بازگشت به خانواده خانومم (۲)

1402/06/03

...قسمت قبل

اول سلام خدمت دوستان عزیز بریم سراغ داستان؛

زهرا آمد و کنارم نشست و گفت خب آقای قهرمان اینم از خواهرم دیدی نخوردت تو هم همش پشت سرشون چیزی بگو باهاشون آشتی نکن منم برگشتم گفتم والا ایشون خوش خدمتی برای ما انجام ندادن هرچی بوده لطف از طرف من بوده و این حرفا زهرا بلند شد و رفت لباساشو عوض کنه تو اتاق بود ک گفت به به نصف لباسا زیر تخت و نصفشون پشت کمدن چه خبر بوده گفتم خواهرت میخواست لباس عوض کنه منم سریع هرچی بود جمع و جور کردم زهرا گفت خب پس کلک بگو ببینم خواهرم چطوره بقول خودت خواهر اتو کشیدم با لباسای من چجوری شده بود گفتم فکر کن خودتی در آینده مو نمیزنید ولی ماشالله رو فرمه ها همه چیزش میزونه ک زهرا داد زد اوووی روانی خواهرمه ها چشم چرونی نداشتیم گفتم خواهر زن خود حلال پیر پیغمبریه و نون زیر کباب ک دیدم به به با یک ست لباس شب خوشکل امد بیرون تا نگاهم بهش افتاد قفل کردم ک گفت حالا من میزونم یا خواهرم گفتم والا ک جفتتون میزونین پاشدم رفتم بغلشو اول حسابی لباشو خوردم و با دستام میمالوندمش دستمو بردم طرف سینه هاش که گفت کجا با این عجله سرپایی!؟
بردم انداختمش روی تخت و شروع کردم به مالیدن سینه هاش و خوردن لباش زهرا عاشق اینه که بعد از لباش از گردنش شروع کنم به خوردن تا برسم ب سینه هاش همین جوری ک میخوردم اونم چنگ مینداخت به کمرم اوف چه سینه هایی داری
بخور عزیزم همش مال خودته
اووووم جوووون همشو میخورم
بخور هیچیشو جا نزاریا بخور
اخ جووونم چه خوشمزن
دوتاش بخور عزیزم مال خودتن
اووووم جوون جووون
دستمو برم زیر شرتش که دستم خیس شد دستمو در اوردم و تف زدم به انگستم باز بردم زیر شورتشو شروع کردن به بازی کردن با کسش زهرا دادش هوا رفته بود و هی قربون صدقم میشد منم با یه دست کسشو میمالیدم با یه دستم هم سینشو میمالیدمو میخوردم نمیدونم چی شد یه دفعه گفتم جون کاش خواهرتم نگهش میداشتیم مهمونش میکردیم یه لحظه زهرا مکس کرد و گفت بیشعور مگه من چمه که چشمت اونو گرفته گفتم تو چون شبیه تو هست چشمم گرفتش گفت پس فکر کن مریم الان زیرته که با گفتن این حرف احساس کردم یه سطل اب جوش ریختن روم بدن داغ شد سینه های زهرا رو چنگ میزدم و دندون میگرفتم و محکم کسشو میمالیدم که زهراگفت هی وحشی گفتم فکر کن نگفتم که من مریمم گفتم دیگه دیر گفتی حالا باید جور مریمم بکشی اخ که تو دلم واقعا مریمو تصور میکردم و زهرا داشت اخ و وای میکرد ک یدفعه لرزید آبش امد منم خودمو شل کردم بغلش و گفتم واقعا خواهرت کسه ها فکرشم ادمو دیونه میکنه زهرا گفت عه اینجوری اگه فکرش اینجوری بکنه تورو خودش چیکارت میکنه بعد سریع چرخید روی من و شلوارمو داد پایینو گفت اخی نگاهش کن انگار اینم انتطار مریمو میکشه بهتره سریع به آرزوش بر سونمش و سریع کیرمو تا ته کرد تو دهنش واقعا عالی میخورد هی کیرمو میکرد تو دهنش کامل میاورد بیرون دوباره میکرد دهنش داشت کم کم آبم میومد زهرا گفت آبتو میخوای کی بخوره گفتم مریم گفت خب چشماتو ببند فکر کن مریم داره برات ساک میزنه تا چشامو بستم و مریمو تصور کردم آب کیرم با تمام فشار ریخت تو دهن زهرا بیچاره زهرا خیلی از اینکه آبمو بریزم تو دهنش بدش میاد گفت هوی روانی گفتم فقط فکرشو بکن نگفتم ک دهن مارو سرویس کنی گفتم خب دیکه گفتم که باید جور خواهرتو بکشی زهرا یکمی با کیرم ور رفت و امد بغلم دراز کشید و همو بغل کردیم واقعا سکس با زهرا عالیه هرچند هنوز پرده داره و از کس باهاش سکس نکردم اما خب اینم دوران خوبیه و لذت های خودشو داره خلاصه بغل هم خوابیده بودیم و زهرا گفت واقعا دلت خواهرمو میخواد گفتم مگه دیونه ای تو معلومه که نه ما پسرا برای رسیدن به اوج و تحریک شدن بیشتر اینجور حرفا رو میزنیم به محض اینکه آبمون بیاد سریع حس گناه میکنیم و از این جور کسشعرا و کلا فراموشش میکنیم زهرا گفت اوکی حله پس من مطمئن باشم خواهرمو نمیکنی گفتم حالا یبارش خوب ضرر نداره زد تو صورتم گفت خودم همش سیر نگهت میدارم بعدش باشد و رفت حموم منم روی تخت افتاده بودم و واقعا فکر مریم بودن اما نه فکر سکس و کردنش فکر اون دیلدو ها و اون لباسای چرمی دوست داشتم بدونم مریم چه فازی داره ارباب یا برده توی این فکرا بودم ک زهرا صدام زد بیا دیگ پاشدم رفتم حموم و توی حمومم یکم همدیگه رو مالیدیمو خوردیم دوش گرفتیم و امدیم بیرون زهرا رفت تو اتاق و من افتادم روی مبل کنار تلویزیون ک تا گوشیمو برداشتم دیدم یه شماره ناشناس پیام داده نگاه کردم دیدم بله مریم خانوم هستن نوشته بودن بازم ممنونم آقا امیر شمارتون رو از گوشی مامان برداشتم شماهم شمارمو سیو کنید خانواده هستیم مثلا و ایشالله بیشتر و در روز های خوش تر کنار هم باشیم صدای زهرا زدم گفتم بفرما فقط ما به فکر خواهرت نیستیم اوشونم دنبال ما هستن ببین شماره منو برداشته از گوشی مامانت و پیامم داده دیدم زهرا مثل جن دوید بیرون و گوشی رو ازم گرفت و تند تند پیام رو خوند من جا خوردم گفتم زهرا چته بابا آروم تر اینکارا چیه که خودشم یه لحظه جا خورد گفت ببخشید چون گفتی خواهرم پیامت داده خیلی جا خوردم برای همین سریع امدم ببینم چی گفته گوشی رو داد بهم و گفت حالا اگه دوست داشتی یه شب هماهنگ میکنم میریم خونشون منم چیزی نگفتم گوشی گرفتم دستم و زهرا دوباره رفت تو اتاق که دیدم مریم باز پیام داد آقا امیر من همه چیز امروز رو به زهرا گفتم الا قضیه اینکه با علی بحثم شده بود رو توهم چیزی بهش نگو ممنون میشم جواب دادم باشه چشم بعد پیامشو پاک کرد تا زهرا نبینه زهرا امد بیرون و کنارم نشت گفتم خب کار خوش گذشت امروز گف ای بد نبود و همش خستگی داره و منم ک فکرم همش پیش بابامه و اصلا دستم به کار نمیره چند روزم مامانم رو هم ندیدم دیگه بدتر یه دفعه یه فکری کردم گفتم خو برو ببین مامانتو ک زهرا گفت کاشکی تو هم بیای گفت ندیگه من شرمنده شما برو شبم با شام برگرد که ما هم گشنه نخوابیم زهرا پاشد و انگار دنیارو بهش دادن آماده شد و حرکت کرد به سمت خونه مریم…

