آرزوی دست یافته: زندایی سن بالا

1397/12/13

زندایی سن بالا

یه زن دایی دارم ۵۰ ساله. بارها سوار موتور میبردمش خرید. رونهای گنده و سفت. کون گنده و کمر باریک. آرزوم بود بکنمش. دایم رفته بود بعد بازنشستگی شمال خونه بسازه. واسه همین خیلی کم میومد. یه روز زن دایی تماس گرفت بیا خونه اگر وقت داری کمکم. منم رفتم. بچه هاش ازدواج کردن رفتن. خلاصه رسیدم در زدم رفتم بالا باهام دست داد. دیدم یه شلوار تنگ با تیشرت استین کوتاه تنشه. منم پشت سرش رفتم داخل. وقتی این کون قلوه ایش مالیده میشد به هم هم من دیوونه میشدم. نزدیکای عید بود گفت یه کمک بده کابینتا رو تخلیه کنیم تمیز کنم از نو بچینم. خلاصه من واسش تخلیه کردم رفت بالای چهار پایه که دستمال بکشه. حین بالا رفتن دولا شد خط ک،،،سش افتاد بیرون. من که مست مست بودم. فقط به ک،،،ونش نگاه میکردم. اون بالا چطور تکون میخورد. بعد کار کلی عرق کرده بود. گفت میره دوش بگیره. رفت حمام منم حسابی راست کرده بودم رفتم تو اتاقش و با شورتش جـ،،،لق زدم و کمی از ابـ،،،مو رو هم مالیدم تو شورتش. زد به سرم که از سوراخ قفل نگاش کنم. رفتم با ترس و لرز نگاه کردم دیدم زیر دوشه و داره میشوره خودشو. دیدم عجب بدنی. اگر به خاطر عابروم نبود میپریدم تو سیر میکردمش. نگو سایه من توی قفل افتاده بوده فهمیده بوده که دارم نگاش میکنم. اخه حمامشون روبه افتابه. و من دیدم روبه در نگا میکنه دست میکشه گاهی لای پاش و بعدشم چرخید پشت به در و دولا شده مثلا شرت میشوره که دیدم عجب ک،،،س کوچیکی داره و سفید و ک،،،ون ملس. راست کرده بودم. شیرو بست و من اروم رفتم اشپزخونه کتری گذاشتم چای دم کنم. و نشستم همونجا رو صندلی. اومد بیرون حوله تنی پوشیده بود رفت اتاق. منو صدا کرد گفت ببخشید دیر اومدم. گفتم خواهش میکنم زن دایی. به من گفت میخوای دوش بگیری. گفتم نه خونه میگیرم. گفت نه بیا حوله میدم برو دوش بگیر. منم سریع قبول کردم گفتم میرم حسابی جـ،،،لق میزنم. رفتم داخل حمام لباسامو در اوردم. رفتم زیر دوش دیدم سوراخ قفل قشنگ نور میاد تو. گفتم واای فهمیده. دیدم شورتشم شسته اویزونه منم حسابی راست کرده بودم دیدم سوراخ در تاریک شد و دوباره روشن شد. و ۱ دقیقه بعد تاریک شد فهمیدم داره نگام میکنه منم ک،،،یرمو راست شده بود حسابی میمالوندمش. خلاصه کل داشتم حال میکردم. یکباره ار،،،ضا شدم و سریع خودمو شستم و اب رو که بستم دیدم نور اومد. درو باز کردم حوله رو برداشتم خودمو خشک کردم. لباسامو پوشیدم. رفتم دیدم زن دایی میگه من یه کم بخوابم. تو هم بخواب. گفتم شما راحت باش. رفت خوابید به من گفت بیا اینجا بخاری داره دراز بکش سرما نخوری منم از خدا خواسته رفتم کنار بخاری اونم با۵۰ سانت فاصله خوابیده بود. دیدم صدای خرو پفش میاد. از الکی خواب بود. منم تو دلم اشوب. اروم از پشت خودمو رسوندم بهش ک،،،یرمو دراوردم با ترس سرشو اروم میمالیدم به باس.نش. خیلی اروم دیدم اروم اروم اونم داره خودشو میده عقب. فهمید واقعا میخاره. کامل سینمو چسبوندم به کمرش ولی بازم جرات نداشتم دست بزنم. دیدم کامل خودشو چسبوند تو بغلم. من پتو رو کشیدم بالا که اگر چرخید ک،،یـ.ـرمو نبینه. ک،،،یـ.ـرمو شل کردم کامل پشت کمرش. یه ذره لباسش بالا بود چسبیده بود بهش. دیدم هیچی نمیگه اروم دست انداختم کش شلوارشو اروم اروم کشیدم پایین دیدم انگار خودشو میگیره بالا راحت بره پایین. خلاصه کشیدم پایین تا پشت زانوهاش با شورتش. منم پتو رو کامل کشیدم تا روی زندایی و دوتایی اون زیر بودیم. خودمو کشیدم پایینتر و ک،،،یـ.ـرمو خیس کردم سرشو مالیدم ورودی ک،،،سش دیدم حسابی خیسه. اروم اروم هل میدادم اونم فشار میاورد سمت من. دست راستمو بردم رو شکمش بالای ک،،،سش رو میمالوندم. انگار نه انگار که ک،،،یر دیده. به سختی سرش رفته بود توش منم رفتم روش تا تهش کردم و خود به خود خوابید روشکم. دیدم گفت امیر جون اروم بکن دردم میگیره. من از پشت شونش بوس کردم. و میبردم تو و با مکث اروم میاوردم بیرون. دیدم داره میلرزه فهمیدم داره ار،،،ضا میشه. منم داشتم ار،،،ضا میشدم اروم در گوشش گفتم دستمال کجاس گفت بریز تو. منم با تمام فشار هل دادم ته کـ،،،سش و ابمو خالی کردم. و اروم اروم ک،،،یرم خودش اومد بیرون. از اون روز بارها رفتیم با هم س،ک،ـس کردیم. و جدیدا کـ.،‌،ـس،شم میخورم. میگه خیلی دوستم داره و همیشه میخواد باهام بمونه. منم چون خوشم میاد ازش خیلی بهش علاقه پیدا کردم و هفته ای یکبار میکنمش. یه سری هم با کلی اصرار از کـی.ـون کردمش و خیلی حال داد بهش الان از ک،،ـیـ.ـون میکنمش دیگه ایراد نمیگیره. وقتی میکنمش به کـ.یـونش نگا میکنم باعث میشه بیشتر حـ،،،.ـشری بشم و انقدر سفت بزنم تهش که جیغ بزنه از درد…

