انتقاممو از مادرش گرفتم (۱)

1400/09/04

تنفنگشو سمت من گرفته بود و رو صورتش رو پوشونده بود ، فقط یه جمله ازش میشنیدم .بذار بکشم تا راحت بشی ،،داشتم بهش التماس میکردم
باصدای مامان به خودم اومدم ، ساعت ده صبح بود خواب خیلی بدی بود اما باعث نشد حوادث دیشبو فراموش کنم ، اصلا فکرشم نمیکردم آخرش اینطوری تموم بشه، چشام پر اشک شد گوشیمو برداشتم چتای دیشبو بخونم:
+حیف این همه خوبی مگه من چی برات کم گذاشتم
_امیر بخدا اشتباه کردی من هیچ وقت بهت خیانت نکردم و نمی کنم
+لعنتی حرام زاده خوبه خودم فیلمتو گرفتم اگ کسی دیگ نشونم میداد میتونستی بگی فوتشاپه
_منو ببخش امیر غلط کردم بابام بفهمه میکشه منو
+بذار بفهمه ،،میخوام کل دنیا بفهمه نامزدم به من خیانت کرده
_امیر بقرآن خودمو میکشم
+اره اگه به قانون باشه باید سنگسار بشی
بعد این جمله دیگه هیچی نفرستاده بود اصلا مهم نبود که خودشو کشته بود یا هر غلط اضافی که کرده باشه برام اهمیت نداشت اون بهم خیانت کرده بود و حق داشت خودشو بکشه.
از تختم بلند شدم ، هوا ابری بود و دلگیر مثل دیشب از کنار گوشه چشمم یه قطره سمت زمین سرازیر شد. به اتفاقای دیروز فکر میکردم شاید اگه بدون اطلاع نمیرفتم دانشگاه دنبالش همه چی عادی بود اما حق داشتم بدونم و این زندگی کثیف رو تموم کنم ،
وقتی دو سال پیش که دو ترمم مونده بود تا لیسانسمو بگیرم ، تو کلاس حسابرسی شرکتها تو رشته حسابداری یه دختر جدید اومده بود میگفتن اسمش ستاره است از یه دانشگاه دیگه انتقالی گرفته.
از همون اول تو نخش بودم آخه خیلی با وقار و مغرور بود و از همه مهم تر یه هیکل خوشتراش با رون های عظلانی که مشخص بود به تیپ و هیکلش زیادی اهمیت میده.بعد چن تا برخورد تو کلاس باهم رابطه عادی پیدا کردیم و مسائل درسی باهم مشورت میکردیم و آخرای ترم بود که رابطمون احساسی شد من واقعا فکر میکردم بعد سالها یکی رو پیدا کردم که واقعا میتونم بهش تکیه کنم ، خیلی اخلاق نرمی داشت هیچ وقت تندگویی نمیکرد و از همه مهم تر عاشقم بود، بعد شش ماه از روابط احساسیمون بهم گفت تا باهم ازدواج کنیم .ولی مشکل من یکی دوتا نبود پدرم سالخورده بود و تازه برا خواهرم عروسی گرفته بود اون بازنشسته بیمه تامین اجماعی هست، تو فکر این بودم تو وضع خراب مالی چطوری پول مراسم و حلقه رو جور کنم. از همه مهم تر وضع مالی ستاره خیلی خوب بود باباش دندون پزشک بود و برادراش همه خارج رفته و کلی دب دبه و کب کبه برا خودشون داشتن.منم مجبور بودم هم ماشین بخرم و هم خرج مراسم در خور شان خانوادش.
بلاخره لیسانسمو گرفتم و از طریق ستاره تو یه شرکت از دوستای باباش مشغول به کار شدم با حقوق ۷میلیون میدونستم برا آدم تازه کاری مث من واقعا زیادیه، ستاره به باباش گفته بود و بعد ملاقات با من بهم گفت اول باید لیاقتتو نشون بدی تا دخترمو به عقدت دربیارم. دو سال تو اون شرکت کار کردم و یکی از کارمندای نمونه شرکت تولیدی شدم و بلاخره ماشین خریدمو با پسندازم به خواستگاریش رفتم و باهم عقد کردیم.
مادرش ثریا یکی زیبا ترین زنایی بود که تا حالا دیده بودم بااینکه ۴۵سال داشت ولی با کمک عمل و … واقعا عین زنای ۲۵ساله بود.
با قد بلند و دست ها و انگشتای کشیده.از همون اول رفتارش بر عکس پدر زنم با من خیلی خوب بود. پدرزنم همیشه سعی در تحقیرم داشت اما اون همیشه پشتیبانم بود و ازم دفاع میکرد.
ستاره هم بعد من آزمون ارشد داد و مشغول تحصیل تو دانشگاه بود. روزا همینجور سپری میشدن من همیشه ساعت پنج از شرکت خارج میشدم و اگه وقت داشتم سری به خونه ستاره میزدم. اون روز لعنتی سرم بدجور درد میکرد سه ساعت مرخصی ساعتی گرفتم و از شرکت زدم بیرون چتای ستاره رو نگاه کردم گفته بود ساعت سه کلاساش تموم میشه، رفتم سمت دانشگاه تو راه چن بار زنگ زدم گوشیش تو دسترس نبود، جلو دانشگاه رسیدم از دور دیدم با چن تا از هم کلاسی هاش داره میاد تو ماشین منتظر موندم گفتم حتما ماشینو میشناسه و خودش میاد سمتم.وقتی از در خارج شدن متوجه من نشد و برگشت سمت مخالف جاده،دوستاش از هم جدا شدن و فقط موند یه پسر قد بلند و خوش هیکل . خواستم زنگ بزنم دیدم بازوشو گرفت تو بازوش راه افتادن، آروم ماشینو حرکت دادم دیدم سوار یه آزرا مشکی شدن.اولش نمیدونستم تصمیم درست حسابی بگیرم، نمی دونستم اعصبانی ام یا ناراحت.
آروم با فاصله پشت ماشین حرکت کردم و بعد گذر از چن تا خیابون افتادن تو اتوبان نیایش . گوشیمو در آوردم و زنگ زدم.
+سلام خوبی نفسم کجایی عشقم ؟
_سلام ممنون تو خوبی
+دارم سر یه پروژه با دوستام کار میکنم تو کجایی؟
_منم تو شرکت یه لحظه دلهره گرفتم خواستم حالتو بپرسم
_خیالت راحت سالم سالمم
+باشه مواظب خودت باش
+همچنین
هیچوقت اینقدر خشک باهام برخورد نمیکرد فک کنم پسره نمیدونه نامزد داره از طرز حرف زدنش حتما میگ مامانم بود. بعد مدتی رسیدیم ونک چون تو عمرم چن بار شمال تهران اومده بودم سعی داشتم که گمشون نکنم تا بلاخره به یه خونه یا ویلایی مجلل رسیدن پسره با ریموت درو باز کردن و رفتن داخل.دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم باید کاری میکردم واقعا عین خل وچلا بودم و درمانده و بی کس اومدم سمت درشون میخواستم زنگ بزنم بیام دم در اونقدر کتکشون بزنم تا حرصم تموم شه. باید میرفتم تو به هر طریقی اینور اون ورو نگاه کردم محله تمیز و ساکتی بود و متقابلا آدم های با شخصیتی اینجا بودن پس باید حواسمو جمع میکردم، یکم وایساده بودم که یه پیک اومد بنطر پیتزا آورده بود، میخواستن ناهار بخورن پس.
نذاشتم زنگ بزنه گفتم خونه عمومه پولشو دادم و پیشش آیفونو زدم تابره، از جلو آیفون کنار رفتم گفتم، سفارشتون اوردم آغا. باصدای کلفت گفت
بیار داخل پولتو .
راهش تا عمارت یکم زیاد بود حتما عاشق صدای مردونه ترش شده که بهم خیانت کرده، وقتی رسیدم همون مرده جلو در بود ، پس چرا پیاده اومدی موتورتم میاوردی، شرمنده آغا با ماشین بودم از در کوچیک رد نمیشه که، یه خنده کوچیکی کرد و منم یه خنده تلخی زدم .پولو حساب کرد و گفت حتما درو ببند،درسته درش فنر داشتن ولی برا اطمینان میگفت پولو گرفتم و اومدم سمت در از دور که دید به در رسیدم رفت منم درو بستم برگشتم حیاط داخل درختا، فرصت خوبی به من داده بود ، بعد یکم تو حیاط دنبال یه دید خوب به خونشون گشتم بنظر میومد طبقه پایین نبودن از کنا پنجره نردبوم برای ماهواره گذاشته بودن از اون بالا رفتم تا نزدیکای تراس باشم، از تراس طبقه دوم بالا رفتم نمیدونم از شانسم بود یا چی اتاق همو پسره بود و پشتش به پنجره سریع رفتم پشت دیوار داشتن رو تختش پیتزا میخوردن و یه آهنگ رمانتیک هم گذاشته بود، بعد تمو شدن غذاشون شروع کردن به رقصیدن منم هر از گاهی فیلمشونو میگرفتم و میدیدمشون و گریه میکردم تصمیمو اونجا گرفته بودم میخواستم سکس بکنن فیلمشونو بگیرم بذارم تو دادگاه تلاقش بدم، بعد صدای آهنگ تغییر کرد هوا کاملا تاریک شده بود مطمئن بودم از پشت پنجره دیده نمیشم ، باورم نمیشد بلوز ستاره رو در آورده بود و داشت به سینه هاش چنگ میزد دلم میخواست یه تفنگ داشتم هردوشونو اینجا میکشتم و راحت میشدم
شلوارشو پایین کشید از رو شورتش یه بوس به کسش زد واقعا تصورشم سخت بود.شورتو کنار زدو شروع به خوردن کسش کرد یکم بعد کیر کلفتشو بیرون کشید نمیدونم با دارو اینقدر بزرگ کرده بود یا طبیعی بود. محکم تو دهن ستاره تلمبه میزد و ستاره با دستاش سعی میکرد تا پسش بزنه تا خفه نشه، به پشت خوابوندش و کیرشو رو کس بازی داد، ستاره همیشه اینو ازم میخواست مطمئن بودم به درخواست اونه ، با یه فشار آه بلند ستاره شروع شد طوری که صداش تو فیلمم ضبط شد بااینکه پنجره ها بسته بودن ،
همه چی برام تموم شده بود از خونه خارج شدم و رفتم وسط اتوبان وایسادن چندتا ماشین به سختی ردم کردن و بوق و فحش دادن . از جاده بیرون اومدم و فیلمارو تو واتساپ فرستادم بهش و نوشتم همه چی تمومه…
دوستان این داستان ادامه داره برای دلگرمی لایک کنید تا منم باانرژی ادامشو بذارم .اگه غلط املایی یا جمله بندی بود به بزرگواریتون ببخشید

نوشته: شاه سیک


👍 125
👎 13
168001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

844435
2021-11-25 00:55:10 +0330 +0330

واقعا خوبه…
ادامشو بفرست

1 ❤️

844437
2021-11-25 01:06:35 +0330 +0330

شاه سیک خخخخخ پسر جون تو تهرون باشی تو ی شرکت کار کنی ماشین هم داشته باشی با تعاریف تو خونه نامزدت هم صد البته بالا شهر بوده جالبه دانشگاه هم رفته باشی بعد تهرون رو نشناسی باحاله نه ؟؟؟؟ نکنه بچه دهاتی پسر جون بعد کیر هم دانشگاهی نامزدت بزرگ بوده تو چرا اسم دودولت را نوشتی شاه

5 ❤️

844470
2021-11-25 07:09:22 +0330 +0330

ازدواج دختر پولدار و پسر آس و پاس و برعکس فقط تو فیلمفارسی و فیلم هندی های قدیم امکان پذیر است. هر کس باید با هم طبقه خودش ازدواج کنه. در ضمن کُس شعری به نام عشق اصلا وجود نداره. در مورد تناقض ها هم دوستان تذکر دادند، داستان شما مشکل خواننده را بگیرد.

4 ❤️

844472
2021-11-25 07:25:09 +0330 +0330

داستان خوبی میشه بدی روزنامه بابا غیرتی بیا پایین 😂😂😂😂

1 ❤️

844474
2021-11-25 07:28:09 +0330 +0330

بابا دمت گرم…از اینکه سنت شکنی کردی و تو ی تراس با دیدن هنر نمایی همسرت بایه نره خر دیگه تحریک نشدی و جق نزدی ایول داشتی …اصلا هم با محتوای دیگه داستانت کاری ندارم یه لایک به بزرگی همون پیتزا برات میزنم …فقط کاش مادر زنت رو هم تو همین قسمت با کمک پاشنه کش میکردی سروته داستان رو هم میاوردی حیف سرکارمون گذاشتی …


844479
2021-11-25 08:02:20 +0330 +0330

کسخل همونجا پشت پنجره رنگ میزدی ۱۱۰ فوقش برای ورود به خونه شکایت میکرد ازت ولی دست تو مدرک مهمتری بود ، بیخودی یه بهانه درست کردی داستان بنویسی که اره نامزدم بهم خیانت کرد منم مادرش که زیباترین زن دنیا بود را کردم.

1 ❤️

844505
2021-11-25 10:37:26 +0330 +0330

عالی بود حتما منتظر ادامش هستیم

1 ❤️

844522
2021-11-25 14:31:42 +0330 +0330

از اول اشتباه بوده اسکل جان، ازدواج با دختری که سطح مالی اش از تو خیلی بالاتره اشتباهه

2 ❤️

844566
2021-11-25 19:57:17 +0330 +0330

.
.
احمقانه ترین داستانی که تا حالا خوندم این بود

دروغ محض بود

1 ❤️

844574
2021-11-25 23:13:33 +0330 +0330

قشنگ بود. ادامه بده

2 ❤️

844578
2021-11-26 00:00:53 +0330 +0330

خوب نوشتی

1 ❤️

844612
2021-11-26 03:35:49 +0330 +0330

بیا کیرم تو داستانت با انرژی ادامه بده …

1 ❤️

844673
2021-11-26 14:47:28 +0330 +0330

حالا یه سوال این داستان واقعیه یا دروغ در هر حال لعنت به زن شوهردار خیانت کار و لعنت به مرد زن دار خیانت کار توف تو قیافه جفتشون هیچ فرقیم نداره

1 ❤️

844836
2021-11-27 16:02:08 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

844860
2021-11-27 19:01:52 +0330 +0330

جیمز باند کونی نگاییدیم!!!
خودتم میرفتی یه دست کون میدادی به صدا کلفته

0 ❤️

845741
2021-12-02 18:13:58 +0330 +0330

بی سبرانه منتظره ادامه داستانم واقن کجکاو کرد سریع بزار لایک

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها