اولین سکس با عشقم لیلا

1394/01/28

سلام این خاطره رو نمینویسم تا چندتا جلقی باهاش حال کنن مینویسم تا هرکسی که آدمه بعدازسکس بایه دختر دیگه اون وتموم شده وهرزه ندونه و ولش نکنه توجامعه ما بد جا افتاده که بکارت مال تنها خانوم هاست به نظرمن مردها هم بکارت دارن و بکارت اون ها وجدان اون هاست بگذریم وب ریم سر اصل داستان

من نیماهستم25 سالمه و 2 ساله که ازدواج کردم با لیلا جونم که بهترین هدیه خدا به من بوده تا الان.
توی سن21سالگی بودم که سر یه اتفاق جالب با لیلا آشناشدم توی نیمباز باهاش دوست شدم و بعد که فهمیدیم هم شهری و هم محلیم بیشتربه هم وابسته شدیم از اون اولم لیلا به من رو نمیداد وعکس هاشو برام نمیفرستاد و همیشه من و توکف نگه میداشت تا اینکه بالاخره موفق شدم که باهاش قرار بزارم وعشقم وبه نوشیدن یه قهوه دعوت کنم دیدنش برای بار اول برام خیلی هیجان انگیز بود پس حسابی به خودم رسیدم و رفتم سرقرار و وقتی بالاخره بعد از چند زنگ پیداش کردم تا دیدمش سرجام خشکم زد چون همیشه تو آرزوهام همچین دختری رو از خدا میخواستم زیبا باوقار کم آرایش وخوش لباس رفتم جلو ودستم و دراز کردم که دست بدم یادمه توخیابون بودیم واون بهم گفت هرکسی لیاقت لمس دستشو نداره ودست نداد درسته ک ازخجالت آب شدم ولی به روی خودم نیاوردم وباخنده ای تصنعی سعی توجمع کردن اوضاع داشتم شاخه گل رزی رو ک براش خریده بودم تقدیمش کردم وبعدباهم رفتیم دم درکافی شاپ در و براش واکردم وصندلی روکشیدم براش عقب تا راحت بشینه حس میکردم از این جنتلمن بازی ها خوشش میاد وواقعا هم همینطور بود خلاصه بعداز تموم کردن قهوه ودرحین نوشیدن قهوه همش بهش حرفای قشنگ میزدم تا فقط برای خودم بشه اون شب گذشت وچندین بار بعدش هم همو دیدیم تاکه یه روز تویه پیام بهش یه پیام سکسی دادم منتظربودم که چند تافحش بخورم ومنت کشی واین ها که دیدم نوشت فکر نمیکردم ازاین حرف ها بلد باشی پسر بد گفتم عشقم خجالتم نده وبعدسریع بحث وعوض کردم وباهاش عصرهمون روز یه قرارگذاشتم وبرای اولین بارتوقرار برخلاف سری های قبل خودش پیش قدم شد ودستشو درازکردودست داد وتوی صحبت های اون روز چندباری هم حرف های سکسی زدمثلا وقتی ازش پرسیدم چرا این باربهم دست دادی?گفت:(حتمالیاقت لمس تنمو داری که بهت دست میدم)باورم نمیشدولی لیلا تواون روزچندباربهم گفت دوست دارم وعاشقتم ومنو دیونه ترکرد بعدتوآخرای صحبتمون یه حرفی زد که واقعا دلمو لرزوند وگفت ک:(نیما من دیگه توخیابون راحت نیستم قراربزاریم)منم گفتم عزیزدلم واسه چی گفت واسه چی نداره راحت نیستم دیگه ازم پرسید میتونم بهت اعتمادکنم گفتم چرا که نه گفت ببین خونه مون 2شنبه صبح هاخالیه تا ظهر میشه بیای خونه مون منم که از خدا خواسته تادوشنبه لحظه شماری میکردم