نوشته: مهران


👍 14
👎 18
140994 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

752071
2019-03-04 21:34:29 +0330 +0330
NA

داستان رو که مینوشتی جق هم میزدی جقی

1 ❤️

752104
2019-03-04 22:19:18 +0330 +0330

تکرارری بود جقی نکبت برو کونتو بده

0 ❤️

752134
2019-03-05 02:49:47 +0330 +0330
0 ❤️

752144
2019-03-05 04:24:03 +0330 +0330

زر مفت بود زن سن بالا بالای ۵۰دقیقه باید بمالیش تا ارضا بشه…فانتزی بود

0 ❤️

752147
2019-03-05 04:42:15 +0330 +0330

اینا دیگه خیلی کف کوسن

0 ❤️

752183
2019-03-05 10:41:31 +0330 +0330
NA

آخه کونده پدر جقی
چطور پشتش خوابیده بودی و بدون هیچ حرکتی و باز کردن پاهاش کیرت رسید به کسش؟؟!!!
مگه کیرت شیلنگ دستشویی بود که دور زده مسیرو؟!!!
تازه بعد ۵۰سال تنگ بودش!!!
من اعصابم خورد شد،یکی بهم کس بده

0 ❤️

752188
2019-03-05 11:05:29 +0330 +0330

تکراری بود ولی خوب بود حالبشم این بود از رو شلوار لی خط کسش دیده و اینه که شلوار لی جدیدا کش میندازن :)

0 ❤️

752195
2019-03-05 11:57:45 +0330 +0330

چجوری کیرتو شل کردی ؟ ✋

0 ❤️

752196
2019-03-05 12:00:48 +0330 +0330
NA

دروغ بود جقی
ابتو مالیدی رو شرتش بعد سریع رفتی دید بزنیجانی هم بعد از این که آبش بیاد ول میکنه ماشالله چه کمری
مجلوق?

0 ❤️

752212
2019-03-05 14:32:42 +0330 +0330

کیییورم در دهییانت اسکی
میری کس خل حد اقل یکم خلاقیییوت به خرج بده یه چیز اضافه کن به داستان تابلو نشه
ولی در کل باز هم کیبورد در دهیانت

0 ❤️

752236
2019-03-05 19:05:10 +0330 +0330

داستان امیر رو با کمی حذف، کردی به نام خودت آق مهران!!! از خدا نمیترسی از روح عمام بترس، شوکه شد بنده خدا تو گور ، داستان دزد ندیده بودیم که از برکت وجود آق مهران دیدیم

0 ❤️

752343
2019-03-06 04:03:14 +0330 +0330

جالبه هرکی میره مسافرت یکی میاد زنشو میگاد

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها