من تو خانواده ایی بزرگ شدم مثل تمام خانواده های ایرانی مذهب و دین و اسلام، یه عمو دارم که میخواست زن بگیره خلاصه دختری که انتخاب کرد هم سن من بود از خودم بگم احسانم و سنم 34 و قدم 177 وزنم 92 ورزشکار بدنسازی کار میکنم وقت خواستگاری چون منم رفتم باهاشون از عروس خانم خوشم اومد و گفتم محاله ولی واسه جق زدن خوبه. خواستگاری انجام شد و کارهای خرید و بقیه ش در حال انجام گرفتن بود ک ی روز ظهر برا خرید کردن اومدن خونه و من عروس خانم باز دیدم رفتم تو حیاط ک میوه و سبزی و وسایل بیارم که نهار درست کنن که اونجا دیدمش اسمش نمیگم چون میترسم کسی بفهمه پس ببخشین سلام کردم و احوال پرسی نمیدونم چرا ولی از دهنم در رفت و گفتم چقدر خوشگل و توپی امروز ک گفت یعنی نبودم ک اومدین خواستگاری ک گفتم چرا هستی خوب هم هستی اما کاش… ک گفت کاش چی تا خواستم جواب بدم عمو م اومد و گفت بیا تو چرا وایسادی ک گفت سلام کردم و احوال پرسی میکردم ک گفتم دهنت سرویس ک پایه ست. خلاصه سرتون درد نیارم این زن عموی ما قدش 170 سن ش هم سن خودم اما سینه بزرگ 85 کون گرد و چشاش بزرگ لب ها گوشتی. بگذریم. نهار خوردیم و کمک کرد ظرفا رو شستن و اومدیم تو حیاط ک من رفتم قلیون چاق کنم ک اومد رو تخت تو حیاط نشست و گفت منم بکشم گفتم اگ عمو کارت نداره اره بکش ک به عمو گفت و عمو گفت من خودم میکشم تو هم بکش. قلیون آماده کردم چاق کردم و پاس دادم بهش ک تا کام گرفت سرفه کرد ک خندیدم و گفتم بده بیاد که مال این حرفا نیستی ک گرفتم قلیون رو هی نگام میکرد ک قلیون میکشم که یه چشمک بهش زدم و خندیدم ک سرش انداخت پایین این اولین اشاره بود یا بهتر بگم اولین تیر بود که شلیک کردم. گذشت و عروسی کردن و رفتن سر خونه و زندگی خودشون یه دو ماه گذشته بود که عروسی کردن رفته بودم فوتبال ک موقع برگشت گفتم سر راه برم ی سر بزنم به عمو و زن عمو ک زنگ زدم به عموم که گفت من بیرونم زنگ بزن به زن عموت منم زنگ زدم به زن عمو ک جواب داد و گفتم میخوام بیام سمتتون چیزی نیاز ندارین سر راه بگیرم ک گفتش والا خوب ک زنگ زدی ک گفتم بگو گفت اگه زحمتی نیست سبزی برام بگیر بیار ی کیلو. گفتم باشه رفتم گرفتم اوردم و بهش دادم و سلام و اینا ک چ عجب راه گم کردی ک گفتم خب تازه عروس و دوماد باید تنها باشن و خندیدم ک گفت لوسی میدونی و من بیشتر خندیدم و خودش هم خندید. گفت معلومه ازت خیلی شیطونی و فکرت منحرفه که گفتم چرا میگی. گفت بخاطر اون چشمک زدنت و این خنده هات ک گفتم چه اشکال داره آدم با زن عموش رفیق باشه و ندار که گفت نه خیلی ممنون لطفت مایع دردسره و من خندیدم. ی لیوان اب اورد برام و خوردم و پاشدم ک گفت کجا چای گذاشتم و بمون گفتم نه خیس عرقم اومدم سر بزنم و برم حالا یه وقت دیگه و رفتم خونه. شب خوابم نمیبرد اومدم ی پیام دادم به دوستم ک جواب نداد یه کم بازی کردم با گوشی و خوابیدم دیگه. عصر دوباره جمع کردم برم فوتبال که رفتم ی سر بزنم سر راه که زنگ در که زدم دیدم چند لحظه مکث در باز شد رفتم بالا ک کسی نبود صدا زدم که دیدم زن عموم گفت حمومم بصبر میام بعد چند مین اومد که موهاش خیس و حوله پیچ بود خودش ک گفتم راحت باش میرم فقط سر زدم که گفت بشین خشک کنم لباس بپوشم میام گفتم نه میرم ک خم شد گوشت پاک کن برداره از رو میز که یهو حوله باش شد و سینه و کص شو و اون هیکل نازش دیدم ک یهو دید من دارم نگاه میکنم جمع و جور کرد و حوله رو پیچید دورش منم خب میرم توهم این حوله رو ببند نمیگی منم دلم میخواد و زدم بیرون. شبش وقت خواب دیدم پیام اومد از زن عموم که گفت ببخش بخاطر عصر خیلی بد شد اینطوری منو دیدی ک گفتم نه تازه خیلی هم انرژی بهم دادی و سه تا گل زدم یه شکلک خنده هم گذاشتم که دیدم گفت بترکی که زبونت لال نمیشه. که گفتم دلت میاد من لال باشم ک گفت بخدا شوخی کردم که گفتم خودمونیم ولی عجب مالی هستی دمت عموم گرم و خوشبحالش که گفت دلت خواست اره. گفتم اره و منتظر بودم جواب بده که نداد و فردا صبح که بیدار شدم سریع گوشی نگاه کردم ولی خبری ازش نبود تا چهار روز هیچ خبری نشد ازش و منم جرات نمیکردم برم که شب دیدم دوباره پیام داد احوال پرسی و اینا ک گفتم منتظر جوابت که گفت جواب چی شوخیت گرفته مگه دیوونه ایی من زن عمو تم احمق. دیگ هیچی نگفتم.
