امیرحسین و شقایق

1393/04/18

سلام به تمامی کسانی که درحال خوندن داستان من هستن مخصوصا به اونایی که اماده ان بعد تموم شدن داستان فحش و دری وری بگن خخ برام مهم نیست هرکس هرچی فحش بلده بگه بالاخره هرکس یجور شخصیت خودشو نشون میده …اسم من امیرحسین الان 20سالمه 3ساله پیش یک روز زمستونی سرد که توخونه حوصله ام بسیار سر رفته بود تصمیم گرفتم زنگ بزنم دوستم بیاد تا باهم یکم بیرون بریمو بچرخیم …وقتی به دوستم زنگ زدم وگفت که گیره نمیتونه بیاد تصمیم گرفتم یه بارم که شده تنهایی بیرون برم …ساعت 5عصر بود که به پارک نزدیک خونمون بود رفتم …پارک چه پارکی سوتو کور نه انسانی نه حیوانی هیچ موجود زنده ای تو این هوای سرد بیرون نمیومد …البته البته البته بجز من بدبخت که با تنها رفیقم که از تولدم دستمو گرفته و همیشه باهامه غم …دیگه رفیقمو با اسم غم صدا نمیکنم اسمشو گذاشتم ماهان چون همیشه ارزو داشتم یه رفیق داشته باشم به اسم ماهان …من یه رفیق دارم به اسم پوریا که هرسری بهش زنگ میزنم یاجایی گیره یاتصادف کرده یا فامیلاشون که درروز یه ده دوازده تایی میمیرن مرده …خلاصه منو ماهان جونم که دنیای ادمای شاد بشه فدای یه تارموش توپارک نشسته بودیم و به چیزای نداشتمون فکر میکردیم …مثل پدر مادر …هعی هعی …بچه بودم میدیدم کل بچه های کوچه ی قبلیمون به یه زن یه مرد میگن بابا مامان …رفتم پیش داداشم :داداش بابا مامان چیه؟ داداشم جوری که چشماش پر شد از اشک درجوابم گفت :یعنی کسی که وقتی میخوابی نازت میکنه بوست میکنه بغلت میکنه .گفتم یعنی تو؟!!!گفت …یعنی خدا…خدا خدا خدا خدایی که ازبچه گی پدرمادر خودم میدونستمو امید من به زندگی فقط وفقط اونه …بریم سر داستانمون …رو صندلی یکی ازپارکای تهران با دوست خیالیم نشسته بودم که یه دختری رو از دوردیدم به سمت ما میومد …تا موقعی که اون برسه چقدر باخودم فکرو خیال میکردم که چی میشه اون بیاد کنارم بشینه چی میشه منم یه دوست ازجنس مخالف داشته باشم تا وقتی براش از غمو غصه هام میگم یدونه حداقل یدونه بهم بگه الهی بمیرم برات .خسته شدم بس که من راز زندگیمو به مردم گفتم و اونا هم مثل شما مسخره ام کردن …خلاصه تا اون برسه من هزاران فکر باطل کردم …وقتی نزدیک شد وقتی سرش پایین بود ومن به صورتش نگاه میکردم وقتی زیبایی شو دیدم به خدا پیشنهاد یه مامله دادم …بهش گفتم …:::خدایا تو از کل زندگی من باخبری خدایا از دوست خیالیم بپرس من چی میکشم …از ماهان بپرس چقدر برام سنگینی میکنه خدایا درست سنی ندارم ولی یه عمره دارم مامان بابای خودم میدونمت خدایا من طعم مادرپدر انسانی رو نچشیدم فقط میدونم هرچی ازشون بچه شون بخواد براش میخره خدایا من یه چیزی میدم بهت یه چیزی ازت میخوام …کل عمری که من برام باقی مونده برای تو …فقط یک شب تو اغوش این دختر بودن رو بهم بده …انگار دنیا صحنه اهسته شده بود تا دختربیاد من هزارتا فکرو دعا کردم …وقتی نزدیکم شد تا ازکنارم گذر کنه ناخوداگاه از دهنم پرید دخترخانوم …!!!