اولین ماموریت پلیسی من و حامله شدن بعضیا

1397/01/13

تازه در نیروی پلیس استخدام شده بودم. یک همکار خانم داشتم که بسیار توی کارش وارد بود. توی اداره می گفتند که اون می تونه در هر شرایطی موفق بشه. اسمش فاطمه حسینی بود. فامیل دور آقا. مغرور، از خود رازی و فوق الاده نظامی. البته خوشگلیش که دیگه جای خود. توی اداره آقایون وقتی می خواستن بین خودشون در موردش صحبت کنن بهش می گفتن فاطی کماندو. ولی کسی جرات نداشت پیش خودش این اسمو بگه. فاطی، در تیر اندازی بالاترین نمره رو داشت. دارای کمربند سیاه کاراته و دان دوی تکواندو بود و در چند رشته رزمی استادی بود برای خودش. در یکی از ماموریت ها قرار شد من، فاطی کماندو و یکی دیگه
از خانما به اسم پری وارد عمل شیم. چون مجرمین بیشتر خانوم بودن این ترکیب رو انتخاب کرده بودیم. پری درست برعکس فاطی بود. اصلن مغرور نبود و راحت با آدم شوخی می کرد. یکم ساده لوح به نظر می اومد. راحت می شد سرش کلاه گذاشت. مثلا چندتا از بچه های اداره میگفتن چندبار بردن کردنش، ولی خانم خوبی بود.
وارد یک ساختمون شدیم و تعدادی از قاچاقچی ها رو دستگیر کردیم. بین قاچاقچی ها دوتا جنده هم بود که برای خوشی آورده بودن دور همی بکنن. من و فاطی داشتیم قاچاقچی ها رو بازرسی می کردیم تا جای رئیسشون رو بگن. پری هم داشت جنده ها رو باز رسی می کرد. رفتم ببینم اون چی می پرسه که دیدم راحت باهاشون صمیمی شده و در مورد وسایل آرایشی که استفاده کردن ازشون سوال می پرسه. همین طور که بهشون نزدیک تر می شدم بحثو تا رابطه سکسی خودش و دوس پسر دوره دانشگاهش کشونده بود. دیدم وضع خرابه همون جوری پاورچین برگشتم عقب پیش فاطی. دیدم یکیشونو مغور آورده.
اون موقع بود که دیدم فاطی که میگن یعنی چی. یعنی میشل یئونی بود برای خودش. یکیشون گفت آدرس محل رئیسو بلده و می تونه ما رو اونجا ببره. فاطی گفت شما همین جا بمونید اینا فرار نکنن تا من با این یارو برم رئیسشون رو دستگیر کنم. من هر چه قدر گفتم که من برم تو کت فاطی نرفت. پری گفت نگران فاطی نباش اون کارشو خوب بلده. فاطی رفت به آدرسی که رئیس قاچاقچیا اونجا بود.
من و پری چند دقیقه نشسته بودیم و منتظر خبر از فاطی بودیم. از حرفای زنانه ی بین پری و اون جنده ها هم من و هم اون قاچاقچی ها اعصابشون خرد شده بود. یهو پری گفت، فاطی توی تلگرام آن شد. آره خود فاطی بود. اون توی یک پشت بوم بود. و با یک تماس تصویری با ما در تماس بود. گفتم فاطی الان دقیقا کجایی اگه نیاز به کمک شد به بچه ها بگم بیان. گفت نه بابا من اینا رو تنهایی دستگیر می کنم نیازی نیست. گفتم خوب تو آدرسو بگو. گفت وقتی اومدم توی گزارش می نویسیم. الان وقت گپ زدن با تو رو ندارم. فاطی دوربین گوشی رو به خودش بست و به حالت عنکبوتی از یک دیوار پایین اومد. عین یک عنکبوت. بعد رس
ید به یک پنجره. از تو که نیگا کرد دید چند تا قاچاقچی اون وسط نشستن و دارن صحبت می کنن. فاطی گفت بچه ها دوربین رو می زارم اینجا پشت پنجره. میرم تو دستگیرشون می کنم. خوب نگاه کنید تا قشنگ حرکتامو یاد بگیرید.
فاطی همونطور که گفته بود گوشی رو گذاشت بیرون پنجره. بعد از توی پنجره رفت تو. اینطوری ما میدیدیم که فاطی چطور اونا رو دستگیر می کنه. یهو پری داد زد آفرین فاطی کماندو. که یهو دهنشو بست گفت وای خدا کنه نشنیده باشه. وقتی فاطی وارد شد به محض ورود دستاشو برد بالا. آخه اون پنج نفر که مسلح نبودن پس چرا فاطی این کارو کرد. چند لحظه بعد دیدیم بیست سی نفر اومدن اون وسط، همشون مسلح بودن. نگو اینا همه شون کنار دیوار سمت پنچره بودن فاطی اینا رو ندیده بود. یکی شون اومد مانتوی فاطی رو در بیاره. فاطی یه حرکت جکی چانی اومد طرف پخش زمین شد. پری گفت این یارو اصلن رنگ شلوارش با پ
یرهنش نمی خونه. من جای فاطی بودم زنده زنده طرفو می سوزوندم با این سلیقه آشغالش. یکی دیگشون که خیلی هیکل درشتی داشت، از پشت دستشو گذاشت بین پاهای فاطی و فاطی رو بلند کرد. فاطی بدنش به لرزه افتاد و کنترل خودشو از دست داد و داد زد. پری با ذوق و شوق گفت وای طرف چه قد زود هات اسپات فاطی رو پیدا کرد. من خودم نیم ساعت کار می کنم تا هات اسپاتمو پیدا کنم. بعد یکی دیگه شون سریع دست بند فاطی رو در آورد و دستای فاطی رو باهاش بست.
