اولین سکس حسین

1397/09/07

سلام این داستان واقعی است .
کلاس سوم متوسطه را تمام کرده بودم .برای تعطلات تابستانی به تهران رفته بودم تقریبا پانزده روزی در خانه عموهایم در تهران ماندم .وقتی به شهر محل سکونتم برگشتم و به خانه رفتم مستاجر جدیدی امده بود که از قبل انها را میشناختم .هیچگونه نظری نداشتم .
این را بگویم که خانه ما بسیار بزرگ بود ودر سه ضلع ان خانهای متعدد ساخته شده بود وهم زمان چند مستاجر باضافه خانواده خود ما زندگی میکردیم با یک حیاط بزرگ وحوصی زیبا در وسط حیاط شاید بگید اینها که میگویم چه ربطی به داستانهای شهوانی دارد باید بگویم که دارد بعدا تعریف خواهم کرد .
بله شب اولی که از مسافرت برگشتم بدون هیچ برنامه خواصی طبق معمول در یکی از اطاقهای خودمان کنار پنجره خوابیده بودم که بر کل حیاط واطاقای مستاجرها مشرف بود .شب که از خواب بیدار شدم برای دستشویی رفتن بدون مقدمه وناخواسته چشمم به پنجره مستاجر تازه وارد خورد در ان تاریکی متوجه انعکاس نوری خفیف شدم که با چرخاندن وبالا پایین کردن یهجوری که من را متوجه خود کند شدم یک مرتبه تنم یجوری شد داغ شدم انگار انش بجانم افتاد حس عجیبی پیدا کردم بسختی وبا هیجان خواص ازجا بلند شدم و به حیاط رفتم برای دستشویی اخه خانه ما قدیمی ساخت بود ودستشویی توی حیاط بود که باید از جلو
پنجره این مستاجر میگذشتم
این کار را کردم وبرگشتم سر جایم که بخوابم ولی خوابم نبرد دایم توی رختخواب غلت میخوردم و هر از گاهی نگاهی به اون پنجره میکردم. نمیدانم کی خوابم برد صبح از خواب بیدار شدم و به مغازه پدر رفتم ولی دایم نقشه میکشیدم که یه برنامه ای پیاده وبه خونه برم سر انجام به هر کلکی بود به خونه رفتم زن مستاجر تازه را در حیاط دیدم بچه کوچکش که پستونک داشت توی بغلش بود.سلام کردم با یه دنیا ناز ادای شیرینویه خنده ملیح جوابم را داد گفت دیشب انگارخوابت برد گفتم خسته بودم پس از یک مکالمه کوتاه یه جمله گفت که اصلا انتظارش را نداشتم .گفت دو سه روز دیگه گوشتمون بهم میخوره برق از چشمام پرید شوق عجیبی در دلم پر کشید در حالی که بچه کوچیک و خشگلش تو بغلش بود با پستونکش یهو غیر ارادی ماچش کردم و با سرعت بطرف مغازه دویدم .ولی این وعده دو سه روزه به اندازه شاید دوسه سال به بمن گذشت من اول نمی دانستم چرا بلاخره دو سه روز گذشت تو این روز مادرم برای اب چله به حمام رفت اخه زایمان کرده بود .یه مراسم خاصی اجرا میکردند خلاصه روز موعود فرا رسید به بهانه اجرای مراسم امد تو خونه ما که بدون هیچ حرکتی اومد توبغل من و از هم لب گرفتیم و بشدت لب ودهن هم رو میخوردیم این حرکات را از تلوزیون دیده بودم بعد از چند دقیقه لب گرفتن رفتیم توی پستو خانه که خودش
بدون اینکه من بهش بگم شلوارش را بیرون اورد ونشست من هم شلوارم را دراوردم ورفتم وسط پاهاش وپاهاشو بردم بالا انداختم روشونهام کیرم را با اب دهن خیس کردم بردم دم کسش وبهش گفتم بکنم بالا یا پایین خنده ملیح وشیرینی کردوگفت تا حالا نکردی گفتم نه گفت بکن پایین اروم کیرم را فشار دادم خیلی راحت کیرم رفت توکسش وای چقدر خوب بود گرم گرم بود فوق العاده لذتبخش بود اخه واقعا اولین بارم بود داشتم ارام ارام عقب جلو میکردم ولذت میبردم که یه مرتبه سرو صدای زن داییم را شنیدم با عجله دست از کار کشیدیم وخودمون را جمو جور کردیم خیلی دست پاچه بودیم هنگامی که از پستو اومدیم
بیرون زن دایی تو خونه بود شنیده بود که مادرم رفته حموم امده بود برای تدارکات مراسم اب چله گفتم زن دایی همیه کارهارو انجام دادیم دستت درد نکنه فکر کنم رن دایی از ماجرا بو برده بود گفت پس من کمی کار دارم میرم مادرت که اومد میام مبینمش خدا حافظی کرد ورفت بعد شریک سکس من گفت چه بدموقه اومد ابمون نیامد به محض رفتن زن دایی دوباره به پستو خانه رفتیم ومشغول سکس شدیم شاید ده پانزده دقیقه داشتم بالا پایین میکردم که یه باره کیرم بشدت سفت شد وابم اومد تمامش را ریختم توکسش این اب امدن برای اولین بار بود که هیچ وقت فراموشش نمکنم هیچ لذتی بالا تر از این نیست این برن
امه برای هفت سال ادامه داشت تا زمانی که من ازدواج کردم این داستان مربوط میشه به سال۱۳۵۵ یعنی دوسه سال قبل از انقلاب .من تقریباهر روزه باهم سکس داشتیم شاید هزار بار ولی در بین این هزار بار دفعاتی هستن که سکسهای خاصی بوده که بعدا براتون مینویسم
نوشته: حسین


👍 1
👎 1
7632 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

732662
2018-11-28 20:32:40 +0330 +0330

برا اولين بارت بود ١٠ يا ١٥ دقيقه كردي كم كس شعر بگو
دوم اون موقع كه بايد با فانوس بهت نور ميداد گوشي نبوده
يعني الان بايد ٦٧ ساله باشي دستت نميلرزه چشمات سو داره؟؟

0 ❤️

732682
2018-11-28 21:07:41 +0330 +0330

به جناب …بن ادم دوباره داستان داده!! قبلش یه خبری چیزی بده خوب!!! ?

1 ❤️

732791
2018-11-29 11:19:20 +0330 +0330

یعنی ارزش دیسلایکم نداره؟
کسی دیس نکرده؟

1 ❤️

732816
2018-11-29 18:13:25 +0330 +0330

عمو کاندومی، آرمانهای شما برای سکسهای قبل از عنقلاب هم صادقه؟ یا اون موقع خودت تو کون تربچه بودی؟

0 ❤️

732932
2018-11-30 07:02:31 +0330 +0330

سلام بابا بزرگ
فک نکنم جای شما اینجا باشه .احیانا جای شما لب گوری قبرستونی چ میدونم همچین جاهایی نیس ؟
بابا بزرگ نکنه شما این داستان رو داری از اون دنیا واسمون مینویسی ؟

0 ❤️