اون دختر وایساد نگاهی بهم انداخت …من یه لحظه از تعجب خشکم زد خدایا این چه حرکتی بود من کردم حالا اون فکر میکنه کار مهمی دارم که صداش کردم حالا چی بگم …ماهان تو کمکم کن چی بگم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چی بگم؟یهو به ذهنم زد گفتم ببخشید اسم این پارک چیه؟؟؟؟؟؟گفت ندایی گفتم ببخشید …ببخشید …حرفمو نزدم گفت ببخشید چی ؟گفتم هیچی …سرمو پایین انداختم دیگه نفهمیدم چی بگم …گفت میشه یه سوالی بپرسم ؟یه لحظه خوشحالی چنان وجودمو گرفت…ماهان که با وجود غمهام کنارم میشد وقتی شادی رو توچشمام دید غیبش زد …دختره گفت :اینجا غریبی ؟گفتم بله چطور ؟گفت از اولش فهمیدم پول کرایه ی برگشت نداری دست کرد تو کیفش یه ده هزاری دراورد بهم داد …منکه تعجب زده مونده بودم گفت:ببخش پول زیادی همراهم نیست پشت حرفش به راهش ادامه داد بهش گفتم دختر خانوم صبر کن …حالا من یه سوال بپرسم گفت:بفرما …غریب بودنو توچه چیزی میبینی ؟گفت مال تورو اینجور دیدم که تو سرما تو پارک نشستی و روت نمیشه از کسی پول کرایه ی برگشتتو بگیری …لبخندی زدم گفتم اگر قلب تمام انسان ها مثل تو باشه همه ی گدا ها پادشاه میشن …سرش رو پایین انداختو لبخندی زیبا زد گفتم حالا بگم من ازچه مدل غریبی هستم ؟سرش رو تکون داد به نشانه ی بفرما …گفتم :من از اون مدل غریبام که به پولو غذاو جا احتیاج ندارن فقط تو دنیا یه چیز میخوام یه دوست یه دوست که تنهایمو پرکنه …باز سرشو پایین انداخت …دیگه ندونستم چی بگم که ماهان اومدگفت :خره وقتشه بگو الان باید بگی میشه باهام دوست بشیو شریک شادیو غمم بشی …به ماهان گفتم این بیاد تو زندگیم اونوقت تو میری ؟ماهان گفت چاره ای ندارم …گفتم من دلم برات تنگ میشه اونوقت …گفت نگران نباش این دخترو صدتا دیگه میاد میره این منم که همیشه باهاتم …خلاصه دیدم دختره همینجوری سرش پایین گفتم :دخترخانوم میشه میشه …دوستم بشی …منم سرمو انداختم پایین گفت :قول میدی تنهام نزاری ؟گفتم به شرط اینکه توهم قول بدی…گوشیشو دراورد شمارمو سیو کرد گفت من تا بحال باهیچ پسری تو زندگیم حرفی نزدم اگرم میبینی الان روبروت دارم شمارتو میگیرم فقط بخاطر اینه که از فضایی که ایجاد کردی خوشم اومد ازدیوونگیت که تواین سرما رو صندلی اهنی نشستی بعد گفت هنوزم بهت جواب قطعی ندادم باید روش فکرکنم ببینم که ارزش داره 17سال عمر پاکمو بخوام