امید پسر همسایه (۱)

1402/12/03

من ناهید هستم و الان ۲۵ سالمه
تو خانواده کاملآ مذهبی به دنیا اومده بودم
یاد ندارم که برای یک بار به ترانه های لوس آنجلسی تو خونمون بشنویم
بجای ترانه یا مولودی گوش می کردیم یا سینه زنی و عزاداری
حتی تو عروسی خواهرم هم بابام یه مداح دعوت کرده بود و برجای آهنگ مولودی میخوند
من با این شرایط بزرگ شدم
البته چون به این وضع خو کرده بودیم زیاد اذیت نشدیم
یواش یواش با دخترای بسیج دوست شدم و از طریق اونها با سکس و خودارضایی آشنا شدم
تو خودارضا خیلی دقت میکردم که به پردم آسیبی نرسه وگرنه حسابم با کرام الکاتبین بود
خیلی دوست داشتم با یه مردی در ارتباط باشم اما داشتن دوست پسر برایمان حکم مرگ داشت برای همین تا قبل ازدواج هیچ دوست پسری نداشتم و به قول مامانم من و خواهرم دخترای آفتاب و مهتاب ندیده بودیم
بالاخره تو سن ۲۴ سالگی یه خواستگار بسیجی برام پیدا شد و به امید سکس شوهر کردم
با مصطفی تو هفته یکی دو بار سکس داشتیم اما مصطفی ، شوهرم زود انزال بود و کیرش کوچولو
همیشه بعد چهار تا پنج بار تلمبه ارضا میشد و بی جون مثل مرده ها کنارم غش میکرد ، مرتضی هیچ وقت کصمو نمیخورد یا از کون نمیکرد ، حتی نمیذاشت براش ساک بزنم . میگفت این کارا کراهت داره
صبح ها که مرتضی میرفت سرکار با بادمجان یا کدو خودارضایی میکردم از ویدیو های سکسی ساک زدن رو یاد گرفته بودم اما دلم کیر واقعی میخواست
نزدیکیهای ماه رمضان بود و با چندتا خانم تصمیم گرفتیم بریم مسجد محل رو نظافت و تمیز کنیم
ساعت ۸ بود از آپارتمانمون اومدم بیرون که برم مسجد ، سر کوچه یه پسر جوان و هیکلی رو دیدم کنار یا ماشین ایستاده بود و داشت ادرار میکرد
ناخواسته چشمم افتاد به کیرش
کیرش تو حالت خوابیده از کیر مرتضی بزرگتر بود
یه لحظه چندشم شد و سریع رومو برگردوندم
پسره با بی تفاوتی خودشو مرتب کرد و رفت ته کوچه
یه لحظه کنجکاویم گل کرد و دنبالش رفتم که ببینم تو کدوم خونه میره که دیدم رفت تو آپارتمانی که ما بودیم
برگشتم و به سمت مسجد حرکت کردم ، تو مسجد همش تو فکر کیر پسره بودم داغ کرده بودم ، تو دستشویی انگشتمو تو کصم کردم ولی حالم خراب تر از اونی بود که با انگشت بخوام ارضا بشم
برگشتم توی شبستان و به خانما گفتم که حال شوهرم خراب شده و باید برم
سریع چادرمو برداشتم و به سمت خونه حرکت کردم
سر راه چندتایی کدو خریدم
رسیدم خونه و سریع لخت شدم یکی از کدوهایی که خریده بودم و پوست گرفتم ( کدو رو پوست بگیرید لزج میشه و بهترین دیلدو هست )
رفتم رو تختو شروع کردم با کدو خودمو گاییدن
همش تو این فکر بودم که اون کیر اگر بلند بشه اندازش چقدره ؟
دوبار ارضا شدم ، دلم کیرشو میخواست ولی از یه طرف نمیدانستم اگر مرتضی بفهمه میخوام بهش خیانت کنه چه حالی بشه
همونجور که کدو تو کصم بود یواش یواش خوابم برد
از روز بعد تلاشم برای ارتباط پیدا کردن پسره شروع شد یه راهی به ذهنم رسید و تصمیم گرفتم با پختن حلوای نذری پسره رو پیدا کنم
وقتی حلواها آماده شد چادرمو سرم کردم و حلواها رو پخش کردم
تا اینکه تو طبقه اول واحد ۱ رو که زدم خود پسره در رو باز کرد
لباس بیرون پوشیده بود و انگار میخواست بیرون بره
با اینکه جنوب شهر زندگی می کردیم اما تیپش به بالا شهریا میخورد
پسره حلوا رو ازم گرفت و تشکر کرد رفت تو
دلم میخواست همون موقع می رفتم تو بغلش ، از خوشحالی که پیداش کرده بودم باز کصم خیس شد
فهمیده بودم پسره تو کدوم طبقه زندگی میکرد اما نمیدونستم چجوری باهاش ارتباط بگیرم
چند روز بعد دیدم توی ۲۰۶ مشکی از در پارکینگ اومد بیرون باز خودش بود ، بازم مثل همیشه خوشتیپ بود ولی نمیدونم با این خوشتیپی که داشت چرا کنار کوچه میشاشید ؟
یهشب به بهونه آوردن ترشی به پارکینگ رفتم و ماشینشو دیدم و دیدم شماره و اسمشو نوشته
سریع شمارشو برداشتم و فردا بهش مسیج دادم : آخه حیف تو نیست با این خوشتیپ
یت وسط کوچه میشاشی ؟
جواب اومد که شما
-همسایتون
بهم زنگ زد ولی جوابشو ندادم و براش مسیج دادم لطفآ زنگ نزن
هی مسیج میداد یا با شماره های دیگه زنگ میزد ولی جواب نمی دادم تا اینکه یه روز صبح بعد رفتن مرتضی میخواستم برم خونه مادرم
تو راه پله بودم که گوشیم زنگ خورد تا اومدم جواب بدم دیدم شماره امید ( پسر همسایمونه ) هست که یهو دیدم جلوم سبز شد
-این چرت و پرتها چیه بهم مسیج دادی
-خب کارت بد بود
امید یهو چسبوندتم به دیوار و دستشو گذاشت رو پستونهام ( واقعآ رو پستونام حساس هستم ) همین که دستشو گذاشت رو پستونم آهم در اومد و همین کافی بود تا امید بغلم کنه
-اینجا یهو میبیننمون
-ما خونمون پره ، میخواهی بریم خونت ؟
سرمو تکانی دادم ، از بغل امید اومدم بیرون ولی دستامو گرفت و باهم رفتیم بالا
ادامه دارد…

