دوست صمیمی من (۱)

1402/05/14

سلام دوستان این اولین داستان من که زندگی واقعی من رو تا حدی روایت می‌کنه و تغییرات زیادی درش اعمال نشده .
اگه علاقه ای به همجنسگرایی ندارید پیشنهاد میکنم همین الان خواندن
این داستان رو متوقف کنید .

اسم من آریاست
من از بچگی چهره دخترونه ای داشتم .
همیشه دوست داشتم با دخترا هم بازی بشم و بازی کردن با دخترا رو به پسرا ترجیح میدادم .
این کار من باعث شده بود نتونم خیلی درست با پسرای دیگه ارتباط بگیرم
و از طرفی هم خودم علاقه ای هم نداشتم با پسرا دوست بشم یا بازی کنم .
من توی بچگی مورد تعرض یکی از اقوام مذهبی قرار گرفتم البته با وساطت پدر بزرگم مشکل رو حل کردن چون نمیخواستن ابرو فامیل بره
و باید بگم خودم تا درک درستی از این موضوع پیدا کنم حتی روحم هم خبر نداشت که چه بلایی سر من اومده .
بعد اون داستان ما دیگه ارتباطی با فامیل نداشتیم از طرف دیگه با دختر های فامیل که با هم بازی میکردیم هم دیگه ارتباطی نداشتیم و به خاطر کار پدرم از تهران به تبریز رفتیم .
بعد این همه داستان من توی مدرسه به مشکل خورده بودم .
بقیه بچه ها منو مسخره میکردن و از دختر خطاب کردن من دست ور نمی‌داشتن تا این که بعضی وقت ها به سیم آخر میزدم و پرخاشگری میکردم.
مدرسه برا من جهنم شده بود و حالم روز به روز بد و بدتر میشد تا جایی که دیگه حتی میخواستم برا همیشه مدرسه نرم .
پدرم و مادرم تصمیم گرفتن منو به یه مدرسه غیر دولتی ثبت نام کنن تا شاید معلم های بهتر و کادری که بیشتر هوای منو داشته باشه باعث بشه افسردگی من رفع بشه و بتونم با بچه های جدید توی مدرسه بهتر دوست بشم .
و این اتفاق هم افتاد .
وقتی وارد سال هفتم تحصیلی شدم اولین دوست خودم رو پیدا کردم ،
اسمش متین بود یه پسر با موهای خرمایی ، لاغر ، و تفکرات عجیبش .
آشنایی ما در واقع با دوستی مادرامون با هم شروع شد ، مادرش یه زن مهربون بود و که با دیدنم منو هی برای جنسیت یا چهرم سوال پیچ نمی‌کرد ، از طرفی هم خود متین بچه خوبی بود .
روز های مدرسه منو متین میشستیم و افکار خودمون رو به اشتراک میزاشتیم ، متین از عشقش به بسکتبال و ماشین های مسابقه و کلی چیز دیگه می‌گفت و من که عاشق نقاشی و موسیقی بودم کلی با ذوق براش تعریف میکردم .
اینجوری شد که زندگی من از این رو به اون رو شد .
توی اون سال ها فعالیت های جنسی منم شروع شده بود چون خیلی راجبش شنیده بودم و واسم خیلی جذاب بود ، توی اون موقع ، برادرم برای درسش یه کامپیوتر با دسترسی کامل به وب داشت و توی اون زمان من راجب فیلم های پورن زیاد شنیده بودم و سعی میکردم به این سایت ها بدون فیلتر شکن دسترسی داشته باشم چون فیلتر شکنی نبود .
تلاش هام همیشه ناکام بود و داشتم دیگه خسته میشدم تا اینکه یه روز بالاخره تونستم وارد یه سایت شم که فیلتر نبود ، ولی مشکل این بود که سایت برای فیلم پورن دوجنسه ها بود .
یکم برام عجیب بود درک درستی هم نداشتم که زن بودن یا مرد چون هم سینه داشتن و هم آلت تناسلی ، به هر حال سایت شده بود روزمرگی من در نبود خانواده .
باید بگم مجذوبش شده بودم ، یکم در مورد اینکه شاید ممکنه من هم دوجنسه باشم کنجکاو شده بودم آخه فکر میکردم چون چهره دخترونه ای دارم حتما منم یه ترنسم .
تا یه روزی که دلو زدم به دریا ، فکر کردم اگه من از طریق مقعدم مثل اونا حس خوبی بگیرم شاید منم دوجنسه باشم پس شروع کردم راهکاری برای تمیز کردن مقعدم پیدا کنم ، باید بگم برای بار اول واقعا سخت و چندش آور بود ، و ناموفق .
تا اینکه یه روز تونستم یک تایم صبح تا شب رو برای خودم داشته باشم
و تونستم برای سه ساعت سخت و طولانی بالاخره خودمو تمیز کنم .
خودمو رو آماده کردم و شروع کردم به انگشت کردن خودم با اینکه وازلین زیادی استفاده کرده بودم خیلی سوزش داشت ولی یه جورایی هم حس خوبی میداد ، هم زمان شروع به خود ارضایی با فیلم ها میکردم و حس بهتری بهم دست میداد .
داخل سوراخم گرم شده بود و ارضا شدنم نزدیک بود تا اون موقع همچین حسی نداشتم ، وقتی ارضا شدم حجم آبم خیلی زیاد شده بود برای چند لحظه کامل تو فضا بودم .
فردای اون روز دنبال این بودم که یکم بیشتر از انگشت پیش برم .
اول انگشت بود ولی بعدش ماژیک وایت برد ، برس ، خیار جاشو پر کرده بود
مدت ها که گذشت حس زنونه پیدا کرده بودم دوست داشتم موهامو بلند کنم و لباس های زنونه رو امتحان کنم .
اول با بلند کردم موهام شروع کردم ، من موهای لخت و مشکی دارم دوست داشتم موهامو تا گردنم بلند کنم البته مادرم زیاد موافق نبود چون چهره منو رو خیلی دخترونه تر میکرد ، ولی بالاخره اجازه رو گرفتم .
بعد یه مدت که موهام بلند شده بود چهره خودم رو می‌دیم که چقدر دخترونه تر شده بود ، توی اون موقع من سعی کردم یکم بیشتر از مو بلند کردن جلو برم ، و من شروع به پوشیدن لباس های مادرم کردم وقتی اولین بار شورت زنونه و جوراب شلواری رو امتحان کردم ، احساسات زنونه من به اوج خودش رسید .
انگار که خودمو پیدا کرده بودم ، قلبم سریع تر میزد ، وقتی خودم رو با اون مو و چهره و بدن توی اون لباس می‌دیدم واقعا حس میکردم که یه دخترم و این بهترین حسی بود که تا اون زمان تجربه کرده بودم .
توی اون زمان میدونستم که این کارم وجه درستی از نظر همه نداره ولی انگار این خود واقعی من بود و من ازش هیچ ترسی نداشتم .

