زمستان بدون گاز شاهرود (۲)

1401/09/15

...قسمت قبل

وقتی میخوای کص کنی باید یه خصوصیت داشته باشی اونم کیر تیز و کص خل بودنه ، باید چیزی که فکر میکنی خطر داره رو انجام بدی تا به چیزی که میخوای برسی و شاید تا قبل اون واسه انجامش هر ضربان قلبت ساعت ها طول میکشه تا بگذره ولی لذت انجامش بعضی وقتا از خود سکس واست بیشتره…

این خاطره منه
ادامه قسمت قبل
مهسا دختری بود که قدش به قد من میخورد و اندامش باریک ولی خوش هیکل بود ، سینه هایی که همیشه شق بود و سر سینه های صورتی و تازه داشت که جرعت لمسش رو نداشتی سریع بدنش پوست مرغی میشد(دون دونه ای)، عشق هر پسری چنین دختری هست که دوستش باشه چون جز سکس چیزی ازت نمیخواست اون سکسی، شاد و کله خر بود و دنبال هر لذتی که واسش یه حس جدید داشته باشه بود ، شانسش خوب بود چون به پسری توی ایام خاصی رسیده بود که از شدت سرمای زیاد شاهرود و رفتن همه دانشجوها به شهراشون اون پسر کسی جز مهسا رو دیگه نداشت و فکر کنم اگه مهسا هم کسی رو داشت توی اون ایام سخت سرما به شهرش برگشته بود، دانشگاه ها تعطیل و شهر در سکوت بود ، کاری جز لاس زدن تلفنی نمیشد داشت پس تمام فکرت یه چی بود، بودن کنار یه دوستی که واست هیجان بسازه…
اولین سکسم با مهسا خیلی زود تموم شد و ریختن آب کیرم توش، تنم رو یخ کرد وقتی از جام پاشدم اون با اخمی مملو از احساس نگام کرد که چکار کردی و من دسپاچه میگفتم چیزی نیست پاشو خودت رو برو بشور ، و اون باز با نگاه عمیقش منو بیشتر میرنجوند، به خودش اومد با لگدی با کف پاش منو اونور انداخت (مطمینم انقدر چموش بود که اگه نمیخواست بهم بده دوتا پسرم بودیم حریفش نمیشدیم) پاشد سریع لباسش رو پیدا کرد و پوشید در اتاق رو باز کرد رفت بیرون و درو بست، شکه بودم که چی شد ، یه نگاه به اتاق انداختم یه تخت کنارش یه کمد و اون طرف اتاق میز تحریرش و پنجره ای که رو به حیاط بود ولی با پتو روش رو گرفته بودند ، اصلا سرما فراموشم شده بود ، عرق سکس زیر پتو بدنم رو خیس کرده بود و سرمای بیرون از پتو واسم خیلی بیشتر حس میشد ، گُهی خورده بودم که نمیدونستم حالا توی شهر غریب چی میشه، یهو در باز شد و مهسا اشارم کرد بپوش و سریع برو
احساس کردم پرنده ای هستم که واسه برداشتن یه دونه توی قفس افتاده بودم ولی صیاد دلش واسم سوخته و منو داره آزاد میکنه
سریع پوشیدم سرم خیسِ عرق بود اومدم از در اتاقش برم گفت من مامانو مشغول کردم اشاره کردم تو برو
انقدر شدت پر کردن کص مهسا از آب زیاد بود چند تا دستمال چپونده بود توی شلوارش ولی باز شلوارش رو لکه کرده بود دیگه هیچی مهم نبود جز فرار از اون خونه، وقتی بهم گفت برو نفهمیدم چطور زدم بیرون از خونه و یه راست برگشتم خونه خودم دیگه خونه مهدی نرفتم، خونه سرد بود و یخچالی، چون دیگه هیچ کس اونجا نبود ،دوتا خواب داشت که سه نفر اونجا زندگی دانشجویی داشتیم که دوتامون توی یه اتاق و یکی توی اتاق دیگه، اما این ایام هم خونه هام هم برگشته بودن به شهرشون، رفتم اتاق خودم و افتادم روی تختم و دو تا پتو کشیدم رو خودم و سعی کردم به هیچ چی فکر نکنم، گوشام از شدت فکر داغ کرده بود و با خودم میگفتم واسه یه کص کفتی زندگی خودت رو تباه کردی…
تلم زنگ می خورد ، هر کی زنگ میزد جواب نمیدادم و بی حس و بی فکر فقط به یه نقطه خیره بودم، کله خری رو دوست داشتم چون هیجان داشت، سکس های مختلف و هیجانی زیادی داشتم که هر کدوم میتونست سرم به باد بره اما تهش عشق کردم و به خودم افتخار که دمم گرم تونستم، مثل کردن پرستار توی اتاق اتفاقات یا رفتن توی خونه زن شوهر دار و یا سکس توی هر گوشه از طبیعت که الان یکی پیداش میشه و …
اما در مورد مهسا، من میدونستم اون اپن هست ولی نمیدونم چرا انقدر خر شدم و توی اون سکس اول آبم رو ریختم توش…
اون روز گذشت و به مهسا فرداش زنگش زدم و با صدایی خسته و ناراحت گفتم مههههسا چی شد؟
گفت دییییووونه ای
گفتم چکار کردی
گفت قرص خوردم
اینو که گفت یهو چشمم باز شد لبخندی گوشه لبم اومد و
گفتم دمت گرم خیلی حال دادی .
انگار همه مشکلات ظرف چند ثانیه حل شد و دنبالش رو نگرفتم تا اونم ازش بگذره
گفتم دوست داشتی
گفت خییییلی خری
تازه شروع کردم از حال خوب دیروزم واسش گفتم که چه حالی بهم دادی و چقدر از خرگوش شدنت خوشم اومده بود و دوست داشتم محکم تر بکنمت و وقتی ریختم توت بهترین گایدنی بود که داشتم که یهو
گفت شاهین من میتونم امروز بزنم بیرون
شاخ در آوردم ، بخودم گفتم میخوان بیان روی کار خفتم کنند و بندازن گردنم
ترسیدم و گفتم بی خیال من نیستم ولی اصرار مهسا منم نرم کرد . واقعا وقتی کیرتیز باشی توی هر حالتی فقط فکرت یه چیزه اونم کردنه
قبول کردم و اون اصرار کرد که بیرون خطر داره و من میام پیشت ،
وقتش که رسید من یه لامپ ۲۰۰ وات رو زیر پتو روشن کرده بودم تا گرم بشه ، آخه گفتم که گاز قطع بود و سرما چندین درجه زیر سفر بود و برف تبدیل به یخ شده بود و راهی جز با زغال روشن و توی منقل انداختن و زیر پتو بردن اون یا لامپ روشن زیر پتو نمیشد انجام داد آخه توی اون هوا سرد واقعا توی اتاق با لباس های گرم هم نمیشد بدون پتو سر کنی، در هر حال به مهسا فکر میکردم که حالا میاد چی میشه و به روز گذشته …
یهو در زد ، در رو زدم و از پنجره حیاط رو نگاه کردم اون اومد داخل و در رو آروم بست و سمت در سالن رو به حیاط اومد، من در رو باز کردم و با لبخندی اروم اونو توی بغل گرفتم ، اولین کاری که کرد یه دندون محکم از شونه من گرفت و پرتم کرد عقب تر ، چشماش رو تنگ کرد و گفت مجبور شدم بخاطرت قرص بخورم ،
کص خل شده بودم
گفتم فدا سرت خوب میشی
گفت گُه نخور
خیلی خشن بود چشماش قهوه ای روشن بود و توی اون حالتش انگار ببر بیشه …با کفش اومد داخل و شروع به چرخیدن توی خونه کرد گفت چه خونه باحالی دارید ، این ور اون ور میرفت و مثل بچه ها سر توی هر سوراخی میکرد و هی هر از گاهی یه متلک بارم میکرد ، خودش هی جلوتر که میرفت شالش رو در میاورد مینداخت یه سمت بعد کیفش رو یه جای دیگه مانتوش رو روی اپن و بعد پشت اپن رفت پرید روی اپن نشست
توی این مدت کم منم نگاش میکردم و دنبالش هر جا میرفت میرفتم و هی باهاش بازی میکردم و هی ماچش میکردم اونم هی فهشم میادو میگفت نکن
خدای ناز بود الهه خشم و قدرت . وقتی روی اپن نشست بهش نگاه میکردم کفشش پاش بود و شلوار لی تنگ پاش بود و پاهاش رو توی هم گره کرده بود و هی تکون میداد کمر باریکش که یه لباس پشمی ولی کوتاه روش بود که از پشت کمرش بیرون زده بود و موهای بلوند و بلندش که مرتب هم با حرکت سرش موها رو جا بجا میکرد مستم کرده بود ، من که فکر میکردم الان از سرما با لامپ باید اونجا رو گرم کنم اون موقع دیگه احساس کردم هوا گرمه رفتم نزدیکش و دو دستم رو از دو طرف زانوش به سمت رونش کشیدم و نزدیکش شدم
گفتم تازه دارم لمست میکنم ، مهسا تو چه دختر نازی هستی
خنده ای کرد و دستش رو دور گردنم انداخت گفت شاهین منو ببر ببینم اتاقا چه شکلی هستن ، خودش با یه حرکت خودش رو به جلو سر داد و چسبید توی بغلم و من با دستام زیر کونش رو گرفتم و اون پاهاش رو دورم قلاب کرد
گفتم دیونه بیا پایین ولی محکم منو بغل کرده بود مثل یه بچه بهم چسبیده بود فقط یه راست رفتم سمت اتاقم و محکم دوتاییمون رو انداختم روی تخت دستاش رو آزاد کرد اما پاهاش رو نه منم وقتی دستاش باز شد فقط روی سینهاش روی تخت داشتم گردنش رو میخوردم و با صدای بلند ماچ های آب دار از گردنش میگرفتم ، سفید و خوردنی با پوستی که با هر اشاره مور مورش میشد و سینه هایی که سیخ و خوردنی بود ، لمس اون دختر برام مثل یه رویا بود هیچی کم نداشت … دستم الان اومده بود دو طرف کمرش میتونستم دو دستم رو با فشار به هم نزدیک کنم ، سر کیرم از شرتم بیرون زده بود و شلوارم کیرمو گرفته بود مهسا دستش رو برد توی کمرم با ناخون توی کمرم خنج ملایمی کشید گفت برو عقب ، من که در حال خوردن سینه هاش از روی لباسش بودم کارم رو ادامه دادم یهو دختره دیوونه شدو منو پس زد و
گفت شاهد بخواب ، شاخ در اورده بودم این دختره چیه
آروم اومد رو من و شروع به باز کردن کمربندم کرد و دکمه شلوار و بعد دو دستی شلوارم رو کشید پایین تا سر زانو
گفت تو دیگه اجازه نداری کاری کنی که میخوای