چند ثانیه طول نکشید که دسته جمعی اومدن فاطی رو لخت کردن. پاهاشو از هم باز کردن و جالب بود که کس و کونش به نظر خیلی تنگ می اومدن. بیست سی نفری بودن. همشون لخت شدن. بینشون دعوا شد. اون میگفت اول من اون میگفت اول من. اونی که همون اول پخش زمین شده بود بلند شد اومد بکنه کس فاطی که فاطی یک لگد محکم زد تو دهنش و طرف دوباره پخش زمین شد. پری گفت دیدی فاطی هم از سلیقه این یکی خوشش نیمیاد هی می زندش. همه شون ترسیدن و چند قدم رفتن عقب. فاطی دستاش بسته بود و لخت وسط بیس سی نفر دراز کش رو زمین بود و اونا دورش بودن و کسی جرات نداشت بره نزدیکش. یه لحظه خواستن نزدیک شن که فاطی گو
زید، همشون دوباره از ترس یک قدم عقب رفتن. پری بهم گفت وای چه جالب عین صحنه فیلم خشم اژدهای بروسلی که ژاپنیا از دور بروسلی یه قدم عقب رفتن یادته اون فیلمو؟ گفتم تو چرا موقعیتو درک نمی کنی پری. الان وقت شوخی نیست. بعد پری یه قیافه عین قیافه خانم شیرزاد به خودش گرفت و گفت آره داشتم شوخی می کردم. یهو نگا کردیم دیدیم نه فاطی رو دارن می کنن. یه کیر تو دهنش بوود. یه کیر تو کونش. یه کیر تو کسش. پری گفت وای چه جالب عین اون صحنه های گنگ بنگ توی فیلمای پورن که بیس سی تا مرد می افتن رو یه زن یادته. که یهو متوجه سوتی خودش شد گفت همینایی که این غربی های منحط ملعون می سازن.
همین جور که داشتیم فیلمو نیگا می کردیم پری کیر یکی از مردا رو نشون داد گفت اه، عین مال سرهنگ عبداللهیه اصلن ازین مدلیاش خوشم نمیاد. بعد نیگا کرد به یکی از جنده ها اونم با صورت تایید کرد و بعد گفت آره وقتی میره تو حال نمی ده به آدم. بعد پری دوباره متوجه سوتیش شد و در حالی که سوت می زد این ور اون ورو نیگاه کرد که یعنی مثلا چیزی نگفته. همین جور که داشتیم فیلمو نیگا می کردیم دیدم پری داره با یکی از جنده ها لب میره. دوباره متوجه شد گفت ای بابا یه لحظه قاطی کردم. دیدم این پری خیلی خله گفتم پس بزار منم ازش استفاده ای ببرم.
در یک چشم به هم زدن شلوارمو در آوردم و کیرمو بردم سمت دهنش. گفت وای چه جالب تا حالا وسط یه ماموریت سری با یه همکار، سکس نداشتم. گفتم حالا کجا شو دیدی. بعد کیرمو نیگا کرد گفت وای من اینجوریشو دوس دارم. همشو کرد تو دهنش. بعد گفت می خای تو کونم کنی یا تو کسم. گفتم هر کدوم رو دوس داری. گفت من کسو دوس دارم. کردم تو کسش. وسط سکس گفت، اگه تنگ نیس خجالت نکش بکن تو کونم. گفتم باشه کردم تو کونش که دادش رفت هوا. یه لحظه ترسیدم که یکی از قاچاقچی ها میخاد فرار کنه شکه شدم کیرم سریع جابه جاشد که کون پری خونی شد و شروع کرد به گریه کردن. دیدم نه طرف داره یکی از جنده ها رو می کنه.
پری اون قدر خشگل بود که قاچاقچی ها ترجیح دادن فرار نکنن و صحنه سکسی ما رو ببینن. یهو یکی از قاچاقچی ها اسلحه منو گذاش رو پیشونیم و گفت درش بیار حالا نوبت ماست.
به دستام دست بند زدن و منو بردن کنار و افتادن رو پری. همین طور که یه کیر تو کسش، یه کیر تو کونش و یه کیر تو دهنش بود و دو نفر هم داشتن ممه هاشو می مکیدن کیررو از دهنش در آورد و نفس نفس زنان گفت، وای چه جالب مثلا تو شوهر منی، اینا هم دارن جلوت منو می کنن، عین فیلمای بیغیرتی. بعد طرف دوباره کیر شو کرد تو دهن پری و ادامه داد. چند ثانیه بعد پری دوباره کیرو از دهنش در آورد رو به من کرد و گفت صبح وقتی دیدم با تو ایم قرص ننداختم. طرف دید پری هی داره وقفه ایجاد می کنه که یه چیزی رو به من بگه، پس برای اینکه توی کارش وقفه ای به وجود نیاد اومد یه ضربه زد تو سرم و من بیهوش شدم. دیگه چیزی یادم نیومد.
شش هفت ماه بعد توی اداره بودیم که یهو دیدیم فاطی و پری همزمان دارن داد می زنن. هر دوشون همون جا بچه دار شدن. اصلن متوجه نشده بودن که باردارن. بعد از اون، فاطی خیلی داغون شده بود. ولی پری عین خیالش نبود. میگفت، از کجا معلوم، حضرت مریمم کاری نکرده بود ولی حامله شده بود.