نوشته: ناهید


👍 53
👎 19
98201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

972188
2024-02-23 00:26:35 +0330 +0330

کسخل بسیجی

3 ❤️

972191
2024-02-23 00:34:35 +0330 +0330

همش داره شواهد بیشتری برای کوچیک بودن دول عرزشیا میاد… اون از فیلم اون سرهنگه که تو دستشویی جق می‌زد اینم این جنده خانم که می‌گه کوچک ترین کیری که دیده کیر شوهر بسیجیش بوده؛ بابا بکشید بیرون از مملکت یه مشت دول‌موشی ارازل اوباش دزد فلان فلان شده


972193
2024-02-23 00:55:31 +0330 +0330

اینجا سایت داستان سکسی هست.لطفا توی متن که مینویسید به هیچ قشر وگروه ومذهب و ارگانی کارنداشته باشید.
حتی در مورد همون ادمها هم باشه خودنویسنده درمتن باید بی طرفانه بنویسه و نتیجه گیری وبرداشت از داستان روبزاره عهده خواننده.نه اینکه خودش بدتراز همه حاشیه سازی یاتوهین کنه توی متن.
طرف داری کسیونمیکنم.فقط چیزی میگم که برای اینکه یه داستان خوب از آب دربیاد تاثیر داره.

2 ❤️

972206
2024-02-23 02:01:48 +0330 +0330

اینکه یارو خونش نزدیک بود و هم اینکه بغل مسجد بود ولی توی کوچه شاشید ولی نرفت توی دستشویی مسجد فهمیدم واقعی نبود . ولی دمت گرم که دست بسیجی‌ها و حزب‌الهی ها رو رو کردی .

3 ❤️

972216
2024-02-23 02:59:28 +0330 +0330

مصطفی یا مرتضی قبل از فرستادن اول ویرایش کنید .

1 ❤️

972224
2024-02-23 03:48:28 +0330 +0330

کیرم دهن هرچی عرزشی لاشی و بی صفت هست همشون اوبی هستن من میخوام زن همشون بگام

4 ❤️

972242
2024-02-23 07:40:45 +0330 +0330

در عجبم
این داستان کس شر ۱۹ تا لایک گرفته
اولش که گفتی از طریق دوستای بسیجیت با خود ارضایی اشنا شدی
فهمیدم کس شعره
خانواده های مذهبی اینم از حجم مذهبی که تو میگی
عمرا دختر تا ۲۴ سالگی مجرد بمونه سر. ۱۵ ۱۶ میدنش میره

2 ❤️

972245
2024-02-23 07:57:56 +0330 +0330

مجلوق کیر ندیده بدبخت مگه میشه یکی سر کوچه بشاشه خودشو تا خونه نرسونه اونم کونی مثل خودت دیگه ادامه نده

0 ❤️

972257
2024-02-23 09:38:45 +0330 +0330

پس بگو چرا اینقدر از کدو بدم میاد🤣🤣🤣

0 ❤️

972271
2024-02-23 13:17:19 +0330 +0330

تیزی ۶۹۱۰ ریدم تو خودت و مذهبت و قشر و گروهت که زورت اومده🤣

0 ❤️

972313
2024-02-23 22:13:33 +0330 +0330

اخه منگُل وقتی یارو اول شاشید تو کوچه بعد رفت خونه؟؟
یه کشعری بنویسیدد که حداقل واقعی به نظر بیاد

0 ❤️

972350
2024-02-24 02:25:59 +0330 +0330

آخر مصطفی بود یا مجتبی 😂

1 ❤️

972379
2024-02-24 08:23:47 +0330 +0330

خخخخ
بابا اصلا بسیجیان اخ
ولی داستان تو چقدر تخمی بود اخه
خخ

0 ❤️

972383
2024-02-24 08:35:41 +0330 +0330

جقی چرا ی دفعه مصطفی شد مرتضی؟😳😳😳

0 ❤️

972646
2024-02-26 03:01:50 +0330 +0330

چون زن یه بسیجی هستی دوس دارم داستان گاییده شدنت بخونم😂

0 ❤️

972886
2024-02-28 01:01:24 +0330 +0330

آخه شاشیدن هم شد بهونه واسه داستان نوشتن ؟؟؟!!!

0 ❤️

972978
2024-02-28 22:06:50 +0330 +0330

حالا بگذریم از این حرف ها یه مفعول یا دخی بیاد چت کنیم

0 ❤️

973754
2024-03-05 00:37:55 +0330 +0330

میای خصوصی صحبت کنیم؟

0 ❤️

975398
2024-03-17 01:14:56 +0330 +0330

خداشانس بده

0 ❤️

975438
2024-03-17 04:45:40 +0330 +0330

کمتر دروغ بگو والکی ب دیگران بچسبون و دیگران رو ببری زیر سوال کونی من از اینها خوشم نمیاد اما از کسانی ک از روی ضعف و تعصب کورکورانه میان یه قشر خاصی رو تخریب میکنن متنفرم

0 ❤️