گذشت تا شد پنج ماهگی شدن جشن گرفتن که پنج ماه عروسی کردن دعوت و شام اینا که من نرفتم که زنگ زد گفت کجایی گفتم چرا گفت چرا نیومدی گفتم حوصله ندارم گفت حوصله نداری یا بخاطر من نمیای که انگار منتظر یه تلنگر بودم ترکیدم و گریه کردم و گفتم اره بخاطر تو نمیام که قربون صدقم رفت و گفت اشتباهه بفهم من قطع کردم.
بعد نیم ساعت دیدم پیام اومد رو گوشی که بخاطر من بیا. جون من بیا.
که کلی با خودم درگیر بودم و اعصابم خراب گفتم باشه میام اما نامردی.
گفت. تو بیا که من خیالم راحت باشه تو جمع ببینمت. اشکال نداره من نامردم.
رفتم و ی دوش گرفتم سریع و لباس پوشیدم و رفتم خونه عموم. در زدم و رفتم تو سلام و احوالپرسی با همه و خوش و بش و تبریک گفتم به عموم و روبوسی و دست دادنم به زن عمو که دستم فشار داد.
خلاصه همه درگیر مشروب خوردن و قلیون کشیدن و خوردن میوه و چای اینا ک دیدم زن عموم اومد تو جمع گفت بیا برو بالا پشت بوم این سیم ماهواره رو درست کن یه اهنگ بزاریم ک گفتم باشه. پشت بوم باید راه پله رو حدود 15 تا پله میرفتم بالا در باز کنم برم پشت بوم ک از در ک رفتم پشت بوم پشت در ی حالت اتاقک بود ماهواره. که سیم با انبردست هی درستش میکردم اومدم ک بگم درست شد ک دیدم زن عموم اومد تو راه پله که گفت نه و اومد بالا بین راه پله خواهرمو صدا زد که تا گفتم بگو شده یا نه. واومد بالا
تا رسید بالا گفت قربونت برم قلب من. قهر نکن باهام جونم در میاد منم بغلش کردم و بوسش میکردم که توی همین حین دستم بردم سینه شو گرفتم زن عموم انگار که برق گرفتش بهم نگاه میکرد ک گفتم میخوامت دارم روانی میشم جون من نه نگو که گفت چی بگم بهت احمقی میترسم کسی بفهمه نابود شیم بفهم تا گفت دوباره لباش بوسیدم و لب گرفتم و سینه هاش میمالوندم کیرم سیخ شده بود اصلا نمی فهمیدم چه میکنم ک سریع برگردونمش و رو به در پشت بوم ک اگ کسی اومد ببینیم و سریع ساپورت و شورتش کشیدم پایین تف زدم ب سر کیرم و کردم داخل کصش که تا رفت توش اه کشید و گفت واییییییییییی.
منم بوسش میکردم و سریع تلمبه میزدم ک زود ابم اومد دو کشیدم بیرون ریختم پشت و بوم.
جمع و جور کرد خودشو وسریع رفت پایین منم چند دقیقه که گذشت رفتم پایین که فهمیدم اصلا ماهواره خراب نبوده.
بعد از این اکثر موقع ها که عموم خونه نیست سکس میکنیم.
نوشته: احسان
خیلی دیگه راست گفتی ادم فکر میکنه کلا دروغه 😂😂😂
کاری به جنبه خوب یا بد ماجرا ندارم. هر کسی طبق شرایط خودش تصمیم میگیره ،
داستان یا خاطره ای که نوشتی حجم زیادی از )
(ک) (که) استفاده کرده بودی . بیشتریاش میتونستی استفاده نکنی .
چندین سطر اول داستان علاعم نگارشی استفاده نکرده بودی . معلوم نبود کجای کلمه مربوط به جمله قبله کجا مربوط به جمله بعد.