سایر داستانهای من در شهوانی:
من و زنم اتوبوس اشتباهی
طنز خداوند (به سبک فردوسی)
گفتار اندر آفرینش آدم (شعر)
و چند داستان دیگر

نوشته: fazijoon123


👍 17
👎 22
39018 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

680099
2018-04-02 21:27:25 +0430 +0430

چرت و پرت …

2 ❤️

680102
2018-04-02 21:41:48 +0430 +0430

یعنی کمپانی مارول هم در این حد تخیلی نمیسازه. یا این جقنوشتت مرز های کسشعر با سرعت نور جابجا شد!!! (dash)

5 ❤️

680105
2018-04-02 21:44:56 +0430 +0430

شاه ایکس :)))
یعنی داستان هایی که خوب‌نیستن فقط به‌درد این میخورن بیایی کامنت هارو بخونی :))

1 ❤️

680106
2018-04-02 21:46:32 +0430 +0430

اخه چرا مینویسی بعدشم عنوان میکنی طنز

1 ❤️

680108
2018-04-02 21:59:05 +0430 +0430

میس ام عزیز لایک!!! من از اولشم که اینجا گیر افتادم برای خوندن کامنتها بود در محور زمان خودمم شروع کردم کامنت دادن و اخرشم شدم این!!! ? (

1 ❤️

680109
2018-04-02 22:01:03 +0430 +0430

هانی بانوی عزیز حرف حساب جواب نداره!! شخصا فکر کنم موقع جقیدن تو حموم پاش سرخورده سرش خورده تو دیوار وگرنه این درجه از جفنگیات محاله از یه مغز سالم بیرون بیاد!!