مدت ها گذشته بود و من انتخاب رشته کرده بودم .
حس جنسی و زنونه من هم روز به روز بیشتر و بیشتر میشد .
وقتی وارد رشته هنر شدم با متین دیگه توی مدرسه در ارتباط نبودم چون اون رشته ریاضی رو انتخاب کرده بود ، ولی برای جبرانش هر روز بعد از ظهر توی پارک همدیگه رو می‌دیدیم.
ولی متین بعد اون همه وقت داشت عوض میشد ، شروع کرده بود به باشگاه رفتن از اون پسر لاغر داشت تبدیل به یه کراش واقعی میشد .
صحبت کردنش ، اخلاقش ، همشون داشت تغییر میکرد ، و جدیدا رفتارش با من عجیب تر شده بود و بعضی وقتا از چهره و موهام تعریف میکرد ، از اینکه چقدر خوشگلم البته این حرف هاش با اینکه قبلاً شنیده بودم ولی این دفعه با لحن دیگه ای بود ، هر از گاهی نگاه کردن هاش به من جوری بود که انگار بهم حس داره ، ولی اون موقع زیاد جدی نمیگرفتم به هر حال شاید این تغییرات رو برای دل خودش انجام میداد .
منم سعی کرده بودم به خودم رسیدن هر روز صبح پیاده روی میکردم
و ورزش های اصلاحی انجام میدادم .
شروع کرده بودم به داشتن روتین پوستی و هر روز صبح رو دوش آب سرد می گرفتم ، پوستم مثل برف سفید شده بود همه‌ی این کارا روز به روز باعث بیشتر شدن حس زنونه توی من شده بود .
احساس میکردم باید سکس با یه مرد رو تجربه و خودارضایی دیگه فایده نداره ، ولی دقیقا چجوری باید یکی رو پیدا میکردم که بخوام این کار هارو باهاش انجام بدم .
اعتماد کردن خیلی سخت بود و از طرفی واقعا دلم یه همچین چیزی رو میخواست .
بعد از اینکه برادرم تصمیم گرفت دانشگاه رو توی شهر دیگه بره پدر مادرم براش یه خونه خریدن و هر از چند گاهی به دیدنش میرفتن و من مجبور بودم خونه تنها بمونم (به بهونه سر زدن به داداشم مسافرت دو نفره میرفتن )
ولی مادر و پدرم تصمیم گرفتن برای اینکه من تنها نمونم با مادر متین صحبت کردن که سه روزی پیش من بمونه تا خیالشون راحت تر باشه و خوشبختانه مادر متین هم قبول کرد .
اون لحظه خیلی خوشحال بودم .
روز اولی که با متین خونه بودیم کل روز شروع کردیم به با بازی با ps4
و حرف زدن راجب داستان های که داشتیم و خیلی عادی مثل دو تا دوست بودیم ، ولی شب موقع خواب بود که من بیدار شدم سر اینکه کی رو تخت بخوابه به توافق نرسیدیم و باهم روی زمین کنار هم خوابیده بودیم .
چشمام که باز شد متین منو از پشت بغل کردن بود .
اون توی خواب ناخواسته این کارو کرده بود ، یکم حس عجیبی میکردم ، قلبم شروع کرده بود به سریع زدن و تمام وجودم گرم شده بود
و از طرفی هم بدم نمی اومد که توی اون حالت باشم ، نمی‌دونم متین از قصد اون کارو کرده بود یا واقعا تصادفی بود .
فردای اون روز صبح دیدم یکم قرمز شده فکر کنم فهمیده بود که دیشب چجوری خوابیده بودیم ، از همون جا فهمیدم که ناخواسته بود ولی از طرفی واقعا از اون حالت خوابیدن بغلش خوشم اومده بود .
یکم تصورش برام خجالت آور بود چون متین رفیقم بود و بعد اون همه زمان و خاطره ای که داشتیم یکم احساس خجالت بهم دست میداد .
اون روز دوباره با کنسول بازی میکردیم و سرگرم بودیم .
شب که شد نشسته بودیم و فیلم می‌دیدیم و با هم صحبت می‌کردیم ،
وسط صحبتمون من از متین پرسیدم که عاشق دختره شده و اونم گفت چطور ؟
بهش گفتم این مدتی که شروع کردی به تغییر کردن باشگاه رفتنت
نوع رفتارت ، راستشو بگو واقعا نسبت به دختری حس داری ؟
اونم اولش یکم سرخ سفید شد ولی انگار نمی‌خواست بگه و بحث و سعی میکرد عوض کنه ، کلی از خواهش کردم و گفتم ما چند سال دوستیم و
تمام مدت رازهامون رو به همدیگه گفتیم ولی باز جواب نداد بعد یه مکث گفت خودت چی خودت عاشق دختری نشدی .
من نتونستم حس واقعیم رو بگم و نمی‌دوستم اگه به کسی بگو چجور رفتاری از خودش نشون میده آخه واقعا نمی خواستم تنها رفیقم هم از دست بدم .
بهش گفتم که من زیاد اهل دخترا نیستم و اصلا باهاشون حال نمیکنم
که یهو گفت نکنه که تو گی و شروع کرد به خندیدن ، من میدونستم اونو به شوخی می‌گفت ولی در واقع داشت حقیقت رو می‌گفت .
من برای یه لحظه تو فکر فرو رفتم سرم پایین بود و یه قیافه ناراحت گرفته بودم ، متین خندش قطع شد و گفت چیزی شده که بخوای بگی?
اون لحظه نمی‌دونستم که چی بگم ، تا اینکه متین گفت تو حس خاصی دار… منظورم اینه که مثلا از پسرا خوشت میاد ؟
من یه لحظه سرخ شدم و تا قبل اینکه چیزی بگم متین گفت ، ببین اگه همچین حسی داری من درک میکنم و این باعث نمیشه که توی دوستی ما
تاثیر داشته باشه .
اینو که گفت فکر می کردم که باز داره شوخی می‌کنه ولی این لحن بیان شوخی هاش نبود.
اینو که گفت سریع بغلش کردم ، حرکتم خیلی غیر ارادی بود ، خود متینم برای چند لحظه خشکش زده بود و بعدش دستش رو روی شونم گذاشت به نشانه اینکه درک می‌کنه .
اون لحظه هم احساس خجالت داشتم و هم حس میکردم یکم سبک شدم .
شاید بالاخره کسی رو پیدا کردم که بتونم حرفای دلمو بهش بزنم .
بعد اون یکم حرف زدیم و رفتیم که بخوابیم ، من دراز کشیده بودم و نمی‌تونستم بخوابم ، داشتم به متین فکر میکردم ، اینکه الان که کنارش دراز کشیدم خیلی احساس راحتی میکنم ، یه جورایی بهش حس پیدا کرده بودم .
الان که بهش دقت میکردم می‌دیدم که اونم خیلی جذابه ، بدن خوبی داره
فیس خوب و موهای خرمایی ، یعنی اونم به من حس داره .
یعنی اونم به پسرا علاقه داره ، یعنی اونم همچین حسی داره .
یعنی باید ازش بپرسم ، همینجوری که توی فکر بودم برگشتم سمتش دیدم بیداره دستاش پشت سرشه و داره بالارو نگاه می‌کنه ، متوجه نبود که دارم نگاهش میکنم .
صداش کردمو بعد یه مکث برگش سمت منو گفت که بیدار بودی ، اون لحظه فقط به چشماش زل زده بودم میخواستم که دوباره توی بغلش بخوابم ولی چجوری باید اینو بهش میگفتم یکم بهش نزدیک تر شدم از پرسیدم ، میشه ، میشه امشب بغلت بخوابم ، فکر کنم چهره متین توی خجالت داشت آب میشد نمی‌دونست چی بگه . و فقط سرشو تکون داد که بگه نظرش مثبته .
پشتمو کردم و بغلش خوابیدم ، متین یکم خجالت می‌کشید و بعدش دستشو روی شکمم گذاشت .
فردا صبح بیدار که شدم دیدم که متین کنار نیست ، بیرون که رفتم دیدم داره صبحونه آماده می‌کنه .
یکم احساس خجالت بعد اون همه اتفاق ها هنوز پیشم بود ولی واقعا این برام سوال بود که اونم همچین حسی داره یا فقط خواسته دل من نشکنه ، دیگه برام مهم نبود چی میشه باید میرفتم و ازش می‌پرسیدم .
گفتم چی شده که سحر خیز شدی ، گفت که زود که بیدار شدم نتونستم بخوابم و بیکار بودم واسه همین دارم صبحونه درست میکنم .
بهش گفتم متین میتونم یه سوال ازت بپرسم ، این رو که بهش گفتم یکم انگار دست و پاشو کن کرده بود و گفت بپرس ، پرسیدم که تو بهم حس داری ؟
متین یکم مکث کرد ، خجالت رو توی صورتش می‌دیدم گفتش ، ا… راستشو بخوای من از اون اول که دیدمت فهمیدم تو فراتر از یه دوستی برامی ، وقتی بزرگتر شدیم حسم بهت بیشتر و بیشتر میشد ولی نمی‌دونستم چجوری بهت بگم …
اینو که گفت بغلش کردم ، نمی‌دونستم دیگه چی باید بگم فقط سکوت کردم و تو همون حالت موندم ، بعدش شروع به خوردن صبحونه کردیم .
توی این فکر بودم که شاید باید باهاش سکس کنم یا شایدم خیلی برای این کار زود بود ، این چیزی بود که خودم بیشتر میخواستم ، بهش گفتم یکم کار دارمو باید برم حموم و وظیفه پختن ناهار سپردم بهش اونم با یه لبخند قبول کرد .
رفتم سراغ کمد مامانم و گشتم دنبال بهترین شورت و سوتینی که بود
یه ست تور مشکی با یه جوراب شلواری گذاشتم کنار رفتم سمت دستشویی تا خودمو تمیز کنم بعد اونم یه حموم رفتم ، دیگه وقتش بود رفتم پیش متین داشت کتاب های کتابخانه رو میخوند بهش گفتم میشه بیای اتاق ، با یه حالت تعجب نشست روی تخت ، بهش گفتم باید اینجا صبر کنه تا من بیام ، ازم پرسید برای چی ، منم با یه چشمک بهش اتاق رو ترک کردم .
رفتم توی اتاق پدر مادرم خیلی استرس داشتم ، این اولین سکس من بود و اولین بار بود که جلوی دوستم باید لخت میشدم ، خیلی حس عجیبی داشت از طرفی هم یه حس خوب رو توی قلبم احساس میکردم .
لباس های که کنار گذاشته بودم پوشیدم و رفتم سمت اتاق ، خیلی خجالت می‌کشیدم وقتی وارد اتاق شدم متین از تعجب خشکش زده بود چشماش برق میزد ، خوشحال بودم که خوشش اومده و لبخند زدم رفتم و کنارش نشستم نمی‌دونستم باید چجوری شروع کنم ولی یه حسی میگفت که باید ببوسمش .
توی این فکر بودم که یهو خود متین جلو اومد و منو بوسید ، بوسه های نرمی که لبامو گرم کرده بود ضربان قلبم تند شده بود ، چشمام خمار شده بود نمی‌تونستم حرکت کنم ، قفل شده بودم .
نمی‌دونم چقدر توی اون حالت بودیم تا اینکه متین رفت عقب ، میدونستم که الان نوبت منه تا یه حرکت بزنم ، شروع کردم شلوارشو در آوردن ، اولین بار بود که یه کیر می‌دیدم کیرش سفید و بزرگ بود چشمام روی کیرش قفل شده بود ، بعد یه مکس کوچیک شروع به ساک زدن کیرش کردم ، کیرش خیلی گرم بود و بزرگ شدنش رو توی دهنم احساس میکردم ، کیرش بوی عجیب و مردونه ای رو میداد باعث شده بود که خیلی
تحریک بشم ، توی حال خودم بودم که متین گفت بسه ، وازلین رو برداشتم و یکم روی کیرش مالیدم و یخورده هم دستمو چی کردم تا خودمو آماده کنم ، شروع کردم جلوی متین خودمو انگشت کردن خیلی خجالت می‌کشیدم تا اینکه متین گفت میشه من انجامش بدم ، انگشتم رو آروم در آوردم متین با وازلین دستشو چرب کرد شروع کرد آروم انگشتشو فرو کرد ، انگشتاش بزرگ تر از من بود با اینکه کلی اینکارو انجام داده بودم ولی اینبار یه لذت دیگه داشت ، وقتی احساس کردم که سوراخ داره گرم میشه و حس خوبی بهم میده انگشتشو آوردم بیرون ، دراز کشیدم و پاهام رو دادم بالا و به متین گفتم که آروم انجامش بده ، متین آروم کیرش رو به سوراخم می‌مالید ، کیرش خیلی نرم بود اصلا قابل مقایسه با وسایلی که انجام میدادم نبود .
آروم آروم کیرشو میکرد توی سوراخم خیلی حس سوزش نداشتم با اینکه کیرش بزرگ بود خیلی حس خوبی بهم دست میداد تا اینکه کیرش تا ته رفت توم ، به لحظه احساس ادرار داشتم با دستم دست متینو گرفتم بهش گفتم شروع کنه متین خیلی آروم شروع کرد به حرکت ، یه لحظه چشماش روی صورتم قفل شد ، و بعدش شروع کرد به بوسیدن من ، داشتم دیوونه میشدم ، اون احساسات حرکات بدنش بوسیدنش همشون باهم باعث شده بودن من یه همچین حسی داشته باشم ، اون لحظه اصلا توی حال خودم نبودم ، خیلی تحریک شده بودم احساس کردم هر لحظه ممکنه ابم بیاد متین حرکاتش سریع تر شده بود ، متین گفت که داره میاد و ازم اجازه خواست تا بریزه داخلم ، من حتی نمی‌تونستم صحبت کنم و فقط سر تکون دادم ، قبل اینه که متین ارضا بشه من ارضا شدم ،
متینم که ارضا شد کنارم دراز کشید ، چشماش بسته بود نفس های سنگین میکشد .
یکم که حالم جا اومد بغلش کردم قلبم نبضش آروم تر میشد ، خیلی احساس خوبی بود متین پیشونیم رو می‌بوسید و دستش رو دور کمرم گذاشت ، یه لحظه احساس کردم یه مایه داره از مقعدم بیرون میاد فهمیدم مایع منی ، خیلی عجیب بود برام و حسش خوب بود که همچین مایعی ازم بیرون میزد ، قبلاً برام فقط یه فانتزی بود ، همه ی این کارا برام فانتزی بود ، انجامش بهترین اتفاق بود ، توی همون حالت خوابمون برد ، بیدار که شدم فهمیدم شب شده ، پدر مادرم قرار بود صبح بیان و باید همچین رو تمیز میکردیم متین رو بیدارم کردن و شروع کردیم به جمع کردن و شستن .
فردای اون روز صبحش با متین رفتیم بیرون قبل اینکه پدر مادرم بیان رفتیم که یکم بچرخیم توی پارک یه صندلی هست که همیشه اونجا میشستیم و مثل پاتوق ما بود ، بعد یکم صبحت متین گفت دوست داره که بیشتر با من باشه حالا که حس واقعی ما معلوم شده دوست داره بیشتر وقت بگذرونیم ، این حرفا منو خیلی خوشحال میکرد ، متین برای من مثل دوست پسر شده بود انگار که یه حامی برای من بود .

ادامه دارد …

سعی میکنم خیلی سریع تر قسمت دوم رو آماده کنم .
مرسی که حمایت می کنید .

نوشته: Romanc


👍 39
👎 0
19701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

940906
2023-08-05 23:49:41 +0330 +0330

بعد نهایت صمیمی بودن بین ما و رفیقامون فحش خار و مادر دادنه اینا سکس

3 ❤️

940913
2023-08-06 00:05:48 +0330 +0330

قشنگ بود

0 ❤️

940931
2023-08-06 01:04:45 +0330 +0330

عالی

0 ❤️

940937
2023-08-06 01:22:38 +0330 +0330

ترکیب رمان های سال ۹۵و داستان گی
نه کصشعر گفتم عادت کردم بد نقد کنم
خیلی خوب بود 🤌

3 ❤️

940949
2023-08-06 02:30:06 +0330 +0330

کاش بجای متین بودم

1 ❤️

940989
2023-08-06 10:17:35 +0330 +0330

گرچه غلط املایی و جمله های ناقص زیاد داشت ، ولی در کل خوب بود

0 ❤️

940996
2023-08-06 11:50:17 +0330 +0330

طبق تجارب خودم،،هر مرد و زنی ممکنه از یک همجنس خودش خوشش بیاد و بخاد بقلش کنه و سکس کنه،،،و بیشتر از جنسیت طرف جذاب بودنش باعث جذب میشه،،فرقی نمیکنه دختر باشه یا پسر ،جنس مخالف باشه یا موافق، فقط کافیه براش جذابیت و کشش داشته باشه

1 ❤️

941007
2023-08-06 13:12:01 +0330 +0330

این عشق واقعا قشنگه🥺🎀

0 ❤️

941022
2023-08-06 16:42:07 +0330 +0330

نسبت به حجم داستانهای ضعیفی که نوشته میشه اینجا، داستان شما خوب بود. ادامه بده

0 ❤️

941360
2023-08-09 00:57:07 +0330 +0330

قشنگ بود، آفرین
منم دلم میخواد داستان پر فراز و نشیب زندگیم رو بنویسم، البته بصورت کتاب و ی زندگینامه رمان تور کامل و طولانی، اینقدر قسمت های درام و تلخ و غمگین داره که حد نداره، البته قسمت های شیرین و ایروتیک زیادی هم داره و فقط داستان حس اصلی من نیست، ولی تمامی زندگی من رو این حس تغییر داده، خدا به همه ما کمک کنه، خدا به همه ما کمک کنه

0 ❤️

941462
2023-08-09 19:22:41 +0330 +0330

خیلی قشنگ بود ❤️

0 ❤️