ادامه دارد…

نوشته: داماد خوب

[]ادامه…(https://shahvani.com/dastan/-بازگشت-به-خانواده-خانومم-۳-)


👍 44
👎 9
118501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

944255
2023-08-26 00:07:19 +0330 +0330

چرا انقدر کشش میدی و کس و شعر تفت میدی ، زودتر ته ماجرارو معلوم کن

5 ❤️

944263
2023-08-26 00:50:37 +0330 +0330

دو قسمت مقدمه چینی دهن سرویس 😂😂😂

1 ❤️

944264
2023-08-26 00:52:57 +0330 +0330

این بازگشت به آینده داره فیلم کوتاه میشه ، حتما باید پیامک بدی ؟ تمامش کن بره خلاص شیم از شرت بابا .

0 ❤️

944300
2023-08-26 03:08:32 +0330 +0330

خب تااینجا چندتاسوتی دادی ولی ریتم داستان قشنگه و زیاد مشخص نیس …منتظر ادامش هستیم …

0 ❤️

944319
2023-08-26 06:54:31 +0330 +0330

ادامه داستان رو زودتر بنویس

0 ❤️

944326
2023-08-26 08:09:56 +0330 +0330

یا سریعتر بنویس داستانو
یا تند تند قسمت بده بیرون
داستانت قشنگ و خوبه اگ روز بتونی با این روند ۲ قسمت بدی بیرون عالیه

0 ❤️

944468
2023-08-27 03:33:24 +0330 +0330

والا ما هم یه همچین داماد کون گشادی بیاد تو خانواده مون کیرمونم حسابش نمیکنیم!کصکش بنویس تمومش کن دیگه پنج خط پنج خط مینویسی میترسی تبدیل شه بهmms؟

0 ❤️

944881
2023-08-29 23:26:11 +0330 +0330

بابا تاناکورا یاد سریال اوشین افتادم مرد خوب زنهای فاحشه اسگل زنت رو هنوز نکردی اون نه تنها پرده نداره چوب پرده اش هم شکسته از عقب هم با اینکه دوبار بوش زده یک خان هم جهت نگهداری چسش را نداره جقی

0 ❤️

945645
2023-09-04 04:11:45 +0330 +0330

من حاضرم شرط ببندم داستانا نویسنده مشترک داره اونم از اسامی مشترکیه که استفاده میکنه یعنی فقط دروغ

0 ❤️

946302
2023-09-08 12:01:08 +0330 +0330

قسمتا را طولانی تر کن
یا تند تند منتشر کن
منتظریم

0 ❤️