0 ❤️

680112
2018-04-02 22:05:47 +0430 +0430

دقیقا منم از اول‌مدت ها میشستم و کامنت میخوندم …
این داستانو دیدم یاد بابام افتادم هر‌وقت میخواد سر به سرم‌بذاره میگه بیا برو پلیس‌شو‌ (dash)
منم که از بیکاری بمیرم سمت این‌کارا نمیرم‌ (dash)

0 ❤️

680119
2018-04-02 23:12:32 +0430 +0430
NA

فکر کنم پلیس ها بدجور کونت گذاشتن که هنوز درد داری…

0 ❤️

680164
2018-04-03 08:07:53 +0430 +0430

فقط بگو ساقی تو کیه…!!!؟؟

0 ❤️

680175
2018-04-03 10:12:07 +0430 +0430

چطور میتونم به نویسنده این داستان پی ام بدم؟

0 ❤️

680177
2018-04-03 10:29:49 +0430 +0430

دوستان خیلی مهمه اگه کسی میدونه چطور به نویسنده پیام بدم راهنمایی کنه لطفا

0 ❤️

680179
2018-04-03 10:45:15 +0430 +0430

داداش با سینمای هند همکاری داشتی؟

1 ❤️

680193
2018-04-03 13:17:48 +0430 +0430

برده شاش خور میخوام
هرکس تجربه اشو قبلا داشته خصوصی پیام بده
مرسی

0 ❤️

680195
2018-04-03 14:08:47 +0430 +0430

خيلي قشنگ بود

جماعت احمق لاشي ، بي سليقه به داستانهاي خاله قزي لايك مي دهند از بس كه مريضند

اين به اين قشنگي ، ادم گي بگه ، هر جي به تين جماعت كص مغز بگه كم گفته

دستت درد نكنه ، خسته نباشي ، بازم لطفا

0 ❤️

680201
2018-04-03 15:46:30 +0430 +0430

ریدم تو اون اداره ای که توی بی سواد را استخدام کرده…100 تا غلط املایی داشتی…

0 ❤️

680213
2018-04-03 20:40:30 +0430 +0430

پ ن:فساد و فحشا در عمق سیستم اداری کشورمان نفوذ کرده است.

داداش ی تغییراتی اعمال کن تو داستان؛بشه سناریو
بفروششه به بالیوود هند
پول خوبی میدن بابتش
فقط باید فاطی بشه آنجلینا
تو هم میشی سلمان خان :)))

2 ❤️

680216
2018-04-03 20:46:20 +0430 +0430

تراوشات مغز یک جقی فحش نمی خوام بدم ولی دیوس این کس و شعرا رو اینجا ننویس وقت ملت رو ضایع میکنی

0 ❤️

680274
2018-04-03 23:12:38 +0430 +0430

کیر سرهنگ تو کست خیلی تخمی تخیلی بود ناموسا (dash)

0 ❤️

680319
2018-04-04 06:56:54 +0430 +0430

داداش نیروی ضربتی واسه خودش
برو جقتو بزن

0 ❤️

680323
2018-04-04 07:45:05 +0430 +0430

آقا معرکه بود دمت گرم کلی حال داد.

1 ❤️

680347
2018-04-04 11:09:29 +0430 +0430

خوب شاه ایکس نظرشو گفت منم نظرمو میگم .

آقا واقعا شاد شدم مرسی داستانت خوب بود و تم تازه ای داشت و طنزشم به دلم بود . مرسی بازم بنویس .

شاه ایکس جان در جریانی که داستان کاملا فانتزی بود .

آقا لایک 6 از طرف من

4 ❤️

680412
2018-04-04 20:42:54 +0430 +0430
NA

کسشعر مینویسید هم درست بنویسید با تچکر مدیریت بووووووووووق

0 ❤️

680512
2018-04-05 08:49:27 +0430 +0430
NA

خخخخخخ
مردم از خنده. عالی بود.

0 ❤️

680513
2018-04-05 08:51:58 +0430 +0430
NA

اگه نمی گفتی فامیل دور آقاست، اینقدر دیسلایک نمی شد. خخخخ

1 ❤️

680524
2018-04-05 10:19:03 +0430 +0430

ما را چی فرض کردید
حیف که اسلام دست و بالم را بسته گوزو

0 ❤️

680532
2018-04-05 11:21:26 +0430 +0430
NA

داستان مال خود میاگوبود خودش و لو دادولی واقعا بیمزه‌ و بیخود بود دیگه نوشته هات و نمیخونم از بس کیریبود

0 ❤️

680558
2018-04-05 16:27:34 +0430 +0430

سلام. با مذهبیای سایت کاری ندارم. همینکه داستانم خیلیا رو شاد کرد خوشحالم.

0 ❤️