هوای سرد خونه حسابی روی بدنم تاثیر گذاشته بود و بهش گفتم بریم زیر پتو لامپ روشن کردن زیرش
گفت نه میخوام گرمای تن تو رو ببینم نه پتو ، لباسش رو در آورد و سوتینش رو کند و آروم از روی کیرم خودش رو سر داد به سمت بالای بدنم، بدنم بدنش رو لمس کرد ، گرم بود مثل آتیش
با ناله ای ناز نازی کنار گوشم رسید و خودش رو کامل روم انداخت، کیرم هنوز توی شورتم بود ولی از روی شلوار مهسا کصش رو احساس میکردم ، با پا و انگشت شستم شلوار لی کشی مهسا رو گرفتم و سعی کردم پایین بکشم مهسا شلوارش رو گرفته بود با زحمت یکم شلوارش رو کشیدم پایین و اون روی من خودش رو تکون میاد نگاهش یه اخم خاصی توش بود که انگار با عسل هم نمیشد اونو خورد ولی با نگاه فقط حرف میزد اروم لبش رو آورد بالا ، سرم رو گردوندم و لباش رو بوسیدم ، لباش خودش غنچه ای بود توی این حالت اخمش غنچه ای تر هم شده بود ، داغ کردم ،کامل لای لبام لباش رو گرفتم و فشار دادم و محکم زدمش توی بغلم و دستم رو بردم روی کونش و لای انگشتام فشار دادم کونش رو از از پایین شرتش گرفتم و شرتش رو بردم لای کونش و شروع به خوردن مهسا کردم ، خودش رو به کنار انداخت و به پهلو شد و اروم شرتش رو پایین داد مهسا بدون کلام و من دایم اسمش رو میگفتم و از خوردنش لدت میبردم
وقتی به پهلو خوابید خودش شرتش رو تا نصفه پایین کشید انگار دختری که خجالت بکشه و نخوات تو جاییش رو ببینی فقط شلوار و شرتش رو تا زیر کونش آورد و سر کیرم رو از شرتم کشید بیرون و گذاشت لای پاهاش، اون روش به دیوار بود و کیر من از پشت لای کصش و با یه حرکت آروم بخاطر خیسی زیاد مهسا کیرم سر خورد رفت توی مهسا من دهن پر آبم رو رو گردن و شونه مهسا گذاشته بودم و دست روی شکمش و اون آروم خودش حرکت میداد و کیر من تو کص مهسا سر سره بازی میکرد ، دستم رو از روی شکمش به سمت سینه هاش بردم و از دور فقط نوک سینه هاش که تیز بود رو لمس کردم و نوکش رو گرفتم و بین دوتا انگشتام چپ و راست کردم و میکشیدم
داغ کردم، داغ. چون لذت داشتن مهسا ،در صورتی که میداد ولی انگار راحت نمیخواست بده و از اونجا که خوشکلیش و هیکلش رو اون طوری از پشت کمر باریک و تن لطیف و بدون یه نخ مو رو که انگار صابون توی دست بود رو میدیدم منو قوی تر میکرد ، فشار ها رو بیشتر کردم ضربه ها رو محکم تر و صدا هامون رو بیشتر انگار فقط ما دو تا توی اون دنیا بودیم ،
میگفتم مهسا تو تا حالا کجا بودی و اون با آهی میگفت تو کجا بودی
مهسا بین من و دیوار بود، دیواری یخ که چسبیده به حیاط بود و جنس دیوار سنگ بود و به اندازه یک متر ارنفاع داشت ، دستم رو توی همون حالتی که مهسا بود گذاشتم روی شونش و با ضربه قوی تری کونش رو میکوبیدم و اون یه ناله شبیه اینکه عصبانی بود داشت و باز کصش آبدار تر میشد ، توی همون حالت سُرش دادم به سمت دیوار ،پاهاش و رونش به سنگ ها گرفت یهو جیع زد گفت یخه و من با قدرت بیشتری چسبوندمش به دیوار با دستاش نمیزاشت به دیوار بخوره ولی مدام جیغ میزد و من داشتم کصش رو میجروندم ، کیر کلفت من واسش بزرگ بود و جیغ اون بیشتر شده بود و من دستاش رو گرفتم و به سمت پشتش بردم و شونهاش رو چسبوندم به سنگ سر سینه هاش وقتی به نوک سنگها گرفت صداش از جیغ به حالت صدای پاره شدنش نزدیک شد و
داد زد شااااهیییین گاییدیم کیر لعنتیت رو بکش بیرون
گفتم مهساااا داااااره میاد
همین طور دستاش رو گرفته بودم و اونو به سنگ های سرد دیوار چسبونده بودم و محکم کیرم رو میکردم تا ته توی کص گرمش که
داد زد شاهین نریییییز توش
این بار با تمام اشتیاق آبم رو توی کصش ریختم و کلی هم بعدش هنوز کردمش
ناله میکرد و آه میکشید و من دستم رو روی سینه های یخ کرده که از سنگ جداش کرده بودم گذاشتم و مثل سنگ نوکش محکم شده بود و شرو به نوازشش کردم اما اون …
به حدی اون روز فهش خوردم و پنجیر و خنج، که انگار تازه داشت رابطه مون شروع میشد آخه مهسا وقتی فهش بیشتر میداد و اینجوری رفتار میکرد یعنی رفیق تر شده بود آخه اون از منم دییوونه تر بود و من کلی باهاش خوشحال بودم😉
پایان قسمت دوم

ادامه...

نوشته: shahkir3399


👍 13
👎 6
33101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

905587
2022-12-06 01:33:52 +0330 +0330

داداش عجله نکن و خیلی هم بخودت فشار نیار اداره گاز اطلاعیه داده که تا آخر قسمت پنجم گاز رو وصل نمیکنن پس عجله نکن که یه وقت خدا ناکرده سیلندرت ترک برنداره😂😂😂😂

7 ❤️

905610
2022-12-06 03:54:56 +0330 +0330

فکر کنم زمستان سرد اروپا از شاهرود شروع شده 😂 😂

5 ❤️

905618
2022-12-06 05:39:01 +0330 +0330

کسکش سر سینه هاش به نوک سنگ گرفت نه ، بگو نوک سینه هاش به سنگ دیوار گرفت ، یه لحظه فکر کردم زمستون تو قله اورست داری کس میکنی سینه هاش به نوک قله برخورد کرده ، ولی در کل فکر کنم تا قسمت پنجم با این کس و یه بچه تو شکم سر سفره عقد باشی ، از ما گفتن ببینیم خدا چی میخواد ،

5 ❤️

905707
2022-12-07 00:00:27 +0330 +0330

قشنگ بود ولی مراقب باش یوقت شاتون نزنی ها زیاد به خودت فشار نیار🤣🤣🤣🤣

1 ❤️

905845
2022-12-08 01:23:48 +0330 +0330

گاز ورمه گاز ورمه گده بو گاز وریر هه

0 ❤️