بقیه انتقاد ها رو تو کامنت بعدی مینویسم . مجبورم اف لاین بشم
چرندیات واقعی یک کونی جلقی عقده ای کوس ندیده
یعنی یه دلقک به تمام معنا چند سالته تو ؟ چرا این دروغها را مینویسی چرا این تخیلات ذهنی را میای اینجا مینویسی ،ننویس خودتو مضحکه نکن این اراجیف رو هر کسی بخونه متوجه میشه جفنگیات مغز خرابت هست که به رشته تحریر درآوردی فقط وقت مردم را میگیری
چرا کص و شعر میگید ، مگه سکس با فامیل به همین آسونی هاست ؟
الان ی تینیجر میاد میخونه فکر میکنه راست گفتی و میره خودشو بگا میده
جون همون زن عموتون ک تو کفش هستید نکنید این کارارو ، انقدر خالی نبندید
تو شهر شما به گوش میگن گوشت ؟؟ گوشت پاک کن چیه که نوشتی ؟؟ حد اقل یبار از روی داستانت میخوندی بعد ارسالش میکردی .
…
نقطه قوت داستانت
هیجان سکسی بود که نوشتی .
…
پی نوشت برای خوانندگان کم تجربه .
اینجور داستانها را فقط جهت وقت گذرونی بخونید .
هیچوقت سعی نکنید از داستنها الگو برداری کنید .
در چنین رابطه هایی هر اتفاقی ممکنه بیوفته ، جنگ بین دو خانواده شکل بگیره .
با ۳۴ سال سن زدی زیز گریه واسه زن عموت🤣 کیرم تو مغزت
یالانچی نین دده سینه لعنت🤣
هی میگم فحش ندم نمیشه. اون تیری ک شلیک کردی ک توی خشتک پدرت ک. چقدر ک جفنگ ک گفتی
مادرخراب اینهمه (ک) چه جوری جمع کردی یه جا؟مغزم به گا رفت ک
خونواده ت مذهبی بودن ولی خونوادگی جمع شده بودن مشروبم میخوردن؟ 😁
اگه واقعیت بود حرفی میزدم بهت که چرا انقدر نامرد و بی عرضه هستی نمیتونی برای خودت یکی اوکی کنی و میری به عموی خودت خیانت میکنی اما متوجه شدم سن و سالی نداری و توهم و تخیلات خودت و نوشتی که بازم خوب نیست . از این خیالات مسخره بیایید بیرون
داشتی جوک میگفتی یهو اشک ریختی😅😅 بعدم آبت اومد🤣🤣
بنظرت اون وقت هایی که عموت خونه نیست کجاست ؟
یه بار سر زده برو خونتون
شاید عموت اونجا باشه
راستی حال مادرت چطوره ؟
سلام اول گفتی میرم ورزش زیبا اندام بعد رفتی فوتبال بابا هالک 😛
بچه که بوده عموش گفته بیا بالا تو اتاقک ماهواره رو درست کنیم و درست کردنش واسه همین اولین بار وسط مهمونی بحثو کشوند به اتاقک. خو بیناموسا وسط مهمونی که ۲۰ نفر دعوتن نکنید همو
۱- کدوم آدم احمقی باید ۵ ماهگی ازدواجش رو جشن بگیره؟
۲- کدوم زنی جلوی ۵۰ تا مهمون میگه برو ماهواره درست کن، بعد به یکی بگه اومد تصویر؟ بگه نه. بعد آخر سر دیدی اصن ماهواره قطع نبوده؟
۳- کجا خانمی که تازه ازدواج کرده و تمام دنیاش همسرشه ( حداقل تو دوران نامزدی ) میاد تو کف چشمک ی پسر بمونه؟
۴- کی میاد جلوی ۵۰ تا مهمون بره رو پشت بوم کس بده بیاد پایین؟
بازم بشمرم؟ بابا ننویسین دیگه. خب دوست دارید فحش بخورید؟ برید تو چت شهوانی بگید من فحش خورم بیاید فحش بدید. چرا داستان میگی؟
به جای اون هم ک نوشتی کیر بره تو کون خودت و همه فک و فامیلات همتون می ترکین احمق با این طرز نوشتن ک ک بعدشم کدوم خری جز شما تو پنج ماهگی از دواج جشن سالگرد می گیره
ک سلام ک به تو ک جقی ک کس ندیده ک عقده ای ک خانواده مذهبی
مرتیکه ملجوق این چه کستانی بود
فقط ک ک ک
ک کس خل ک لکنت زبون داری ک نباید ک توی نگارشت هم ک لکنت ک داشته باشی
احسان جان نمیخوام بهت فحش بدم
عزیزم وقتی میری تو تنظیمات کاربری
اون پایین پایین یه گزینه هست به نام حذف حساب کاربری
همونو بزن و برو تا وقتی که برسی به سن قانونی
برو ۵ سال دیگه که ۱۸ شدی بیا
آفرین عمویی
حالا خوبه خانواده مذهبی بودااا🤣🤣 چرا همه دو دارن فامیلاشون بکنن