بالاخره روز موعود رسید ومن صبح تقریبا 10اینا بود راهی خونه ی پدرزن الانم شدم خونه شون یه آپارتمان اقامت دارن آیفون هنوز نزده بودم که در واشد بعدها بهم گفت که از پنجره میپاییده کوچه رو. 4طبقه رو یه نفس رفتم بالا وعشقم و دیدم وحسابی جاخوردم چون به جای لباس لختی دقیقا عین بیرون اومدنش لباس پوشیده بود رفتم داخل دست دادم وهدیه مو تقدیمش کردم نشستم روکاناپه وباچایی که لیلا جونم آورد مشغول دیدن ماهواره شدیم که یواش یواش سرصحبت وبازکردم ودستم وانداختم دورگردنش که دیدم فقط بدنگام کردپس پررو ترشدم وگفتم لیلا یه چی بگم نه نمیاری گفت حالا توبگو تاببینم چی میشه گفتم میخوام ببوسمت که اخم کرد ودستمو ازگردنش کنارانداخت منم که واقعاحشری شده بودم سریع صورتش وگرفتم وماچش کردم وای که چ لبایی داشت ولی صدای سیلی ای که بهم زد هنوز توگوشمه بعدبلندشدازخونه بزنه بیرون وجیغ ودادکنه ک دستشو خوندم وپریدم وبغلش کردم وگفتم به خدا غلط کردم گوه خوردم که دیدم گریش دراومد خوب ترسیده بود سرشو روشونم گذاشتم وبوسیدمش اونم انگارکه خوشش بیاد خودشو بیشتر بهم فشارمیدادو سینه هاشوبهم میمالید منم شروع کردم به لیسدن گردنش ولاله ی گوشش که دیدم شل شده پس بلندش کردم وبردم تواتاقش ورو تختش درازش کردم وغرق بوسه اش کردم فهمیدم حشری شده پس شروع کردم به بازکردن مانتوش ودیدم که دوباره اشکش دراومد گفتم بهش نترس عشقم من باهاتم وشروع کردم به درآوردن سوتینش وسینه هاش رو مالیدم تاجایی که فهمیدم خیس کرده پس سریع شلوارشو درآوردم البته مقاومت کرد ولی چون حشرش بالا بود سریع قبول کرد وقتی رسیدم به کسش شروع کردم ازروشورت چوچولشو گاز گرفتن واونم شروع کرد به جیغ زدن ودادمیزد نیما دوست دارم سرکیرمو تف مالی کردم اولش فکرکرد میخوام کونش بزارم که گفت نیمانه کون درد داره گفتم نه عشقم میخوام لاپات بزارم قبول کرد تواین لحظه هردومون لخت لخت بودیم ومن بایه حرکت سریع وباقدرت پاهاشووا کردم وکیرم وتا دسته فروکردم توکسش جیغ میزد امانمیزاشتم تکون بخوره بعدازچندبارتلمبه زدن دیدم دارم ارضا میشم آبمو که همراهش خونی بود ک اززدن پرده لیلا اومده بود روشکمش خالی کردم بعدکه کارم تموم شددلم به حالش سوخت ک گریه میکرد وفحش میداد سریع لباساشو پوشید وخودش و تمیز کرد گفت نیما لاشی کثافت توعشقم بودی چطوری دلت اومد بدبختم کردی وتوهمین حین به سینه ام مشت میکوبید وگریه میکرد من بغلش کردم وازش عذرخواستم ولی اون فقط فحش میداد گرفتمش محکم وبوسیدمش واشکاش وپاک کردم وگفتم عشقم این اتفاق میخواست بعدازدواج بیفته ک حالا افتادمن عوضی نیستم وبه زودی میام خواستگاریت وعصرهمون روز دربارش بامادرم حرف زدم ومادرمم بادیدن عکس وحجاب خوبش راضی شد بره خواستگاری
یادمه شب خواستگاری تو اتاقی فرستادنمون که حرف خصوصی بزنیم که همون جا لیلا رو زن کرده بودم. وقتی وارد اتاق شدیم یه حس پشیمونی بهم دست داد و به لیلا هم گفتم که چقدر پشیمونم واون باخنده گفت که من ازت راضیم نفسم و خودت رو اذیت نکن الانم واقعاعاشقونه دوستش دارم وخوشحالم مثل پسرای دیگه وقتی کارم باهاش تموم شد لاشی بازی درنیاوردم و ولش نکردم…

نوشته:‌ نیما

نوشته:‌ نادر


👍 0
👎 0
35514 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

459166
2015-04-17 15:51:37 +0430 +0430

خب حالا ک چی مثلا تو خیلی با وفایی؟

0 ❤️

459169
2015-04-18 04:34:31 +0430 +0430
NA

نظر پروانه چی باحاله biggrin lol

0 ❤️

459170
2015-04-18 04:36:10 +0430 +0430
NA

بابا تو فردین تو بهروز وثوقی.نیگا تو رو خدا چه جوی انداخته حالا انگا چیکا کرده .برو عزیزم برنامه کودک شروع شد برو عمو برو. قورباغه

0 ❤️

459172
2015-04-19 04:27:09 +0430 +0430
NA

دوستان بشمامرحمت کردن آنچه راکه مستحقش بودی

0 ❤️

459173
2015-04-19 05:15:31 +0430 +0430
NA

دوست عزیز کی همچین حرفی زده اگه اینطوره چرا تو قانون ایراد دونفرو باهم میگیرن میبرنشون نیرو انتظامی همونجا عقدشون میکنن

0 ❤️

459174
2015-04-19 05:15:47 +0430 +0430
NA

دوست عزیز کی همچین حرفی زده اگه اینطوره چرا تو قانون ایران دونفرو باهم میگیرن میبرنشون نیرو انتظامی همونجا عقدشون میکنن

0 ❤️