سریه احساس الوده کنم یانه بعد گفت من برم یخ کردم خدانگهدارت غریبه…منم گفتم خوب فکر کن خداحافظ …خداییش هیچ دختری هیچ دختری مثل اون نبود …بارفتن اون ماهان اومد گفت چی شد قضیه رو توضیح دادم براش بعد رفتیم خونه بهش گفتم ماهان چی میشه وقتی اون هست تو هم باشی گفت اون شادیه من غمم ما باهم سازگاری نداریم …گفتم اصلا میخوایی به اون فکرنکنم من تورو بیشتر دوست دارم گفت نه من دیگه ازتو خسته شدم دلم نمیاد همش به تو بچسیم ولی ماموریتم اینه …گفتم کی تورو فرستاده پیشم گفت بماند فقط اونی که منو فرستاده پیشت تو پروندت زده که من حتی تا لحظه ی مرگتم پیشتم …من غمم دلم بهت میسوزه …گفتم ماهان این دختره بیاد پیشم که تو میری …گفت بهش دل نبند اون میره از پیشت …درحال همینجور حرف زدنا بودیم که …دینگ دینگ smsداد فکر کردم …فرستادم سلام تویی دختر ؟خب چی شد؟گفت غلط زیاد داشتی ولی چون تو کلاس مودب بودیو شلوغ نمیکردی قبولت کردم …چنان خوشحال بودم که جیغی کشیدم که کل ملت ایران ازخواب پاشدن …اون روز که یه صدای انفجار اومد همه میگفتن تو شهریار بمب ترکیده بمب نبود صدای من بود ازخوشحالی …بعد فرستادم فردا میایی بیرون گفت فردا کلاس داره پس فردا بیا همون پارک خداحافظ …عاشق اخلاقش بودم اصلا یه کلمه ی بیگانه ی بای ازش نشنیدم …فقط میگفت بدرود خدانگهدار به سلامت ازاین چیزا …بعد وقتی خداحافظی کردم …ماهان وقتی خوشحالی منو دید چنان اشک چشماش جاری شد …گفتم چی شده گفت امیرحسین من دارم میرم هفته یبعد میام که تا ابد پیشت باشم تا میتونی خوش بگذرون که یه هفته وقت داری بعد لبمو بوس کرد گفت عاشقتم امیر وقتی پاشد بره گفت هفته ی بعد جمعه گوشیو هنزفریت همراهت باشه …یکم تعجب کردم بعد اون غیبش زد …خلاصه من منتظر پس فردا نشستم نشستم نشستم خدایا پس پس فردا کی میرسه الان اگر قرار نداشتم پس فردا که هیچ پس اون یکی فرداشم شده بود …بعد اینهمه انتظار پس فرداشد و من خواستم اماده شم …یهو یاد کارای اون دختر افتادم گفتم اون مثل دخترای دیگه فکر نمیکنه شاید وقتی ببینه من خاکی تر اومدم بیشتر خوشش بیاد یه کادو براش خریدم که بهش بدم رفتم سر قرار همونجوری که فکر میکردمم شد بهم گفت من تورو مثل پسرای دیگه نمیدونستم که باهات رفیق شدم بخدا اگر میخواستی تیپ انچنانی بزنی یو بوی ادکلنت خفم کنه همن راهی که اومدمو برمیگشتم …خندیدم گفتم منم اگرتورو مثل دخترای دیگه میدونستم به خودم میرسیدم میومدم اونم خندید …خلاصه من بهش گفتم من دارم میرم مغازه چیزی بگیرم چی میخوری گفت من هرچی بگیری میخورم فقط شرط داره …گفتم چی؟گفت باید دانگی دونگی پول بزاریم …گفتم بله!!!؟؟؟؟؟؟؟؟/خدایا اینکیه دیگه …مگه من مردم تو پول بزاری .گفت پس برای من چیزی نخر …گفتم باشه 5هزار بده بیاد خلاصه رفتم خریدمو خوردیم بعد یه چی نشون دادم کپ کرد …بستنی.بستنی رو دید گفت پسر تو نه یکم خیلی خیلی با پسرا فرق داری دیوونه ای بخدا …گفتم :خخخخ بیا شروع کنیم بخوریم بعد که تموم شد دیدمش داشت از سرما یخ میکرد نوک بینی کوچیکش قرمز شده بود بعد داشت میلرزید گفتم اگر بغلت کنم ناراحت نمیشی ؟گفت نه تو پسر پاکی هستی زود باش بغلم کن که یخیدم کاپشنمو رو هم کشیدیم گفت راستی .خخخ راستی ما چه خریم هنوز اسم همدیگرو نمیدونیم …گفت اسمت چیه …؟امیرحسین اسم توچیه ؟گفت شقایق بعد گفت امیرحسین تاحالا سکس داشتی …شاخ دراوردم همچین دختری همچین حرفی بزنه عجیبه گفتم نه دوستم ندارم داشته باشم …شقایق:چرا دوس نداری .من:چون سکسای امروزی سکس نیست ضناست سکس یعنی اوج عشق یعنی نهایت عشق انسان باید از روی عشق سکس کنه نه شهوت .اون کارا مال حیوانات …شقایق:گفت اگر منو تو همچین کاری کنیم از روی کدومشونه ؟…یا خدا این داره چیا میگه بهم .من:اگر ما اینکارو کنیم از رو شهوت مگر اینکه من بعدا باتو ازدواج کنم …شقایق:خب ازدواج کن …گفتم من اگر قولی بدم سرش میمونم …پس الکی قول نمیدم …شقایق :هروقت خواستی قول بدی بهم بهم پیامک بده …گفت من اگر ترکت کنم چیکار میکنی ؟؟؟؟؟؟؟گفتم نه خودمو میکشم نه افسرده میشم …فقط متنی که مادرم برام گذاشته بود رو به واقعیت تبدیل میکنم .گفت کدوم مت …گفتم من بچه بودم مادرم مرد یه نوشته برام گذاشته بود …شقایق:میشه بخونیش؟…من :وقتی همه چیز تو دنیا به خوبیو خوشی تموم میشه امیرحسین امیرحسین امیرحسین پسری که دنیا نفهمید اون کی بود از کجا اومد وبه کجاسفرمی کرد درشبی سردو برفی ناپدید شد …افسانه براین باورن او عصری سردو برفی به کوهستان رفته ودر نوک بلندترین کوه بر روی ان دراز کشیده وبه اسمان خیره شده پس از چند لحظه روحش به اغوش عشقش خدارفته وجسمش تبدیل به گلبرگهای صورتی رنگ وهم مسیر باد شده …شقایق چه حالی میده وقتی نوک کوهی به اسمون خیره شدی خدا صدات کنه امیر امیر پسرم بیا بیا دنیام لیاقت تورو نداشت بیا بغلم پسرم …وقتی اشکات میاد بگه امیر گریه نکن عزیزم تو گریه کنی دنیا گریه اش میگیره گریه نکن پسرم …هعیییی…بعد خوندن متنم وقتی به شقایق نگاه کردم دیدم چشماش پرپرپر اشک یهو بغضش ترکید وبغلم کرد هی میگفت امیرم امیرم عاشقتم …بعد یه اهنگی گذاشت با گوشیش از داریوش …من اهل اهنگ نبودم ولی وقتی گوش دادم طرفدار داریوش شدم …کفتر کشته پروندن نداره
رو خاک و خونها کشوندن نداره
کفتر کشته پروندن نداره
کتاب کهنه که خوندن نداره
داره از تنهایی گریهام میگیره
توی این شهر دیگه موندن نداره

داره از تنهایی گریهام میگیره
توی این شهر دیگه موندن نداره

کی میشه که من و تو ما بشیم و رها بشیم
کی می
شه که من و تو ما بشیم و رها بشیم

مرغ پر بسته که کشتن نداره
وقتی کشتی دیگه گفتن نداره
از یه دریچه تاریک و سیاه
پای پیر و خسته دیدن نداره
اگه تو باغچه فقط یه گل باشه
گل اون باغچه که چیدن نداره
هردرختی که یه روزی پیر می*شه
اون رو از ریشه سوزوندن نداره

کی میشه که من و تو ما بشیم و رها بشیم
کی می
شه که من و تو ما بشیم و رها بشیم

فصل مردن واسه من کی میرسه
وقت پرواز من از این قفسه
از من دربدر اینجا چیمیخوای بگیری
اگر که مقصد نفسه
بوی گل هم مثال اطلسی نیست
حرفهای من مثله حرف کسی نیست
شعر من حرف قشنگ رفتنه
حرف حق تا دنیا دنیاست گفتنه

کی میشه که من و تو ما بشیم و رها بشیم
کی می
شه که من و تو ما بشیم و رها بشیم

کی میشه که من و تو ما بشیم و رها بشیم
کی می
شه که من و تو ما بشیم و رها بشیم …خیلی زیبا بود بعد کلی بگو مگو باهم خداحافظی کردیمو رمشو هدیه داد بهم که کلی اهنگ داریوش داشت …شب بهش smsدادم قول میدم بگیرمت قرار شد فردا شب بیاد خونمون برای رسیدن به اوج عشق …وقتی اومد درو باز کردم بعد یکم بگو بخند بهم گفت لخت مادرزاد بشم منم با چشم گفتن کارشو انجام دادم بعد اومد صورتشو نزدیک دودولم کرد …اون به التم میگفت دودول میگفت از غلیظ صدا کردن اسم الت مردا خوشش نمیاد بهم گفت امیر قدرتی که تو دودولته رو احساس میکنم بعد شروع به خوردن کرد من تو این سایت فهمیدم که ناشیا چجوری دودولو میخورن اون خیلی ناشی بود من گفتم بسته نوبت منه بعد اونم لخت شد ومن شرو به لیس زدن بدنش کردم نافشو هی بازبون لیس میزدم بعد سرمو بردم سمت نانازش بلد نبودم ولی یاد بستیه افتادم که چجور تو سرما میخوردمش چندتا لیس گنده زدم که گفت امیر بسته دارم یجوری میشم بعد گفت دودولتو بکن تو نانازم منم اماده شدم چراغارو خاموش کردم فقط تو اون تاریکی سفیدی چشماش معلوم بود دودولمو بانانازش میزون کردم بعد گفت نکن نیگردار هروقت گفتم شلیک یهو بکن توش 1…2…3.شلیکککککککککک چنان محکم کردم توش که بلند جیغغغغغغ زد منم ترسیدم پاشدم چراغارو روشن کردم دیدم …وای بدبخت شدم خون اومد چی شده خدایا نکنه بمیره …بعد چند دقیقه اروم شد گفتم پاشو بریم بیمارستان گفت مگه دیوونه شدی گفتم داره خون میاد ازت …خلاصه نشست توضیح داد راجب بکارتو این چیزا من که هیچی نمیدونستم … بعد گفت امیر همیشه ارزو داشتم یک فرشته مثل تو بودم بکارتمو ازم بگیره یه پسر ایرانی …بعد بدون اینکه هیچ کدوممون ارضا بشیم لباسمون رو پوشیدیم اون خداحافظی کردو رفت …پنج شنبه شب بود که پیام داد فردا بیا همون پارک ساعت 11ظهر بود رفتم …واییی چه هوایی ابری اماده ی بارش بود که دیدم باد شدیدی هم همراهش اومد …شقایق اومد گفت سلام امیر گفتم سلام چرا کسل به نظر میایی گفت وقتشه یاخدا وقت چی …گفتم صبر کن صبرکن …بیا بریم روهمون صندلی که باهات اشنا شدم به صندلی رسیدیم گفت …من دارم برای همیشه با عمه ام به المان میرم …چقدر چقدر دوست دارم پیشت باشم …ولی اجازه ندارم …همینجوری که گریه میکرد گفت مثل اینکه تو ناراحت نشدی !!!1گفتم من منتظر همین روز بودم …چون قبلا یه دوستی که با من متولد شدش بهم گفته بود …بعد یه بیس متر پشت شقایقو دیدم ماهان داشت گریه کنان به ما نگاه میکرد …گفت امیرحسین …عاشقتم ولی باید برم …ساعت 1باید فرودگاه باشم …چقدر لبخندو زوری رو چهره ام نگه داشتم چقدر الکی خودمو قوی نشون دادم …بعد خداحافظیو اخرین لب رفتش …وقتی دور شد ودورشد که رفت بلند داد زدم خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا آی آی آی آی جیگرم جیگرم اتیش گرفت خدا خدا خدا با گریه هام عرشتو به گریه میندازم صدای رعدو برقی اومد بارون نم نم بارید شدت باد بیشتر شد …ماهااااااااااااااااان بیا بیا که وقت اجرای متن مادرمه بیابیا که تو دنیا فقط تو باهامی بیا …خدایا بهت گفتم همه چیمو میدم یه بار مادرپدرمو بیرون از قاب عکس درحال حرکت ببینم چرا قبول نکردی …گفتم بغل این بخوابم قبول کردی …مردو حرفش حالا بگیر جونمو بگیر که حساب حسابه …وقت پرواز من از این قفسه تا این وگفتم یاد داریوش افتادم یاد حرف ماهان که گفت گوشیتو با هنزفریت بیار اهنگ چی بزارم اهنگ چی مخصوص این فضاست …داریوش داریوش بخون بخون یاورهمیشه مومن رو که وقتشه ای بداد من رسیده
تو روزای خود شکستن
ای چراغ مهربونی
تو شبای وحشت من
ای تبلور حقیقت
توی لحظه های تردید
تو شبو از من گرفتی
تو منو دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی
برای من تکیه گاهی
برای من که غریبم
تو رفیقی جون پناهی

یاور همیشه مومن
تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری
برای من شده عادت
ناجی عاطفه ی من
شعرم از تو جون گرفته
رگ خشک بودن من
از تن تو خون گرفته
اگه مدیون تو باشم
اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه نداره
که منو دادی نشونم
اگه مدیون تو باشم
اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه نداره
که منو دادی نشونم

وقتی شب شب سفر بود
توی کوچه های وحشت
وقتی هر سایه کسی بود
واسه بردنم به ظلمت
وقتی هر ثانیه ی شب
تپش هراس من بود
وقتی زخم خنجر دوست
بهترین لباس من بود
تو با دست مهربونی
بتنم مرحم کشیدی
برام از روشنی گفتی
پرده شبو در یدی

یاور همیشه مومن
تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دور ی
برای من شده عادت
ای طلوع اولین دوست
ای رفیق آخر من
بسلامت سفرت خوش
ای یگانه یاور من
مقصدت هرجا که باشه
هر جای د نیا که باشی
اونور مرز شقایق
پشت لحظه ها که باشی
خاطرت باشه که قلبت
سپر بلای من بود
تنها دست تو رفیق
دست بی ریای من بود
یاور همیشه مومن
تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری
برای من شده عادت

نوشته:‌ امیرحسین نازیا


👍 0
👎 0
26553 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

426328
2014-07-09 13:14:17 +0430 +0430
NA

Man 2 khat khoondam vali maloome kos o sheri bish nist

0 ❤️

426329
2014-07-09 13:16:28 +0430 +0430
NA

برو بابا دلت خوشه!!!

stickfigureman_animated-gif-3.gif
0 ❤️

426330
2014-07-09 13:40:24 +0430 +0430
NA

داداشه گلم!اخه اومدی رمان نوشتی اینجا بعد میخای بچه ها بت فش ندن ای کیرم تو اون احساساته تخمیت!!!کسکش جان فکر کنم بعد از شقایق با ماهان گی شدی!!! اونم هنذفری میذاشت تو گوشت بعدم کیرشو میکرد تو کونت بعدم تو زار زار بیاد کسه شقایق گریه میکردی؟

0 ❤️

426331
2014-07-09 14:59:13 +0430 +0430
NA

نویسنده این داستان لطفن به من خصوصی پیام بده

0 ❤️

426332
2014-07-09 17:44:36 +0430 +0430
NA

خدا شفات بده عمو

0 ❤️

426333
2014-07-09 18:36:25 +0430 +0430
NA

اگه واقعی بود که واقعا غم انگیز بود sad

0 ❤️

426334
2014-07-09 23:46:15 +0430 +0430
NA

دختره سرت گذاشته. راه هرزه بودنشو باز کرده. بعد هم گذاشته رفته. حالا تو نشستی عذا گرفتی که عشقم رفت؟ به درک که رفت. برو پی عشق و حالت پسر . خلی به خدا. با ۴ تا حرف عاشقانه و عارفانه خرت کرده .
fool

0 ❤️

426335
2014-07-10 06:49:26 +0430 +0430
NA

بازهم یک دیوس حماسه آفرید

0 ❤️

426336
2014-07-10 07:21:19 +0430 +0430
NA

تفاسیر اوله داستانت کلا ریدمانه>>>در مورده نقدا
توییکه جنبه نقد نداری داستان ننویس
داستانتم کلیشه ای بود
چرت

0 ❤️

426337
2014-08-25 15:30:40 +0430 +0430
NA

khoob bood man ba baghie bache ha mokhalefam dastanet ali bood

0 ❤️