .
به خودم اومدم و بلند شدم ، از شدت عصبانیت و …
حالا به نظر شما اگه اینجوری باشه چطور ؟؟؟ مریم جون قصه دو کیره باشه ؟ شوهر مریم ؟؟؟؟؟

0 ❤️

950178
2023-09-29 03:02:18 +0330 +0330

ممنون

0 ❤️

950297
2023-09-29 21:03:20 +0330 +0330

از ادمین بعیده انتشار این مزخرفات

0 ❤️

950345
2023-09-30 00:42:19 +0330 +0330

ب همین سادگی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها